اعترافات تلویزیونی و حزب توده ایران
مهرنوش هاتفی – جمعی از رهبران حزب توده ایران را به اعتراف تلویزیونی واداشتند، به کاری که آن رهبران در زمان آزادی آن را تقبیح نکرده و حتا از آن ستایش کرده بودند.
در مقاله "احسان طبری چگونه شکسته شد؟ " با کمک اسناد معتبر نویافتهای که اکنون در "پژوهشکده بین المللی تاریخ اجتماعی" (آمستردام) نگهداری میشوند، نشان دادم که احسان طبری به عنوان یکی از رهبران حزب توده ایران و شناخته شدهترین ایدئولوگ این حزب چگونه زیر شکنجه درهم شکسته شد. او در حالی که به علت سکته مغزی به شدت ناتوان شده بود، یک سال پس از دیگر رهبران حزب به تلویزیون آمد و متنهایی منتسب به خود را قرائت کرد.
در این نوشتار پس از مروری کلی بر مسئله اعتراف تلویزیونی به رویکرد حزب توده ایران در قبال اعترافات تلویزیونی در دوران پس از انقلاب میپردازم. رجوع به زمینه و زمانه موضوع برای درک پدیده لازم است. در نوشتار بعدی به طور خاص بر اعترافات تلویزیونی احسان طبری تمرکز خواهم کرد.
پیشینه اعترافات تلویزیونی
اعترافات تلویزیونی پدیدهای نوظهور در تاریخ ایران است. البته بدیهیترین دلیل آن حضور دیرهنگام تلویزیون در خانههای ایرانیان است. اعتراف علیه خود (recantation) در ابتدا به شکل خواندن تنفرنامه سر صف صبحگاه زندان و سپس در مجلات مختلف آغاز شد. برخی از رهبران حزب توده ایران متعاقب دستگیری در فردای کودتای بیست و هشت مرداد نامههایی در نکوهش گذشتهی خود و ستایش حکومت پهلوی نوشته بودند و حتی در زندانها نیز به دستور حزب تنفر نامههای اعضای سازمان افسری در صبحگاه زندان خوانده میشد یا در روزنامهها چاپ میشد. طرفه اینجاست که برخی از این تنفرنامهها در دوران زندان پیش از انقلاب ۱۳۵۷ پس از دستگیری رهبران حزب توده ایران سال ۶۲-۱۳۶۱ در مجلات نزدیک به هستهی اصلی حکومت جمهوری اسلامی به چاپ رسید گویی بنابر این مثل عمل میشد که «دشمنِ دشمن من، دوست من است».
حکومت پهلوی اما پس از تثبیت موقعیت خود در سالهای پایانی دهه ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ دیگر از این شیوه استفاده نکرد. اما اگر زندانی خود میخواست که از زندان آزاد شود با استقبال حکومت مواجه میشد، اما در دهه ۱۳۵۰ و با آغاز نبرد مسلحانه علیه حکومت پهلوی (آغاز شده در فوریه ۱۹۷۱) این شیوه دوباره در دستور کار قرار گرفت. به نوشته آبراهامیان ۹ نفر از اعضای کنفدراسیون و روشنفکران مطرح در این دهه به تلویزیون آمدند یا مثل کوروش لاشایی به "نادرستی تحلیلها"ی خود پای فشردند، با "چشمانی دوباره باز شده" بر اصلاحات ارضی و دگرگونی جامعه صحه گذاشتند و راه دانشجویان مبارز خارج از کشور را نادرست خواندند، یا چون سه تن شخصیت معروف ورزشی – ادبی بر ناسازگاری و نقزنیهای روشنفکرانه خرده گرفتند. رضا براهنی نویسنده مشهور ایرانی، چنان از این اعترافات و شکنجهها متأثر شده بود که در رمان «آواز کشتگان» شخصیت خود و غلامحسین ساعدی را (که یکی دیگر از اعتراف کنندگان بود) بازسازی نمود و در دو داستان بلند «پس از عروسی چه گذشت» و «چاه به چاه» به مسئله شکنجه پرداخت. پس از خروج از کشور در کتابی به زبان انگلیسی در مورد حکومت پهلوی دوم نوشت با عنوانی که نشان از شکنجه داشت: آدمخوار تاجدار!
