بیضه اسلام و حکومت ژنهای خوب
سیامک اقبالی – ایران کشور سلطنت است و شیعه، که هر دو پدیدههایی ژنتیک هستند.
"ژن" از لغت یونانی gonos میآید، که به معنای تخمه و نسب است. "ژن" خوب، که این روزها به خاطر درفشانی یک آقازاده شهرت یافته، بنابر اصل لغت تخمه و نسب خوب معنا میدهد. آقازادهها را دیگر میتوانیم زادگان از تخمه خوب بنامیم. تقدیس بیضه اسلام سرانجام به تقدیس تخمه آقایان منجر شد.
دین ژنتیک، سیاست ژنتیک
ایران کشور سلسلههای پادشاهی است. ولایت فقیه خودش نوعی دیگری از سلطنت است که تفاوتی با پادشاهی اصیل دارد که "ژنتیک" است یعنی به تخمه برمیگردد، اما به نظر میرسد که این فرم سلطنت به تدریج اصلاح ژنتیک شود و با تخمه پادشاهی سازگار شود.
نظام پادشاهی ژنتیک است، یعنی تداوم تخمه است، یک سری تخمه را به هم وصل کنید، به تصویری ژنتیک از نظام پادشاهی میرسید.
جالب اینجاست که شیعه ایرانی هم ژنتیک است، یعنی بر اساس تقدیس بیضه بنا شده است؛ امامت از پدر به پسر میرسد. امام زادهها هم درصدی ژن ارث میبرند. سیدها هم پدیدهای ژنتیک هستند. عمامه سیاه آخوندهای سید به بیضه مقدس اشاره دارد.
کشوری که نظام سیاسی سنتی و دینش تا این حد ژنتیک است، طبعا بدون پدیده آقازادگی یعنی آقایانی اژ ژنهای خوب روزگارش نمیگذرد. الان اگر بگوییم در ایران ولی فقیه سلطنت میکند، تمام حقیقت را نگفتهایم. در ایران سلطنت حقیقی با ژنهای خوب است، برخی آقا هستند، برخی آقا زاده و آقای آقاها آقایی است با تخمه برتر. به این نوع حکومت الیگارشی میگویند. فرق ولایت فقیه با سلطنت در گستردهتر بودن پایه الیگارشیک و تنوع تخمههای آن است. اما همواره به این صورت نمیماند. میدانیم که حکومتیان همه با هم فک و فامیل هستند، و تخمههایشان تا حدی به هم درآمیخته شده. یک نژاد برتر ایجاد شده، یعنی یک جهش ژنتیکی صورت گرفته. آخر سر هم ممکن است پسر آقا، یعنی محصول مستقیم ژن والا جانشین پدر شود. ژنتیک تکمیل شود. حکومت دینی با دین ژنتیک سازگاری بیشتری مییابد.
نظرها
ژن خوب یا جن خوب!
در حکومت ولایت فقیه تنها چیزی که برای موفقیت لازم است اینه که جن خوبی توی جلدت رفته باشه
رسا فسرده
کمابیش در این نقدهای منتقدان حقایقی است. ولی یک خقیقت شخصی برای من است، که هر چه قدر ردست بگویید، هر چه قدر راه حل بدهید، حتی این قدر خوش شانس باشیم خدایی بشاد یا در کله این سلاطین معجزه حقوق بشر دوستی رخ دهد، برای نسل سوخته من تمام است زندگی. در ورای چهل سالگی نه جسم و نه روح سالمی برایم مانده. من هچو مرده متحرکی هستم که از ترسو وببودن عرضه خودکشی ندارم. برای من هیچ سودی ندارد. نه از نوشتن دو پاپسی گیرم میاید نانی بخرم شککم از تیزش گشتگی برهانم، و نه نغمه دل انگیزی ارمشی بدهد، و نه نوازش یاری که رخصتی برای فراموشی از رنج های کشیدم. آن که برد برد، آن که باخت باخت. باقی هیچ. داستان تکراری است در سرزمین های شرق میانی.
مرادی
جناب رسا فسرده یکبار هم شانس خودت را با خواندن قرآن امتحان کن... تنها عاملی که انگیزه بقا میدهد مندرجات این کتاب بزرگ است... برداشت های رسمی یا عوامانه از این کتاب بر افسردگی ما می افزاید... روش برداشت صحیح رعایت " اتصال آیات هر سوره" است....با حوصله چند سوره قرآن را با این روش بخوانید افق پیش روی خلقت و روابط بین انسان ها ...با زیبایی کلام ادغام شده است...آنچنانکه "باور" به غیر انسانی بودن و از محیط برتر ارسال شدن آن تقویت میشود... داستان های مندرج در آن و بیان مواردی از زمان خود پیامبر را مانند متغیرهای محلی در برنامه کامپیوتری بدانید تا پیام سوره را بهتر دریابید... ***