جیسون رضا جُرجانی: فاشیسم و ایرانشهر
آخرین نماینده امپراطوری آریایی نظریهپرداز جنبش نئوفاشیسم درآمریکا است
کیوان مسعودی − مغز متفکر جنبش نئوفاشیستی آلترایت، پدیدهای است به نام جیسون رضا جرجانی که خواهان احیای غیبگویی و استقرار یک امپراطوری آریایی خالی از عرب است.
ماشین هویتساز شکوه ایرانی و عظمت آریایی، پدیده تازهای را، این بار به زبان انگلیسی و در بازار جهانی عرضه کرده است: جیسون رضا جُرجانی. نه، اشتباه نکید، او یک دانشمند ایرانی خیالی در ناسا، با نشان فروهر بر کراوات، نیست که نتوانیم در عالم واقع به او افتخار کنیم. او حقیقتاً وجود دارد، و با کمال شرمندگی نظریه پرداز جنبشهای نئوفاشیستی در آمریکا است.
وقتی فرهنگ آریایی با تلهپاتی و دورجنبی به جنگ مدرنیته میرود
اگر بخواهیم این پدیده را — با ارجاع به متن معرفینامه او در وبسایت آلت-رایت [یا راست بدیل]—معرفی کنیم: «دکتر جیسون رضا جُرجانی، یکی از بنیانگذاران altright. com، عضو هیئت مدیرهی آن و همینطور سردبیر انتشارات دستراستی آرکتوس مدیاست. وی یک ایرانی-آمریکاییِ اهل نیویورک است که تبارش به مردمان سرزمینهای پارس و اروپای شمالی برمیگردد. مدرک دکترای فلسفه از دانشگاه دولتی نیویورک در استونی بروک دارد و در حال حاضر، در مقام عضو هیأت علمی انستیتو تکنولوژی نیوجرسی، به تدریس دورههایی درباب علم، تکنولوژی، جامعه (STS)، و همینطور تاریخ ایران، مشغول است. وی عضو حرفهای انجمن اکتشافات علمی (SSE) است و همچنین با سازمان "رنسانس ایرانی" همکاری میکند؛ سازمانی که کار خود را وقفِ محققساختن انقلابی فرهنگی در ایران بزرگ، بر پایه میراث تمدن ایران پیش از اسلام، کرده است. کتاب نخست او، پرمتئوس و اطلس، توسط انتشارات آرکتوس در سال ۲۰۱۶ منتشر شده و توانست جایزهی انجمن فراروانشناسی را از آنِ خود کند.»
در یکی از مطالبی که در معرفی کتاب پرومتئوس و اطلس نوشته شده، چنین آمده است: «جُرجانی در این کتاب تلاش میکند ماتریالیسم نیهلیستی و عقلگرایی بیریشهوبنیاد غرب مدرن را واسازی کند، آنهم از طریق نشاندادن اینکه چگونه غرب مدرن برپایهی سرکوب امر شبحگون (the spectral) قوام یافته و اینکه چرا مدرنیته غربی رابطهای طفیلی و انگلمآب با بنیادگرایی مذهبی از نوع ادیان ابراهیمی داشته است.»
جُرجانی در این کتاب منتقد حاشیهایشدن دورجنبی (Psychokinesis) و حس ششم (ESP) بهمنزلهی امور "فراطبیعی" (“Paranormal”) در غرب است. [دورجنبی یا سایکوکینسیس − به انگلیسی Psychokinesis یا − Telekinesisدر فراروانشناسی عبارت است از به حرکت درآوردن اشیاء از راه دور، بدون استفاده از ابزارهای فیزیکی، و تنها با نیروی ذهن. ]
به نظر جرجانی، شیوههای تقلیلگرایانهی علم مدرن، بهخاطر اهداف عملی، با غیرعقلانی تلقی کردن این پدیدهها راه را بر ماوراءطبیعه مسدود کرده است. کتاب جُرجانی در پی توصیف انقلاب علمیای است که قرار است از طریق سامانبخشی دوباره به سیاست و جامعه، تمدن را براساس پارادایمهای پیشادکارتی یا پیشامدرن بنیان نهد؛ انقلابی که جُرجانی از آن تحت ایده "انقلاب شبحگون" حرف میزند و درخواستی است برای بهرسمیتشناختن آگاهانهی تحقیق دربارهی پدیدههایی همچون غیبگویی (clairvoyance)، تلهپاتی و دورجنبی که همواره تحت تأثیر پارادیم علوم مدرن سرکوب شده و به حاشیه رفتهاند. جُرجانی بر این تأکید میکند که چگونه وجود ظرفیتهای روانی (psychic) در قلمرو حیوانات و در قبایل ابتدایی نشان میدهد که حس ششم در انسان صرفاً یک پدیدهی ماوراءطبیعی نیست، بلکه یک توانایی بشری متوقفشده است، تواناییای که پیچیدگیهای تمدنهای باستانی وجود آن را اثبات کردهاند.
