● نگاه نزدیک
بازتولّد "چه گوارا" در زندگی جوانان ایرانی
س. اقبال − بیتردید در ایران توسط جوانان فصل دیگری آغاز شده است. دیگران هم باید یاد بگیرند که چهگونه میتوانند به دنیای جوانان راه یابند.
دختر جوان با پیچ و تاب ملایمی که بدنش میپذیرفت در پیادهرو قدم برمیداشت و نگاه مشتاق هر عابری را برمیانگیخت. همراه با رقص موزونِ اعضای او، گردنبندی نیز بر سینهی سپیدش تاب میخورد که سردیسی از "چهگوارا" را با خود میجنبانید. چنانکه نقش "چهگوارا" را بر سردیس، با سری بالاگرفته و نگاهی به دوردست به راحتی میشد شناخت. دختر کتانی سپیدی به پا داشت که شلوار جینش بر بالای آن خودنمایی میکرد. خواهی نخواهی مانتویی هم بر تنش دیده میشد و همچنین شال بلندی به سر، که تا زانوهایش میآویخت. اما تمامی اینها پیش از آنکه پوششی به حساب آیند گردنِ بلند و سینهی سپیدش را در دیدرس عابران قرار میداد تا هر کسی بیتکلف بتواند گشت و گذار آزادانهی گیسوان و گردنبندش را بر پهنهی آن به نظاره بنشیند.
او تنها نبود بلکه پسری جوان همراهیاش میکرد که انگار از تماشای حرکات موزون دختر، چیزی کم نمیآورد. پسر هم چکمهای به پا داشت و موهای بلندش را بر شانه حمایل کرده بود. اما این بار تصویری از "چهگوارا" روی پیراهن گشاد پسرِ جوان تاب میخورد. همچنان که ستارهای پنجپر بر بلندای تصویر میدرخشید.
این روزها جوانان ایرانی برای الگوگزینی خویش از شخصیتهای جهان به چهگوارا بیش از دیگران روی آوردهاند. شاید هم نگاهِ "چه" در این نقشها به دوردست با نگاه این گروه از جوانان به آینده همخوانی داشته باشد. زیرا جوانان در بازسازی شخصیت چهگوارا، با نگاهی امروزی مبارزه و نبرد آزادیخواهانهی او را الگو میگذارند تا بهتر و بیشتر در نکوهش رفتارهای خشونتبار جهان سرمایهداری تلاش به عمل آورند.
اگرچه تا دیروز "فیدل" با تکیه بر سازوکارهای سیاسی، شهرتی بیش از "چه" برای خویش دست و پا نموده بود، اما امروزه "چه" این معادلهی نابرابر را به نفع خویش به هم میریزد. به واقع جوانان با انتخاب نمایههایی از "چه"، نفرت و انزجار خود را نیز از سیاستمداران غیر مردمی زمانه و روزگار ما به نمایش میگذارند. پیداست که آنان به در میگویند تا دیوار بشنود و اگر نشنود با ابزارهایی مدرن و امروزی پیام خود را به او بشنوانند. بیتردید جوانان در لایههای خاکستری مغزشان دیدگاهی را پی میگیرند که ضمن آن "چه" را نیز باید از قربانیان سیاستهای آلودهی جهان سرمایهداری به حساب آورد.
بیتردید در ایران توسط جوانان فصل دیگری آغاز شده است. دیگران هم باید یاد بگیرند که چهگونه میتوانند به دنیای جوانان راه یابند. چون جوانان به راحتی هر سدی را از سنت و کهنگی را در هم میشکنند. در حالی که سالمندان از سر جبن و ترس همچنان بر ماندگاری سنتهای گذشته، پای میفشارند.
با این رویکرد نقشها و تصویرهای "چه" روی تیشرتهای شهروندان ایرانی بیش از هر زمانی هوادارانی برای خویش دست و پا میکند. این تصویرها و طرحها که نیمتنهی غرورآمیزی از "چه" را به نمایش میگذارد، بر سینه و یا پشت پیرهنها نقش میبندد. چنانکه در نمایش تصویرِ "چه"، به نوعی مخالفت با حکومت اسلامی هم آشکار میگردد. آنان با تحقیرِ آنچه که در سیاستِ جمهوری اسلامی به اجرا در میآید، شخصیت مبارز محبوب خود را از ماورای دریاها برمیگزینند. حتا "چه" جنسیت نمیشناسد و همه یکسان به او دل باختهاند.
