● دیدگاه
مسئلهی حجاب و آزاده بودن
جویا آروین− انتشار عکسهایی بیحجاب از یک مجریِ تلویزیون در روزهای اخیر ما را برمیانگیزد که دیگربار مسئلهی حجاب و پوششِ زنان در جامعهی ایران را درنگریم،
انتشار عکسهایی بیحجاب از یک مجریِ تلویزیون در روزهای اخیر ما را برمیانگیزد که دیگر بار مسئلهی حجاب و پوششِ زنان در جامعهی ایران را درنگریم، مسئلهای پیچیده و چندسویه که باید به طور جدی و فارغ از هر گونه سوگیری واکاوی شود.
این نوشتار کوششی در این راستاست.
شکی نیست که حجاب در ایران یک مسئله است و عمرِ این مسئله هم از عمرِ انقلاب اسلامی طولانیتر است، گرچه بیتردید پس از انقلاب اسلامی مسئلهی حجاب پیچیدهتر و جدیتر شد. اما وقتی از حجاب سخن میگوییم دقیقاً از چه چیز سخن می گوییم؟
پدیدهشناسیِ حجاب
آن نوع از پوشش که با عنوان «حجاب» شناخته میشود امری یگانه و مشخص نیست بلکه میتوان آن را در چندین سویه یا لایه تحلیل کرد. در ادامه برخی از این سویهها یا لایهها را بازگو میکنیم:
۱. همچون هر نوعِ دیگری از پوشش، حجاب نیز به خوبی ممکن است امری شخصی و سلیقهای باشد بدون هر گونه لحاظ ایدئولوژیک یا سیاسی. و یک نکتهی مهم این است که در ایران حجاب برای برخی از بانوان بهواقع همین طور است: صرفاً نوعی پوشش است بدون هر گونه ملاحظهی ایدئولوژیکی یا اقتصادی یا سیاسی.
در دوران جدید بسیاری به ویژه در رویکرد زنانهنگر (فمینیستی)، حجاب را صرفاً امری دانستهاند که بر زنان تحمیل شده، نه تنها بر تنهای آنان بلکه گاهی بر ذهنهایشان هم. در نظر این گروه، حجاب نمیتواند امری کاملاً شخصی تلقی شود که بر اساس انتخاب فرد استوار است بلکه همیشه امری تحمیلی است. چنین نظری وقتی به طور مطلق طرح شود پذیرفتنی نیست.
وقتی دربارهی حجاب سخن میگوییم نمیتوانیم آزادی را به طور مطلق نفی کنیم چرا که در این صورت بیحجابی را هم میتوان صرفاً تحمیل فرهنگی دیگر به حساب آورد.
۲. حجاب یک پدیدهی فرهنگی هم هست: پوششِ بانوان جنبهای از برخی از فرهنگهاست. لازم است در این نکته هم باریک شویم. وقتی میگوییم حجاب یک پدیدهی فرهنگی هم هست، نباید به سادگی در دامِ تحلیلهای واکاستی بیفتیم. ضرورتاً چنین نیست که اگر بانوان در یک فرهنگ خاصی پوشیدهتر باشند آن فرهنگ مردسالارتر است به این معنا که ستمِ بیشتری بر زنان روا میدارد. آنچه در واژهی سادهی «فرهنگ» فشرده شده بهواقع شبکهای پیچیده از پدیدهها و کنشها و نگرشهاست. یک مثال ساده میتواند روشنگر باشد. طبیعی ست که در هر فرهنگی مردانی هستند که از نگاه کردن به زنان لذت میبرند و نمیتوان آنان را از این کار بازداشت. اما اگر زنی، به هر دلیلی، دوست نداشته باشد مردان چنین لذتی از او ببرند ممکن است خود را بیشتر بپوشاند. ممکن است شمار زنانی که چنین ترجیحی دارند در یک فرهنگ نسبت به فرهنگ دیگر بیشتر باشد.
۳. حجاب به آسانی ممکن است با نگرشهای ایدئولوژیک همراه شود و در ایران هم تا اندازهی بالایی چنین شده است. امروزه در ایران پوشش زنان را با ایدئولوژیِ مذهبی گره زدهاند چنان که گویی زنی که بیحجاب است سنخیت کمتری با دین اسلام دارد. برای آنکه از تاریخ درسی بیاموزیم، این نیز گفتنی ست که پیش از انقلاب اسلامی هم بیحجاب بودن با نوعی ایدئولوژیهای سکولار گره خورده بود.