بیاغراق جناب جرجانی، در این کتاب، آدم را یاد شخصیت پروفسور کُلوی در سریال sense8 میاندازد. تجسم سیمایی توأمان پستمدرن و پیشامدرن، جُرجانی کم وبیش مشابه با پروفسور کلوی، درخواستِ بهرسمیتشناختن کهنالگوهای اسطورهای همچون پرومتئوس و اطلس را دارد که توانمندیشان فوقانسانی است. او ادله میآورد اکتشافات متهورانه علمیِ تمامی آن فرهنگهایی که خود را با وعدهی جهانوطنی میراث هلنی تطبیق دادهاند تحت تأثیر و مُلهم از این دو کهنالگو هستند: یک، کهنالگوی پرومتئوس، خدای خالق آریاییها که با دزدیدن آتش از اُلمپ نور معرفت را در اختیار نوع بشر قرار میدهد و با توانایی خود در پیشبینی و پیشگویی، به روح جستجوگر اروپایی، در هیأت اکتشافات علمی، تجسد میبخشد؛ و دو، کهنالگوی اطلس، برادر پرومتئوس، حامل کره آسمانی، حافظ زمین و نگهدارنده آسمان، که بار مسئولیت اسطورهایاش در پیوند با ایدهی استتیکی تمامی انواع اطلسها، مدلها، چارتها و نقشههاست. همینجاست که پستمدرنیسم جرجانی لباس آریایی به تن میکند.
جرجانی همچنین با جزئیات، ظهور و سقوط جزیرهی آتلانتیس و نیمهخدایان هیبریدی آن را بررسی میکند؛ نیمهخدایانی که در مقام مباشران معرفت و دانشی جهانوطنی عمل میکنند؛ دانشی که آنان بذرش را در سراسر جهان باستان پراکنده میکنند. ایمان به روح پرومتهای و آتلانتیک، و دستیابی به امتزاج آتشین افقهای جهان شرق و غرب، بهمعنای طلوع یک عصر جدید و سربرآوردن جامعه یکپارچهای است که درون مرزهای مدرن علم، مذهب، سیاست، و هنر تکهتکه شده بود. جُرجانی در بخشی از کتاب خود، پرسش دین، سرشت ماتریالیستی انسان، و علوم بیروحی را که کلیسا در انتشار و ترویج آنها یاریرسان بوده را پیش میکشد. درهمین خصوص، دلایلی را برمینهد که چرا اسلام، بهعنوان یکی از ادیان ابراهیمی، در جهانی که توسط اطلس اداره میشود و روح پرومتهای بر آن جاری است، جایی ندارد.
وقتی بودا یک سوپرمن سفیدپوست چشم آبی آریایی میشود!
ورای تمامی جزئیاتی که کتاب "پرومتئوس و اطلس"، برای نشان دادن نقش امور فراطبیعی در فرهنگ و سیاست و جامعه، بدانها میپردازد، و همچنین فارغ از چگونگی حضور چهرههای شناختهشدهی فلسفی همچون دکارت و کانت و شلینگ و فروید و هایدگر و برگسون و دریدا و... در این کتاب، میتوان گفت که "پرومتئوس و اطلس"، تلاش وقیحانهی دیگری است برای تأکید بر برتری نژاد آریایی یا، به زبان خود جُرجانی، "نظم جهانی آریایی". ازاینروی، عجیب نیست که در کنار آن چهرههای نامآشنای فلسفی، بیش از دو سوم "فیلسوفان" کمترشناختهشدهی دیگری که در این کتاب بدانها اشاره میشود، آلمانی اند و قریب بهاتفاق همهی آنها یا بر نازیسم نفوذ داشتهاند، یا یکی از اعضای حزب نازی بودهاند، یا یکزمانی از اعضای نیروهای مسلح حزب نازی بودهاند، و یا مدافعان و توجیهگران اقدامات سردمداران نازی بودهاند.
کتاب جرجانی شاید آخرین نمونهی شرمآوری باشد که آشکارا از قسمی "نظم جهانی آریایی" (“Aryan world order”)، با بازگشت به دین جهانی هندواروپایی (آریایی)، دفاع میکند. جرجانی بهغلط اشاره میکند که عبارت "نظم جهانی آریایی" محصول مکتب فلسفهی ژاپنی کیوتو است. این عبارت شهرتش را مدیون ویلیام لوتر پیرس، نویسندهی ضدیهود و ناسیونالیستی است که بر برتری سفیدپوستان تأکید داشت– بد نیست بدانید، پیرس، نویسندهی مشهور رُمان روزنوشتهای ترنر است که منبع الهام بمبگذاران اُکلاهاماسیتی در عملیات بمبگذاری سال ۱۹۹۵ بود. این عبارت، همچنین، نام یک گروه ولزی طرفدار نازیسم بود. و مهمتر از همه اینکه، در نامههای اولیه هیتلر نیز چنین عبارتی دیده میشود.
در قسمتهای پایانی کتاب، جُرجانی با تأکید بیشتری از این حرف میزند که آریاییها مردمان برگزیده جهان هستند. جرجانی در اظهارات نژادپرستانه تا بدانجا پیش میرود که بودا را بهعنوان یک سوپرمن آریایی سفیدپوست با چشمان آبی معرفی میکند – در نوشته دیگری که در سایت آلترایت منتشر شده، جُرجانی تلاش خود را معطوف به اثباتِ سفیدپوست بودنِ مولانا میکند. جُرجانی در بخشی از کتاب، از یک فیلسوف ژاپنی، کیتارو نیشیدا، یاد میکند که در نوشتههای متأخرش، با اشاره به بودیسم ژاپنی بهعنوان وارثِ فرهنگ ایرانی و نماد صلیب شکسته (که حضور چشمگیری در معبدهای ژاپنی دارد)، سعی در پیونددادن بودیسم ژاپنی، فرهنگ ایرانی، و ریشههای قومی هندواروپایی یا آریایی فرهنگ اروپایی دارد. از دید نیشیدا، بودیسم ژاپنی، بهخاطر چنین پیوندی بهعنوان قطب مخالف فرهنگ مدرن اروپایی تکامل یافته و از این گذر میتواند در یک "فرهنگ جهانی" مشارکت کند.
