حوثیها و ایران: از اتحاد سیاسی تا تنش فرقهای
برخی منکر هرگونه پیوندی میان ایرانیها و حوثیها هستند، اما گروهی دیگر حوثیها را عروسک خیمهشببازی ایران قلمداد میکنند. حقیقت اما چیزی بین این دو است
نقش ایران در یمن و ماهیت روابطش با حوثیهای یمن همچنان موضوع داغ مجادلات و بحثهای سیاسی است. برخی منکر هرگونه رابطه و اتحادی میان ایرانیها و حوثیها هستند، اما گروهی دیگر تا آنجا پیش میروند که حوثیها را عروسک خیمهشببازی ایران قلمداد میکنند. حقیفت کدام است؟
در طول جنگ اخیر، بارها نقش ایران در یمن در مرکز توجه قرار گرفت. در این مدت، گزارشهای زیادی در مورد قاچاق اسلحه به حوثیها به دست ایران، علیرغم کنترل شدید هوایی، زمینی و دریایی و بستن راههای ارتباطی منتشر شد. همچنین این ادعا مطرح شد که متخصصان ایرانی ظرفیت و توان نظامی حوثیها را افزایش دادهاند.
در این رابطه، دو دسته مقاله و پژوهش یا دو رویکرد کلی را از هم میتوان تفکیک کرد: گروهی که منکر هر گونه رابطه و پیوندی میان ایرانیها و حوثیها هستند، و بدین ترتیب، دغدغههای عربستان را غیرواقعی معرفی کرده و جنگ این کشور در یمن را غیرضروری نشان میدهند. و گروه دیگر، که حوثیها را عروسک و بازیچه دست ایرانیها معرفی کرده، و در نتیجه جنگ عربستان را جنگی نیابتی با ایران، در راستای اهداف این پادشاهی خلیج فارس میدانند. به واقعیتها اما اگر رجوع کنیم، مصادیق زیادی وجود دارند که ثابت میکنند حقیقت چیزی بین این دو نگاه و رویکرد است.
تفاوتهای فرقهای
آنچه اغلب در هر دو دسته مقالات و پژوهشها غایب است، تفاوتهای فرقهای ایرانیها و حوثیهاست. حوثیها برخلاف ایرانیان شیعیان زیدی هستند. زیدیه شاخهای از شیعه است که پیروانش امروز تنها در یمن حاضراند. میان زیدیه و شیعه دوازده امامی یا جعفری ایرانیان، که پیروانش علاوه بر ایران در عراق و پاکستان و... نیز پراکنده اند، تفاوتهای زیادی وجود دارد.
درست مثل دیگر شاخههای شیعه، دوازده امامیها روایت سیاسی متفاوت خودشان را (نسبت به روایت رسمی سنیها) در مورد جانشینی پیامبر دارند. آنها معتقد به جانشینی علی بن ابیطالب و فرزندان او هستند. دوازده امام شیعه، در عین حال، رهبران سیاسی جامعه مسلمانان محسوب میشوند، اما از آنجا که امام دوازدهم غایب تلقی میشود، جایگاه رهبری سیاسی خالی میماند. نظریه ولایت فقیه به منظور حل همین عدم توازن مطرح شده است. زیدیه از این بابت با شیعه دوازده امامی متفاوت است که در آن امامت با غیبت متوقف نمیشود. پیروان زیدیه معتقداند پس از امامت چهار امام اول شیعه و در ادامه زید بن علی، هر یک از نوادگان محمد میتواند دعوی امامت کند و البته تعالیم زیدیه اجازه شورش علیه یک امام ظالم را نیز میدهد.
حمایت از حوثیها منفعت زیادی برای ایرانیها ندارد. برای آنها، یمن جز ابزار یا میدانی برای به راه انداختن جنگی کمهزینه و کمخطر در جهت تضعیف عربستان نیست.