۴. در ایران حجاب به امری سیاسی هم بدل شده است، بهویژه از طریق ایدئولوژیک شدنش. نه فقط اینکه نظام سیاسیِ حاکم در ایران باحجابها را به خود نزدیکتر میشمارد، بلکه اساساً حجاب از طریق قانون اجباری شده است. در مقام مقایسه، در نظام سیاسی ماقبل انقلاب اسلامی هم در برههای حجاب به نحوی خلاف قانون تلقی میشد ولی در مجموع در آن زمان هم نظام سیاسی بیحجابها را به خود نزدیکتر میدانست.
۵. با ایدئولوژیک و سیاسی شدن، طبیعتاً حجاب به ابزاری برای بهرهوری و ویژهخواری هم بدل میشود. و در ایران چنین شده است. فقط مجریهای تلوزیون نیستند که ممکن است از طریق باحجاب بودن بیشتر قدر ببینند و بهرهمند شوند. در بسیاری از دیگر مشاغل و مناصب هم وضع به همین سان است. در بسیاری از استخدامها نوعی تبعیض مثبت به سود باحجابها هست. واکنشها به عکسهای مجریِ نامدار هم تا اندازهای از همین نظرگاه مایه میگیرد.
پذیرفتنی نیست که کسی به این دلیل که چادری است از امتیاز ویژهای برخوردار شود اما بدتر این است که آن شخص به واقع هم چندان اعتقادی به حجاب نداشته باشد و وقتی فرصتی، مثلاً در خارج از کشور، به دست بیاورد خود را از شر حجاب خلاص کند! ظاهراً در نظام سیاسیِ پیش از انقلاب اسلامی هم تبعیضی از این دست اما در جهت معکوس در کار بوده است. البته، از آنجا که در ایران امروز حجاب امری اجباری است، همهی زنان خواهناخواه مجبورند آن را در حدی رعایت کنند، بهویژه وقتی میخواهند شغلی دولتی داشته باشند. برای همین، تبعیض مثبت به سود باحجابها در واقع از مسئلهی حجاب داشتن هم فراتر میرود و نوعِ حجاب اهمیت مییابد؛ امروزه در ایران تبعیض مثبت در واقع به سود باحجابهای چادری است. این نظر البته در مورد مناصب و مشاغل رده بالای حکومتی در کل بلاموضوع است؛ درمورد این مناصب فعلاً بحث بر سر امکانِ حضورِ زنان است!
۶. در ایران حجاب با طبقهی اقتصادی هم بیارتباط نیست. بیشک زنانی که از نظر اقتصادی در طبقههای متوسط و فرادست جای دارند نسبت به زنانی که در زمرهی محرومان هستند به طور معمول از آزادیِ بیشتری برخوردارند. از همین رو، زنان طبقهی متوسط و فرداست امکانهای بیشتری برای آزادی از حجاب دارند.
یکی از امکانهای آزادی حجاب برای زنان ایرانی سفر به خارج است اما بسیاری از زنان ایرانی که از نظر اقتصادی در طبقهی فرودست هستند در سرتاسر عمر خود یک بار هم نمیتوانند به خارج سفر کنند. جالب است طبقهی اقتصادی هم در ایران تا اندازهی زیادی از راه نزدیکی یا دوری از حاکمیت تعیین میشود. برای همین است که اگر آقازادهای در خارج از کشور بدون حجاب ظاهر شود واکنش دیگران را بر میانگیزد چرا که او این آزادی را از راه نزدیکی به حاکمیتی به دست آورده که همین آزادی را از دیگران سلب کرده است.
از این که بگذریم، وقتی نسبتی را که حجاب با طبقهی اقتصادی دارد در نظر داشته باشیم، در نقد حجاب احتیاط بیشتری به خرج خواهیم داد. واقعیت این است که جامعهی ایران هیچگاه از نظر اقتصادی جامعهای عادلانه نبوده بلکه ثروت همواره به شکل بسیار ناعادلانهای در میان ایرانیان توزیع شده است. از این رو، گاهی نقد حجاب در واقع عبارت از این است که کسانی که از منابع این کشور بهرهی فزونتری برده و از این راه در کشور دیگری به «آزادی» رسیدهاند حجاب بینوایان ناآزاد را به سخره میگیرند.