جُرجانی صراحتاً اقرار میکند که علاقهاش به نیشیدا و مکتب کیوتو، اساساً بدینخاطر است که نیشیدا دوستدار فرهنگ آلمانی بوده و مکتب فلسفی او در موجه جلوه دادن ائتلاف ژاپن با آلمان در جنگ جهانی دوم کمک بهسزایی کرده است. در نسخهی آنلاین این بخش از کتاب که در سایت آلترایت منتشر شده، جُرجانی، بهغلط، به نیشیدا چنین نسبت میدهد که وی حامی و هواخواه "هژمونی هندواروپایی در سراسر سیاره زمین، براساس دین آینده پانآریایی است." در پایان، جُرجانی ژاپنیها را بدینخاطر ستایش میکند که آنان با غربیشدن و ازاینروی با آریاییشدنِ بیشتر، به ورای آنچه او ارزشهای آسیایی مینامد گذر کردند. میتوان گفت که از دید جُرجانی، ژاپنیها در مقام آریاییهای افتخاری، یک جایگاه ویژه، هرچند ثانوی، در حکومت جهانی پانآریایی او دارند. ستایش وی از ژاپنیها یادآور ستایشی است که هیتلر در سال ۱۹۳۶، نثار ژاپنیها، بهعنوان آریاییهای افتخاری رسمی، کرد؛ همچنین یادآور ستایش روزولت از ژاپنیها بهخاطر تلاش آنان درجهت "غربیشدن" است.
در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی، تئوسوفیستها تلاش کردند با معرفی بودیسم بهعنوان یک دین هندواروپایی، قرائتی نژادمحور از آن ارائه دهند. بهعنوان مثال، آناگاریکا دارماپالا، همکار سریلانکایی هلنا بلاواتسکی و هنری استیل اُلکُت، بنیانگذارن انجمن تئوسوفی، اظهار داشت که بودیسم "یک دین آریایی است که برپایه راه و شیوهی آریایی تأسیس شد، توسط یک آریایی رواج یافت، و توسط آریاییها به آریاییها تعلیم داده شد. " بهنظر میرسد که این ایده تئوسوفی – بهعنوان آخرین نسخه از روایتهای استعمارگرایانهی قدیمیای که مدعی بودند همهی چیزهای خوب در شبهقاره نتیجهی تهاجم آریاییهاست— مستقیماً به کتاب جُرجانی، احتمالاً از طریق مدافعان نازی، درز کرده است. شگفت آنجاست که در دهه ۱۹۳۰، هاینریش هیملر، رهبر اِس اِس، به امید پیداکردن بقایای نژاد آریایی در میان بوداییهای تبتی، یک هیئت اعزامی به تبت میفرستد. براساس گفته زندگینامهنویسان هیلمر، رهبر اِس اِس، متأثر از آموزههای تئوسوفیک، آشکارا در پی ارتباط و پیوند میان آریاییگرایی اولیه آلمانی و سنتهای دینی هندی و تبتی بود. ازاینروی، وی اقدام به تأسیس پژوهشگاه آننربه (به آلمانی (Ahnenerbe کرد که بهعنوان یک «جامعهی مطالعاتی برای تاریخ باستانی روشنفکری»، وظیفهاش پژوهش در خصوص تاریخ انسانشناختی و فرهنگی نژاد آریایی، و آزمایش و سفر اکتشافی با هدف اثبات این بود که جمعیتهای پیشاتاریخی و اسطورهای نوردیک زمانی بر جهان حکومت میکردند. آننربه هیملر با مطالعه بودیسم میخواست خاستگاههای آریایی خود را موجه جلوه دهد و البته تلاش میکرد از آن یک دین آریایی – جایگزین و بدیل ادیان ابراهیمی— بسازد.
رنسانس ایرانشهری و راه حل نهایی مسأله اعراب
مواضع ضدیهودی، اسلامهراسانه و ضدعرب جرجانی و دفاعش از قسمی ناسیونالیسم مبتنی بر برتری سفیدپوستان (آریاییها)، تا آن حد خوشایند محافل دستراستیهای افراطی آمریکا بوده که وی به یک نظریهپردازان آنها بدل شده و هماکنون از نفوذ بسیار بالایی نزد آنان برخوردار است، تا آن اندازه که توانسته بر جایگاه مدیریت بخش فرهنگی وبسایت آلترایت و ریاست انتشارات دستراستی آرکتوس مدیا تکیه بزند.
بله، جُرجانی یکی از مغزهای متفکر فاشیسمی است که در ابتدای قرن، اکنون دوباره از گور برخاسته است.
