معرفی کتاب «حیاتِ وحش»
تبارشناسی «حیاتوحش»؛ پیوندها میان انسان و مکان
ر.رمضانی- «حیات وحش» بخشی از گفتمان زیستمحیطی است. بسیار میشنویم که حیات وحش در خطر نابودی است. اما واژههای «حیات وحش»، «وحش» و «وحشی» چه معنا میدهند؟
امروزه «حیات وحش» بخشی از گفتمان زیستمحیطی است. بسیار میشنویم که حیات وحش در خطر نابودی است. اما واژههای «حیات وحش»، «وحش» و «وحشی» چه معنا میدهند؟ خواه منظور یک مکان باشد یا حیوان یا گیاه یا روحیه و رفتار، واژهی «وحشی» دلالت دارد بر خودمختاری و عاملیت، بر خواستِ بودن، بر یک تجلیِ بیهمتا و تکین از زندگی. با این حال اما در بحثهای معاصر دو ایدهی ناهمساز دربارهی طبیعتِ وحش رایج و فراگیر شده است: نخستین ایده این است که طبیعت بیش از همه وقتی وحش است که حضورِ آلایندهی انسان در کار نباشد؛ دومین ایده این است که طبیعت سراپا انسانی شده و به دخالت انسان آلوده گشته است؛ انسان در همه جا دست برده است، از کف اقیانوسها تا اوج آسمان، و برای همین دیگر هیچ چیز به معنای واقعی وحش نیست. یک نتیجهای که از این نظر میگیرند این است که دستکاریِ بیشتر در طبیعت – خواه دستکاری ژنتیکی یا بومشناختی یا اقلیمی – نهتنها ضروری بلکه موجه است!
این کتاب راهی متفاوت برایمان ترسیم میکند. کتاب «حیاتِ وحش» کاوش میکند که چگونه آدمیان میتوانند خود را با جوامع حیات وحش هماهنگ کنند و در عین حال به اوضاعِ مکانهای وحش که در آن میزیند یا کار میکنند یا تفریح میکنند بیاعتنا نباشند. در این کتاب نویسندگان سرشناسی از پهنههای پژوهشیِ گوناگون و از فرهنگها و مناطق جغرافیایی متفاوت گرد هم آمده و دیدگاههایشان را دربارهی وابستگیِ متقابل میان زندگیِ هرروزهی انسانها و حیات وحش با ما در میان گذاشتهاند. چنانکه این نویسندگان نشان دادهاند، حیات وحش یک چیز مشخص و واحد نیست بلکه به شکلهای گوناگون و به درجات مختلف وجود دارد: از خاکهای حاصلخیز گرفته تا جنگلهایی که عمری بسیار دراز دارند و آفتابگردانهایی که از شکافهای کوچههای شهر سبز میشوند. مقالههای این کتاب منطقههای جغرافیاییِ متنوعی را پوشش میدهند و تداوم حیات وحش را ارج نهاده و روشن میکنند که جوامع انسانی به چه بسیار روشها میتوانند خویشان غیرانسانیشان را بپرورانند و با آنها تطابق یابند و در کنارشان شکوفا شوند.
حیات وحش در همه جا ظهور و بروز یافته است: از انطباقپذیریِ حیرتانگیزِ جانوران و گیاهانی که در «جنگلهای بتن» یا همان شهرهای امروزی میزیند گرفته تا سرزمینهای طبیعی و دستنخورده و جشنهای برداشت محصولات؛ از حیاط پشتی تا سایتهای صنعتیِ شهری؛ از جهان کوچک یا عالم صغیر تا زیستناحیهها و جَو. این کتاب به ما بینشهایی میدهد دربارهی اینکه حیات وحش چه است و چه میتواند باشد و چگونه میتوانیم آن را در زندگیِ خود بازیابیم – و چگونه از این راه میتوانیم درکی ژرفتر و گستردهتر از معنای انسان بودن را کشف کنیم.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
هیچ معنای یگانهای برای حیات وحش وجود ندارد. رایجترین تعریفهایی که از «وحش» داده شده معمولاً به ریشههای واژهشناختیِ این اصطلاح ارجاع میدهند که به «خواستی فردی یا از جانب خود» نزدیک است. آن دسته از ما که پاسداری از حیات وحش را خواهانیم یا برای رفاه جهان طبیعت نگرانیم با دلالتهای مثبتی که «وحش» دارد آشنا هستیم. ما فراخوانِ لئوپولد به تغییر در نگاه ارزشیمان به «چیزهای طبیعی، وحشی و آزاد» را به ارث بردهایم؛ وقتی سخن پرآوازهی دیوید ثورو که «حفظ جهان در حیات وحش است» را میشنویم سرمان را به نشانهی تأیید تکان میدهیم؛ شاید حیات وحش را به آرمانهای سیاسیِ جمعی گره بزنیم چنانکه تری تمپست ویلیامز وقتی از «قلمرو بازِ مردمسالاری» سخن میگوید چنین میکند؛ و از کسانی چون شاعر بودیست و جستارنویس گری سنایدر میخوانیم که آنچه را امر وحشی میتواند به ما بدهد تأیید میکنند:
میتوانیم دریابیم که چه باشکوه اند نیروهایی که حیات و جهان را شکل میدهند، نیروهایی که هر جزئی از بدنهای ما را شکل دادهاند از دندانها گرفته تا ناخنها و پستانها و ابروها. همچنین میبینیم که باید بکوشیم چنان بزییم که بیجهت آسیبی به هیچ انسانی بلکه به هیچ موجودی نزنیم.
