فصلنامه «آوای تبعید»: صداهای گوناگون در فرهنگ و ادبیات
فصلنامه «آوای تبعید»، «تبعید» را نه به مرزهای جغرافیایی، بلکه در انطباق با جهان معاصر میشناسد. با اسد سیف، مدیر مسئول این نشریه نوبنیاد گفتوگو کردهایم.
نخستین شماره نشریه «آوای تبعید» بر گستره ادبیات و فرهنگ در ۳۵۰ صفحه منتشر شده است. این فصلنامه با مدیر مسئولی اسد سیف در فضای مجازی انتشار مییابد.
درباره هدف از انتشار فصلنامه «آوای تبعید» و در تعریف مفهوم «تبعید» در آغاز این نشریه آمده است:
«تبعیدی فقط آن کس نیست که از زادبوم خویش تارانده شده باشد. تبعیدی میتواند از زبان، فرهنگ و هویتِ خویش نیز تبعید گردد. آنکس که شعر، داستان، هنر، فکر و اندیشهاش در کشور خودی امکان چاپ و نشر نداشته باشد، نیز تبعیدی است. این نشریه میکوشد تا زبان تبعیدیان باشد. تبعید را نه به مرزهای جغرافیایی، و تعریف کلاسیک آن، بلکه در انطباق با جهان معاصر میشناسد.»
هر شماره «آوای تبعید» به موضوعی اختصاص دارد و آن موضوع ویژه را سردبیر مهمانی به عهده میگیرد. دستاندرکاران «آوای تبعید» اعلام کردهاند که قصد دارند «صداهای گوناگون» فرهنگ و ادبیات تبعید را بازتاب دهند.
با اسد سیف، مدیر مسئول «آوای تبعید» گفتوگو کردهایم:
آقای سیف، آیا به نظر شما ادبیات تبعید همچنان موضوعیت دارد؟ مهمترین درونمایه آن در شرایط کنونی چیست؟
اینکه آیا ادبیات تبعید وجود دارد، بستگی به این دارد که به موضوع از چه زاویهای بنگریم. اگر هنوز تاراندن دگراندیشان، هنرمندان و نویسندگان از کشوری در جهان دیده میشود، پس تبعیدی و ادبیات تبعید نیز میتواند همچنان موضوعیت داشته باشد. در کاربرد این مفهوم اما نباید به دام تعریف کلاسیک آن گرفتار آمد. در فرهنگ ما از آن با واژههایی چون نفیبلدشده و غربتی نام میبرند. در آثار مکتوب فارسی از دردِ بیپایان و رنجآور تنهایی در غربت و مردنِ نفیبلدشدهها زیاد نوشتهاند. غربتی بار منفی معنایی دارد. توهین و فحش هم به حساب می آید. این معانی اکنون موضوعیت ندارند. اگر انسانِ تبعیدی در ایرانِ چند صد سال پیش و یا یونان چند هزار سال پیش در تنهایی خویش میمُرد، در جهان معاصر تبعیدی کسی است که به دنیایی بزرگتر پرتاب شده است. برای نمونه از ایران به غرب. در این دنیا میتوان برای سالیان سال آموخت و تجربه کرد و نوشت. میتوان در ستایش آن گفت و دستآوردهای آن را در عرصه فکر و فرهنگ و دانش ستود.
در ایران امروز هستند کسانی که حتا از دین خود نیز تبعید شدهاند. برای نمونه سنیها و بهاییها را نه تنها از حقوق شهروندی خویش، از اسلام حکومتیی حاکم نیز تبعید کردهاند. یا ساکنانی از این کشور را که به زبانی جز زبان فارسی سخن میگویند، از زبان خویش تبعید کردهاند و به آنان اجاز داده نمیشود تا به زبان مادری خود بنویسند و بخوانند. به روشنی می بینیم که ادبیات خلاقه و آزاد در این کشور امکان رشد و شکوفایی ندارد. آیا نمیتوان گفت که این ادبیات نیز در واقع تبعید شده است؟
و اینجاست که گفته میشود تبعید و تبعیدی امروز محدویتِ مرزی ندارد. و حتماً لازم نیست از کشور تارانده شده باشد. میتوان در ایران نیز زندگی کرد ولی تبعیدی بود. وقتی نویسنده را از نوشتن بازمیدارند و استفاده از واژگان را با برقراری سانسور بر او محدود میکنند، وقتی فردیت را در شخصیتهای داستانها به سان فردیتِ شهروندان جامعه تاب نمیآورند، وقتی دانشجو و آموزگار و روشنفکران را به جرم دگراندیشی از کار و تحصیل محروم میکنند، وقتی آزادی آرایش و پوشش را از مردم سلب میکنند، وقتی جنسیت و رفتار جنسی را در انطباق با قرآن میخواهند، وقتی جوانان را از جوانی محروم میکنند و شادی و خنده را از جامعه حذف میکنند، در واقع افرادی را از جامعهی "خودی"ها تاراندهاند. همه اینان به نظرم تبعیدی هستند. ادبیاتی نیز که اینان میآفرینند، ادبیات تبعید است.