نوشتهها، فعالیتها، سخنرانیها و مواضع نژادپرستانه و فاشیستی جُرجانی چنان برآشوبنده بوده که واکنش شدید دپارتمان فلسفه دانشگاه استونی بروک را در پی داشته است. این دپارتمان که در محافل دانشگاهی آمریکا معروف است به دپارتمانی پلورالیستی –آنطور که بسیاری از دانشجویان و اساتید آن مواضعی چپگرایانه یا لیبرالی دارند— مواضع جُرجانی را همچون یک رسوایی و آبروریزی برای خود قلمداد کرد. برای آن دپارتمان که تمرکزش بر فلسفه قارهای، نظریهی انتقادی، مطالعات پسااستعماری، فمینیستی، و نظریههای کوئیر است، این یک شوک بزرگ بود که متوجه شد یکی از کسانی که بهتازگی از آن دپارتمان فارغالتحصیل شده خود را سخنگوی "امپراطوری آریایی" مینامد. تأثیر این شوک به حدی بوده که در یکی از جلسات دپارتمان، یکی از اعضای آن پیشنهاد میدهد که تز دکترای جُرجانی بازنگری شود.
بله، ایرانی که جرجانی میخواهد یک امپراطوری آریایی است. او که پیشتر مشاور رضا پهلوی بوده، اخیراً بهخاطر مواضع "لیبرالی" رضا پهلوی و مشخصاً دوریجستن او از ایدئولوژی برتری ایرانیان بر اعراب، علیه وی مواضع انتقادی شدیدی اتخاذ کرده و او را به خیانت به آرمانهای امپراطوری ایرانی متهم کرده است.
او همچنین در بخشی از مصاحبه اخیر خود با رابرت استارک که به بیان مواضع و دیدگاههایش اختصاص یافته، در پاسخ به پرسش درباره قانون منع مهاجرت برای افرادی که دارای تابعیت از شش کشور اسلامی هستند، بهصراحت اعلام میکند که از این قانون حمایت و دفاع میکند. وی مشخصاً در ادامه میگوید، از آنجا که ایرانیانی که در پی مهاجرت به آمریکا هستند کسانیاند که با رژیم جمهوری اسلامی مخالف هستند، این قانون باعث میشود که این افراد در ایران بمانند و علیه رژیم جمهوری اسلامی دست به مبارزه عملی بزنند و در جهت تحقق ایده رنسانس ایرانی اقدام کنند؛ ایدهای که جُرجانی صراحتاً با عنوان «ایرانشهری» از آن نام میبرد و بهمعنی امپراطوری آریایی است. از دید وی، ترامپ با فرمان خود بر ایرانیان فشار وارد میآورد تا آنها سریعتر در جهت ساختن ایران بزرگ اقدام نمایند؛ هدفی که جُرجانی، بهتأسی از شعار کارزار انتخاباتی ترامپ، اینگونه آن را بیان میکند: «بازگرداندن عظمت به ایران» (MAKE IRAN GREAT AGAIN). در پاسخ به پرسش استارک در مورد اینکه چرا عربستان باوجود اینکه بزرگترین حامی مالی تروریسم اسلامی است شامل این قانون نمیشود، جُرجانی، با لحنی یادآور راه حل نهایی مسأله یهود در آلمان نازی، چنین پاسخ میدهد: اجازه دهید یکبار دیگر شاهد تحقق ایدهی ایران بزرگ باشیم، آنگاه مسأله عربستان هم برای همیشه حل خواهد شد.
جُرجانی در همین مصاحبه اعلام میکند که وی مخالف سرمایهداری نئولیبرالیستی است و اینچنین سعی میکند تا مشی سیاسی و ایدئولوژیک خود را از کسانی که به قول وی سودای ساختن ایرانی سکولار برپایه سرمایهداری نئولیبرال را دارند جدا کند. برای جُرجانی، رفتن بهسمت سنتهای اصیل آریایی یگانه راه فائق شدن بر وضعیت کنونی موجود در ایران است. جُرجانی سعی میکند که این بازگشت به سنت را در سطح فلسفی، بهمیانجی آرای مارتین هایدگر که از دید او مهمترین فیلسوفی است که بیشتر نفوذ را بر وی داشته، تئوریزه کند.
از دید جُرجانی، هایدگر واضع نظریه واسازی – واسازی رابطه ما با تاریخ و هستی— است. جُرجانی، قائل به این است که هایدگر با بازگشت به سنت سعی دارد که این رابطه را برخلاف الگوهای تفکر و فلسفه مدرن واسازی کند. بهزعم وی، فلاسفهای همچون دریدا و فوکو و ژیژک، علیرغم آنکه تحت تأثیر تفکر هایدگر هستند، سویههای ایجابی تفکر هایدگر را [بهخاطر رابطهی هایدگر با نازیسم] بهتمامی کنار میگذارند.
سویههای عملی و ایجابی تفکر هایدگر، تلهپاتی و غیبگویی، برتری نژادی آریایی و رسانس ایرانی، مکتب کیوتو و تئوسوفی و... اگرچه مجموعه این عناصر از جرجانی پدیدهای عجیب و غریب میسازد، اما –اشتباه نباید کرد—او بیشک پدیدهای منحصربه فرد و تنها نیست.
بازگشت هویتگرایی ملی، مقارن با آغاز قرن بیست و یکم، بستر مناسبی برای ظهور و رشد پدیدههایی همچون جورجانی بوده است؛ دورانی که در آن ترامپ به ریاستجمهوری آمریکا میرسد و سردار قاسم سلیمانی، به خاطر گسترش مرزهای نفوذ ایران، محبوب قلبها میشود. از این بابت باید گفت جرجانی نه سرمشق که سمپتوم یا دردنشان یک وضعیت است.