گذشته از همهی اینها، با توجه داشتن به نسبت میان حجاب و طبقهی اقتصادی، شاید کمکم به این نکته التفات یابیم که یک پیشنیاز برای حل مسئلهی حجاب در ایران توزیع عادلانهی ثروت است.
۷. سرانجام، گاهی حجاب با ارزشگذاریهای فردی هم گره میخورد یعنی برخی باحجاب بودن را برای زنان خوب/بد میشمارند. نگاه ارزشی به حجاب ممکن است تحت تأثیر ایدئولوژیها یا فرهنگها یا نظام سیاسی یا طبقهی اقتصادیِ فرد باشد. امروزه نگاه ارزشی به حجاب را در بسیاری از ایرانیان میتوان دید. برخی حجاب را ارزش میدانند چرا که مثلاً آن را نشانهی عفت و پاکدامنی میشمارند. در مقابل، دیگرانی هم هستند که به حجاب نگاهی منفی دارند چرا که مثلاً آن را نشانهی عقبماندگی و اُمل بودن میشمارند.
برآیند
از تحلیلی که در بالا انجام شد چه نتیجهای دربارهی مسئلهی حجاب میتوان گرفت؟ بر اساس تحلیل بالا، چگونه باید به این مسئله نزدیک شد؟ یک نتیجهگیریِ مهم این است که در رهیافت به مسئلهی حجاب باید لایهها و سویههای گوناگونی را به طور همزمان در نظر داشت چرا که حجاب درمورد/برای همهی زنانی که حجاب دارند/ندارند معنای واحدی ندارد.
در رهیافت به مسئلهی حجاب لازم است بکوشیم تا جای ممکن خود را از لایهها یا سویههایی که مسئلهی حجاب دارد بیرون آوریم و همه-سو-نگرانه به مسئله توجه کنیم. مهمتر از همه اینکه رهیافت ما به مسئلهی حجاب باید از نگاه ارزشی تهی باشد. ایرادی که در رهیافت بسیاری از ناقدان میتوان دید این است که آنان خود پیشاپیش یکی از دو سو را ارزش شمردهاند.
شکی نیست که لازم است حجاب اجباری و تبعیضهایی که بر اساس پوشش هست نقد شوند اما مهم این است که هر گونه نقدی دربارهی حجاب باید بر پایهی نقد ستم و تبعیض استوار باشد و نه بر پایهی نگاهی ارزشی. فقط زمانی میتوانیم حقیقتاً ستم بر زنان را نقد کنیم که از نگاهی ارزشی در این باره تهی باشیم. با نگرشی ارزشگذارانه ما کاری نمیکنیم جز اینکه راه را بر شکل دیگری از ستم میگشاییم یا اینکه یک سو را در مقابل سوی دیگر به واکنش وا داریم.
تهی شدن از نگاه ارزشی از قضا پاسخی به مسئلهی حجاب در جامعهی ایران هم هست. حجاب فقط زمانی دیگر یک مسئله در ایران نخواهد بود که برای ایرانیان از بار ارزشی تهی شده باشد.
نظرها
bijan
جمهوری ایران ی نظام آپارتاید ی برپایه ارزش های دینی است که حجاب هم یکی از مولفه های آنست . درتمام ارگان های دولتی و بنیادها و شبه دولتی ها که از بودجه دولتی استفاده میکنند چون ملاک گزینش رعایت ظواهر شرعی است پس مردم ناچار به ظاهر سازی اند که در این میان حجاب بیشترین امتیاز را دارد . دو گانگی رفتار در اجتماعات و خارج ازآن حاصل این روابط سلطه بر زندگی انسان است .
