عبور از گردنهی تقدس − در ستایش از سروشِ ناسپنتا
جویا آروین − سروش با نظریهی «رؤیاهای رسولانه» در سپهر نواندیشیِ دینی گردوغباری به پا کرد، گردوغباری که دیگر کمکم فرو مینشیند و داوریِ درست را آسانتر میکند.
عبدالکریم سروش با نظریهی «رؤیاهای رسولانه» چندی در سپهر نواندیشیِ دینی گردوغباری به پا کرد، گردوغباری که دیگر کمکم فرو مینشیند و داوریِ درست را آسانتر میکند.[1] نظریهی او طیفی از واکنشها به خود دید، از واکنشهای همدلانه تا آنهایی که ستیزهجویانه و مخالفتآمیز بودند. در یک سو اکبر گنجی بهناگاه و ماجراجویانه سروش را در اندیشهی فرقهسازی و دعوی پیامبری شمرد و نظریهی رؤیاهای رسولانه را هم بخشی از این نقشهی او دانست.[2] سروش اما از این خوانش برآشفت و آن را برخاسته از مصلحتاندیشیهای سیاسی دانست.[3] در همین سوی طیف، دیگرانی هم نظریهی سروش را غیرواقعبینانه خوانده آن را با واقعیتها دربارهی دین و دینداری در جامعهی ایران ناهمخوان شمردند.[4]
در دیگر سو هم بسیاری سروش را دلنگرانِ دینداری و مسلمانی و در اندیشهی گرهگشایی از فهم دین و چارهاندیشی برای پاشانیها و پریشانیهای قرآن دانستند تا مسلمانی در روزگار خرد و اندیشه همچنان شدنی باشد. به دید این گروه، نظریهی رؤیاهای رسولانه در ادامهی پروژهی نواندیشیِ دینی جای میگیرد.[5]
در این نوشتار خوانشی دیگر از نظریهی رؤیاهای رسولانه ارائه میشود که با این دو دسته از خوانشها متفاوت است: نظریهی رؤیاهای رسولانه نه آن سان که مخالفانش میگویند زمینهسازی برای دین یا فرقهای نو است و نه آن سان که موافقانش میگویند دلنگرانِ دینداری و مسلمانی؛ بلکه این نظریه در عمل از امر مقدس هرچه بیشتر تقدسکاهی میکند و از این راه روشناندیشی را گامی دیگر به پیش میبَرد.
دین و امر مقدس
آنچه دین را از هر دستگاه بشری متمایز میکند تقدسِ پرسشناپذیرِ آن است. اگر چنان تقدسی در کار نبود، آنگاه دین نهادی سراسر بشری میبود در کنار دیگر نهادهای بشری چون علم و فرهنگ. سترگی و درشتیِ نهاد دین تا اندازهی بالایی از همین تقدس مایه گرفته و میگیرد. زینرو، حتا اگر اکنون چنان تقدسی را از دین بستانیم، دین باز همچنان یکی از سترگترین نهادهای بشری و شاید سترگترینشان خواهد بود.
جامهی تقدس را پیش از همه پیامبر یا پایهگذار دین بر تن میکند اما به او محدود نمیماند و هرکه بهدرست یا بهغلط، بهراست یا بهدروغ، پیوندی با او دارد نیز این جامه را خواهد پوشید. هرچه این پیوندهای واقعی یا ساختگی بیشتر باشند، چیرگیِ تقدسگرایی در یک جامعهی دینی هم بیشتر خواهد بود.[6]
تقدس چیست؟
در همان نگاه نخست متوجه میشویم که هالهای از راز و رمز این مفهوم را فرا گرفته است. برای اینکه بفهمیم این مفهوم رازآلود چه درونمایهای دارد، بهترین کار این است که به جای آن مفهومِ «فرا-بشری» را بگذاریم: آنچه از رنگ و انگِ بشری بودن پیراسته است. البته در اینجا پیراستگی از بشری بودن امری خوب انگاشته میشود به این معنا که امر مقدس چون از بشری بودن پیراسته است کاستیها و کژیهای بشری را ندارد. چه خوب! اما گرفتاری درست از همین جا آغاز میشود. فرا-بشری شمرده شدن همانا و نقدناپذیر و بیچونوچرا بودن همان. چو چیزی فرا-بشری انگاشته شود مطلق میگردد.