شاید ایدههای او عجیب و مضحک به نظر برسند، اما خطر او را به ویژه پس از روی کار آمدن ترامپ—دولتی که رئیسجمهورش آشکارا تحتتأثیر گروههای دستراستی همچون آلترایت و چهرههایی همچون استیو بنن است— باید کاملاً جدی گرفت.
نفوذ جُرجانی و همفکاران او بر بخشی از دمودستگاه ایدئولوژیک دولت ترامپ تا بدان اندازه بوده که رئیسجمهور آمریکا در آخرِ پیام نوروزی خود، دقیقاً گویی از زبان جُرجانی حرف میزند: «کورش کبیر، رهبر امپراطوری ایران باستان گفته است؛ آزادی، وقار و ثروت بزرگترین شادی را به بشریت میدهد. اگر این سه را به مردم خود بدهید عشق آنها به شما هرگز فروکش نخواهد کرد. من به عنوان نماینده مردم آمریکا برای مردم ایران و همه کسانی که در سراسر جهان عید نوروز را جشن میگیرند آزادی، وقار و ثروت آرزو میکنم.»
آزادی، وقار و ثروت –و اگر خود جرجانی میگفت—استقرار یک امپراطوری، خالی از عرب، آریایی!
بیشتر بخوانید:
نظرها
شهروند
یا حضرت خذر، این دیگه کی بوده.
مژگان
یعنی واقعاً ترجمه بهتری برای کلمات و اصطلاحاتی مثل "سویه های ایجابی"، "پارادایم" و یا "نظریه واسازی" پیدا نکردید؟
زنده باد فارسستان
جدا عجیب هست که چطور یک ملتی به نام فارس پرچم دار نژاد موهومی به نام آریایی شدند و این فارسیت را مساوی با ایرانیت قرار دادند. ایران به عنوان یک نام جغرافیایی تبدیل به یک اسم نژادی شد. نژاد آریایی-فارسی- ایرانی! تو گویی 70% غیر فارس ایرانی به یکباره فارس آریایی شدند و این دگردیسی احتمالا به سبب یک ماده شیمیایی نا معلومی ایجاد شده است. تور کها با جمعیت 40% (طبق اقرار علی اکبر صالحی-وزیر امور خارجه وقت ایران)، اعراب، کوردها و دیگر ملل ایرانی همگی تبدیل به یک ملت شند به اسم ملت ایران و نژاد فارسی-آریایی!
زمزمه توفان
هیتلر ملعون و آن نازی های پست فطرت روانی، پس جنایت به درک واصل شدند. اما بهانه و خوراک برای دو گروه ضد بشری همچنان فراهم میکند: 1- نژادپرستان نازی 2- پان های غیر آریایی در واقع تنها فرق آریاگرایان نژادپرست با نزادپرست غیر آریایی، در همان توهم آریایی است. اتفاقا هر دو گروه به نزاد موهوم آریایی اعتقاد دارند. همین پان ترک ها از اشائه دهندگان آریاگرایی هستند، در واقع بایست یک نژاد موهوم آریایی و قوم الظالمین پارسی(؟!) باشد تا این پان ترک ها ضد بشری موجودیت ننگنشان توجیه کند. پان ترک دروغگو هم مثل پان عرب و پان آرایی و پان پارس وجوه مشترک دانرد. اکثریت مردم برایند تیره های نژادی ایران هستند. کمابیش دارای ظاهر و ژنتیک شبیه هم هستند. ایران یکی از مخلوط ترین مردمان جهان است. اتفاقی که درامریکا شمالی دراین چند صد در حال وقوع است یعنی ترکیب و اختلاط تیره و قومیت، در ایران چند هزار سال انجام شده. آریایی ها تیره هندواروپایی زبان بودند. حتی 5 هزار سال پیش نزاد خالص نبودند و همچنان ترکمان هم در بدو ورود و ترک تازی شان برفلات ایران اختلاط چند تیره بودند. اما اکثریت قاطع مردم ایران فارسی زبان هستند (55 تا 65% بستگی دو دورگه و غیره) ترک زبان های گرامی هم بین 15 تا 20 درصد هستندو مابقی هم ایرانی زبان و اقلیت 2% عرب و اتنیک های یدگر هستند. این آمار در ویکی پدیا و اسناد سیا موجود است.
ایراندوست
جالب بود، شاید زیادی افراطی باشد ولی مانند هر ایدئولوژی گوشهای از حقایق را بیان میکند !
