ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

چرا ۶ سال پس از مرگ قذافی، لیبی هنوز بحران‌زده است؟

شکاف‌ها در لیبی متعددند: منطقه‌ای، قبیله‌ای، و سیاسی. مداخلات خارجی نیز وضع را پیچیده‌تر کرده. در این میان مردم لیبی نظام سیاسی خاص خود را ابداع می‌کنند.

ژنرال خلیفه حفتر، فرمانده ارتش ملی لیبی، ۶ ژوئن اعلام کرد نیروهایش شهر بنغازی را از دست اسلام‌گرایان آزاد کرده‌اند. این اما پایان کار نیست: ۶ سال پس از سقوط معمر قذافی، لیبی هنوز دستخوش آشوب و ناآرامی است.

فرودگاه بین‌المللی طرابلس، عکس: آرشیو

در سال ۲۰۱۱، پس از ۸ ماه جنگ و درگیری، با مرگ معمر قذافی دولت لیبی ساقط و جامعه لیبی عمیقاً دوپاره شد. خطوط گسل در لیبی متعدد و متنوع است: منطقه‌ای، محلی، قبیله‌ای، و در نهایت، سیاسی (میان قذافیست‌های سابق و مخالفان). مداخلات خارجی در حمایت از این یا آن جناح، وضعیت را بغرنج‌تر کرده است. در حالی‌که در طرابلس، دولتی تحت حمایت سازمان ملل متحد (دولت وفاق ملی) حکم می‌راند، مشروعیت واقعی متعلق به گروه‌های مسلحی است که در طول یا پس از جنگ ۲۰۱۱ ظهور کردند.

کدام وفاق ملی؟

ژنرال خلیفه حفتر، فرمانده سابق معمر قذافی که بیش از ۳۰ سال در ایالات متحده آمریکا زندگی می‌کرد، در سال ۲۰۱۴ با جاه‌طلبی‌های بزرگ سیاسی به لیبی بازگشت. او مأموریتش برای نابودی مخالفان اسلامگرا را (که از مشروعیت قدرتمند «انقلابی» و نظامی برخوردار بودند) با تهاجم بزرگی از شرق لیبی آغاز کرد. همراهان و یاران او اما در غرب لیبی، خصوصاً در پایتخت کشور، طرابلس، شکست خوردند. کشور از آن هنگام دوپاره شده است - میان دو منطقه‌: منطقه‌ای تقریباً به هم پیوسته در شرق، تحت تسلط خلیفه حفتر، و منطقه‌ای قطعه‌قطعه در غرب که در دست مخالفان اوست. این دو منطقه هر کدام مجلس نمایندگان و دولت مختص به خود را دارند.

در چنین شرایطی، که جامعه لیبی دوپاره و نظامی‌ شده بود، سازمان ملل متحد، تحت فشار قدرت‌های بزرگ غربی مذاکرات طولانی و ملال‌آوری را برای تشکیل دولت وفاق ملی آغاز کرد. این دولت در مارس ۲۰۱۶ در طرابلس به قدرت رسید، اما از آن زمان تا امروز، علی‌رغم مشروعیت اهدایی و رسمیت بین‌المللی‌اش، در تحمیل خود به مناطق دیگر کشور ناتوان بوده است.

ناکارآمدی و ناتوانی دولت وفاق ملی بدین خاطر بوده که این دولت راه‌حلی است که از بیرون و به طرزی فوری-فوتی تحمیل شده و دربرگیرنده تمام طرفین جنگ نیست. از زمان استقرار دولت وحدت ملی تا امروز، شکاف‌ها میان دو منطقه تشدید شده و درون هر یک از آنها، فاصله میان طرفداران و مخالفان دولت وفاق ملی زیادتر شده است.

مداخلات خارجی

اگرچه در مقایسه با سوریه و یمن، مداخلات خارجی مستقیم یا غیر مستقیم در لیبی کمتر بوده است، اما دلیل اصلی انسداد کنونی لیبی همین مداخله‌هاست. خلیفه حفتر از حمایت مصر، امارات متحده عربی و در مقیاسی کوچک‌تر عربستان سعودی بهره‌مند است.

مصر و امارات با بمباران و ارسال اسلحه مستقیماً به نفع او مداخله کرده‌اند. جنگ با اسلام‌گرایان و اسلام سیاسی که ژنرال حفتر مدعی آن است، در واقع به اهداف این سه کشور گره خورده.

فرانسه نیز ذیل ادعای مبارزه با «تروریسم» مدتی طولانی از حفتر پشتیبانی کرد. این حمایت‌ها اگرچه در ادامه جنگ و رسیدن حفتر به اهداف سیاسی‌اش مؤثر‌اند، اما به یافتن توافق‌های ضروری برای حل بحران کمک نمی‌کنند.

