ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

● نگاه نزدیک

کارگران مهاجر افغان در ایران: فشار و استثمار مضاعف

س. اقبال − این گزارش تصویری عمومی از وضع کارگران مهاجر افغان به دست می‌دهد. آنان متحمل فشار و بهره‌کشی دوگانه و حتا چندگانه‌ای می‌شوند.

این گزارش تصویری عمومی از وضع کارگران مهاجر افغان به دست می‌دهد. آنان متحمل فشار و بهره‌کشی دوگانه و حتا چندگانه‌ای می‌شوند. اگر کاری بیابند، مزد کمتری می‌گیرند، باید رشوه دهند، در بدترین شرایظ زندگی کنند و برای آمدن به ایران و بازگشت به افغانستان برای دیدار خانواده پول کلانی به قاچاقچی بپردازند.

بخش ساختمان و مسکن ایران علی‌رغم رکود و واماندگی بیش از هر بخشی به پذیرش کارگران افغان رضایت می‌دهد.
بخش ساختمان و مسکن ایران علی‌رغم رکود و واماندگی بیش از هر بخشی به پذیرش کارگران افغان گرایش دارد.

جمعیت مهاجران افغان در ایران را در آمارهای غیر رسمی قریب سه ملیون نفر تخمین می‌زنند که تنها پانصد هزار نفر از آنان موفق شده‌اند تا کارت اقامت وزارت کشور را دریافت نمایند. در نتیجه برای آمدوشد این گروه از مهاجران، اقتصادی از قاچاق انسان در دو سوی مرز پا گرفته است. قاچاقچیان بر بستر همین اقتصاد سیاهِ مرزی است که برای انتقال هر نفر از مشتریان خودشان به چیزی کم‌تر از دو میلیون تومان رضایت نمی‌دهند. تازه مشتاقان مهاجرت باید تمامی مشکلات سفر در کوره‌راه‌های مرزی را نیز بپذیرند. چون گذر از این مسیرهای شناخته و ناشناخته همواره بیش از چهار روز زمان می‌برد. سپس جهت انتقال به شهرهای مقصد در هر جایی از اتومبیل که قاچاقچی بخواهد تلنبار می‌شوند. اما پذیرش همه‌ی این آسیب‌‌‌‌ها و کاستی‌ها از سوی مهاجران برای آن است تا شاید بتوانند در ایران به شغل و کاری مناسب دست یابند. اشتیاق افغان‌‌ها برای کار در ایران در حالی اتفاق می‌افتد که در آمارهای رسمی ایران نیز شش میلیون نفر بیکار به صف شده‌اند.

شمار افغان‌‌های شاغل در ایران به یک میلیون و هشت‌صد هزار نفر می‌رسد. ولی از این تعداد کارگر فقط دویست و پنجاه هزار نفر کارت اقامت و مجوز کار وزارت کشور ایران را دریافت نموده‌اند.

شمار افغان‌‌های شاغل در ایران به یک میلیون و هشت‌صد هزار نفر می‌رسد. ولی از این تعداد کارگر فقط دویست و پنجاه هزار نفر کارت اقامت و مجوز کار وزارت کشور ایران را دریافت نموده‌اند. با این همه آمار بیمه‌شدگان افغان‌ در ایران از پانزده هزار نفر فراتر نمی‌رود. به عبارتی روشن‌تر اکثر کارگرانی که طبق قانون در ایران زندگی می‌کنند و به کاری قانونی اشغال دارند با حقه‌هایی که کارفرماهای ایرانی به کار می‌برند از خدمات بیمه‌ای محروم مانده‌اند.

بخش ساختمان و مسکن ایران علی‌رغم رکود و واماندگی بیش از هر بخشی به پذیرش کارگران افغان رضایت می‌دهد. چنانکه کارگران افغان‌ کندنِ چاه فاضلاب برای ساختمان‌ها را در انحصار خود گرفته‌اند. چون در ایران کار مقنی‌های افغان‌ بیش از مقنی‌های ایرانی ارج و قرب دارد. آنان در گچکاری، بنایی، کاشیکاری و نقاشی نیز از کارگران ایرانی چیزی کم نمی‌آورند. گفتنی است که در همین راستا هر روز شمار زیادی از کارگران ایرانی عرصه‌ی بی‌رونق کارهای ساختمانی را رها می‌کنند و کارگران افغان‌ جایشان را می‌گیرند. اینک کارگران افغان‌ در عرصه‌ی کارهای ساختمانی رقیبی جدی برای کارگران ایرانی به شمار می‌آیند. ناگفته نماند که مهاجران افغان‌ به دلیل حضور غیر قانونی در ایران هرگز بیمه نمی‌شود و جدای از این از سر ناچاری همواره به کارهای سخت و طاقت‌فرسا گردن می‌گذارند. همچنین کارگران افغان‌ خیلی راحت به مزدهای نصفه و نیمه‌ی کارفرمایان ایرانی قناعت می‌ورزند.