امروز دو تفاوت عمده میان آموزه شیعه جعفری و زیدیه وجود دارد؛ تفاوت نخست به پراکندگی جغرافیایی پیروان آنها مربوط میشود. ایرانیان، در دوران صفویه و از قرن شانزدهم، مذهب شیعه را اتخاذ کردند و البته این بخشی از فرآیند گستردهتر بازیابی هویت ملی پارس بود؛ از آن دوران ایرانی بودن و شیعه دوازده امامی بودن دو خصلت از هم جداییناپذیر بوده است. (۱)
پراکندگی جغرافیایی زیدیه، در مقابل، محدود به مناطق شمالی یمن، صنعای شمالی و اطراف آن است. و در واقع زیدیه صرفاً در سرزمینهای قبیله حمدان رواج دارد. از این بابت، زیدیه یک فرقه مذهبی-قبیلهای در یمن است. این منطقه، که از قرن هفدهم بر یمن تسلط داشته، بنا به تقسیمات پیشااسلامی یمن بالا نامیده میشود. (۲)
تفاوت دیگر به ماهیت نقش اقتدار مذهبی در هر یک از این فرقهها برمیگردد. دستگاه دینی در ایران، به لطف خمس و دیگر وجوه شرعی به لحاظ مالی مستقل است. در مقابل، دستگاه مذهبی در زیدیه، همانند سنیها، به لحاظ مالی متصل و وابسته به اقتدار سیاسی است. از این بابت، زیدیه فینفسه از دولت مستقل نیست.
این فرقه، پس از انقلاب جمهوریخواهانه در سال ۱۹۶۲ در یمن شمالی، به حاشیه رانده و سرکوب شد. پس از اتحاد یمن در ۱۹۹۰، متعاقب باز شدن فضا و اعطای آزادیهای سیاسی بود که این فرقه فعالیتهای خود را دوباره از سر گرفت.
انقلاب ایران و ظهور شیعه
پس از انقلاب ۱۹۷۹ در ایران، سفارت ایران دعوتنامههایی برای جوانان یمنی فرستاد تا به ایران بیایند و با تجربه انقلاب ایران در دهه هشتاد آشنا شوند. عدهای از پیروان زیدیه، از این دعوت استقبال کردند، به ویژه محمد اذان، عبدالکریم جدبان، و حسین الحوثی، بنیانگذار گروه حوثی. برخی از علمای زیدیه نیز مانند بدرالدین الحوثی، پدر حسین الحوثی، و عبدالملک، رهبر کنونی جریان حوثیها، موسوم به انصارالله یمن، به ایران آمدند.
حوثیها با خطبهها و موعظههایشان توانستند پیروان و طرفدارانی در یمن برای خود دست و پا کنند. آنها پایههای ایدئولوژیک خود را تحت تأثیر الگوی انقلاب ایران و رهبری سیاسی-مذهبی آن مستحکم کردند، و نام حزبالله لبنان و آیتالله خامنهای را همچون مثالها و نمادهایی برای مقاومت و مبارزه علیه استعمار و صهیونیسم به کار بردند. در عین حال، آنها این طور تبلیغ میکردند که مخالفت صدام حسین و اسامه بن لادن با آمریکا و اسرائیل صرفاً بازیای برای پرت کردن حواس ملت از رهبران واقعی مقاومت است. آنها همچنین شعارهایی مثل «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» را از ایرانیها به عاریت گرفتند. البته باید توجه داشت که سطح فرهنگی و سواد مذهبی رهبران حوثیها از علمای ایرانی پایینتر است و این تمایز کاملاً در طرح ایدهها و فن بیان آنها در سخنرانیهای عمومی مشهود است.