باید اشاره کرد، در مقابل، و البته در مقیاسی کوچک‌‌تر، بعضی گروه‌های غرب لیبی نیز به سهم خود مدت‌ها تحت حمایت قطر و ترکیه قرار داشتند.

بازیگران محلی رودرروی بحران

امروز هیچ نشانه‌ای مبنی بر پایان بحران و آغاز دوران ثبات در لیبی وجود ندارد. در شرایطی که عملگرایی بازیگران محلی بر اصولگرایی ایدئولوژیک آنها غلبه دارد، این چرخش‌های مداوم از گسست به اتحاد و از بیعت به انعشاب است که سکه بازار است. با این وجود، سطح خشونت به دلیل بافت اجتماعی‌ جان سخت لیبی (که سال‌های حکومت قذافی تا سقوط این رژیم و ۶سال در پی آن را تاب آورده)، به طور نسبی کنترل شده است.

از جمله چیزهایی که باعث می‌شود، امید همچنان نسبت به لیبی زنده بماند، وچود و بقای نهادهای مستقلی است که به مردم حداقلی از خدمات عمومی را (البته هر روز کمتر از دیروز) ارائه می‌دهند. مسئولان محلی سعی می‌کنند نبود ساختارهای دولتی را با تکیه به نهادهای سنتی همچون شورای ریش‌سفیدان و... یا با ابداع نهادهایی تازه و سازگار با فرهنگ سیاسی لیبی جبران کنند. امروز اغلب این بازیگران محلی هنر مذاکره و مصالحه را آموخته‌اند: اتفافی که در بعضی مناطق امکان بازیابی سطحی از امنیت و ثبات مطلوب را فراهم آورده است.

بههمین جهت چندان بیراه نیست اگر بگوییم که مردم لیبی در حال ابداع یک نظام سیاسی مختص به خود هستند.

منبع: orient xxi

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • دبلیو

    نکته همین است که این کشورها حاصل تقسیم بندی استعمار غربی است. لیبی ملیت یک پارچه ندارد علی رغم اکثریت ظاهری پیروی زبان عربی و دین اسلام! این همان توهمات ایدئولوژیک است که ملیت (ناسونالیته) را برابر با گروههای اتنیکی ( زبان یا دین یا قومیت) میدانند! ملیت خیلی پیچیده تر از حرفهاست. برخی صرفاً گمان میکند، ملیت منافع و علایق مشترک به وجود یک سرزمین است هر چند از عوامل اصلی است. اما ملیت بدون دولت ناممکن است. یعنی بنا بر اتافقاتی یک دولت بایتس بتواند تمامیت ارضی یک کشور فارهم کند. اگر دولتی نتواند و مردم نواحی تحت تاثیر واگرایی این چنین شوند، نشان میدهد آن ملت-کشور صرفا مجازی و غیرواقعی بوده، اکثر کشورهای استقلال یافته از مستعمرات غربی ها همین ویژگی را دارند و در حقیقت ملیت ندارند و کشور-دولتهایی هستند که به ضرب زور و زر و مصالح ابرقدرتها پابرجا هستند و به محض از بین رفتن اقتدار دولت مرکزی، واگرایی شدید روی میدهد. البته دیکتاتوریها و ضربات ایدئولوژیک فراملی گرایانه مثل جهان وطنی یا پان گرایی یا بنیادگرایی دینی که بر علیه انسجام ملیت هستند و ذاتا ملیت یک شکور انکار میکنند تاثیر شگفتی میگذارند.و دیکتاتوری قذافی یک دیکتاتوری ضد ملی بود که ملغمه ای متناقض از سوسیالیزم و اسلام گرایی و پان عرب گرایی دنبال میکرد و یا بهانه باری ایدئولوژی سازی مشورعیت بخش دیکتاوری اش بود، منتها همین ملغمه یک وجه مشترک داشت و آن نابود کردن فرصت ملیت سازی از جمعیت مردم لیبی بود. همین مشکل را الان در دیگر کشورهای منطقه است. و این بسیار خطرناک است حاکمیت دیکتاتورهای ایدئولوژیک غیر ملی یا ضد ملی! منظور از ملیت فراتر زبان یا دین یا قومیت و نژاد است. اگر این اشتابه شود که مثلا کشورهای عربی پسوند عربی نام کشورشان بگذارند ( فلان...ستان... مملکت عربی... جمهوری عربی... جمهوری اسلامی....) میتوانند جغرافیای کشور تبدیل به یک ملیت کنند سخت در اشتباهند. ملیت سازی خوب و موفق را میتوان در سوئیس، امریکا، تا در کل اغلب کشورهای دموکراتیک اتحادیه اروپا و امثالهم دید. یک انسجامیت ملی حول دمکراسی و برابری انسانی و حاکمیت قانون دموکراتیک که تامین و تضمین کننده منافع مشترک میان همه اتباع کشور است.