بر اساس فهرستی که وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی منتشر کرده است، اتباع کشور افغانستان که دارای مدارک قانونی برای اقامت هستند، فقط در چهار گروه شغلی می‌توانند کار کنند.
بر اساس فهرستی که وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی منتشر کرده است، اتباع کشور افغانستان که دارای مدارک قانونی برای اقامت هستند، فقط در چهار گروه شغلی می‌توانند کار کنند.

اکثر کارگران افغان‌ روزگار خودشان را در آلونک‌هایی که در محیط‌های کارگری فراهم دیده‌اند، به سر می‌آورند. جدای از این در تهران گروه‌هایی از آنان در خانه‌های اجاره‌ای سکنا دارند. مالکان سودجو خانه‌‌های خود را به این گروه از کارگران اجاره می‌دهند تا کارگران همگی به طور دسته‌جمعی در کنار هم زندگی کنند. طبیعی است که با این حقه و ترفند اجاره‌ی بیش‌تری نصیب‌ مالک خواهد شد. از این خانه‌های دسته‌جمعی و گروهی که به شکل و شیوه‌ای از کمون اداره می‌شوند در محدوده خیابان‌های منتهی به میدان امام حسین، افسریه، فرحزاد و میدان شوش کم نیستند. افغان‌‌ها از طریق همین خانه‌های مشترک و زندگی دسته‌جمعی به‌تر و بیش‌تر با هم آشنا می‌گردند. به طبع این آشنایی در خصوص کاریابی ایشان مشکل‌گشا خواهد بود. چون در صورت نیاز همدیگر را به کارفرمایان و مراکز کار و کارگری معرفی می‌کنند. در عین حال در همین کمون‌های خانگی آسیب‌هایی نیز پا می‌گیرد که چه بسا زندگی سالم کارگران مهاجر را به فساد و نابودی می‌کشاند.

کارگران افغان‌ در زندگی گروهی خود یاد گرفته‌اند که به دلیل کمبود فضای خواب، همواره کتابی بخوابند. چون کمتر پیش می‌آید که بتوانند برای خوابیدن و آرامش به فضایی بیش از نیم متر دست یابند. این نوع از خوابیدن‌های گروهی، انسان را به یاد زندان اوین و دیگر زندان‌های جمهوری اسلامی در دهه‌ی شصت می‌اندازد. به عبارتی روشن‌تر زندان‌های رسمی ایران به گونه‌ای دیگر در جامعه و محل زندگی نیز چهره‌ی زشت خود را به مردم عادی و افغان‌‌های مهاجر نشان می‌دهد.

افغان‌‌ها برای بازگشت خویش به افغانستان نیز باید به قاچاقچی‌ها دو ملیون تومان پول بپردازند تا از همان راهی که آمده‌اند دوباره به کشورشان باز گردند. گاهی همین آمدوشدها به طور مداوم اتفاق می‌افتد. به واقع کار آنان در ایران یک نوع بیگاری به شمار می‌آید. چون هر چه را که به دست می‌آورند باید به قاچاقچی‌ و کارچاق‌کن‌های حرفه‌ای بپردازند. حتا گیر مأمور و پلیس افتادن هم برایشان هزینه برمی‌دارد. حالا سر مرز باشد یا داخل شهرهای ایران چندان فرقی نمی‌کند. در صورت گیر افتادن، مأمور نیروی انتظامی تا هر جایی که بتواند دارایی‌شان را به غارت و یغما می‌برد.

اخراج جمعیِ افغان‌ها
اخراج جمعیِ افغان‌ها

مأموران کلانتری‌ها در تهران خانه‌هایی را که افغان‌‌ها در آنجا سکنا دارند به خوبی می‌شناسند. آنان هر از چندگاهی به همین خانه‌ها یورش می‌برند و در نقشی از قاضی و ضابط به محاکمه‌ی خودمانی افغان‌‌ها روی می‌آورند. در همین تفتیش‌ها و محاکمه‌های سرپایی است که مأموران به سهم خود از غارت کارگران مهاجر دست می‌یابند. گفتنی است که مزد متوسط کارگران افغان‌ در ایران از یک میلیون و دویست هزار تومان تجاوز نمی‌کند اما تمامی این مزد سرآخر به جیب گل و گشاد مأموران دولتی و قاچاقچیان حرفه‌ای ریخته می‌شود.

بدون تردید مهاجران افغان‌ به دلیل حضور غیر قانونی در ایران از تمامی امتیازهای قانونی و رسمی جا می‌مانند. چنانکه نمی‌توانند حساب و کارتی بانکی داشته باشند و یا از مزایای سیم کارت موبایل استفاده به عمل آورند. همچنین سوار قطار و هواپیما شدن نیز برایشان امری محال می‌نماید. چون شناسنامه و کارت ملی در اختیار ندارند. با این همه آنان از دوستی خود با ایرانیان جهت رفع مشکل حساب بانکی و سیم کارت شخصی سود می‌جویند، ولی مسافرت با هواپیما و قطار همچنان برایشان غیر ممکن خواهد بود. آنان حتا باید عشق رسمی و قانونی را نیز برای همیشه به فراموشی بسپارند. چنانکه عشق‌های پنهانی و غیر رسمی آسیب‌هایی را برایشان در بر دارد که تبعات اجتماعی آن در نهایت پای دولت را نیز به میان می‌کشاند. اما دولت ایران مثل هر جای دیگری از جامعه چشمان خود را بر آسیب‌هایی از این دست فرومی‌بندد. انگار نادیده انگاشتن مشکلات به حل و فصل آن‌ها یاری می‌رساند.