نیک روشن است که چه تباهیها و فسادهایی از تقدسگرایی سرچشمه میگیرد. تقدس به پیدایش سامانهای ناعادلانه میانجامد: آنان که جامهی تقدس میپوشند جایگاه برتر و بالاتری بر دیگران مییابند. این برتری در شکلهای گوناگون نمود مییابد: سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، علمی، و.... اما چنان برترییی هیچ پایه و اساسی ندارد.
دستگاه بزرگی به نام «کلام» به یک معنا کارش جز این نیست که چنان سامانهی ناعادلانهای را موجه گرداند. یک بنمایهی کلامی این است که دین در اصلِ خود امری عقلی است: این گزاره که «دین هست چون باید باشد» را بنا بر ادعا به دستیاریِ خرد اثبات میکنند. جانمایهی استدلال چیزی مانند این است: چون خداوندی که بنا به تعریف صفتهای نیک را همه در خود دارد، پس او بندگانش را به حال خویش رها نمیکند بلکه برای آنان رهنمایی میفرستد. [دقت کنید که در اینجا چگونه یک رخداد تاریخی، یعنی ارتباط یک تن انسان با خداوند (وحی)، با ضرورتی عقلی (؟ ) گره میخورد.] اما خرد چیزی بشری است و بهخودیخود تقدسی ندارد. پس دین خواسته یا ناخواسته بهناگزیر در بنیاد بر امری بشری استوار میشود. این درست همان جایی است که قرار است تقدس و همهی برتریهای برآمده از آن موجه شوند.
از نبوت عام تا نبوت خاص
پس چنانکه گفتیم به نظر میرسد نبوت عام همچنان بر بنیادی بشری استوار است. نبوت عام میگوید بشر هست و نیازهایی دارد که یکی از این نیازها رهنمایی (هدایت) است [اینجا یک استدلال لازم است که چرا بشر به رهنما نیاز دارد] و زینرو خدا که مهربان و بینقص و کامل است [اینجا استدلال دیگری برای وجود خدا و صفات او لازم است] باید بشر را رهنمایی کند و این کار باید از طریق کسانی از جنس بشر یعنی از طریق پیامبران انجام شود [اینجا استدلال دیگری لازم است که نشان دهد چرا رهنما باید از جنس بشر باشد]. اما اگر بتوان نبوت عام را—که بر بنیاد هستیِ بشر و نیازهای او استوار است—اثبات کرد، آنگاه لازم است نشان دهیم که کِی و کجا آن نیازِ بشر برآورده شده است و رهنمایی که ضرورتش از راه نبوت عام اثبات شده در چه کسی تجلی یافته است—اینجا به گفتار نبوت خاص ورود میکنیم. درست در همین بحث یعنی نبوت خاص است که ما بهناگزیر در چنبرهی تاریخیت گرفتار میشویم: ادعا این است که در یک نقطهی خاص در تاریخ، و در یک نقطهی جغرافیاییِ مشخص، شخص خاصی از جنس بشر برای راهنمایی انسان فرستاده شده است.
چنانکه میبینیم تا اینجای داستان کمابیش همه چیز بشری است. کسانی از جنس بشر میکوشند نشان دهند که کسی باز از جنس بشر از سوی خداوند به کاری گماشته شده است: به این کار که پیامی به بشر بفرستد. [نکتهی نغز اینکه این پیامآور خود بر بشر بودنش تصریح میکند.[7]]
در سنت نواندیشیِ دینی هم تا اینجای داستان مسلم گرفته میشود. از اینجا به بعد اما گرفتاری آغاز میشود چراکه محتوای پیام غیربشری یا به بیان دقیقتر فرا-بشری به شمار میآید، یعنی مقدس میشود، و پس آنگاه در روندهای اجتماعی-سیاسی-فرهنگی نهتنها خودِ پیامآور بلکه همهی کسانی هم که نسبتی با آن پیام و آن پیامآور دارند مقدس میشوند. همین تقدس فزاینده را گویا نواندیش دینی میخواهد با حفظ اصل داستان و پرداختن به پیام بکاهد.