مقابله نظامی میان حوثیها و نیروهای مسلح یمن در سال ۲۰۰۳ آغاز شد. از فاز چهارم جنگ در سال ۲۰۰۷، تأثیر حزبالله بر توان نظامی حوثیها رفته رفته آشکار شد. تصاویر ویدئویی منتشرشده، به خوبی شباهت عملیات نظامی حوثی به عملیات حزبالله علیه اسرائیل را نشان میدهند. حتی ساختار درونی گروه (دفتر سیاسی رهبری و ساختار سازماندهی شاخه نظامی) نیز تقلیدی از حزبالله است. این مهر تأییدی است بر این که حوثیها در تماس با حزبالله هستند و احتمالاً رهنمودها و آموزشهایی از جانب حزب خدا دریافت میکنند. (۳)
در جریان درگیریهای صعده، علمای زیدیه در ۱۸ می۲۰۰۴، بیانیهای صادر کردند مبنی بر نفی هرگونه وابستگی حوثیها به زیدیه. یکی از امضاهای اصلی این بیانیه متعلق به احمد محمد الشامی (زیدی) بود که در سال ۲۰۱۱ به جنبش حوثیها ملحق شد. این امر نشان میدهد که اغلب امضاکنندگان به جای بیان موضع ایدئولوژیک حقیقیشان، صرفاً به منظور جلب نظر دولت بیانیه را امضا کرده بودند. (۴)
قطعاً این شایعات که حوثیها به لحاظ ایدئولوژیک به شیعه دوازده امامی تغییر آئین دادهاند، درست نیست. آنها معرف زیدیهای رادیکالاند که در مقابل اسلام سنی تعریف میشود. جارودیه شاخهای از زیدیه که به شیعه دوازده امامی نزدیکتر است، برای سالیان سال، فرقهای حاشیهای در یمن تلقی میشد. در عین حال، این نافی این حقیقت نیست که بسیاری از یمنیها، پس از آنکه قدرت زیدیه پس از انقلاب سپتامبر ۱۹۶۲ در شمال یمن کاهش یافت، از زیدیه به شیعه جعفری تغییر مذهب دادند.
همگرایی ایرانی-حوثی
پس از خیزش ۲۰۱۱، حضور ایران در یمن افزایش یافت و بسیاری از فعالان و جوانان انقلابی دعوت شدند تا به تهران یا بیروت بیایند و کنفرانسهایی در مورد انقلاب یمن برگزار کنند. پس از آشوبهای اولیه، کشورهای حاشیه خلیج فارس توانستند در فوریه ۲۰۱۲ توافقی سیاسی میان حزب حاکم (کنگره مردمی یمن) و احزاب مخالف (ائتلاف احزاب مجمع مشترک) منعقد کنند. حوثیها جایی در این توافق نداشتند و به نیروی معارض بدل شدند. با این حال، آنها همچنان در کنفرانس گفتوگوی ملی که بخشی از فاز انتقالی طرح کشورهای خلیج فارس بود، شرکت کردند.
پس از خاتمه گفتوگوها در ژانویه ۲۰۱۴، یمن به خاطر ناتوانی در ارائه خدمات عمومی و عملکرد ضعیف حکومت و رئیس جمهور وارد فازی از رکود سیاسی و ناآرامی و تحریک عمومی شد، و این فضای عمل و فرصت ابراز مخالفت را به حوثیها داد.
نمیتوان چشم بر شواهد متعددی پوشید که نشانگر رابطه حوثیها و ایران اند. شعارها، گفتار و رفتار عملی آنها کاملاً شبیه است و روزی دو بار هم هواپیماها میان تهران و صنعا در رفت و آمداند، بدون آنکه دو کشور پیوندهای تجاری، اجتماعی و اقتصادی داشته باشند
بحران سیاسی جدی در یمن زمانی رخ داد که حوثیها پس از سقوط استان انبار در مجاورت صنعا در ژوئیه ۲۰۱۴ با افزایش قیمت سوخت مخالفت کردند. حوثیها تحصنها و تجمعهای مسلحانهای در صنعا و حومه آن سازماندهی کردند. در ادامه، مذاکراتی میان دولت و حوثیها برای رسیدن به یک توافقنامه با وساطت سلطان عمان کلید خورد. مشاور سیاسی عبدربه منصور هادی، رئیس جمهور یمن، عبدالکریم آریانی، گفت قبل از هر گونه تصمیمگیری و امضا توافقنامه، نخست با تهران مشورت و مذاکره شد.