کار شابلونزنی در تولیدیهای پوشاک، حرفهای مستقل و هنرمندانه به حساب میآید. شابلونزن نقش و نشان دلخواه خود را در تولید پوشاک به کار میگیرد. به طبع او در حرفهی خویش به نقشهایی روی خوش نشان میدهد که اقبال عمومی را در پی داشته باشد. تا آنجا که هر شابلونزنی به نیکی دریافته است که جوانان ایرانی سیمای "چه" را الگویی آرمانی برای خویش میبینند. چون تصویر او شخصیت راستینی از صاحب خویش در دیدرس مردم قرار میدهد.
عکسبرگردانهای نیمتنهی "چه" نیز در بازار تهران و شهرستانهای ایران کم نیستند. در دنیای امروز، عکسبرگردانها به راحتی به جای شگردهای کهنهای از خالکوبی مینشینند. در همین راستا عکس و تصویری از "چه" بر سینه و پشت و یا بازوان چپ و راست جوانان و نوجوانان ایرانی نقش میبندد و همه را به هیجان میآورد. سپس جوانان با پوشیدن تیشرتهای کوتاه همان نقشها را در دیدرس عابران و رهگذارن میگذارند. زیرا چه همان شخصیت محبوبی است که جهانبینی و نگاه ویژهی او به هستی، برایشان الگو قرار میگیرد.
طرحهای دیگری از عکسبرگردانهای "چه" در دفتر و کتاب دانشآموزان و دانشجویان ایرانی خودنمایی میکند. کودکان و جوانان همراه با دیدن همین عکسبرگردانها، مغرورانه به شوق میآیند و غیر مستقیم شکوه و عظمت صاحب آن را میستایند. گویا آنان نیز همراه با "چه" به فردایی در افق دوردست چشم دوختهاند. همچنان که در یگانگی و یکپارچگی خویش، این فردای جمعی و آرمانی را باور دارند.
جوانان ایرانی حتا به اعتبار همین دنیای آرمانی اتاق شخصی خود را هم با پوسترهایی از چه تزیین میبخشند. چون دوست دارند در خلوت خویش نیز تصویری از چه را پیش رو داشته باشند. بسیاری از جوانان از چنین نگاهی به هستی و دنیای امروز بر خود میبالند. ضمن آنکه فروش پوسترِ چه به سهم خود کاری پرسود برای فروشندگان آن به شمار میآید. در عین حال هر فروشندهای با همین تدبیر خطی روشن بین خود و ابتذالهای رایج دولتی و غیر دولتی میکشد که بیتردید نشاطی را در ایشان برمیانگیزد.
سردیسهای تزیینی فراوانی نیز از "چه" در فروشگاههای کتاب و کالای فرهنگی به فروش میرسند. حتا لوکسفروشیهای شهر نیز از فروش این گونه سردیسها غافل نمیمانند. همچنان که گونههای متفاوتی از آنها از جنس برنز، سنگ مرمر، چوب و یا پولیستر به خریداران عرضه میگردد. در فروش سردیسها، "چه" افتخارآمیز پشت ویترین مغازه کنارِ انیشتین، شوپن، نیما، شاملو و چخوف مینشیند. انگار بخواهد با گروه ایشان ضمن سازوکاری تاریخی اهداف مشترک و واحدی را دنبال نماید. جالب آنکه در نمای عمومی سردیسها، نگاه همهی این شخصیتها به کرانههای دوردست خیره مانده است. گویا همهی آنان آرزوها و آرمانهای مشترک خود را در همان کرانههای دوردست به رأیالعین میبینند. کرانههایی که لابد گردشِ زمانه در فردایی نه چندان دور به چرخهی آن راه خواهد یافت.
ناگفته نماند که نفوذ و حضور "چه" در زندگی امروزی ایرانیان به حدی است که رانندگان برون شهری و بیابانی کشور هم از او غافل نماندهاند. چون بسیاری از رانندگان اتوبوس، نقشی از چهرهی او را بر شیشهی پشت اتوبوسشان به نمایش میگذارند که همچنان با ستارهی پیشتازی بر سر، به افقهای دوردست مینگرد. انگار او با چشمان خود گمشدهای را در حاشیهی افق آسمان میجوید. اما رانندگان کامیون نقش "چه" را بیشتر در فضای بیرونی کامیون، بالای سر خویش جانمایی میکنند.