نظریهی رؤیاهای رسولانه
در گیرودار بحثهای مرتبهدوم دربارهی نظریهی رؤیاهای رسولانه، به نظر میرسد خودِ این نظریه گم شده است. بگذارید این نظریه را به زبان ساده بازگو کنیم. ما وقتی به وحی و ارتباط خدا با پیامبر میاندیشیم معمولاً تصور میکنیم این ارتباط به میانجیِ سخن و کلام انجام شده است، چنانکه گویی خداوند چیزی گفته و پیامبر شنیده است. اینکه درونمایهی آن ارتباط هم در نهایت به شکل کتاب قرآن، که از جنس کلام است، درآمده نیز آن پنداشت ما را تقویت میکند. نظریهی رؤیاهای رسولانه این پندار رایج را کنار نهاده میگوید وحی مایههای دیداری هم داشته یا به تعبیر نظریهپرداز سمعی-بصری بوده است، چنانکه گویی خداوند به پیامبر چیزهایی هم نشان داده و او چیزهایی هم دیده و فقط شنونده نبوده است. نظریهی رؤیاهای رسولانه، چنانکه از عنوانش پیداست، دیدنِ عادی را مراد نمیکند بلکه آن نوع دیدنی را مد نظر دارد که در رؤیا برای انسانها پیش میآید. نظریهپرداز در دفاع از نظریهاش استدلالی از سنخ «استنتاج به بهترین تبیین» ارائه میدهد، یعنی میگوید این نظریه بهترین تبیین برای ویژگیهای قرآن است. ادعا این است که آشفتگی و بینظمی که از مشخصههای بارزِ آن نوع دیدنی است که انسانها در خواب تجربه میکنند میتواند پاشانیها و پریشانیهای قرآن را توضیح دهد.
سروش ناسپنتا
عبدالکریم سروش گویا در سرتاسر حیات نواندیشیاش کوشیده است برای ناسازهی بشری/فرا-بشری چارهاندیشی کند. او مسلم میگیرد که کسی از جنس بشر در نقطهای از تاریخ بشر با امر فرا-بشری، با خدا، ارتباط یافته و پیامی دریافت کرده است. اما این پرسش که «آن پیام خود تا چه اندازه بشری و تا چه اندازه فرا-بشری است» پرسشی است که سروش از قبض و بسط تا رؤیاهای رسولانه پاسخی برای آن میجوید. سروش در مقام اندیشمند میخواهد آن ناسازه را بگشاید و چاره را در این میبیند که سازمایههای بشری را در پیام بجوید و نشان دهد.
راهبرد دیگر این است که در اصل داستان چونوچرا کنیم، اما نواندیشان دینی به دلایلی این راه را در پیش نمیگیرند: شاید واقعبینی نمیگذارد آنان این راه را در پیش گیرند و یا ترادادی (سنتی) که با تقدس فربه و درشت شده پیشاپیش این راه را بر اندیشهی آنان بسته و فقط به آنان اجازه میدهد در کیفیت پیام اماواگر کنند. در هر حال، اما، نظریهی رؤیاهای رسولانه چیزی جز گامی دیگر در راستای نمایاندنِ سازمایههای بشری در پیام دینی نیست و این معنایی جز تقدسکاهی از امر مقدس ندارد. نظریهی رؤیاهای رسولانه این کار را از راه مقایسهی وحی با پارهای از حیات بشری یعنی رؤیا انجام میدهد. رؤیا با همهی رمزورازهایش به هر حال سویهی از حیات بشر است، یک سویهی استعاری.
خردپسندانه نیست که، بهجای نظر به گفته، نیت گوینده را بجوییم، و این ناپسندی ست که هم برخی ناقدان سروش و هم خودِ سروش در واکنش به برخی نقدها مرتکب میشوند. اگر نه نیت نظریهپرداز بلکه کاری که نظریه به انجام میرساند برایمان مهم باشد، باید اذعان کرد که این نظریه خواهناخواه تقدسکاهی از امر مقدس را گامی دیگر به پیش میبرد. ناگفته پیداست که تقدسکاهی پیشنیازی برای خردورزی و عقلانیت است. البته این هم یک آیرونی جالب است که به هدف بخردانگی به خواب متوسل میشویم!
پانویسها
[1] نوشتههای سروش در این زمینه:
البته این نظر را آرش نراقی پیشتر در یک یادداشت فیسبوکی طرح کرده بود.
[5] برای نمونه بنگرید به برخی از دیدگاهها در این نشست.