بهرنگ
(1) من این جا ـ در دو شماره ـ تلاشم بر این است که توصیۀ بسیار پذیرفتنی آروین را مبنی بر "همه سویه نگری" از زاویۀ دید دیگری ـ آن هم شمرده شمرده ـ مطرح کنم. 1. حجاب و بی حجابی البته امری فرهنگی است. و فرهنگ به خلاف مقولاتی چون علم، ثروت و قدرت همیشه یک سویۀ ناپیدا هم دارد که در بیرون از دایرۀ نگرش عادی آدمی قرار می گیرد. مثال می زنم: قدرتی که نداریم هیچگاه بخشی از قدرت ما نیست. علمی که نداریم هیچگاه بخشی از علم ما نیست. ثروتی که نداریم هیچگاه بخشی از ثروت ما نیست. در بحث از فرهنگ اما آنچه که "نداریم" هم جزو فرهنگ ماست. [فرهنگ به نظرم همیشه در بردارندۀ داشته و هم ناداشته است.] 2. حجاب و بی حجابی رابطه با غرایزِ بشریِ بشر دارد که لازمۀ زندگانیِ بشریِ بشر است. 3. غرایز بشریِ بشر دارای سابقه ای در حدود سه میلیون سال است. 4. تاریخ پیدایی "عقل منطقی" در دستگاهِ عقلیِ بشر یا مغز آدمی کمتر از چند هزار سال است. 5. حجاب و بی حجابی به شکل حادِ کنونی مسئله و مشکل جوامعی همچون ایران است که با تأخیر از مرحلۀ مادون شهری به مرحلۀ شهری پا می گذارند. ["بی حجابی" به نظر من اقتضای زندگی آدمی در جامعۀ شهری است.] 6. فرق میان جامعۀ شهری و جوامع مادون شهری در این است که جامعۀ شهری فراوردۀ دست انسان است. مخلوق دست انسان است. ساختنی است. آن را و مناسبات آن را و ساز و کار زندگی در آن را انسان می سازد و ایجاد می کند. [سایر اشکال زندگانی بشر مثل زندگانی قبایلی و چادر نشینی و ده نشینی همه "خداداد" و "طبیعی" اند.] ادامه در شماره (2)
بهرنگ
(2) مشکل ما در کجاست ؟ 1. دین و مذهبی که غرایزِ بشریِ بشر را نهانگاه "جرم" و "گناه" می داند و آن را به دست سرکوب می سپارد مشکل بزرگ ماست. 2. نگاه کاذبِ روشنفکرانۀ دینی ـ عرفانی به مقولۀ حجاب و بی حجابی [و به طور کلی غرایز بشری] هم یکی دیگر از مشکلات بزرگ ماست. 3. زندگی در شهری که در ساختن آن مشارکت نداشته ایم. شهری که آن را "خداداد" می دانیم هم یکی دیگر از مشکلات ماست. 4. چون شهری را که مقیم آنیم "خداداد" می دانیم به ناخود آگاه مان می رسد که مناسباتش هم "خداداد" است یا باید باشد. [در مواقع برخورد با ایراد و اشکال همیشه می پرسیم: "چرا این جوری است؟" نمی پرسیم: "چرا این جوری ساخته ایم؟" 5. دیگران [غربی ها] که شهر را ساخته اند ساز و کار زندگی در آن را هم ساخته اند و این ساز و کار را ـ همیشه و همچنان ـ از دوران کودکی به افراد می آموزند. ما این را که اسمش "تربیت" است نداریم. آنچه ما "تربیت" می نامیم و می دانیم غیر از تربیت به معنای "ساز و کار زندگی آدمی در یک جامعۀ شهری است." [من اگر غربی بودم به شما می گفتم:] ما از دورۀ پیش از کودکستان تا دست کم آخر دبیرستان می آموزیم. در دبیرستان هنوز می آموزیم. در دبستان بیشتر می آموزیم. در کودکستان بسیار بسیار بیشتر می آموزیم. دست آخر سه راه کار جدی به نظرم می رسد: 1. موافق توصیۀ آروین بار ارزشی "حجاب و بی حجابی" را از دوش مسئله برداریم. 2. در رد و نفی دین و مذهبی که غرایز بشریِ بشر را منشاء "جرم" و "گناه" می داند با استناد به دستاورد دیگر "شهرنشینان" و با استناد به دانش بشری بکوشیم. 3. در این رابطه پیشنهادم به کسانی که نگاهی دینی ـ عرفانی ـ تربیتی به موضوع غرایز بشری دارند این است که جای کلمۀ "نفس" در کتاب هایی که می خوانند کلمۀ "مغز" را بگذارند. آنچه که در کتاب های دینی ـ عرفانیِ ایرانی به "نفس" نسبت داده شده و می شود عبارت از فعل و انفعالات شیمیایی مغز است. اساساً کلمۀ "نفس" یک اختراع بی معنی و به عبارتی یک اسم بی مسمّاست. این کلمه به هیچ نحو دارای وجه معادل در دنیای بیرون از ذهن نیست. در قرآن به معنی "فرد آدمی" به کار رفته است. در عرفان یک لفظ من در آوردی و [شاید هندی و در هر حال] بی معنی ست. با احترام بهرنگ
جغفرزاده
حجابی که میلیونها روستایی و ساکنان شهرهای کوچک دارند که دیگر سیاسی نیست. همانطور که نویسنده میگوید باید همزمان همه ی لایه ها ی مسئلهی حجاب را در نظر گرفت.
