● از مجموعه «ایرانیان هلند»
تورج اتابکی: انتخاب بین هلند و ایران مثل انتخاب بین پدر و مادر است
گفتوگو با تورج اتابکی، مورخ اجتماعی و مدرس دانشگاه
هلند کشوریست که به تورج اتابکی پناه داده تا به بالاترین سطح آکادمیک دست پیدا کند و ایران، کشور آبا و اجدادیاش است که اگر در آن میماند، چه بسا جانش میرفت.
تورج اتابکی ۳۵ سال پیش ناچار به ترک وطن شد. او مورخ اجتماعی و مدرس دانشگاه است. در دانشگاه لیدن دارای کرسی تاریخ اجتماعی خاورمیانه و آسیای مرکزی بوده و اکنون مدیریت بخش خاورمیانه و آسیای مرکزی را در پژوهشکده بینالمللی تاریخ اجتماعی در آمستردام به عهده دارد. این پژوهشکده بخشی از آکادمی سلطنتی هلند است. اتابکی نزدیک به ۲۵ سال است در آنجا کار میکند.
تورج اتابکی در سال ۱۹۸۱ میلادی (۱۳۶۲ هجری خورشیدی) از ایران گریخت و از آن زمان تاکنون در هلند زندگی میکند. او پیش از انقلاب ایران در رشته فیزیک تحصیل میکرده و برای ادامه آن به انگلستان رفته است. مشغول گذراندن دوره دکترای فیزیک بوده که صدای حرکتهای انقلابی و تلاطم اجتماعی در ایران را شنیده و به شوق شرکت در انقلاب، تحصیل را رها کرده و به ایران بازگشته است.
وقایع اما آنطور که اتابکی انتظار داشت پیش نرفت. او که با افکار عدالتخواهانه سوسیالیستی، با امید به پیروزی انقلاب و گشایش فضا و تأمین آزادی و دموکراسی در ایران با انقلاب همراهی کرده بود، با حیرت نظارهگر روی کار آمدن جمهوری اسلامی شد که تبعیض و تفاوتهای زیادی بین مردم قائل است: از تبعیض جنیستی بین زن و مرد تا تبعیض عقیدتی و سیاسی.
اتابکی با دوستان همفکرش به اعتراض علیه قوانین ناعادلانه پرداخت و در اولین تظاهرات زنان در ۸ مارس (سال ۱۳۵۸ هجری خورشیدی) در اعتراض به حجاب اجباری و در حمایت از زنان شرکت کرد که منجر به درگیری و ضرب و جرح او و دوستانش شد.
گیوتین انقلاب که از همان ابتدا با اعدام طرفداران شاه شروع به کار کرد، از کار نیفتاد و کمکم هر صدایی را غیر از صدای طرفداران جمهوری اسلامی در گلو خفه کرد. کار به آنجا رسید که اتابکی هم ناچار شد از وطن بگریزد و به هلند پناهنده شود.
ورود او به هلند بسیار پرتنش بوده است. نه تنها درگیری با مشکلات پناهجویی و گرفتن اقامت، بلکه اخبار ناگوار ایران زندگی را برای او بسیار سخت میکرده است. شنیدن روزانه لیست نام اعدامیها که در میان آن نام دوستان او هم بودهاند، او را به سرخوردگی و شرمندگی از گریختن میکشاند.
