● دیدگاه
اعتیاد، عادتوارهای ایرانی
محمود صباحی- جامعه ایرانی با عادتوارههایش معتاد و قاچاقچی تولید میکند و سپس بی آن که در دلایل این اعمال جستوجو کند، همان معتادان و قاچاقچیان را در مقام محارب به بالای چوبههای دار میفرستد.
عادتواره اعتیاد
نخستین بار که به طور جدی با موضوع اعتیاد روبهرو شدم زمانی بود که همکلاسیام در دانشگاه که هم اتاق من هم بود، هر روز آتشی برمیافروخت و مشغول کشیدن تریاک میشد و هر بار هم با آن لهجه نمکین بختیاریاش میگفت: صباحی جان! مو معتاد نیستُم ها! یه وقت خیال نکنی مو معتادُم! حالا تو هم بیا یه دمی بگیر! واسهات خوبه! نترس معتاد نمیشی! ـ ببین! ـ مگه مو معتاد شُدُم که تو هم بشی؟
بار دوم باز در همان زمان با یک روحانی نشسته در پای منقل روبهرو شدم که پدر یکی از دوستانم بود. او مدام تریاک دود میکرد و میگفت: تریاک بیتقلب و ناز پری رخان، این هر دو در کشاکش دوران کشیدنی است!
او تریاک میکشید و برای من فانتزیهای عشقی و جنسی خود را تعریف میکرد.
این صحنهها برای من آغاز عجیب و غریبی برای شناخت محیط اطرافم بودند. برای من که تا پیش از آن، با مسائلی از این دست هنوز از نزدیک و ملموس روبهرو نشده بودم. گاه از خود میپرسم آیا این شگفت نیست که من در ورطه اعتیاد نیفتادم؟ ـ چرا که با هر کسی که آشنا میشدم بلادرنگ درمییافتم که او به گونهای درگیر اعتیاد به مواد مخدر است، با این افزوده که این کسان تلاش میکردند از من برای خود همپا و هممنقلی بسازند: از آنها اصرار و از من تکرار که: من از دود و دمهای که شما راه انداختهاید هم نشئه میشوم. ممنونم از لطفتان!
این تجربههای آغازین، سپس گوش و چشم مرا بسیار باز کردند و من دریافتم: این که من با بیشتر کسانی که آشنا میشوم آلوده به مواد مخدرند تنها یک تصادف نیست، چرا که در جامعه ایران اعتیاد یک امر رایج و عادی است، یعنی به زبان جامعهشناسی بوردیو[۱] یک عادتواره (Habitus) است.
هبیتوس یا عادتواره بدین معناست که فرد پس از تولد استعداد و آمادگی را دارد تا به عملی اجتماعی رغبت نشان دهد و آن را بپذیرد بدون آن که احساس تحمیلشدگی کند. چنان که خود بوردیو شرح داده است عادتواره یا هبیتوس نیروی محرکه اعمال و رفتار روزمره هر فرد است و تفاوت در این عادتوارهها همان تفاوتهایی است که گروههای اجتماعی را از هم متمایز میکند.
رسانهها میگویند: در جامعه ایرانی اعتیاد رو به گسترش نهاده است و بنا بر گزارشهای رسمی، معتادان تا چهار میلیون نفر تخمین زده شدهاند اما راست این است که این آمارها تنها بخش بسیار کوچکی از این واقعیت اجتماعی را آشکار میکنند. اعتیاد در جامعه ایرانی بسیار فراگیرتر از این آمارهای رسمی و رسانهای است؛ اعتیاد در ایران یک امرِ پیشینی است، یعنی از پیش فرآوری شده است؛ یک عادتواره فرهنگی است. از این رو، این آمادگی ذهنی و عملی در هر فرد از پیش وجود دارد تا به سهولت در زمره معتادان درآید. چنان که میدانیم هنوز هم دود کردن تریاک در اغلب مناطق ایران نه تنها قبحی ندارد که سهمی از زندگی روزمره بخش بزرگی از مردم را تشکیل میدهد و چیدن بساط تریاک از لوازم ضروری مهمانداریشان است.