ایران بزرگ
کاملا مشخصه که شما دردت چیه . یک مشت اگر مغول زاده و عرب زاده اگر باشن و هر حرفی بزنن مشکلی نداره مخصوصا اگر بچه مسلمون باشن. اتفاقا کار خوبی میکنه که فرهنگ ایرانی پیش از اسلام را تبلیغ میکنه نه فرهنگ مغولی و عربی و اسلامی. یک مشت عرب زاده و مغول کشور ما رو تسخیر کردن اگر هر کسی بخواد از تاریخ پیش از اسلام حرفی بزنه میشه نژاد پرست ولی اونها حق دارن هر حرفی در مورد تاریخ و فرهنگ ایران بزنن ولی ایرانی نباید حرفی در مورد ریشه و نژاد خودش بزنه. جاوید ایران
آرش
نظرات پروفسور جرجانی ، اصیل و همگی مبتنی بر حقایق تاریخی، علمی و فرهنگی است. درود بر ایشان که حامی و پشتیبان فرهنگ ایرانی و آریایی هستند. * کسانی هم که گمان می کنند درمورد به گفتۀ خودشان "نژاد موهوم آریایی" و تاریخ آریاییان بسیار می دانند ، بروند کمی مطالعه کنند تا بیشتر بیاموزند و حرفهای مضحک نزنند. لودگی و مسخرگی بس است؛ آموختن و اندیشیدن را آغاز کنید تا از یوغ جهل آزاد شوید و انقدر به ملیت و نژاد خود همچون اقوام بیگانه نتازید و حرفهای دست صدم مستشرق های غربی و مفسرین بی سواد ترک و عرب و جمهوری اسلامی را همچون طوطی تکرار نکنید. * آنهایی که نژاد آریایی را موهوم می دانند، بدانند که آنکس که گردن کلفت شما بود، یعنی پورپیرار بی سواد، نتوانست با دروغ پراکنی هایش، هیچ کاری از پیش ببرد، شماها که اصلا به حساب نمی آیید. * پاینده باد ایران و ایرانی.
مژگان
واقعاً کامنت من توهین آمیز بود که چاپ نشد؟
مژگان
کم کم دارم به این نتیجه میرسم که اکثر کامنتهای حاوی به به و چه چه را خودتان برای خودتان مینویسید.
زنده باد فارسستان
خواهش می کنم نظر بنده را در جواب به زمزمه توفان نشر کنید. باور کنید به روح کوروش خیلی گنده قسم می خورم که اعصابم داغان می شه! جدا جدا از احساسات و عواطف این به هیچ وجه حرفه ای نیست که نظر یک مخالف را نشر نکنید. زنده باد آزادی!
زنده باد فارسستان در جواب به زمزمه طوفان عزیز!
ملت تورک آزربایجان جنوبی نه تنها از پان فارسیزم، پان ایرانیزم و پان آریاییزم متنفر هست از پان تورکیزم نیز بیزار است. پان تورکیزم بر این باور هست که چون تورک ها تقریبا در کل ایران پراکنده هستند و ایران حلقه واسطه جهان تورک (آسیای میانه-آسیای صغیر) به شمار می رود پس آزربایجان جنوبی حق استقلال و تعیین سرنوشت را ندارد. باید عارض شود که: 1) سرنوشت برادران فارس ( در 3 جغرافیای متعدد ایران [با حدود 30% جمعیت فارس زبان]، افغانستان [حدود ا 20% جمعت فارس زبان] و تاجیکستان [در حدود 55% فارس زبان] و همچنین سرنوشت جهان تورک و دیگر تورک های دنیا به ما به هیچ وجه مربوط نمی شود. مهمترین دغدغه آزربایجان جنوبی کسب استقلال از یوغ پان فارسیزم-شیعی و تشکیل دولت-ملت می باشد. 2) ملت بزرگوار فارس زبان هم حق تشکیل کشور مستقل به نام فارسستان و یا هر اسم دیگری را نیز دارند. ضمنا آمار مربوط به جمعت تورک ها در ویکی پدیا و سیا هم به درد خودشان می خورد. احتیاجی به اعداد و ارقام تصنعی نمی باشد. واقعیت را نمی شود کتمان کرد.
زنده باد فارسستان در جواب متوهمان
من در عجب هستم که در قرن 21 انسانها هنوز در توهم متعلق بودن به یک نژاد هستند. نژاد یک طنز تلخ تاریخ و امروز می باشد. منظور از نژاد چیست؟ مگر نه این هست که بدن انسانها متشکل از خون، آب ، گوشت و غیره می باشد. چه چیزی شاخصه نژاد هست. لطفا بفرمایید تا ما هم از سطح و مقداری از سواد شما مستفیض گردیم. آیا مثلا قیافه ظاهری (خصوصا صورت) شاخص نژاد هست؟ اگر اینطور هست پس آن وقت تاجیک و پارس (فارس) از نژاد دیگری هستند ولی به یک زبان متکلم هستند؟ شما بروید به 100 هزار یا یک ملیون سال پیش! آیا در آن موقع انسانها به مانند امروز هر کدام در مناطق مختلف دنیا متعلق به نژادهای مختلفی بودند؟ در دنیا چند تا نژاد هست؟ بشمارید تا بر اطلاعات عمومی ما اضافه گردد. چه قدر مبحث نژاد مسخره هست! و مسخره تر از نظریه نژاد انسانهای نژادپرست هستند. حال تکلیف پان تورکیزم و پان فارسیزم، پان ایرانیزم و پان آرییایزم اظهر من الشمس می باشد. اما ملت و تعیین سرنوشت ملی یک مبحث کاملا جداگانه و محصول رنسانس در اروپا هست. هیچ ملتی فراتر و یا فروتر از ملتی دیگر نیست. هر ملتی حق تعیین سرنوشت ملی خود را دارد.