در سالهایی که دموکراتها در آمریکا به سرکار آمدند (۱۳۵۵-۱۹۷۶) و اعمال سیاست حقوق بشر کارتر که در ایران و در بین زندانیان سیاسی و عقیدتی به "جیمی کراسی" معروف شد، این روند پایان گرفت. اگرچه از شکنجهی متدلوژیک برای کسب اعتراف تلویزیونی استفاده نمیشد، اما با استفاده از خستگی و یا بریدگی افراد زندانی نامهای امضاء میشد که در آن خداحافظی از فعالیتهای سیاسی تعهد شده بود. البته این افراد در مراسم دسته جمعی که از تلویزیون نیز پخش میشد شرکت کرده و مراتب "سپاس" خود را به پادشاه و نظام سلطنتی ابراز میداشتند. در این مراسم اگرچه حضور نیروهای مذهبی بیشتر به چشم میخورد اما فعالان چپ نیز در آن شرکت داشتند. امضاء نامه همکاری با رژیم و شرکت در چنین مراسمی اگر نه از سوی جامعه که از سوی مخالفین رژیم و به خصوص زندانیان سیاسی به مشابه «غلط کردن» و «عوض کردن جبهه» تلقی میشد. این فضا چنین سنگین بود که یکی از چهرههای معروف ورزشی که در سال ۱۳۵۳ به تلویزیون آمده بود پیش از پیروزی انقلاب نامهای خطاب به ملت ایران نوشت و از آنان به خاطر مصاحبهی تلویزیونی و اعلام پشیمانیاش عذرخواهی کرد. او حتی چهل سال پس از این واقعه و در مصاحبهای تلویزیونی با BBC فارسی بر این نکته پای فشرد که اعترافات تلویزیونی موجب شکسته شدن وجههی مقاومت میشود.
در طی سالهای دههی ۱۳۵۰ حزب توده از کانون توجه رژیم پهلوی دور شد هر چند که این امر مانع کشته شدن پرویز حکمتجو در زیر شکنجه نگشت. همچنین در سراسر این سالها به اعضای باقیمانده سازمان افسری حزب (۵ نفر) به صورت مستمر پیشنهاد میشد که با امضای نامهای به زندان خود پایان دهند و یا حتی با این کار حقوق بازنشستگی و درجات عقب افتاده را کسب کنند.
مصاحبههای تلویزیونی سال اول پس از انقلاب
هر نسلی آنقدر خوش اقبال نیست تا آنچه را روزگاری نتوانسته به انجام برساند، پایان دهد و به نوعی جبران ناکامیهای گذشته کند. اما نسلی که در ۲۸ مرداد شکست خورده بود تحلیلش را از شکست بر این نکته استوار کرد که نیروهای غالب آن روزگار (ملیگرایان و تودهایها) به علت نداشتن عزم انقلابی و سستی و کاهلی فرصت یگانهشان را از دست دادند، پس برای جبران باید قاطعیت انقلابی پیشه کرد. با پیروزی انقلاب علیه رژیم پهلوی در بهمن ۱۳۵۷ این نسل فرصتی را یافت تا کار نیمه تمامش را تمام کند. سران حکومت پهلوی که برخی از بد حادثه از سوی خود حکومت پهلوی به زندان افتاده بودند تاوان این جبران تاریخی را دادند. آنهایی که روزگاری خود تساهلِ قانونی دولت اصلاح طلب را تاب نیاورده و با کودتا یک حکومت قانونی را برانداخته بودند، اینک اسیر بیقانونی انقلاب میشدند.
محاکمهها و اعدامهای متعاقب آن از فردای انقلاب و پایان یافتن حاکمیت دوگانه بختیار- خمینی آغاز شد. اولین محاکمهها عموماً چند دقیقهای بدون حضور هیات منصفه و وکیل صورت میگرفت. مخاطبان تلویزیون در آن روزها مصاحبههای تلویزیونی برخی از نخبگان نظامی-امنیتی حکومت پهلوی دوم را به یاد دارند و معدودی از این فیلمها با کیفیت پایین بر روی شبکه اینترنت موجود است.
در این مصاحبهها نظامیان و ردههای بالای سازمان امنیت (ساواک) اکثراً با صورتهای رنگ پریده ظاهر میشدند و یا همچون نصیری رئیس سابق ساواک با حواسپرتی نقش خود را انکار میکردند. هویدا نخستوزیری که طولانیترین دوران صدر اعظمی را بین نخستوزیران پهلوی دوم داشت پیش از آنکه محاکمه شود در راهروی دادگاه با شلیک تیری به گردنش کشته شد و عکسهایی که از محاکمهی او منتشر شد در حقیقت بازسازی صحنهی دادگاه با استفاده از جسد او بوده است. معروفترین محاکمه علنی که در آن بهمن نادری پور (معروف به تهرانی)، یکی از شکنجه گران معروفبه همهی گناهان خود اعتراف میکرد و تقاضای بخشش داشت در تابستان ۱۳۵۸ برگزار شد. این دادگاه شکل دادرسی مرسوم نداشت بلکه آن شکنجهگر سابق مجموعهای از اعترافات را به صورت سخنرانی ارائه میداد و در پایان نیز (البته در نامهای پنهانی) برای انجام همه آن اعمال علیه چپگرایان اعلام آمادگی کرد!