محمد
واقعا دربارهی موردی مثل آزاده نامداری، مسائل بسیار گوناگونی هست و باید نقد شود. ولی احترام به انتخاب آنهایی که فقط بخاطر علاقهی شخصی حجاب دارند هم لازم است. نباید همه را یک کاسه کرد و حجاب را کوبید.
شاهد
نویسنده چنان در لاک تحلیل بی طرفانه فرو رفته که می گوید زنان در ایران " تا حدی باید حجاب را رعایت کنند" .حجاب از بدو به حکومت رسیدن شیعه تمامیت خواه در ایران پرچم ایده لوژیک وشریرانه ترین شیوه سرکوب در ایران بوده است.در همه پرونده های سیاسی و قضایی حجاب حاضر بوده در خیابان سرکوب مدام بوده است .فقط به این امار توجه کنید که سال 94 منتشر شد " سال 1392 به نزدیک به چهار میلیون زن بد حجاب تذکر داده شد . نزدیک به یکصد و پنجاه هزار نفر دستگیر شدند و برای شصت هزار نفر پرونده تشکیل شد و به دادگاه فرستاده شدند." تبین حجاب به شکل واقعیتی اجتماعی همواره دام حکومت تمامیت خواه اسلامی بوده که بسیاری از کنشگران سیاسی در این دام افتاده اند. مبارزه برضد حجاب ایده لوژیک پیگیرترین مبارزه سیاسی در ایران بوده است . و زنان ایران نقش اساسی در تغییر کلی سیاست های حکومت تمامیت خواه شیعی ایران داشته اند .
محمد امامی
سیاسی دیدن و سیاسی کردن حجاب پاسخی به پرسمان حجاب نیست. چه در حکومت سابق و چه در حکومت کنونی این کار به فاجعه انجامیده است.
بهرنگ
شاهد عزیز! آن حرف ها که شما به نوشته آروین نسبت می دهید درست نیست. حرف آروین این است که "مبارزۀ سیاسی" و نیز "مبارزۀ انقلابی" در موقعیتی که ما اکنون در آن ـ در ایران و در قرن 21 ـ به سر می بریم دارای یک سری ویژگی هایی است که ضرورت دارد مورد توجه قرار بگیرد. فرق حرف آروین با ایراد و اشکالی که شما در میان می نهید فرق میان "قبولی و رفوزگی" است. من این را این جا به زبان ریاضی ـ در مدارسی که نداریم ـ توضیح می دهم: مبارزۀ سیاسی به زبان ریاضی در حداقلی ترین شکل عبارت از یک معادلۀ درجه یک است: Y=X+B شما می گویید: "مبارزه برضد حجاب ایده لوژیک پیگیرترین مبارزه سیاسی در ایران بوده است." این اسمش B ست ؛که صرف نظر از درستی و نادرستی آن یک "مبلغ" ثابت از پیش تعیین شده است. حرف آروین این است که آن X دارای ضرایبی است که ما معمولاً در نظر نمی گیریم. یعنی معادله می تواند از نوع دیگری باشد. مثل: Y = abcX + B یعنی ضرورت دارد به پارامترهایی چون a و b و c و دیگر پارامترهای احتمالی توجه کنیم. با احترام داود بهرنگ
شاهد
حکومت اسلامی ایران که بر امده از جنبش شبه توتالیتر شیعی است از اغاز بر امدن کوشیده است حوزه خصوصی زیست مردم را کنترل کامل کند و "انسان نو شیعی " بسازد سال 58 مهمترین شعار حکومت این بود " یا روسری یا توسری ". هرچند به دلایلی چند از جمله خصلت اسلامی که حکومت انرا بدل به جنبش ایده لوژیکی توتالیتر شیعی کرده است هرگز نتوانسته حاکمیت توتالیتر کامل بر ایران غالب کند اما از اغاز بر امدن این حکومت تحمیل حجاب شریرانه ترین شیوه سرکوب بوده که می کوشیده از طریق ان "حوزه خصوصی" زندگی مردم را کنترل کند . بهرنگ عزیر متاسفانه شما از درک نقد من عاجز مانده اید و اندیشده اید که من حجاب را کلا و تماما به حکومت مربوط کرده ام که در ان از معادله و ضرایب وغیره می گویید . داشتن حجاب امری طبیعی است برای انکه به ان باور دارد . اما جناب بهرنگ اگر از برج " سیاست مذکر "خود فرود می امدید و اماری که نیروی انتظامی منتشر کرده است را می خواندید "سال ۱۳۹۲ به نزدیک به چهار میلیون زن بد حجاب تذکر داده شد . نزدیک به یکصد و پنجاه هزار نفر دستگیر شدندو برای شصت هزار نفر پرونده تشکیل شد و به دادگاه فرستاده شدند.” انوقت به مبارزه "سیاسی" زتان ایران که مهمترین شیوه مبارزه از سال 57 بوده است اندکی عنایتی می کردید . و البته اگر سیاست را همچون هانا ارنت به معنای شیوه بودن ما در جهان در حال تغییر درک می کردید نه انچه در نطریه های سیاسی خوانده اید . " وضع بشر هانا ارنت " سخن من این بود حجاب اکنون "غیر عادی" ا ست و از اغاز این حکومت گسترده ترین " شیوه سرکوب سیاسی " بوده است . حجاب انزمان به معادله ای که شما برای محصلان دبیرستانی نوشتید بدل می شود که از سرکوب حکومتی خارج شود انگاه می توان انرا "عادی" تلقی کرد و در باره اش معادله محصلانه نوشت .
باران آذر مینا
بنیاد حقوق مدرن بر اصل ارجمندی انسان ، آزادی و برابری انسان ها ،گذشته از ویژگی هایشان، نهاده است و از این رو با نظام های حقوقی پیش مدرن که اغلب نا برابری بنیاد اند ناساز گار است. نظام حقوقی اسلام نابرابر بنیاد است در آن زن و مرد ، ازاد و بنده ، مسلمان و نا مسلمان ، و.... از حقوق برابر برخوردار نیستند واز این رو با حقوق مدرن ناسازگار . از ان جا که حجاب اجباری با اصل ازادی و برابری انسانها سازگار نیست پس پیکار با حجاب اجباری ، پیکاری است حقوقی وسیاسی . انسانها ، گروه های اجتماعی ، و.... دارای نظام های ارزشی گوناگون و گاه ناسازگار اند . این نظامها نه ایستا هستند و نه در یک تراز ،و در نتیجه نمی توان نسبت به انها بی طرف بود از بحث در باره ی انها پرهیخت واز تحلیل و واکاوی انها دست شست. حجاب اسلامی برای بیشتر معتقدان به آن نه یک گزینش فردی و شخصی بلکه حکمی الاهی و دینی است که زن مسلمان باید ان را رعایت کند.در واکاوی بیشتر در می یابیم که چون تن زن را ابژه ی جنسی و در تملک مرد میدانند باید این ابژه پوشیده باشد تا مردان را تحریک نکند و امنیت جامعه را به خطر نیاندازد. از ان جا که تن زن را ملک مرد می شمارند پس باید از دسترسی و دید مردان دیگر بدور باشد پس باید تفکیک جنسیتی کرد .تمام نظام ارزشی اسلامی در رابطه با حجاب بر چنین بنیادهایی نهده است .گر چه برخی مسلمانان باصطلاح مدرن می خواهند برای این حکم الاهی و جنین نگرش بیمار گونه ای به زن در اسلام رخت عقلانی بپوشانند و حجاب را محافظ زن و... بنمایانند اما راه به جایی نمی برند و بی پایگی سخنان شان بر هر انسان ازاده ای اشکار می شود . باید از نویسنده ی گرامی پرسید چگونه می توان در برابر نظام ارزشی اسلامی که در آن می توان زن را در صورت عدم تمکین کتک زد ، رظیفه زن تخست خانه داری و بچه پروری است مردان بر زنان برتری دارند ، گواهی دوزن برابر گواهی یک مرد است ، سهم زن از ارث با مرد برابر نیست و..........بی طرفی پیش گرفت و از بحث و افشای ماهیت ارتجاعی ان پرهیخت ؟ در برخی استان های ایران دختران خرد سال را ختنه میکنند ایا باید با این ارزش فرهنگی صد انسانی رزمید یا راه بی طرفی پیشه کرد و از بحث ارزشی گریخت؟
