آیا خبرنگاران حوادث از زنان متنفرند؟
تصویر زنان در اخبار حوادث، اغلب بازتولید نگاه ضدزن جامعه و جهتدار است. آیا نویسندگان این متنها، از زنان متنفرند؟
تصویر زنان در اخبار حوادث، اغلب بازتولید نگاه ضدزن جامعه و جهتدار است. آیا نویسندگان این متنها، از زنان متنفرند؟
اخبار حوادث همواره از اخبار پرمحاطب هر رسانهای هستند. چاپی یا آنلاین، هرگاه خبر قتل، سرقت مسلحانه یا حتی سقوط و سیل و زلزله در رسانهای منتشر میشود، آن خبر به سرعت در میان اخبار پرخواننده قرار میگیرد. دلیل آن ساده است: اخبار حوادث، دراماتیک، پرکشش، جذاب و معمایی هستند و اغلب در آنها داستانی وجود دارد با محویت یک انسان که مخاطب با آن همذاتپنداری میکند. علاوه بر اینها این نوع اخبار معمولا پرده از آنچه در لایههای مختلف جامعه میگذرد بر میدارند چون به شکل غیرمستقیم آسیبهای اجتماعی نظیر اعتیاد، تن فروشی، فقر، خودکشی، تجاوز، فساد اقتصادی، قاچاق و خلاهای امنیتی و .. را پوشش میدهند.
با وجود جذابیتهای آشکار این حوزه، حتی برای فعالان رسانهای این حوزه کم ارزش و «زرد» به حساب میآید و نظارتهای کیفی چندانی بر کار این گروه از روزنامهنگاران صورت نمیگیرد. خبرنگاران حوادث، دست کم در ایران، به یک گروه ویژه با ادبیات و سبک خاص خود تیدیل شدهاند که در حاشیه رسانهها، با جذب مخاطب فراوان، نگاه خود را نسبت به موضوعات حوزه کاری خود به جامعه انتقال میدهند. یکی از مهمترین گروههایی که بازیگران داستانهای پرکشش بخش حوادث رسانهها هستند، زناناند: زنانی در نقش قربانی یا خلافکار که از قضا اینجا هم جنسیتشان در خلافکار بودن یا قربانیشدنشان نقش بازی میکند.
زنان دسیسهچین و زنان شایسته مرگ
کافی است نگاهی به اخبار حوادث رسانهها بیندازیم تا نقش زنان را در این ماجراها بازخوانی کنیم: مثلا این خبر: حرفه این زن «ازدواج مکرر» و «مطالبه مهریه» است. داستان اما پیچیده نیست: داستان مردی به توصیف نویسنده کت و شلوار اتوکشیدهای بر تن دارد که با پیراهن چهارخانه و پلیور قرمزش همخوانی دارد، عینک طبی زده و هر چه میگوید در تکه کاغذی یادداشت میکند.
زن دانشجوی سابق این استاد دانشگاه است که تقاضای طلاق و دریافت مهریه کرده و در ادامه می فهمیم که قبلا «یک بار» ازدواج کرده و طلاق گرفته است. مرد مظلوم و خواهان ادامه زندگی است اما زن نمیخواهد فقط «همخانه» داشته باشد. با این حال تیتر مطلب فراتر از اینهاست. آیا حرفه این زن ازدواح مکرر و دریافت مهریه است؟ هیچ جای متن نشانهای از این موضوع نمیبینیم. مگر اینکه فکر کنیم زنی که قبلا ازدواج کرده و ازدواج دومش هم به بن بست رسیده، ذاتا کاسب کار است. مطالبه مهریه هم که در فرهنگ ایرانی، به خودی خود جرم است. زنان را به بخشش مهریه تشویق یا مجبور میشوند و گرفتن مهریه در شرایطی که ازد،اج نابرابر اسلامی حق مالی دیگری برای زنان در نظر نگرفته، غیراخلاقی و ناپسند به حساب میآید.
به مطلب دیگری با عنوان همسرم از ماشین مدل بالا پیاده شد، او را کشتم، نگاه کنیم. ماجرا، قتل زنی به دست شوهرش است. شوهر راننده آژانس است و ساعتها کار میکند اما زن به مهمانی میرود و روابط نامناسب دارد. مرد مدعی است که «زن با مردان زیادی رابطه داشته و به شیشه معتاد بوده.» روزی که او را در حال پیاده شدن از یک ماشین مدل بالا میبیند، دست به قتل میزند.