واکنش حزب توده ایران به محاکمات و اعدامهای آغازین
واکنش حزب توده به این محاکمات و اعدامهای متعاقب آن جالب توجه است. حزب توده در اسفند ۱۳۵۷ یعنی اندکی پس از پیروزی انقلاب نه تنها از این محاکمات دفاع کرد بلکه اعلام کرد که «متوقف شدن کار دادگاههای انقلاب در مورد رسیدگی به جنایات عمال رژیم جنایتکار سابق حتی به صورت موقت مایه کمال تأسف است». رفتار این دادگاهها و کمیتههای انقلابی نه تنها مورد انتقاد حزب توده نبود که منتقدان این موضوع را نیز از «اربابان ساواک و خادمان سیا» دانست و اعلام کرد:
«آن قسمت از اقدامات قاطع نیروهای انقلابی که در مورد تعقیب و مجازات جنایتکاران رژیم سابق انجام میشود، مورد تأیید همه مردم ایران و همه نیروهای ترقی خواه و دمکرات جهان بوده و اگر در این زمینه انتقادی وجود داشته عبارت از این بوده که چرا این کمیتهها قاطع تر عمل نمیکنند و چرا عدهای از بزرگترین جانیان و خیانت کاران امکان یافتهاند از مجازات برهند.»
این حمایت از روند «انقلابی» برخورد با مخالفان رژیم نوین چنان بود که خلخالی، روحانی تندرو که مسئول اعدامهای اول انقلاب بود در لیست حزب توده برای مجلس خبرگان ظاهر شد و در یکی از تظاهرات حزب توده شعار «زندهباد خلخالی» داده شد، دبیر اول حزب توده به رغم مخالفت دیگر رهبران حزب بسیار قاطعانه از خلخالی دفاع میکرد و او را یکی از نگهبانان انقلاب مینامید.
قضیه محمدرضا سعادتی
محمدرضا سعادتی یکی از رهبران مجاهدین خلق بود که پیش از انقلاب زندان کشیده و همچنان به طیف اصلی مجاهدین خلق (نه گروه مارکسیست شده و نه گروه اسلامی میثمی) وفادار مانده بود.
در جریان هرج و مرجهای پس از انقلاب، سازمان مجاهدین خلق یکی از گروههایی بود که به بخشی از اسناد ساواک دست پیدا کرده و از آنجا که پرونده سرلشکر مقربی نیز در آن میان بود سفارت شوروی بسیار تمایل داشت تا نحوه دستگیری سرلشگر مقربی را بداند. تماس با مجاهدین خلق برقرار شده و فردی مأمور میشود تا مدارک را از او تحویل بگیرد، که در محل ملاقات ماموران سرمی رسند. ولادیمیر کوزیچکین، افسر کاگب مستقر در ایران که در سال ۱۹۸۲ از تهران گریخت و به انگلستان پناهنده شد، گفته است که نمایندهی سفارت و محمدرضا سعادتی را مردانی کراوات پوش و مسلح که از بقایای اداره هشتم ساواک بودند انجام دادهاند. بنابر روایتی دیگر دستگیری اینان کار کمیته معروف به "ماشاءالله قصاب" واقع در کوچه بیژن (کوچهی سفارت آمریکا) بوده است.
۵ اردیبهشت ۱۳۵۸ (به روایت روزنامه اطلاعات) محمدرضا سعادتی دستگیر میشود و البته اتهامات خود را رد کرده و رابط روس را خبرنگاری معرفی میکند که برای افشای دخالتهای امپریالیستی با آنها تماس گرفته است. در آبان ماه ۱۳۵۸ (به روایت روزنامه اطلاعات) حکم ۱۰ سال زندان برای سعادتی صادر میشود. ریاست دادگاه را حسین موسوی تبریزی به عهده داشت.