به نظر شما سانسور و خودسانسوری چه پیامدهایی برای ادبیات معاصر ایران داشته؟ ادبیات تبعید آیا موفق شده این پیامدها را تا حدی جبران کند؟ نمودهای آن چیست؟
در سانسور نمیتوان ادبیات خلق کرد. آنچه در این موقعیت آفریده میشود، از استثناءها که بگذریم، در واقع ادبیات نیست، شبه آن است. بزرگترین تأثیر سانسور و خودسانسوری بر ادبیات در ایران این است که راه به اغتشاش برده. در واقع در آن کشور کمتر چیزی به نام ادبیات به مفهوم غربی آن تولید میشود. نمیتواند تولید بشود. یا رژیم سانسور میکند و یا نویسندگان خود خویشتن را در نوشتن. در کشوری که شاخصهای ادبیات معاصر ما، از هدایت گرفته تا گلشیری و ساعدی، اجازه آزاد نشر ندارند و یا امکان حضور در قفسهی کتابخانههای عمومی و مدارس از آنان سلب شده، نویسندگان نوپا چگونه میتوانند با ادبیات نسل پیش از خود آشنا گردند. ادبیات امروز بر کدام ادبیاتی باید بنیان گیرد.
بر ادبیاتِ شاخصِ غیرفارسی نیز تا آن اندازه سانسور صورت میگیرد که از اصالت خویش تهی میگردند. برای نمونه اگر به آثار کوندرا نگریسته شود، چیزی که در آنها غایب است، ادبیات کوندرا است.
نمیگویم تمامی ترجمهها چنین هستند، ولی صدها نمونه میتوان در مغلوط و مغشوش بودن ترجمهها آورد. نتیجه آنکه نمیتوان به ترجمهای اعتماد کرد. این موضوع شاید برای یک داستانخوان معمولی مسألهای نباشد ولی کسانی که بخواهند از این آثار بیاموزند، به کژراهه کشیده میشوند.
بزرگترین نمودِ سانسور و خودسانسوری سردرگُمی بسیاری از نویسندگان و شاعران جوان است که فکر میکنند در موقعیتی پیشامدرن میتوان ادبیات پسامدرن خلق کرد.
و باز مشخصتر بگویم: گنجینهی واژگانی رمانهای معاصر ما به تحقیق در کلیتِ خویش به پایینِ هزار واژه محدود شده است. آیا این فاجعه نیست؟ به تحقیق که میگویم، از این نظر که این موضوع را در بیست رمانی که موفق شدهاند جایزهای دریافت دارند، پی گرفتهام.
جنایت را فقط نباید در قامت کشتن انسانهای دگراندیش و مخالف دید. جنایت عمومیست؛ فکر، اندیشه، شک، ادبیات و هنر و فرهنگ و حتا علم را نیز در این جامعه کشتهاند. ابعاد این فاجعه در نسلهای بعد آشکارتر خواهد شد، چیزی که اکنون برای ما ملموس نیست.
آقای مجید روشنگر نخستین بار در سالهای دهه ۱۳۸۰ در یکی از شمارههای فصلنامه «بررسی کتاب» از «ادبیات مهاجرت» سخن در میان آورد. آیا تمایزی وجود دارد بین دو گونه «ادبیات تبعید» و «ادبیات مهاجرت»؟
با احترام به آقای مجید روشنگر، متأسفانه ایشان نیز به سان بسیاری از روشنفکران ما، مفاهیم را با توجه به موقعیت شخصی خویش تعریف کردهاند. اگر او نیز در ایران و آمریکا، ساکن هر دو مکان نبود، در ایران انتشاراتیاش را میبستند و یا او را از کار نشر محروم میکردند، به حتم تعریف دیگری ارایه میداد.