در همین زمینه
چندان هم پیچیده نیست: افراد طبقه فرودست در ایران به دلیل فشارهای اجتماعی و ناهمواریهای زندگی با پناه آوردن به مواد مخدر خواستهاند از واقعیت خشن و ناسازگارِ پیرامون خود بگریزند و افراد طبقه فرادست نیز از سر آگاهیهای کاذب اجتماعی و دینی روی به مواد مخدر آوردهاند تا خوش باشند، تا به خلسه درآیند؛ یکی خواسته فراموش کند و دیگری خواسته به یاد بیاورد، اما سرنوشتِ هر دوِ آنان اعتیاد بوده است. اعتیادی که سپس به مثابه عادتواره به آیندگان بیوقفه تحویل میشود، بدون آن که از آن دلایل نخستین اثری برجا مانده باشند. با این همه، پای این تفاوت هم در میان است: اعتیاد افراد طبقات فرادست اجتماعی گاهی هرگز و گاهی هم بسیار کمتر از افراد طبقات فرودست در جامعه محسوس و نمایان میشود، چرا که امکان اقتصادی دستیابی آسان و دائم به مواد مخدر، چهره اجتماعی اعتیاد آنان را میپوشاند. اما معتادان سرگردان در خیابانها و خرابهها تنها چهره کسانی را آشکار میکنند که از پوشاندن چهره اعتیاد خود از نگرِ اقتصادی عاجز ماندهاند. این تفاوت این حقیقت را نیز آشکار میکند که واقعیت اعتیاد در جامعه ایران بسیار درهمتنیدهتر، تاریخیتر، گستردهتر و نهانتر از تصویرِ واضح و آشکار کسانی است که در پارکها و بیغولهها ژندهپوشانه در آمد و شدند: اعتیادی که توان اجتماعی، سیاسی و مالی آن را دارد که از شمار آمارها خود را برون نگه دارد!
ژست معتاد بودن
اعتیاد، سرنوشت ناگزیر اغلب کسانی است که خود را از دگرگون ساختن وضعیت ناروایی که در آن گرفتار آمدهاند، ناتوان میبینند یا سرنوشت کسانی است که اصولاً نسبت به حق و توان انسانی خود برای دگرگونی آگاهی ندارند و بنابراین، ترجیح دادهاند، دست به دامان چیزهایی شوند که درد و دردمندی آنان را میکاهد. اما این روال چگونه به آینده سپرده میشود؟ ـ ضرورتها و دردهای پیشین از میان میروند اما رفتارها و ژستها باقی میمانند و در نهایت کنش ژستیک جامعه را ترسیم و تثبیت میکنند و بدین وسیله به بخشی از عادتواره جمعی جامعه بدل میشوند.
علاقه به استاندن بدن در حالتی ویژه و انجام رفتارهای بدنی و نقش بستن میمیکهای مشخص در چهره و حرکات دستها و پاها خود میتواند افراد را به اعمالی از پیش آماده جذب کند و معتاد بودن یکی از همین رفتارهای ژستیکِ جامعه ایرانی است چرا که «معتاد بودن» به مثابه یکی از منشها و مَلَکاتْ در عادتوارههای ایرانی نه تنها به ریختاری ذهنی درآمده، که همزمان در ژستی نمادین و نمایان نیز به کنش اجتماعی بدل شده است: در وضع خموده راه رفتن و از خود برون شدگی و در خود فرو رفتگی (و در کل لایعقلی و هشیاریگریزی) ـ اینها ژستهای محبوب و ستایش شده در فرهنگ ایرانی است که به گونهای ناخودآگاه افراد را به سمت اعتیاد میکشانند. ژستهایی که رانه و نیروی خود را از اراده افراد جامعه ایرانی به سیاوش- حسیننمایی (= مظلومنمایی) تأمین میکنند و این نمایش مظلومیت خود نیز سرچشمه و سرچشمههای دیگری دارد که در این مجال کوتاه بدانها نمیتوان پرداخت.
ناگوار اینجاست که اینگونه کششهای نسنجیده و عادتوارههای آسانفکن و زودهِل در آن زمانهایی خود را به جامه عمل درمیآورند که فرد هنوز چندان بالغ نشده است و از این رو، قادر به سنجش و دریافت رابطه میان علقهها و عادتوارههای اجتماعی و عواقب تصمیمهای خود نیست و هنگامی هم که از شرایط خود آگاه میشود دیگر کار از کار گذشته و بازگشت، به زحمت فراوان، ارادهای نیرومند و حمایتهای متعدد اجتماعی نیازمند است و چندان دیگر آسان نیست چنان که در آغاز آسان مینمود و از این رو، بسیاری از معتادان به رغم آگاهی از وضع اسفبار خود عطای چنین بازگشتی را به لقایش میبخشند.
راست این است که حالات و رفتارهای درویشیگری، نمایش زخم و دردنمایی، تواضع غلوآمیز، سر به زیری و سرسپرگی که سرمایه ژستیکِ جامعه ایرانی را تشکیل دادهاند، خود بسنده است که افراد را برای معتاد شدن مستعد و آماده و مشتاق سازد. حالات و رفتارهایی که تاریخی دراز و دیرینه آنها را به خوی و خصلت یعنی به ژست: به کنش و واکنشی خودکار، بدل ساختهاند و از همین رو، اعتیاد در جامعه ایرانی مسألهای امروزی نیست، بلکه مسألهای تاریخی است اما امروزه خود را از ورای گونهای خودآگاهی جهانی به مثابه بحران اعتیاد و قاچاق موادمخدر و اعدام آشکار میکند. بحرانی که همزمان هم از تناقضات شدید ژرفساختها و روساختهای جامعه ایرانی سرچشمه مییابد و هم آنها را به مثابه یک آشفتگی خشونتزای اجتماعی به نمایش میگذارد.