رانندگان شخصی نیز به هیچ عنوان از تصویر و یا آویزهای نیمتنه از چه غافل نمیمانند. چون بسیاری از ایشان سردیسی فلزی از چه را جلوی آیینهی اتومبیلشان میآویزند.
تحسین "چه" تنها در نمایش چهره و سیمای او خلاصه نمیگردد، بلکه مردم آرایش مو و پوشش لباس "چه" را نیز الگو میگذارند. چنانکه جوانان ایرانی علیرغم آنکه از خشونت و ستیز به شکل فردی و یا اجتماعی آن میپرهیزند، ولی لباسهای خشن و جین را بیشتر میپوشند. همچنین کولهپشتی و کیف برزنتی را بهتر میپسندند و از کفشهای ظریف و لوکس پرهیز دارند. انگار قصد کوهنوردی داشته باشند. حتا در مهمانیها و ضیافتهای رسمی نیز چنین پوشش و آرایشی ارج و قرب مییابد. به واقع آنان از سنتهای بیپشتوانهی دنیای دیروز دوری میگزینند تا آشکارا نفرت خود را از آن به نمایش گذارند. پیداست که جوانان گزینههای رفتاری ویژهی خود را جای هنجارهای کهنه و رسمی مینشانند. هنجارهای واپسگرایانهای که طیفهای ویژهای از اشرافیگری سنتی را در استخدام همیشگی خویش میبیند.
هرچند باورتان نمیشود که آدم بتواند در خیابانهای تهران و شهرهای دور و نزدیک ایران همراه با شکل و شمایل "رفیق چه" گام بردارد، ولی با آنچه که گفته شد باید بازتولد "چه" را در خیابانهای شهر باور داشت. چون از هر گوشه و کناری نقش و نگارههایی از "چه" مقابل چشمان انسان رژه میروند.
بیتردید در ایران توسط جوانان فصل دیگری آغاز شده است. دیگران هم باید یاد بگیرند که چهگونه میتوانند به دنیای جوانان راه یابند. چون جوانان به راحتی هر سدی از سنت و کهنگی را در هم میشکنند. در حالی که سالمندان از سر جبن و ترس همچنان بر ماندگاری سنتهای گذشته، پای میفشارند. با این همه، دنیای جوانی بر خلاف سالمندی، جهان بستهای به حساب نمیآید و هر سالخوردهای ضمن رهایی از سنتهای دست و پاگیر امروزی، به آسانی خواهد توانست به فضای آن راه یابد.
نظرها
آمارلو
ادا و اطوار است. اینها سر سوزن شهامت چه گوارا ندارند. با یک تیر و ترکش گریه کنان فلنگ می بند و زیر دامن ننه شان غایب میشوند.
مومن
وای به حال کشوری که آنهمه افراد و شخصیت های ملی و نوابغ فرهنگی و هنری و سیاسی در تاریخ پر قدمت خود داشته باشد و آنوقت جوانان کشورش به چه گوآرا دل خوش کنند.
بهمن
این ها فقط ادا هست. مثل میمون متفکری که تفکرش صرف استعداد ذاتی اش یعنی تقلید کرپن می شود .کسی با اندیشه چه گوارا کاری ندارد فقط ادا واطوار ی را که در فیام و رسانه دیده اند. تقلید می گنند منظور نویسمده محترم را از ایجاد ارتباط نفهمیدم. من در این جربره حتی روزی یک ساعت ورزش گردن ندیدم دریغ از هفته ای نیم ساعت وقت که برای مطالعه بگذارند. البته منظور من همه جوانان عزیز نبست بلکه فقط از دیده هایم حرف می زنم.
دلسرد
این یک موج است که پشتوانه ندارد. تحلیل به این عرض و طول برای یک مد؟ بازیگر کشتی تایتانیک هم همینقدر کشته مرده داره
علی
99.95% اینایی که لباس و گردنبند چگوارا رو استفاده میکنن نمیدونن این عکس اصلا مال کیه
عاطفه
سرمایه داری شلوارهای پاره پوره را که روزی نماد نداری و فقر بود امروزه به قیمت گزاف به جوانان می فروشد. و چگوارا هم روی شورت دخترها و تی شرت پسرها ، همان داستان است. دلخوشی و توهم نویسنده ی این مطلب هم ، همینطور.