کارگران افغان‌ در زندگی گروهی خود یاد گرفته‌اند که به دلیل کمبود فضای خواب، همواره کتابی بخوابند. چون کمتر پیش می‌آید که بتوانند برای خوابیدن و آرامش به فضایی بیش از نیم متر دست یابند. این نوع از خوابیدن‌های گروهی، انسان را به یاد زندان اوین و دیگر زندان‌های جمهوری اسلامی در دهه‌ی شصت می‌اندازد. به عبارتی روشن‌تر زندان‌های رسمی ایران به گونه‌ای دیگر در جامعه و محل زندگی نیز چهره‌ی زشت خود را به مردم عادی و افغان‌‌های مهاجر نشان می‌دهد.

گروه‌هایی از افغان‌ها که در ایران سکنا دارند اگر گذرنامه در اختیار داشته باشند برای بازگشت‌شان چندان با مشکل روبه‌رو نخواهند شد. اما آنانی که پاسپورت ندارند و به دلایل گوناگون نمی‌توانند به سفارت افغانستان مراجعه کنند، مجبور می‌شوند که به سراغ قاچاقچی‌ بروند.

در این گروه از مهاجران کم نیستند افرادی که هنوز در سن کودکی به سر می‌برند و سفارت افغانستان به دلیل سازوکارهای اداری نمی‌تواند برایشان گذرنامه صادر نماید. بسیاری از مهاجران نیز به دلیل اینکه از سربازی فرار کرده‌اند در عمل از حضور در سفارت و کنسولگری پرهیز دارند. تنگناهایی از این دست زمینه‌های کافی برای رونق کار و بار قاچاقچیان فراهم می‌بیند.

بنا به دلایلی که پیش از این گفته شد پیمانکاران وزارتخانه‌ها و نهادهای دولتی ایران به کارگران افغان‌ بیش از کارگران ایرانی اشتیاق نشان می‌دهند. همچنان که دولت ایران در بودجه‌ی عمومی سالانه‌ی خود از بابت به کارگیری کارگران افغان‌ چیزی حدود دو هزار میلیارد تومان صرفه‌جویی به عمل می‌آورد. در نتیجه همیشه سیاست و رفتار دوگانه‌ای را با مهاجران افغان‌ تعقیب و دنبال می‌کند. چنانکه مجموعه‌ی ادارات دولتی نیز همانند کارفرمایان و پیمانکاران بخش خصوصی کودکان افغان‌ را در بازار سیاه و غیررسمی به کار می‌گمارند تا مزدی معادل نصف کارگران ایرانی برای این کودکان منظور گردد.

از سویی دولت‌های ایران و افغانستان ضمن نفاق‌افکنی بین مردم عادی کار قاچاق و قاچاقچی‌گری را به مرزنشینان دو سوی مرز تحمیل نموده‌اند. تا جایی که قاچاق انسان در کنار قاچاق جنس و کالا و حتا فروش و جابه‌جایی مواد مخدر بخشی از کار روزانه‌ی ایشان به حساب می‌آید. بدون تردید سیاستمداران دو سوی مرز بنا دارند تا مشکلات جامعه را عوام‌فریبانه با نسخه‌هایی از اخلاق دینی سر هم بیاورند. اما تاریخ مصرف این نسخه‌های قدیمی و کهنه از سیاست سال‌هاست که به سر آمده است. چون برای مشکلات امروزی به حتم باید راهکارهای امروزی دست و پا کرد. ناگفته پیداست راهکارهای امروزی را هرگز نمی‌توان از سیاستمداران دیروزی سراغ گرفت. در نتیجه فقط تغییر در سیاست‌های دو سوی مرز می‌تواند یاریگر شهروندان آن باشد.

در همین زمینه

◄مطالب دیگر از همین نویسنده

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • مهرداد

    خوب می توانند بر گردن کشکورشان به قول اروپای ها کسی دعوتشان که نکرده

  • رهبری

    اینجوریا هم نیست . شما دیگه خیلی اۼراق کردید . بستگی داره .

  • معصومه

    منم مهاجر بودم بیست و پنج سال تو ایران اما چیزی ندیدم جز تحقیر، محرومیت از چیزایی که باید می داشتم و مریضی روحی و روانی، الان افغانستانم درسم رو تموم کردم، بهترین جا کار میکنم ، حقوق خوبی رو هم می گیرم چند وقت دیگه میرم امریکا، حتی خیلی از کشورهام سفر کردم در حالی که ایران حتی تا تهران نمی تونسیم بریم . منم میگم چرا شما افغانها برنمی گردید کشورتون. اینجا با افتخار زندگی می کنید و با افتخار پیشرفت می کنید