او میگوید: «... روزها و ماهها و سالهای سختی را گذراندیم .... ما در حقیقت دچار یک سرخوردگی چشمگیری هم بودیم، به خاطر اینکه از میهنمان فرار کرده بودیم. ما به انقلاب دل بسته بودیم و آن نتایج فاجعه بار را تجربه کردیم و دیدیم و از نزدیک شاهدش بودیم. دوستانمان را بر دار کشیدند و به زندان انداختند. هر روز شاهد خبرهای بدی بودیم که از ایران میرسید. یادم میآید صبحها من ساعت هفت صبح به وقت ایران رادیو ایران را گوش میدادم و لیست نام اعدامشدهها را میشنیدم و تمام روز افسرده در گوشهای مینشستم و حس میکردم که باید به ایران برگردم. با خودم میگفتم اینجا چه کار میتوانم بکنم؟ اصلاً من چه میکنم اینجا وقتی دوستانم آنجا هستند. احساس همسرنوشتی داشتم با دوستانم در آنجا و نمیتوانستم از این شرم خودم را رها کنم که من گریختهام و آمدهام به جای امن و دوستانم آنجا هستند. روزهای بسیار بسیار سختی بود، با بغض بود، با گریه بود، با تلخی بود ...، اما در عین حال احساس میکردم که باید یک کاری بکنم. کار و پژوهش من را نگه داشت. واقعاً اگر بخواهم بگویم چهطور توانستم از آن بحران روانی جان به در ببرم، باید بگویم مدیون پژوهش تاریخیام. به تاریخ رو کردم. تمام سوالهایی که برای سالها تلمبار شده بود -حداقل در طول انقلاب روی ذهنم بود و سنگینی میکرد و چراییشان را پیدا نمیکردم- من را کشاند به اینکه به تاریخ معاصرمان بپردازم و بخوانم و چراییشان را پیدا کنم و با دوستانم، با هممیهنانم در کارهایی که چاپ میکنم در میان بگذارم. گمان هم بر این ندارم که برای همه پرسشها پاسخ درخور پیدا شده است، اما حداقل من تلاشم را کردهام.»
اتابکی پس از سالهای طولانی زندگی در هلند احساسی خاص نسبت به دو کشور هلند و ایران دارد: هلند کشوری است که به او پناه داده و امکانات و فرصتهای خوبی در اختیارش گذاشته است تا به بالاترین سطح آکادمیک دست پیدا کند و ایران، کشور آباء و اجدادیاش است که اگر در آن میماند چه بسا که به قیمت جانش تمام میشد.
اتابکی میگوید: «... وقتی که کوچک بودم هر گاه با این سوال روبهرو میشدم که پدرت را بیشتر دوست داری یا مادرت را، به نظرم خیلی سوال ابلهانهای میآمد. من کجا میتوانستم بین پدر و مادرم یکی را بیشتر دوست داشته باشم؟ هم مادرم را دوست داشتم و هم پدرم را و نمیتوانستم واقعاً انتخاب کنم که کدام را بیشتر دوست دارم. من نزدیک به ۳۵ سال، یعنی بیش از نیمی از عمرم را در این کشور (هلند) زندگی کردهام. بنابراین خیلی طبیعی است که این کشور را دوست داشته باشم و به آن احترام بگذارم و با آن احساس یگانگی کنم .... بنابراین، این که اقلیم من کجاست، اینکه مسقط الرأس من کجاست، واقعاً شاید چندان مهم نباشد ... آنچه که برای من مهم است این است که من یک سری باورها و آرمانها دارم و فکر میکنم که متعلق به این باورها و آرمان هستم. از گزند روزگار هم هر کجا باشم تلاش میکنم که خللی به این آرمانها و باورهایم وارد نشود.»
شرح داستان زندگی تورج اتابکی را از زبان خود او بشنوید:
نظرها
behzad
طفلکی اتابکی به هوس خوردن کباب انقلابی، از انگلستان پا شدی اومدی ایران دیدی نه بابا خمینی داره*** داغ میکنه خبری از کباب نیست
نیما
ایشان اگر جانش در ایران در خطر بوده است و پناهندگی گرفته، چگونه است که دائما به ایران سفر میکند و در آنجا حتی با مطبوعات داخل کشور مصاحبه میکند ؟؟؟
بابکان
دکتر اتابکی از بهترین کارشناسان و استادان است و شخصیتی آبرومند و محترم. در هر زمینه که سخنی از ایشان شنیدم یا خواندم درست گفته است.
هشام شداد
سلام دكتر حال شما جطورى من هشام شداد هستم، استاد در مدرسى لبنان، من دانشجو در دانشكاه لبنان، موضوع بايان نامه ( تطور وظائف بازار در جمهورى اسلامى ١٣٥٧ با ١٣٨٢)، لطفا خدمت شما براى من . بروهش، مقالت شناسى: اجتماعى، تعاونى، ثقافى، سياسى
سلام
سلام بر آقای دکتر . بنده ماشاالله پورمراد در نظر داشتم باآقای دکتر در خصوص چاپ یک کتاب که اثر خودم میباشد صحبت کنم ؟؟