نویسنده مطلب را با این جمله شروع کرده: «سوءظن به همسر، انگیزهای بود که مرد جوان برای قتل همسرش عنوان کرد و گفت از کارهای همسرش خسته شده بود.» در اینجا هرگز معلوم نمیشود که آیا ادعای مرد درباره همسرش درست بوده یا صرفا به دلیل سوءظن دست به قتل زده. از لحن روایت گفتههای مرد، تنها میتوان با او همدردی کرد: مرد بیچاره پر کاری که زنش مشغول خوشگذرانی است: بازتولید کلیشهای از تصویر زنانی که ممکن است شباهتی به زنان سنتی نداشته باشند، زنانی که به جای در خانه ماندن و نگهداری از فرزند، روابطی شخصی دارند، پوشششان شبیه زنان سنتی نیست و ... خواننده هرگز به صحت ادعاهای مرد پی نمیبرد چون این ادعا از نظر قانونی بررسی نشده و در نهایت تنها ممکن است بابت اینکه مرد به خاطر چنین زنی مجازات میشود، متاثر شود.
خبر نقشه شوم دختر جوان برای مرد سالخورده را میخوانیم. از پیرمردی سرقت شده؛ پیرمردی که با دختری جوان دوست شده و «میخواسته با او ازدواج کند» اما دختر همراه دوست پسر سابق و یک همدست، او را بیهوش کردهاند و گاو صندوق او را به سرقت بردهاند. کسی که بعد از مدتی اعتراف کرده پسر جوان آرزده از خیانت «سحر» است، همه قربانی نقشه شوم دختر شدهاند و در این میان نیت پیرمرد برای ازدواج با دختر جوان خیر است و نیت پسر هم برای انتقام از پیرمرد خیر.
نمونهها بیشمار است: پسرها به «دختران فراری» تجاوز میکنند، ازدواجها به دلیل خامی زنان و گوش نکردن حرف پدر و مادر به شکست میانجامد، روابطی که در «تلگرام» آغاز شده به تجاوز ختم میشود، زنان ظاهربین و ثروت دوستند و مردان را برای زندگی بهتر تحت فشار میگذارند تا آنها دست به سرقت بزنند، قاتلان زنجیرهای از پوشش زنان و فساد اخلاقی آنها ناراحتند و میخواهند ریشه فساد را بخشکانند. گاهی مردان انتقام شکستهای عاطفی خود را از زنان دیگر میگیرند مثل قاتل زنجیرهای گیلان که میگوید: «شکست در زندگي با همسرم اولم دليل همه این کارها بود. مرا به جايي رساند که از تمام زنان متنفر شدم و کينه به دل گرفتم، آنقدر که به جنون رسيدم.»
شیوه روایتها گاه حتی مستقیما نسبت به زنان خشن است. در یک خبر خوادث که به شکل داستان روایت شده، دختر یک خانواده مورد تجاوز مغازه دار قرار میگیرد، چون زن پس از امتناع شوهر از خرید، دختربچه را برای خرید زردچوبه به مغازه میفرستد: «خسته و کوفته از سر کار برگشتم، وارد خانه که شدم، همسرم گفت: کفشاتو در نیار، برو یهبسته فلفل و زردچوبه بخر که شب مهمون داریم. شنیدن این حرف در آن موقع ظهر و با آنهمه خستگی و بیحوصلگی پتکی بود که بر فرق اعصابم کوبیده شد و مرا بههم ریخت. با خشم به صورتش نگاه کردم و گفتم: معلومه از صبح چهکار میکردی؟ باید میرفتی و ادویه رو میخریدی، من حوصله ندارم.
داخل اتاق رفتم که استراحت کنم، دنبالم آمد و گفت: بک دنیا کار روی سرم ریخته، باید توی غذا ادویه بریزم، وگرنه خودت سر سفره چشمغره میری که غذات بو میده. به گفتههاش کممحلی کردم و خودم را به خواب زدم. با عصبانیت بیرون رفت و در اتاق را آنچنان به هم کوبید که نزدیک بود چهارچوبش از جا کنده شود.»
عصبانی شدن مردان و دست به خشونت خانگی زدن، در بسیاری از این خبرها توجیه اخلاقی دارد: مرد تحملش تمام شده بود، خسته شده بود، تحت فشار روانی بود، بیکار بود، معتاد بود و زن، کتک خورد.
