گرسنگی به مثابه سلاح
نایجل واربرتون - حقیقت وحشتناک آن است که در دنیا صدها میلیون نفر هر شب گرسنه به خواب میروند و بیش از ۸۰۰ میلیون نفر در کشورهای در حال توسعه زندگی میکنند.
زندانیهای گرسنه در آشویتس بیش از هر چیز دیگری با خیال غذا رویابافی میکردند. ویکتور فرنکل، روانپزشک اتریشی و از بازماندگان هولوکاست، این وضعیت را در کتاب خود با عنوان «جستجوی انسان به دنبال معنا» توصیف میکند. با جیرهای از سوپ رقیق و برشی نان بیات که گاه گداری با کمی مارگارین، تکهای غضروف یا قطعهای پنیر همراه میشد، زندگی زندانیان آشویتس وابسته به آشپز بود که آیا حوصله میکرد ملاقهاش را برای شکار چند نخود به ته دیگ فرو برد، یا تنها به تماسی سطحی با آنچه اسمش را غذا گذاشته بودند، قناعت میکرد. کار اجباری طاقتفرسا، توان زیادی از بدنهای استخوانی شده از سوء تغذیه در آشویتس طلب میکرد که با از دست دادن مقاومت در برابر بیماریها تلف میشدند. نازیها با امتناع از تغدیه کافی، بدن و ذهن زندانیها را از آن خود کرده بودند.
زندانیها در حالی که بدن خودشان تحلیل میرفت، شاهد مردن دیگران در اطراف خود بودند. موقع کار اجباری و در حال کندن گودال، همیشه موضوع صحبت آنها غذا بود: درباره غذای مورد علاقهشان بحث میکردند، دستور آشپزی با هم رد و بدل میکردند و فهرست غذای یک مهمانی خیالی را طراحی میکردند. با وسواس بر روی جزییات، غذاهای مورد علاقهشان را مقایسه میکردند و درباره خوبیهای هر کدام بحث میکردند تا اینکه نگهبان سر میرسید و مجبور میشدند این بحث را با سکوت تمام کنند. همان طور که با خیال غذا کار کرده بودند، با تصور آن غذای تمام عیار کار را ترک میکردند. خواب آنچه را که کم داشتند میدیدند: نان، کیک، سیگار، حمام گرم، اما بیش از همه چیز خواب نان میدیدند. فرنکل نگران بود که این وسواس به غذا خطرناک باشد، و اینکه که باید حواسش را با خاطرات و افکار دیگر پرت کند، تا اجازه ندهد گرسنگی بر او غلبه کند.
زندانیها در حالی که بدن خودشان تحلیل میرفت، شاهد مردن دیگران در اطراف خود بودند. موقع کار اجباری و در حال کندن گودال، همیشه موضوع صحبت آنها غذا بود: درباره غذای مورد علاقهشان بحث میکردند، دستور آشپزی با هم رد و بدل میکردند و فهرست غذای یک مهمانی خیالی را طراحی میکردند.
تقریبا در همان زمان بود که سیمون ویل، فیلسوف فرانسوی مقیم انگلستان، رژیم غذایی خود را محدود به چیزی کرده بود که مردم گرفتار شده در فرانسه تحت اشغال آلمان نازی میتوانستند بر سر سفرهشان بگذارند. این عمل او به منظور همبستگی با هموطنانش بود. با اینکه سیمون ویل مبتلا به سل بود و به دستور پزشک باید با تغدیه مناسب خودش را تقویت میکرد، با این باور به خودش گرسنگی میداد که شایسته دریافت غذایی بیش آز آن نیست که هموطنانش در دسترس دارند. وقتی که در سال ۱۹۴۳ درگذشت، پزشکی قانونی مرگ او را به عنوان خودکشی همراه با علائمی از جنون ثبت کرد.
همدردی با گرسنگان برای ویل یک موضوع بلند مدت بود: او در دوران دانشجویی در دانشگاه سوربن مدافع به راه انداختن یک انقلاب برای سیر کردن گرسنگان جهان بود. وقتی همدانشگاهی او، سیمون دوبوار، توصیه میکرد آنچه مردم واقعا نیاز دارند معنای زندگی است، پاسخ کنایهآمیز ویل این بود که واضح است دوبوار هرگز گرسنگی را تجربه نکرده است. بعد از آن بود که ویل یک گام جلوتر رفت و خود را به تجربه گرسنگی واداشت.
با این حال لازم نیست که حتما گرسنگی واقعی کشیده باشید تا بدانید چقدر میتواند وحشتناک باشد. وقتی که دون مککالین، عکاس بریتانیایی، کودکان نحیف را در جنگ بیافرا در سال ۱۹۶۹ به تصویر کشید، لازم نبود که بینندگان آن عکسها تجربهای از گرسنگی میداشتند تا آن صحنهها را نقطه افول انسانیت بدانند. نتیجه محاصره حسابشده بیافرا هزاران کودک با شکمهای ورم کرده، زخمهای وحشتناک با دستان و پاهایی دوکی شکل بود، و مادرانی که پستانهایشان تا حدی چروکیده بود که دیگر توان تغدیه کودکان رو به مرگشان را نداشتند. مککالین که با رنج کشیدن و مرگ دردناک غیرنظامیان گرفتار شده در مناطق جنگی بیگانه نبود، صحنههایی را که در بیافرا به تصویر کشیده یک جنایت اخلاقی توصیف کرده است؛ جنایت هولناک انسانیت و قساوتی که ما توانایی انجامش را داریم.