مداخله ایران در روند مذاکرات غیرقابل انکار است. ایرانیها باور داشتند که حوثیها در روند توافق صلح و مشارکت ملی نقشی مشابه حزبالله را بازی خواهند کرد، یعنی کنترل فرآیند سیاسی بدون قبول مسئولیت این نقش به تنهایی.
ویژگیهای یمن
حوثیها توافق صلح و مشارکت ملی را امضا کردند و صنعا بدون هیچ گونه مقاومتی از جانب ارتش و دیگر احزاب سقوط کرد؛ آنها اما به توافقنامه تا آخر وفادار نماندند و پس از تشکیل حکومت مشارکت ملی از شهرها عقبنشینی نکردند. بر عکس، حوزه کنترل و تسلط خود را به دیگر شهرها نیز گسترش دادند و با افزایش حضور نظامی خود موجب شدند توافق شکنندهی مشارکت ملی در ژانویه ۲۰۱۵ روی هوا برود. آنها کاخ رئیس جمهوری را محاصره کردند. در ماه مارس، همزمان با حمله به کاخ محل اقامت رئیس جمهور یمن، عبدربه منصور هادی، در عدن، حوثیها قلمرو تحت کنترل نظامی خود را به سمت تعز و سپس به سمت جنوب وسعت بخشیدند. [آنها پیشتر در ژانویه ۲۰۱۵ کاخ ریاست جمهوری در صنعا را تصرف کرده و عبدربه منصور هادی و نخست وزیر را در حصر خانگی قرار داده بودند. عبدربه منصور هادی در ۲۱ فوریه ۲۰۱۵ از کاخ ریاست جمهوری در صنعا گریخته و در کاخ «معاشیق» در عدن ساکن شده بود. ]
حوثیها به توافقنامهای که امضا کرده بودند، وفادار نماندند. آنها نتوانستند هیچ حزبی را متقاعد به وحدت سیاسی با خویش کنند، هیچ گروهی با آنها متحد نشد، مگر همپیمانی ضعیف و آن هم برای یک هفته – که کسی نبود جز رئیس جمهور سابق، علی عبدالله صالح. این اتحاد، وحدتی بود از سر اضطرار به خاطر جنگی که سعودیها راه انداختند؛ وحدتی که هرگز قرار نبود بپاید.
از جمله تفاوتهای حزبالله و حوثیها یکی همین است: نیروهای حزبالله در ساختن وحدت و ائتلاف بسیار توانا هستند و البته به توافقهای سیاسیشان وفادار میمانند.
این ناتوانی در وحدت و اتحاد را باید با توجه به شرایطی درک کرد که باعث خیزش این گروه از یک منطقه منزوی مثل صعده شده بود. حوثیها از تغییرات جامعه یمن بیخبر بودند و بر خلاف حزبالله، قادر به مشارکت در سیاست عملگرایانه نبودند. رویکرد ایدئولوژیک حوثیها این رفتار آنها را به خوبی توضیح میدهد. مبنای ایدئولوژیک آنها نوعی توسل به قوه الهی است که به باور آنها، امکان احیای میراث تاریخی و مذهبیشان را فراهم میآورد؛ این میراث که ایده امامت معرف آن است، از قرن هفدهم تا ۱۹۶۲ در یمن شمالی حاکم بود.
میان ایران و عربستان
اولین مأموریتی که حوثیها پس از فتح صنعا انجام دادند، محاصره ساختمان اداره امنیت ملی [در سپتامبر ۲۰۱۴] بود برای آزادسازی زندانیانی که در پرونده مربوط به کشتیهای ایرانی «جهان یک» و «جهان دو» دستگیر شده بودند. مقامات یمنی در سال ۲۰۱۳ اعلام کرده بودند دو کشتی ایرانی را در مسیر حمل اسحله و مهمات برای حوثیها دستگیر کردهاند. در همان زمان، علیرضا زاکانی، نمانیده تهران در مجلس ایران، گفته بود صنعا چهارمین پایتخت عربی است که [بعد از بغداد، دمشق و بیروت] تحت کنترل ایران قرار دارد.