یکی از شاهکارهای ما ایرانیها تقلیلگرایی در مفاهیم و مقولات پذیرفتهشدهی جهانی است. از همه چیز به نفع خویش، شبه آن را میسازیم و اینجاست که نه دمکراسی ایرانی با دمکراسی جهان در تطابق است و نه انتخابات آن. در عرصه علوم اجتماعی در این راستا آفریدههای ما بیهمتاست. نمیدانم چه اصراری در تعریفهای مندرآوردی داریم. آیا نمیتوان تفاوت مهاجر و تبعیدی را در دانشنامههای معتبر بازیافت؟
خلاف اراده من و یا آقای روشنگر، ادبیات تبعید و همچنین ادبیات مهاجرت به عنوان دو موضوع و مفهوم متفاوت در ادبیات جهان شناخته شده هستند. راه دور نرویم، در ویکیپدیا نیز میتوان این فرق را بازیافت.
با توجه به پیشرفتهایی که در زمینه چاپ الکترونیک اتفاق افتاده، تا چه اندازه «ادبیات تبعید» میتواند به تعبیر اسماعیل نوریعلا «مرزهای کشور خارج از کشور» را پشت سر بگذارد؟
در سخن آقای نوریعلا واقعیتی نهفته است در انطباق با جهان معاصر. نمودها و نمونههای آن را میتوان هماکنون در دنیای مجازی شاهد بود. کتابخانههای الکترونیکی در دنیای مجازی که از سوی ایرانیان به راه انداخته شده، عرصهای هستند که این مرزها را درهم ریختهاند. در این کتابخانهها چه بسیار آثاری وجود دارند که در ایران اجازه نشر دریافت نداشتهاند و یا یک بار منتشر شده و سپس ممنوع شدهاند و همچنین است آثاری از نویسندگان خارج از کشور. کسانی که از این کتابخانهها استفاده میکنند، میتوانند در هر کجای جهان ساکن باشند، مهم فقط این است که ارتباط اینترنتی داشته باشند.
سایتهای اینترنتی نیز چنین نقشی دارند، از جمله سایتهای رادیوها و تلویزیونهایی که به زبان فارسی فعال هستند. فراتر از اینها دسترسی به آرشیو دانشگاهها و مؤسسههای معتبر علمی و فرهنگی اتفاقی است نیکو که فقط در دنیای مجازی امکانپذیر است. در عرصه ادبیات جهان برای نمونه کتابخانه عظیم "پروژه گوتنبرگ" که از سوی مؤسسه گوگل راهاندازی شده، موهبتی است بزرگ در دستیابی به آثار ارزشمند و مشهور ادبی، به ویژه آثار کلاسیک جهان. همه این اتفاقها فرامرزی هستند.
آوای تبعید هر چند وقت یک بار منتشر میشود؟
آوای تبعید قرار است به شکل فصلنامه انتشار یابد. به همین شکل و با این آرزو که اندکاندک خود را بر موضوعهایی خاص متمرکز کند.
آیا قصد دارید نشریه را به شکل کتاب هم منتشر کنید؟
دوستانی ناشر پیشنهاد کردند که حاضرند آن را به شکل کتاب بر کاغذ منتشر کنند، و یا در "آمازون" منتشر نمایند، اما اگر به این شکل منتشر گردد، امکان فراگیر بودن آن وجود ندارد. طی همین هفته گذشته هزاران نفر آن را در ایران از راههای گوناگون، از جمله سایت رادیو زمانه، دریافت داشتهاند. بر کاغذ که انتشار بیابد، موضوع هزینه پست و کار پخش مشکلی است که سرانجام به بازماندن نشر آن خواهد انجامید.
ترجیح داده میشود که به همین شکل در اینترنت انتشار یابد. مخاطبان بیشتری خواهد داشت و رابطی خواهد بود بین نویسندگانِ ایرانی نه تنها ساکن جهانِ خارج از ایران، بلکه داخل و خارج از کشور.
بیشتر بخوانید:
نظرها
نظری وجود ندارد.