نکته قابل توجه در این محاکمه سکوت حزب توده ایران است. عموماً دربارهی مسائلی که به اتحاد جماهیر شوروی بر میگشت − همچون مسئله افغانستان، قراردادهای تجاری و مسایل جهانی − حزب توده در نقش مدافع اتحاد شوروی ظاهر میشد. ولی در رابطه با محاکمهی یکی از رهبران مجاهدین خلق (که از نظر رهبری حزب توده در آن زمان عضوی از جبههی متحد خلق به حساب میآمد)، آن هم به جرم جاسوسی برای اتحاد جماهیر شوروی، چنان ساکت بود که در یکی از برنامههای پرسش و پاسخ از سوی هواداران با این پرسش مواجه شد که «چرا حزب توده ایران در قبال محاکمه سعادتی که در واقع محاکمه سیاسی سازمان مجاهدین خلق ایران بود هیچ گونه موضعگیری نکرده است؟ » دکتر کیانوری در پاسخ به این سوال علت سکوت حزب توده را سیاسی-تاکتیکی دانست و عدم دفاع را در راستای «ندادن بهانه به دست مبتکران دستگیری سعادتی» تلقی کرد. او یک سال پس از دادن حکم سعادتی محاکمه او را سیاسی دانست و گفت:
«به نظر ما هم یکی از علل جریان سعادتی عبارت بود از تضعیف سازمان مجاهدین خلق ایران و پیشقدمان این جریان به احتمال قوی مأموران سیا در سفارت آمریکا بودند که میخواستند به کمک دوستان خود که در گروهها و نهادهای انقلابی جازده بودند با چنین توطئهای به جنبش انقلابی ایران رنگ ضد چپ و ضدشوروی بدهند.»
سعادتی در زندان ماند و در مرداد سال شصت پس از ترور کچویی (معاون اسدالله لاجوردی) به جرم مشارکت در امر ترور دوباره و این بار توسط محمدی گیلانی محاکمه و به اعدام محکوم شد. رجایی رئیس جمهوری وقت و همرزم سابق نتوانست از اعدام او جلوگیری کند. پس از اعدام او وصیتنامهای به خط او در روزنامهها منتشر شد اگرچه وصیتنامه به صورت دست خط است و امضاء و حتی ساعت دقیق نوشتن آن معلوم است اما متن آن شبیه به سخنانی است که از زبان توابان و اعترافات کنندگان تلویزیونی بیرون میآمد. او در این وصیتنامه به اختلافات میان مجاهدین خلق و جمهوری اسلامی پرداخته و آن را زمینهساز کودتایی امپریالیستی دانسته که هزاران نفر را از طرفین را به جوخههای اعدام خواهد سپرد. در پایان با توصیف «امام خمینی» به عنوان «مظهر خشم تودههای محروم ایران و حتی منطقه علیه غارتگریها و جنایات جهانخواران» از برادران مجاهدش میخواهد که در خط امام قرار گرفته و از «لیبرالها و بورژوازی» (که در آن روزها به معنای حمایت از بنیصدر بود) فاصله بگیرند. چنین بیانیهای در حقیقت اختلاف چندانی با مواضع حزب توده ایران نداشت به همین دلیل نورالدین کیانوری در جلسهی پرسش و پاسخ یعنی چند روز پس از اعدام محمدرضا سعادتی اعدام او را به صورت «پذیرش یک مرگ قهرمانانه» جلوه داد و اظهار نمود:
«سعادتی این شهامت را در خود یافت که با مرگ خود درس عبرتی به افراد گمراه شده سازمان مجاهدین خلق بدهد. او با پذیرش مرگ خود که شاید میتوانست از آن فرار کند، کوشیده است تا شناخت درستی را که در جریان زندگی و عمل از راه غلط مجاهدین پیدا کرده است به افراد گمراه شدهی سازمان مجاهدین خلق منتقل سازد...
ما تردیدی نداریم که نمونهی سعادتی نه تنها در صفوف وسیع هواداران و اعضا سازمان مجاهدین بلکه در بین مسئولان سازمان هم یک نمونهی استثنایی نخواهد بود. برای اینکه سعادتی در نتیجهی یک تجربهی طولانی در خارج از زندان و سپس در زندان به همان شناختی رسید که حزب ما و دیگر نیروهای ترقی داشتند و روی آن پایفشاری میکردند.»
نورالدین کیانوری، در این سخنرانی و در دیگر دفاتر پرسش و پاسخ نه تنها اشارهای به نوع محاکمه، کیفیت و اعتبار وصیتنامه و حتی نحوه مرگ محمدرضا سعادتی ندارد، که آن را یک واقعیت مسلم و دریافتهای حقیقی او میدانسته است. کیانوری در این پرسش و پاسخ با «قهرمانانه» خواندن عمل سعادتی، رفتار او را هم ردیف با «مقاومت کتیرایی و حکمتجو و صدها قهرمان انقلابی دیگر» میداند که باعث بالا بردن سطح شناخت و آگاهی و بازیابی مجاهدین خلق شده و از همه هواداران انقلاب ایران میخواهد که نگذارند چهره سعادتی «بدنام و لکهدار» شود. او در حقیقت به زبان سیاسی آن روز اعلام میکرد که نباید این وصیتنامه و خط جدید سعادتی زیر سئوال رفته و اعترافات ناشی از شکنجه خوانده شود.