حوثیها اما همچنان هرگونه رابطهای را با ایران انکار کردند، تا اینکه عربستان، سفارتش در یمن را بست و همه پروازها میان این دو کشور را در فوریه ۲۰۱۵ به حالت تعلیق درآورد. همان زمان بود که حوثیها اعلام کردند از این پس میان صنعا و تهران، دو بار در روز پرواز صورت خواهد گرفت؛ و بدین ترتیب پیوندها با تهران دیگر انکارناپذیر بود. این اتفاق، که کمی قبل از مداخله نظامی عربستان در یمن صورت پذیرفت، به تنشهای موجود میان دو کشور همسایه دامن زد. حوثیها در مارس ۲۰۱۵ دست به مانوری نظامی در نزدیکیهای مرز پادشاهی آل سعود زدند.
لیکن، این تبار مذهبی حوثیها یعنی شیعه زیدیه نبود که روابط میان آنها و عربستان را تیره و تار کرده بود. نخیر، همین عربستان در دهه شصت از امامت زیدیه در برابر رژیم جمهوریخواه، که تحت حمایت مصر بود، دفاع کرده بود.
علیرغم گفتار و ادبیات ضدآمریکایی، حوثیها در عمل نشان دادهاند که آماده همکاری با آمریکاییها هستند و بر سر راه آنها و منافعشان در یمن قرار نخواهند گرفت
واقعیت آن است که ماهیت درگیریهای سیاسی در جهان عرب در طول زمان دستخوش تغییراتی جدی بوده است. و امروز نزاعهای فرقهای جای جنگ میان پادشاهیهای ارتجاعی و رژیمهای مترقی جمهوریخواه در دهه شصت را گرفته است. اولین برخورد نظامی میان حوثیها و عربستان به سال ۲۰۰۹ برمیگردد که پادشاهی آل سعود، به بهانه اشغال جبل الدخان در خاک عربستان به دست حوثیها، در جنگ صعده مداخله نظامی کرد. درگیریها با عقبنشینی حوثیها، متعاقب میانجیگری خاندان هاشمی (که پس از فرار از یمن انقلابی ۱۹۶۲ در عربستان زندگی میکنند) خاتمه یافت. حوثیها متقاعد شدند که مرزهای صعده با عربستان را دوباره آرام و امن کنند.
عربستان سعودی بیشتر علاقهمند است که با حوثیها رابطهای هماهنگ و هارمونیک داشته باشد تا با متحد خود، علی عبدالله صالح؛ چرا که این حوثیها هستند که منطقه هممرز مهمی با عربستان را در اختیار و کنترل دارند. و البته سران سعودی، صالح را خیانتکاری میدانند که از پشت به آنها خنجر زده و نمیتوان به او اعتماد کرد. به همین خاطر توافقنامهای با حوثیها در ظهران امضا شد، توافقنامهای که البته چندان دیر نپایید؛ و بنا به آن حوثیها ملزم شدند دست از حمله به مرزها بردارند و در مقابل، عربستان حمله به صنعا را متوقف کند.
متحد ایران یا گروهی محلی؟
از یک طرف، نمیتوان چشم بر شواهد متعددی پوشید که نشانگر رابطه حوثیها و ایران هستند. شعارها، گفتار و رفتار عملی آنها کاملاً شبیه است و روزی دو بار هم هواپیماها میان تهران و صنعا در رفت و آمداند، بدون آنکه دو کشور پیوندهای تجاری، اجتماعی و اقتصادی داشته باشند.
از طرف دیگر، حوثیها و ایرانیها تفاوتهای فرقهای مشخص و روشنی دارند. باید توجه داشت رشد حوثیها در یمن نتیجه عوامل و شرایطی داخلی بوده که به ماهیت درگیریهای متقابل و انتقامجویانه میان گروههای سیاسی مختلف برمیگردد. هر یک از احزاب از حوثیها به عنوان ابزاری برای انتقام از گروه دیگر استفاده میکرد، تا اینکه این گروه با استفاده از خلأ سیاسی بزرگ به وجودآمده در کشور، خود را به صحنه سیاسی یمن تحمیل کرد.