[6] مطالعهی برخی احادیت و روایات به ما کمک میکند دریابیم که تقدسگرایی تا کجا میتواند گسترش یابد. فقط برای یک نمونه، در روایتی از پیامبر اسلام آمده است: در قیامت برای چهار گروه شفاعت می کنم: ۱) اکرامکننده به ذریهام پس از من؛ 2) برآورندهی نیازهایشان؛ 3) آنکه برای اصلاح امورشان به هنگام اضطرار آنان بکوشد؛ 4) کسی که آنان را با دل و زبانش دوست بدارد (عیون الاخبارالرضا، ج اول). (منبع)
[7] «بگو من بشرى چون شمايم جز اينكه به من وحى مى شود كه خداى شما خدايى يگانه است پس مستقيما به سوى او بشتابيد و از او آمرزش بخواهيد و واى بر مشركان» (قرآن، سوره کهف، آیه ۱۱۰، ترجمهی محمدمهدی فولادوند)
در همین زمینه
- محمد قائد: عبدالعلی، عبدالسروش و جبرئیل
- بیژن عبدالکریمی: نگاهی انتقادی به نظریه «رؤیاهای رسولانه» از منظر پدیدارشناختی و هرمنوتیکی
- ا.م. (استاد فلسفه – تهران): برخی پیامدهای احتمالی نظریۀ «رؤیاهای رسولانه» عبدالکریم سروش
- تقی کیمیائی اسدی: رؤیا چیست؟ − روشنگری علمی به بهانه رؤیاهای سروش
- نصرالله پورجوادی: در مُلک بی ملکوت
- حمید رضا جلایی پور: درباره اتهام عجیب و ناروای دکتر سروش
- میثم بادامچی: انتقادهای گنجی بر سروش
- میثم بادامچی: تنش میان معرفتاندیشی و تجربتاندیشی در پروژه سروش
- محمود صدری: گفتمان بازسازی و بهسازی دینی
- محمود صدری: بالندگی و باروری اندیشه اصلاح دینی
- محمد مجتهدی شبستری: نبوت محمدی و هویت مسلمانی
- جویا آروین: روشنفکران دینی یا متکلمان سکولار
- اکبر گنجی : سروش − تفسیر سخنان خداوند یا تعبیر خوابهای محمد
- اکبر گنجی : ممتازبودگی مشرکان در فرضیه “خوابهای محمد” سروش
- اکبر گنجی : قرآن سروش: “خوابنامه پریشان محمد”
- اکبر گنجی : “سروش: “خوف نامه جهادی/بردگی قرآن” و “عشقنامه غیر جهادی مثنوی”
- اکبر گنجی : ادعای پیامبری سروش و وعده عالمگیر شدن “فرقه سروشیه”
- اکبر گنجی : قبض و بسط تئوریک عبدالکریم سروش
- محمدرضا نیکفر: روشنفکری دینی و آغاز و انجام آن
نظرها
پوریا
با نویسنده متن تا اینجا موافق هستم که عموم نواندیشان دینی و خصوصا دکتر سروش در پی گیری صحت و سقم اصل داستان دینداری کناره عافیت را بر متن حادثه جوی آن ترجیح می دهند اما این به واقع بدان معنا نیست که اصل داستان نبوت و پیامبری به این سستی است که شما می نمایید . شاید محدودیت های زمانه و مقتضیات روزانه چنین می طلبد که فعلا باب بحث نبوت به این شکل باز نشود . خصوصا که منکران عافیت طلب عموما در داخل کشور ساکتند و در خارج پر داد و قال . اما کاملا طبیعی است که لزومی ندارد یک تئوری ولو بر مسلک "استنتاج به بهترین تبیین" بنا شده باشد باید از الف تا نون باورمندی دینی را در خود خلاصه کرده و تشریح بنماید . روی سخن دکتر سروش و نواندیشان دینی غالبا با باورمندان دینی است . یعنی کسانی که خود به اصل دین و رسالت و نبوت اعتقاد دارند اما اختلافشان بر سر تفسیر دین هست . البته که جریان نواندیشی دینی به اثبات رسالت و اثبات وجود خدا هم نظر دارد اما محل بحث آنها با قاطبه دین باوران بر سر این نیست . ملاک دین باوری نواندیشان عموما بر تجربه دینی است . یعنی هر آن کس که به نوعی تجربه دینی دست یافته و آن را باور دارد . تجربه دینی نیز تئوری هست که در جهان غرب طرفدارانی دارد که از آن جمله می توان به جان هیک اشاره کرد . پس مسئله چرایی باورمندی به دین را باید در جای دیگر جستجو کرد نه در نظریه رویاهای رسولانه .