زمزمه توفان
برخی ناسیونالیست های دو آتشه هستند و برایشان سوءتفاهم می شود اصطلاح نژادموهوم آریایی! (اگر واقعا ناسوینالیست باشد و قلابی نباشند! چرا در اینترنت هویت مجازی است و تنها ملاک یا سند است یا متن نوشته، متاسفانه در برحی سایت ها مثل ایران گلوبال تبدیل به فحش نامه آنلاین قومی و نژادپرستی شده). خدمتان عارضم که، نژادگرایی اساس تفکر موهوم است. نژاد ترک، نژاد عرب، نژاد اریایی،.. همگی تفکرات موهوم است. تا قرن نوزدهم تصور به سه نژاد سیاه ، سفید، زرد بود (سرخ پوستان را هم شعبه ای نزاد زرد می پنداشتند)، اما رفته رفته این نژادگرایی شبه علمی، صورت سیاسی گرفت و توجیهی شد برای امپریالیسم غرب یها در استثمار و بهبردگی شکیدن مردمان کشورهای غیر غربی بویژه افریقایی و اسیایی. نازی ها روانی و ضد بشری هم از این جو امپرالیستی نزادگرایی سوءاستافده بالایی بردند و عقده ها و تفکرات مخربشان علیه مردمان یهود اروپا و جهان بکار بردند! در واقع درصد کوچکی مردمان یهودی موفق شده بودند به انحای مختلف، سرمایه دارن عمده اروپا شوند و حس رقابت و حسادت و تفکران دای جان ناپلونی باعث شد فقرای اروپایی توسط نژادگراین و سیاسیون رقیب تحریک بشوند و تمام بدبختی و مصائب و بی عدالتی به گردن مردم یهوید به اندازند! در حالی یهویدان از حدود 200 سال پیش که کشورهایشان در خاور نزدیک، لوانت، یعین سامریه و اسرایئل مرود اشغال و در نتیجه کوچ اجبار مردمان یهود شد، در همه جا این مردم با برای بقا تلاش اقتصادی و علمی می کردند. بزرگ رتنی دانشمندان جهان طی قرون و اعصار از میان مردم یهود بوده است. این در واقع ناشی مبرازه دائمی یهود باری بقا بوده است و نوآوری و علم اوری این هم طبیعت این تلباش برای بقا بوده است.
زمزمه توفان
نکته مه خدمت ایران دوستان و میهن پرستان واقعی ایارنی بگوید که ما چرا از نازی ها و نژادپرستان از جمله پان تورک ها این قدر درایم ضربه می خوریم. در واقع مردمان یهود در زمان نازی ها آسیب جدی دیدند و شاهد مظالم فراوانی بودند. متاسفانه هیتلر و نازی های روانی جنایتکار، از نام و هویت و تاریخ و فرهنگ ما میراث داران آرایی هندوایرانی سواستفاده کردند. نشان چلیپا (صلیب شکسته) از حیث کاربرد معنایی و هنری انداختند و نام آریایی مترادف با نژادپرستی و نازیسم وفاشیسم کردند، این جنایتی دیگر از نازی ها و فاشیست های نزادرپست اروپایی بود. ظلمی آشکار در حق ما میراث داران هندوایرانی اریایی های باستان.
زمزمه توفان
تفکر مضحک هم نژادی ما با المانی ها؟! چون آلمانی ها مردمانی علم پرور و با اقتصاد شکوفا و نیرومند هستند خیلی ها بدشان نمی آید با هم نژادی ها آلمان ها پز بدهند. این همان عقده حقارت است. تلاش احمقانه برای سرپوش گذاشتن بر تنبلی و عقب ماندگی و ناتوانی. همین عقده برخی از ترک زبان محترم هم وطن ما هم دارند مشخصا پان تورک ها( و نه هم شان)که به هر تمدن و فرهنگی آویزان می شوند و می خواهند با جادوی کلمات و جعل و دروغ پان ترکی مفاخر ومشاهیر تاریخ را به تورک بزنند و این گونه عقده حقارت و همچینی پیش زمینه توسعه طلبی نئوعثمانی به پیش برند. پان تورکیسم منبع الهام و تغذیه اصلی اش ترکیه است. ترکیه ای که با سیاست های اتقاطی اردوغان از قومیت و اسلام افراطی دراد به تخریب همبستگی ملل خاورمیانه می پردازد. مردمان ترک زبان ایران و بقیه جاها نیازی به این پان بازی ندارند. همه ما انسان ها از یک نژاد هستیم. نژدگرایی حماقت و جهالت است و اگر وارد فاز اجرایی بشود باز هم موجب جنایت می شود. آریایی یک هویت تاریخی و فرهنگی زبانی است و نه هویت نژادی. ایران از بدو مهاجرت انسان از افریقا چهاراه گذر تیره ها و اقوام بوده و یکی از پرتونع ترین ژنتیک جهان دارد ولی طی هزارن سال امتزاج تیره ها نوعی همگونی نسبی بوجود آماده این نشانه خلوض نژا نیست بلکه شدت ترکیب و امتزاح و ازدواج را نشان میدهد. بیدار شوید و بروید کار کنید و کشورمان را آزاد و آباد کنیم. راه حفظ تمامیت راضی و نگه داشت ایران عزیزمان، یک برقراری یک نظام سکولار لیبرال دمکراسی و قانون اساسی مبتنی بر آن است. دوران گرداوری مردم حول نژاد موهوم یا حتی زبان و دین یا قومیت گذشته، تنها حفظ کشورها، راه دمکراسی و منافع مشترک است و لاغیر.