به رغم شعارها، ادعاها و لفاظیهای حوثیها در مورد مبارزه با نیروهای امپریالیستی و استعمار، بنا به رفتار و حرکاتشان، میتوان گفت که آنها یک نیروی نظامی تشنه به قدرت رسیدن در یمن هستند. آنها علیرغم گفتار و ادبیات ضدآمریکایی، در عمل نشان دادهاند که آماده همکاری با آمریکاییها هستند و بر سر راه آنها و منافعشان در یمن قرار نخواهند گرفت. آنها حتی به توافقاتشان با عربستان در مورد امنیت مرزها پایبند ماندند، مگر در اوقات جنگ که این توافقات طبعاً زیر پا گذاشته شد.
حوثیها یک گروه یمنی هستد که به نقش محلی خود قانع نیستند؛ حمایت از آنها، منفعت زیادی برای ایران ندارد. برای ایرانیها، یمن جز ابزار یا میدانی برای به راه انداختن جنگی کمهزینه و کمخطر در جهت تضعیف عربستان نیست.
از طرف دیگر، عربستان سعودی، یمن را عمق استراتژیک خود میداند، کشوری که باید مطلقاً به پادشاهی آل سعود وفادار و در مقابل آن مطیع باشد. نظر به تنش فرقهای و مذهبی ایران و عربستان، برای عربستان دشوار است که در برابر جنبش شیعی حوثیها که وابستگیهایی به ایران دارد و از امکانات، قدرت و قوای یک دولت برخوردار است، خاموش بماند. ترس عربستان طبعاً به خاطر امنیت و منافعش است، هر چند مداخله نظامی در یمن، باعث افزایش قدرت حوثیها به ویژه در شمال این کشور شده است. به علاوه، نباید فراموش کرد که رشد حوثیها نتیجه طبیعی مداخله دائم عربستان در تضعیف دولت یمن، و تلاش برای مدیریت مسائل این کشور پس از مرگ ولیعهد عربستان، سلطان بن عبدالعزیر در سال ۲۰۱۱ بوده است. پیش از آن، این ولیعهد بود که مسائل یمن را از سال ۱۹۶۲ حل و فصل میکرد.
جنگ یمن، جنگی داخلی با دلالتهای منطقهای است. مداخله نظامی عربستان باعث تشدید بعد منطقهای جنگ شده و حوثیها را به سمت ایران هل داده است، به ویژه پس از آنکه آنها در ایجاد ائتلافها و اتحادهای داخلی ناکام ماندند. ایران برای آنها فرصتی برای جبران ضعف در سیاست داخلی است. عرصه داخلی یمن، با این حال، هنوز مملو از شگفتیهاست و جهت وفاداریها و همپیمانیها هر لحظه میتواند تغییر کند؛ به ویژه، نظر به این که پیوند میان ایرانیها و حوثیها، به اندازه کافی سخت و استوار نیست، و ایران نیز آگاهی لازم و کافی در مورد امور و مسائل یمن ندارد، و به اندازه عربستان درگیر این کشور نیست. نباید فراموش کرد که پیوندهای تاریخی یمن و عربستان عمیقتر از پیوندهای معمول میان دو کشور همسایه است.