امیرحسین
اگر پی فایده هستیم و اگر کاهش تقدس، فایده دارد و می تواند آغازی بر پایان نابخردانگی باشد، سخنی نیست و من موافقم. اما اگر بنابر سازگار اندیشیدن باشد، نگره های سروش و دیگر نواندیشان دینی از بسیاری مایه های خردگریز بی تفاوت می گذرد. اینجاست که باید شهامت فکری نواندیشان را به پرسش گرفت و به اصرار خواست که ایمان را بشناسانید و روشن کنید، چه این که نه تنها پایه هر جستجوی فکری درباره دین است، انگیزه بحث های دیگر نیز خواهد شد و دیگر حوزه های راکد و جامد فکر را به جنبش و نرمش وا خواهد داشت.
کرمانی
آغازگاه اندیشه به پرسش گرفتن جز-اندیشه یعنی تقدس است.
شهسوار
این جملهی پایانی بسیار پرمغز است که برای دستیابی به عقلانیت باید به خواب متوسل شویم.
حسینی
در تعریض به پوریای گرامی، چرایی باورمندی به دین، تا اطلاع ثانوی، خوردن شیر مادر دیندار، در خانواری دیندار در شهری غرقه در دین و در سرزمینی خفه شده در دین است. این را که عرض کردم تا اطلاع ثانوی، به این معنی است که ما جان هیچ یا سروش و گنجی ای را سراغ نداریم که در کره ی ماه بزرگ شده باشند و با چنین نگاه های خاصی به «امر فربه شده ی مقدس» پرداخته باشند. بلکه همه ی ما تا اطلاع ثانوی در دامن فرهنگ های غالبی رشد می کنیم که سیناپس به سیناپس و سلول به سلول مان را ابالفضل می کند. تا این عامل خارجی ی خلط کننده در جهان امروز، نتواند در شرایط آزمایشگاهی ی ۸۰ ساله ای کنترل شود و آن گاه به انسان محصول آن شرایط نگاه کنیم، همه ی «چرا» جویی های مان باید تحویل و کاسته شود به ایمان بر اساس شیر مادر و… یه بچه حاجی، بی دین شده بود و ۴۰ سالی بود در کالیفرنیا زندگی می کرد. یک بار متوجه شد که چهل ساله که هنوز وقتی حمام بعد از رابطه ی جنسی می ره، دقیقا غسل ترتیبی رو رعایت می کنه و پاک و طاهر و «مسلمانا» از زیر دوش اجنبی ی مشرک بیرون میاد. اما تعریضی هم به سخن «جویا» ی گرامی، در عین این که می توان حرکت تدریجی به سمت عقل را از سوی کسانی که خود را پاسدار فراعنه می دانند، پذیرفت، اما همین حرکت هم باید از حداقل های شالوده مندی باید برخوردار باشد. یعنی نمی توان یاوه ای را به صرف حرکت اتفاقی به سمت نیکی و خرد، بی نقد گذاشت (تعبیر یاوه، اصلا اشاره ای به نظریه ی آقای سروش نیست. مثلا اعلامیه ی آویزان لوتر، در آن جا که حضور واسطه ی فیض را می خواهد کمرنگ کند، گامی است در جهت خردمندی. همین گام از مجرایی درست می گذرد، یعنی به واتیکان می گوید تحمیل بس است و ما می خواهیم خودمان خدای مان را درک کنیم. طبعا در این بیانیه، حرکت تدریجی به سمت خرد، با ابزار اعلام شده، همخوانی منطقی دارد و و هیچ کدام پرت و پلا نیستند. اما از همه ی این ها گذشته، معنویت، و جستجوی همیشگی ی آن از سوی بشر، از سپیده دم تاریخ پیشا-کشاورزی، در منطقه ی «گه بگ لی ته په»، در مرز ترکیه با سوریه (در ۱۱۲۰۰ سال پیش) تاکنون، جستجویی بوده همیشگی، که عملا و بی درنگ، ترکیبی از نیروهای اقتصادی، سیاسی بر روی آن اثر می گذارند و آن را به شکل نهادی بسیار فربه و آسیب زا و تراژیک برای بشر در می آورند. (نک. مقاله «زایش دین»)