ایرانیها مثلی دربارهی سرنوشت ناگزیر دارند که در آن مرگ به شتری تشبیه شده که بر در خانه همه مینشیند. اینگونه اعترافات نیز فقط دو سال بعد از سوی رهبران حزب توده ایران همچون امری ناگزیر تلقی شد.
در همین زمینه
نظرها
شهروند
پاشنه آشیل احزاب ایرانی عدم اعتقاد به دموکراسی و ازادی بود. آنها قدرت را برای مردم نمیخواستند و تنها به کسب قدرت برای حزب و گروه خود فکر میکردند. این مساله شامل تمامی احزاب میشود.
ایرج مصداقی
سعادتی در آبان ۱۳۵۹ به زندان محکوم شد و نه آبان ۱۳۵۸. حزب توده و فداییان اکثریت به شدت از اعترافات صورت گرفته در سالهای ۶۰ و ۶۱ حمایت میکردند و د ر کنار جمهوری اسلامی اعترافات صورت گرفته را دلیلی بر حقانیت مواضع خویش در حمایت از رژیم معرفی میکردند .در کنار هر تحلیلی راجع به اعترافات تلویزیونی و ... بایستی به این حقیقت اشاره کرد.
مسعود کریمی زاده
در ده مارس 2017 پلیس استخبارات اتریش در ساعت یک بعد از ظهر وارد اتاق من در کمپ خارجیان وین اتریش شده است و با دادن پیشنهاد تروریستی بجهت استفاده انتخاباتی حزب دست راستی اتریش از نتایج اسلام و خارجی هراسی ان رفته است اکنون من که مسموم شدهام الان میکنم در صورت مرگ من تنها پلیس استخبارات اتریش مسئول است همانند ترور عبدالرحمان قاسملو که با کمک پلیس استخبارات اتریش انجام شده است
احمد
كامنتي كه شب گذشته در باره اين مطلب فرستادم و مطرح كردم كه هاتفي دارد با همان خط و ربط و اخلاقيات حزب توده حرفهايي مي زند كه هيچ سند و مدركي حول آنها ارائه نمي دهد را سايت زمانه منتشر نكرد. اين چهارمين كامنتي است كه ظرف يك هفته گذشته فرستاده ام و حاوي هيچ توهيني نيست ولي با نظرات سياسي و سمت و سوي تمايل به حفظ رژيم و وابستگان سابق و لاحق اين رژيم همخواني ندارد ولي سايت زمانه از انتشار آنها مي هراسد. به نظر مي رسد، اصطلاح توهين آميز هم چيزي مثل التزام قلبي و روحي به ولايت فقيه است كه فقط شوراي نگهبان آن را تشخيص مي دهد. اگر سايت زمانه ارگاني شبيه شوراي نگهبان از رژيم ايران وام گرفته و به كار مي گيرد شرط صداقت و شجاعت ايجاب مي كند كه آن را اعلام كند.
مهرنوش هاتفی
جناب آقای مصداقی درود. از کامنتتان تشکر می کنم. حق با شماست. تاریخ محکومیت اول سعادتی آبان 1359 است. در رابطه با مساله ای که مطرح کرده بودید: در دو یادداشت بعدی به آن پرداخته ام و تلاش کرده ام نشان دهم چگونه بی اعتنایی به حقوق مخالفان و حتی دشمنان روزگاری گریبان بی اعتنایان را خواهد گرفت...باشد که تاریخ عبرتی باشد برای آمدگان و آیندگان...ارادتمند
مریم
شاید عده ای خوششان نیاید ولی هر انسانی استانه تحملی دارد که متناسب توانایی جسمی وروانی اوست پس همه را یکسان نمیشود دید و یکسان انتظار داشت.
رعنا
این پهلوی چی ها چی کیفی میکنند از شستن چپ ها !!!!!
پولاد پور
از نوشته های آقای آبراهامیان که یک نگارش گر توده ای است نباید به عنوان یک مورخ معتبر استفاده شود. برای دسترسی به اطلاعات بیشتر در این باره به این مقاله مراجعه کنید http://bonyadhomayoun.com/?p=19476