پانویس:
منبع: اوپن دموکراسی
نظرها
motaareaze@
تشکر از عوامل بوجود امدن داعش و گروه های دیگر چیست ایا امریکا به این گروه ها سلاح و اطلاعات داده
راوی حق
اشتباه استارژیک حوثی یا زیدی، دشمنی احمقانه با اسارئیل بود. اینها اقلیتی خاص هستند. عملا اینها مثل بقیه مسلمانان ایین خاص خودشان دارند و هیچ گونه اصطکاک با اسارئیل نداشتند این دشمنی صرفا برا اثر القادات پالن عربیسم و پان اسلامیسم بوده. زیاده خواهی و توهم اینها بایست شد اساارئیل و غرب علیه شان بسیج شود و یمن به ویرانستانی کردند تا چند سال اقبل ترممی نیست. هرچند یین یک نام تاریخی است و یک نامیست میتواند هویت ملی درست کند ولی بایست در چارچوب مردم سالاری اجتماعی هیت ملی شکل میگرفت. ولی اسلام زدگی فرقه ای نگذاشت این فرصت نتیجه بدهد. منافع اجانب این کشور نابود کرد و شرنوشتی که یکایک کشورهای نطقه را نابود میکند و عملا 80 درصد کشورهای خاورمیانه در حال نابودی هستند. و آخر سر شاید اسرائیل تنها پیرو باشد. از اول هم الحاق یمن جنوبی اشتباه محض بود. از معدود کارهای که مثل عدو سبب خیر شود، همین جدایی یمن جنوبی با یمن شمالی بود. اشتباه نام گذاری کشورها.
راوی حق
ما میدانیم بعد فروپاشی امپتراتوری عثمانی تقسیمات اسعمارگان اروپایی اغلب استخوان لای زخم بود بخصوص در مرود کردستان خارج ایارن. کردها ایرانی بودند و بایست به ایار باز می گردانند بهرتنی راح همین بود ولی نمیخواستند ایران از این که هست بزرگتر باشد. اما بدتر اقلیتهای قومی مذهبی تکه تکه کردند. ولی در مرود یمن جنوبی از سر اتافق و نمیدانم چی تجزیه خوبی شد. یمن عمده سنی از یمن زیدی جداشد. اگر نام یمن جنوب یمیگذاشتند جمهوری عدن شاید بهتر بود. این تجزیه بهترین کاراست. این رمدم تا صد سال دیگر از افیون مذهب زدگی نجات نمیایند. اینها غقب مانده تر از این هستند مفهعوم دموکراسی اجتماعی بفمند و مفهوم مدرن کشور-ملت/دولت-ملت درک کنند، یعنی هویت ملی حول قانون اساسی دموکراتیک اجتماعی بدانند چیزی مردم سوئیس و حتی امریکا رسیدن. در آمریکا طرف سیاپوست باشد یا یهودی یا مسحی یا بی دین خودش جز یک ملت میداند، ولی در خاورمیانه مذهبی و قوم زده هویت خودشان از چیزهای غیر دموکراتیک میگرند. احتمالا اقلیم کردستان مستقل رسمی خواهد شد ولی این نطفه آتش سوزی بزرگی است. نام کردستان ضمن نقض حقوق اقلیتهای موجود، باز تکرار مصائب گذشته است. کردها اگر همین کشور تازه تاسیسان را نامی مثل "جمهوری فدرال آسیای غربی" بگذارند این اشتباه جمهوری اذربایجان هم کرد (در حالیکه نام تاریخی اران در دسترس بود، الان هینه سنگیین جمهوری آذربایجان برای این نتخاب نادرست نامش می پردازد و دائما ضربه میخورد و هزینه بیهوده از ثورت ملی ش صرف دفاع از هویتی میکند، امرکایی ها میتوانستند اسم کشورشان بگذرند ایلات متحده بریتانیاو یا انگلاستان! و همیشه درگیر با بریتانیا و انگلستان میکردند ولی الان برعکس همسشه دوست و همکار هستند!) بقیه فلان..ستان ها و جمهوری عربی و مملکت عربی و جمهوری اسلامی... همگی موارد ضد انسجام ملی قید بر نام کشورشان کردند! و تخم تجزیه و جنگ از درون نامشان کاشتند!، یک کار انقلابی در هویت طلبی خاورمیانه کرده اند و حتی هسته یک فدراسیون از تمام اقوام و ملتهای منطقه میشوند. اما فاسوس اکثرا قادر به درک حرف من نیستند!