اما، چنانکه بسیاری از نویسندگان در این کتاب اشاره کردهاند، باید آگاه باشیم که ما واژهها را در دل فرهنگها به کار میبریم و بر بستر فرهنگها است که معنایی به آنها میدهیم. واژهی «وحشی» هم از این قاعده مستثنا نیست. یک دلالت رایج برای «وحش» چیزی است که ممنوع است، خطرناک است، یا بیرون از کنترل است. نکته این است که «وحشی» همیشه به معنای امری نیکو گرفته نمیشود. معنای «خواست فردی» اغلب با خود مجموعهای از فرضها دربارهی «نفسِ» خودمختار دارد. این تأکید بر «خودِ» وحشی گاهی وحش را در چارچوب تحقق یا کوشش فردی میفهماند یعنی دلالت میکند بر اینکه طبیعت ابزاری برای هدفی فردی است، چیزی است که میتوانیم در راهمان بهسوی آزادی از آن بهرهبرداری کنیم یا بر آن مسلط باشیم.
نمیتوان گفت این درک از وحش درست یا نادرست است، اما نظری ناقص دربارهی سرشت «خواست فردی» را بازتاب میدهد. برای مثال یک میوهی درخت بلوط را در نظر بگیرید. درست است که یک میوهی درخت بلوط اگر اوضاع مناسب باشد به یک درخت بلوط تبدیل میشود. اما درخت بلوط به خاک، هوا، آب، نور خورشید، جانورانی برای پراکندن دانهها و گردهفشانی، احتمالاً آتش و جز اینها نیاز دارد. به عبارت دیگر، وحش بودنِ یک درخت بلوط واحد از طریق روندهای وحشیِ یک جامعهی وحش محقق میشود. آزادی مطلق از جامعه به معنای انزوا است؛ چنان وحش بودنی وقتی به سر حد خود برسد نوعی آسیب است و در نهایت به ویرانیِ خود میانجامد.
چنانکه چند تن از نویسندگان در این کتاب اشاره کردهاند، معنای منفیِ دیگری برای «وحشی» این است که این واژه چون تیغی دولبه به کار رفته است، در جهت توصیف آدمها بهمثابهی چیزهایی جدا، این واژه گوهای زبانشناختی است که آنچه را کمتر از انسان پنداشته میشود جدا میکند، معمولاً بهعنوان توجیهی برای تسخیر کردن آن و غلبه بر آن. دراین چارچوب مفهومی مکانها و انسانهای وحشی «دیگری» محسوب میشوند که باید از آنها ترسید و اگر میشود آنها را رام کرد.
تازهترین کتابها در حوزه محیط زیست
- علم، استعمارگری، و اینوئیتها/ معرفی کتاب آبکردن یخهای شمالگان
- چرا طبیعت چنین نمودی دارد/ معرفی کتاب «الگوها در طبیعت»
- معرفی کتاب رشد اقتصادی و توسعه پایدار
- معرفی کتاب ترویج زیست پایا
- معرفی کتاب مقابله با سرقت زیستی
- تاریخ سیاسی کوه
- معرفی کتاب روانآبهای رگباری
- اندیشیدن به تغییرات اقلیمی: اخلاق یا سیاست؟
- نوآوری برای محیط زیست؛ تبدیل پسماند به خوراک
- قانونهای زیستمحیطی برای زیستشناسان
- چرا بومشناسی مهم است؟
- اخلاق زیستمحیطی، اخلاق سرزمین: میراث آلدو لئوپولد
- معرفیِ کتاب «انرژی و اقلیم: بینشی برای آینده»
- تفاوت اقلیم و آبوهوا: درآمدی بسیار کوتاه
- چرا کره زمین ظرفیت افزایش جمعیت را دارد؟
- عاج: قدرت و شکار در آفریقا
نظرها
نظری وجود ندارد.