در این روایتها معلوم نیست که شکل واقعی اتفاق چطور بوده و به نظر میرسد که نویسنده تخیل خود را در ماجرا دخیل کرده است. در بسیاری از موارد هم نویسنده در کنار تفکر ضد زن جامعه قرار میگیرد و به نوعی آن را توجیه میکند. حتی در مواردی که زن مقصر تام و تمام نیست، پای ارزشهای سنتی مانند «ناموس» و «غیرت» به میان میآید: مردان خلافکاری که به خاطر نداشتن ناموس و غیرت دست به جرم زدهاند؛ همان ناموس و غیرتی که جایی دیگر، مجوز قتل و جنایتشان میشود.
مخاطب اخبار حوادث و دریافت کلیشههای ضد زن
در علم رسانه بسته به اینکه تابع کدام نظریه باشیم، نقش مخاطب و میزان اثرپذیری او از محتوای رسانهای تغییر میکند. یک نظر که جورج گربنر(۱۹۷۰) و همکارانش مطح کردهاند به نام نظر کاشت، مبتنی بر این است که اهمیت رسانهها نه در تشکیل توده بلکه در خلق راههای مشترک انتخاب و نگریستن به رویدادهاست که به راههای مشترک نگریستن و فهم جهان میانجامد. به عنوان مثال، قرار گرفتن در معرض نمونههای خشونت در رسانهها، نوع متفاوتی از حس آسیبپذیری را در افراد پدید میآورد و موجب نداشتن اعتماد به نفس در زنان و گروههای اقلیت میشود.
بر اساس نظریهای که به نظریه دریافت مشهور است، مخاطبان متون رسانهای را قرائت و رمز گشایی میکنند و این قرائت و رمزگشایی است که معانی و لذات ناشی از متون رسانهای را میسازد؛ زیرا متون رسانهای معنایی ثابت یا ذاتی ندارند. بر اساس این تعریف مخاطب مولد معناست وبنابراین مخاطبان متون رسانهای را به شیوهای که با شرایط اجتماعی و فرهنگی و چند و چون تجربه ذهنی او از آن شرایط مربوط است، رمز گشایی یا تفسیر میکنند.
به هر کدام از اینها که معتقد باشیم، پوشش اخبار حوادث در رسانههای ایران بر نگاه به زنان به عنوان قربانی یا مجرم اثر میگذارد. مخاطبان این نوع مطالب، بنا بر نظریه کاشت، زنان را همواره در مظان اتهام میبینند و نگرش کلیشهای به نقشهای جنسیتی زنان و مردان پیدا میکنند. فهم مشترک آنها از خواندن چنین اخباری، بازتولدی کلیشههای جنسیتی است.
به عنوان مخاطب لزوم چسبیدن به الگوهای تعریفشده سنتی از نقش زن و باور به ذات فریبکار، خام، پولپرست، بدون تحلیل و منطق و نادان آنها در مخاطب نهادینه میشود و از آن سو، به عنوان مولدان معنا از متن، دریافتشان از زن، موجودی مجرم به ذات یا جرم ساز است.
در حالی که در پوشش اخبار حوادث همواره بر نقش بازدارنده انعکاس این اخبار از وقوع مجدد جرم تاکید میشود، به نطر میرسد که نگاه فعالان رسانهای به زنان به طرز آشکاری به به عادیسازی وقوع جرم بر روی زنان به عنوان قربانی ختم میشود و در سطوح مختلف، از نپرداختن حقوق قانونی ازدواج و سرپرستی فرزند و حتی حقوق عاطفی و جنسی گرفته تا انتقام جویی ناموسی، قتل و خشونت خانگی، به تشویق مردان به جرم علیه زنان بینجامد.
نظرها
معدنچی
مرد ايرانی مسلمان دشمن زن ايرانی است،او دشمنی خود را دوره به دوره به اثبات رسانده است ولی اوج آن شورش ۵۷ بود که شورش مردان بود عليه زنان۰به تمام مردان زندگی خود و نقش آنها در زندگيتان از کودکی تا بزرگسالی فکر کنيد تا به اين واقعيت پی ببريد۰دليل به سادگی اين است که مرد ايرانی از رشد،دگرگونی،دوست داشتن وحتی دوست داشته شدن عاجز است،و زن ايرانی به همه اينها مشتاق۰در يک کلام گره ايران اين است که مرد ايرانی به قدر کافی مرد نيست،و انسان کم توانی است،و به نا انن بودن خود مصر و مفتخر۰