زمزمه توفان
شرمنده بابت اشتباهات تایپی. چون نامی از نامدار بزرگ ایرانی- کوروش کبیر- شده است. باز از نگر یادآوری برای ایران دوستان میهن پرست واقعی: شاید اغلب همان هایی به کوروش بزرگ می تازند و در صدد تخریب این بزرگ مرد تاریخ ایران هستند، همان هایی هستند سایت های همچون نازی سنترال راه می اندازند و در صدد تحمیق مردم ایران هستند! آری! باور کنید در این 15 سال وب گردی هایم به نشانه بارز سرچشمه کوروش ستیزان و نازی بازهای اسلام گرای شیعی ولایی برخودرم. همان ها که پورپیرار و مرادی غ آبادی و ... را دستاویز یا آلت دست قرار می دهند اقدام به نشر نازیسم می پردازند!! چرا؟ چون بر طبق فرا ماکیاولیسم اینها، همه چیز ابزار ایدئولوژی ضد انسانی بینادگرایی ولایی شان است. کوروش می کیوند چون ناجی مردم یهود بوده است و نازیسم اشاعه می دهند چون دشمن یهود بوده است. براید این بنیادگراهای اسلامی مهم نیست کوروش منشور حقوق بشر صادر کرده و مردمی از بند ظلم رهانده، و مهم نیست هیتلر و نازی هایر وانی جنایت کار چه بر سر مردم یهود جهان آورده اند! فقط چون هدف دشمنی نابخردانه وضد ملی ایرانی با اسرائیل است! بهای سنیگن این دشمنی نابخردانه را هم مردم ایران و منطقه می پردازند! ایران و مسلمانان تبدیل به لول کرده اند و بهترنی بهانه باری رقابت تسلیحاتی و جنگ افروزی! اگر تمام ملت فلسطین هم با اسرائیل صلح کنند ابز اینها دشمنی می کنند با اسرائیل، بقیه بهانه است. چرا که هویت و موجودیت ننگین و ضدانسانی اشان دشمنی با اسرائیل است!
امير پارسا
درود به شرف دكتر جيراني سپاس از تلاشهاي شما سپاس براي زنده نگه داشتن نام ايران اريايي بدون شك خون كوروش و شاهان اريايي ايران زمين در رگهاي ايشان جاريست ننگ بر ... ... را از ايران بيرون خواهيم انداخت
سیامک اقبالی
۱. ممنون از آقای مسعودی به خاطر معرفی این تحفه. ۲. چند نفر دیگر هم هستند که آنها هم در نوع خود "شاه"کارند. خواستند حتا شاهزاده را بیکار کنند. ۳. در مورد نژاد آریا: اگر تا حالا افسانهپردازی میشد، الان علم ژنتیک وجود دارد. نقشه ژنتیک منطقه ما هم تا حدودی روشن است. به گفته متخصصان این امر اگر دنبال خلوص نژادی در منطقه ایران قدیم باشیم، پشتونها از همه خالصتر هستند. اگر قرار بر حفظ فرضیه نژاد آریا باشد، همین طالبانیها از همه آریاییترند. ۴. این آریاییگراها و اسلامگراها و پانترکیستها و پانعربیستها شبیه به هماند. یک متن اسلامیستی را بردارید، به جای اسلام بنویسید آریا، به مزخرفات امثال جرجانی میرسید. در متن آریاییپرست به جای آریا بنویسید عرب، به یک متن دوآتشه قومپرستهای بعثی میرسید. دنبال استدلال و علم نگردید. مشکل یک اعتقاد کور دینی است. ۵. اما قضیه ایرانشهر: جرجانی و تحفههای دیگری مثل او سواد این بحث را ندارند. علامه این بحث سیدجواد طباطبایی است که او ایدئولوگ محافظهکاری است و امیدش به این است که فقه به قانون اعتلا یابد. او محافظهکار عاقل (و به این خاطر خطرناک) است. بقیه جوک هستند.
زنده باد فارسستان در جواب اقبالی
قضیه ایرانشهری جواد طباطبایی نیز بر گذشته متناقض و تاریخ تحریف شده باستان استوار هست. طباطبایی علاوه بر اینکه نوع قرائت خود از باستان را عین "حقیقت" می داند بلکه آن را نیز "اساس" و پایه نظریه نه چندان علمی خود قرار می دهد. پس می توان گفت که طباطبایی نه تنها علامه نیست بلکه یک ... می باشد.
ایمان
درود بر شرف همه ی ایران دوستان و پاسداران فرهنگ ایرانشهری. ایران فرای همه ی نژادها و زبانهاست و این از درک برخی خارج است. در ضمن نژاد پرستی همان پاسداری از نژاد و هویت است و بسیار کاری ارزشمندی است زیرا ارج نهادن به همه ی کوششهای پیشنیان و فرهنگ و اخلاقیست که برایمان با خون دل و رشادتها و از خود گذشتگی ها، به ارث رسیده است...بویژه پاسداری از نژاد و فرهنگ ایرانی برای کشور ایران که وام دهنده ی فرهنگ و اخلاق به سراسر گیتی می باشد امری بایسته است. این نژاد سیتیزیست که کاری ناپسند و بدور از فرهنگ ایرانشهری محسوب میشود. پاینده باد ایران بزرگ و فرهنگ والای ایرانشهری.
رضا
زنده باد پروفسور جیسون رضا جرجانی...
حسین
طرفداری از نژاد خاص مثل طرفداری از یک تیم ورزشی خاصه .مثلا یکی میگه درود بر پرسپوبیس یکیم میگه درود بر استقلال و به هم بدوبیراه میگن. کلا یه نوع سرگرمی از شکم سیریه.