چندان هم پیچیده نیست: این جامعه خود با عادتوارههایش معتاد و قاچاقچی تولید میکند و سپس بدون آن که در دلایل این اعمال و علایق جستوجو و پژوهش کند، همان معتادان و قاچاقچیان خودپروردهاش را در مقام محارب به بالای چوبههای دار میفرستد چرا که این تناقض توانسته خود را تا آستانه قانون و دولت فراپیش آورد. تناقضی که امروزه بیش از هر چیز نیروی مرگبارِ خود را از تنبلی عقلی و ناتوانی از پیچیدهاندیشی و نورزیدگی ذهنی کارگزاران حقوقی و سیاسی جامعه ایرانی تأمین میکند.
برخی دلایل عینیِ اجتماعی که گرایش جامعه ایرانی به مواد مخدر را شدت میبخشند
۱. حرام بودن شراب در اسلام و در دسترس بودن آسان تریاک و سپس مواد مخدر صنعتی در روزگار کنونی.
این بدیهی است که وقتی شراب حرام باشد، جامعه برای شادباشیهایش رو به کیفآورانِ دیگری میآورد؛ انسان به گونهای است که گاه باید بار ذهن و روان خود را از مسائل زندگی روزمره بزداید و انواع شرابها میتوانستند تا حدی این نیاز را برآورده سازند. این حقیقتی انکارناپذیر است: هر جا که اسلام تعیین کننده زندگی روزمره مردم است، گرایش به موادهای افیونی بسیار بالاتر از سرزمینهای دیگر است چرا که در قرآن نوشیدن شراب صریحاً نهی و منع شده است در حالی که پیرامون مواد افیونی هیچ حکم قطعی و روشنی در آن وجود ندارد.
۲. عدم آگاهی واقعی از عواقب گرایش و در نهایت وابستگی به مواد مخدر.
پیشتر قاطبه مردم گمان میکردند که تریاک ماده مسکنی است که در هر خانهای باید یافت شود و چنان هم بود. به هر دردی، حبهای تریاک درمان بود اما این حبهها سرانجام فرد را دچار اعتیاد میکرد و بنا بر همین تجربه اجتماعی چنین ضربالمثلی هم به ادبیات عامیانه راه یافته است: تریاک دوای همه دردهاست، اما خودش دردیست که درمان ندارد! ـ با این حال این تصور مثبت و درمانگر هنوز هم در ذهن افراد برای عقلانی و طبی جلوه دادنِ مصرف مواد مخدر در حال معتاد کردن است.
راست این است که جامعه ایرانی از یک آگاهی واقعی که کاهنده شمارِ معتادان باشد، فاصله زیادی دارد چرا که بنا بر روال فرهنگ و روش زیست ایرانی، به جای پژوهش و تأمل جدی و گفتوگوی آشکار و روشن درباره معضلات اجتماعی، آنها را همچنان نهان میکند یا دستبالا درباره آنها بسیار کنایی و مبهم سخن میگوید و چه بسا برای آن که به زعم خودش سیاهنمایی نشود، «دروغ مصلحتی» هم بگوید اما این خود به مانع بزرگی در راه تحولات اجتماعی و سیاسی ایران بدل شده است. همین که در ایران هنوز هم پرداختن به بحرانها و معضلات اجتماعی «سیاهنمایی» تعبیر میشود: هم از سوی دولت و هم از سوی جامعه و خانواده ایرانی؛ و این خود به تنهایی میتواند هر باره آگاهی واقعی نسبت به بحرانهای اجتماعی و به ویژه معضل اعتیاد را به تأخیر افکند: همان اعتیادی که شبح خوفآور آن را بر فرازِ کلِ جامعه ایرانی میتوان مشاهده کرد اگر که ذهن و چشمی برای دیدن گشوده شده باشد.
پانویس
[۱] پیر بوردیو (Pierre Bourdieu) جامعهشناس و مردمشناس فرانسوی. در گذشته در ۲۰۱۲م. برای مطالعه واژگان کلیدی بوردیو، این منبع پیشنهاد میشود: ـ شویره کریستیین، الیویه فونتن: واژگان بوردیو. ترجمه مرتضی مردیها، نشر نی، تهران ۱۳۸۵ش.
نظرها
هنرمند
یک تحلیل کامل و جامع از اعتیاد کنونی جامعه ایران. ضریب دسترسی به مواد مخدر در ایران تنها ده دقیقه است در حالی که ضریب دسترسی به نان 20 دقیقه می باشد و همانطور که استاد نوشته اند آمار واقعی معتادین در ایران بسیار زیاد می باشد و بنا به برخی تحقیقات تا ده میلیون هم می رسد.