بهرنگ
دوستان عزیز! "اسلام" در واقعیتی که اکنون هست و ما با آن رو در روییم ترکیبی از عوامل بسیار در هم برهم است. ما آن را به این شکل که اکنون هست در تاریخ ایران تجربه نکرده ایم. الآن که تجربه می کنیم و درگیر آنیم در واقع به سبب آن است که کسانی به اسم اسلام پا روی گلوی ما گذاشته اند و راه تنفس را بر ما بر بسته اند. ما البته راهی جز مقاومت و از میان بردن این بختک شوم نداریم. ما اما بایست بتوانیم همه توانمان را به کار بگیریم. ما بایست در وهلۀ نخست عوامل اصلی این فاجعه را در ابعاد گوناگون به دقت شناسایی کنیم و به جامعه بشناسانیم. آنچه ما اکنون با آن رو در روییم اسلام در معنای فقهی کلمه است. یعنی اسلام بنا به درک کسانی که حتی در عمرشان پنج کلاس مدرسه نرفته اند و به نظرشان مفسر قرآن در انطباق با شرایط زمان ـ یعنی در قرن بیست و یک ـ اند. در رابطه با مسئلۀ حجاب هم همه "فقها" هم نظر نیستند. برای مثال هم اکنون مصاحبه ای از دکتر محسن کدیور که فقیه و مجتهد نیز هستند در سایت زمانه ـ با عنوان "نگرش غالب در میان مسلمانان به سوی دموکراسی خواهد بود" ـ منتشر است که ایشان درباره حجاب می گویند: "نظر من درباره حجاب این بوده است که پوشش مو، سر و گردن زن بالذات و به حکم اولی در غیر عبادات واجب نیست." در ادامه می گویند: [اگر شما برای مثال به عربستان سفر کردید به اقتضای عرف آنجا] "پوشانیدن آنها به حکم ثانوی واجب است." این حرف به این معناست که هر کس که مایل است می تواند به فتوای عالیجناب کدیور چنان عمل کند که ایشان می گویند. [در اسلامِ فقهی عمل به فتوای مجتهد انتخابی است.] من تا آنجا که یادم هست عزیز در گذشته زنده یاد احمد قابل ـ که مجتهد نیز بود ـ بر همین نظر بود. بنابراین ما اکنون که درگیریم بایست چشم هامان را خوب وا کنیم و ببینیم ما به طور مشخص با کی، با چی، در چه زمینه ای و تا کجا موافق یا مخالف یا درگیر و دست به یخه ایم. از توضیحات روشنگرانه "شاهد" کمال تشکر را دارم. از فرصت استفاده کرده به "باران" می گویم که "ختنه دختران" در برخی کشور ها و در برخی نواحی معمول است و البته هیچ ارتباط به دین ندارد. در ضمن این بدبختی گریبانگر اهل تسنن است و سرایت به فقه شیعی نکرده است. با احترام بهرنگ
شهربانو
حجاب را بهتر از نظر تاریخی بررسی کنیم. روشن است که جوامع غربی پوشیدگی کمتر بوده و در جوامعی شرقی بیشتر
Sepehr
هر آنچه که به عنوان ارزش حساب شده هیچ ارزشی ندارد. حجاب تا بوده و هست یک ارزش محسوب شده و همین نگاه کالاگونه ارزشی، به ما ثابت می کند که تهی از هرگونه ارزشی است... بی حجابی در نهایت واقعیتی است که همه خانم ها به آن گردن می نهند... امید به روزی که نگاه ارزشی به حجاب برداشته شود و بی ارزشی این پدیده ساختگی برآمده از دل اخلاق و باورهای مذهبی بیش از پیش آشکارتر شود...
سهراب
تفاوت دیدگاه ها در این کامنت ها بسیار جالب است. به نظر من کسی که از واقعیت های جامعه ما مطلع است می داند که حتا اگر حجاب از نظر قانونی آزاد شود هشتاد درصد زنان همچنان حجاب خود را حفط میکنند و نمی پذیرند که بی حجابی آزاد باشد و بعد باید آنها را مجبور به بی حجابی کرد حتما