سیمون ویل تنها کسی نبود که وقتی غذا در اختیارش بود گرسنگی کشیدن را انتخاب کرد. زندانیان سیاسی گاه به گاه با گرسنگی دادن به خود، بدنشان را به سلاحی علیه زندانبان تبدیل میکنند و از گرسنگی خودخواسته برای پادرمیانی اخلاقی و نمایش استقامت خود استفاده میکنند. برای نمونه، ماریون والاس دانلوپ، یکی از مبارزان جنبش حق رای زنان، در سال ۱۹۰۹ در زندان هالووی در لندن اعتصاب غذا کرد و سه روز و نیم بعد از زندان آزاد شد. پس از او دیگر فعالان حق رای زنان اعتصاب غذا کردند با این تصور که روشی بهینه برای مقابله با حاکمیت پیدا کردهاند. مسئولان زندان با غذا دادن اجباری به آنها مقابله به مثل کردند؛ این یک فرآیند دردناک، خطرناک و تحقیرآمیز بود که دهان زنان را باز نگه میداشتند و با وارد کردن یک لوله پلاستیکی از طریق دهان یا بینی به شکم آنها که عمدتا باعث زخم شدن بافتهای داخلی میشد، غذا را به زور وارد بدنشان میکردند. وقتی که زندانبان به زور شما را به خوردن وادارد، اعتصاب غذا بی اثر خواهد بود.
مرتاضان هم خود را با روزه تمرین میدهند تا تسلط بر بدنشان را نشان دهند، اما هیچ کس نمی تواند به مدت طولانی بدون غذا بماند. بعد از نیاز ما به آب، غذا از بنیادیترین ملزومات بدن ماست. در شرایط درماندگی، وقتی که غذای دیگری نباشد، حتی ممکن است بر تابوی سرسخت آدمخواری هم غلبه کنیم.
در حادثه هوایی سال ۱۹۷۲ که یک هواپیمای مسافربری در یکی از مناطق دورافتاده در رشتهکوههای آند سقوط کرد، نجاتیافتگان در شرایطی سخت در میان کوهها گرفتار شدند. وقتی که غذای آنها تمام شد، از سر درماندگی وجب به وجب بدنه خرد شده هواپیما را به دنبال ذرهای غذا جستجو کردند. هماننطور که روبرتو کانسا، یکی از مسافران نجات یافته که پزشک هم بود، بعدها روایت کرده است: “گرسنگی واقعی بیرحم، غریزی و بدوی است.” مسافران دریافتند بدن دوستانشان که در سقوط هواپیما جان دادهاند، در میان برف و یخ حفظ شده است و میتواند منبع پروتئین برای بقای جان آنها باشد. تنها نه روز بعد از سقوط هواپیما بود که نجاتیافتگان شروع به خوردن گوشت انسان کردند. آنها گوشت جان دادگان سقوط را به صورت ورقههای باریک میبریدند و این تنها امیدشان برای زنده بیرون آمدن از میان کوهها بود. با این عمل ۱۶ نفر که ممکن بود از گرسنگی بمیرند، توانستند به مدت ۷۲ روز در ارتفاعات یخزده دوام بیاورند و سرانجام گروههای نجات آنها را پیدا کردند. دور از تصور نیست که انسان میتواند به نقطهای برسد که میل به زنده ماندن بتواند بر هر گونه احساس انزجار و اکراه غلبه کند. هیچ کدام از نجاتیافتگان حادثه هواپیما از خوردن این غذای نفرتانگیز خودداری نکردند.
ما به سادگی میتوانیم خودمان را با این تصور فریب دهیم که گرسنگی پدیدهای نادر است. اما حقیقت وحشتناک آن است که در دنیا صدها میلیون نفر هر شب گرسنه به خواب میروند؛ تقریبا بیش از ۸۰۰ میلیون نفر که اکثر آنها در کشورهای در حال توسعه زندگی میکنند.
در جهان از هر نه نفر، یک نفر به غذای کافی دسترسی ندارد. این واقعیتی تکاندهنده است. عامل اصلی این گرسنگی فقر است که اغلب حاصل جنگ یا قحطی است.
لازم نیست که مانند سیمون ویل به خودمان گرسنگی دهیم تا دهشتناکی این واقعیت را درک کنیم، و تجربه شخصی انسانهایی را بفهمیم که در این مخمصه گرفتار شدهاند. چنین واکنشی بیثمر و نمایشی به نظر میرسد. اما باید به ماهیت دردناک و درهمکوبنده گرسنگی عمیقا فکر کنیم. تصورش دشوار نیست. آنچه که ساده است پرهیز از تصور گرسنگی است؛ و سادهتر از آن تراشیدن بهانههایی است تا هیچ کاری برای گرسنگی جهانی انجام ندهیم.
منبع فارسی: میدان
منبع: New Philosopher
نظرها
رِسا فِسُرده
اما از حق می گوییم بایست اول متوجه باشیم در مورد چه حقی صحبت می کینم. حق ما از ثروت ملی چیست؟ این سوال بنیادی است، تا ندانیم از چه و کجا حق داریم نمیتوانیم مطالبه اش کنیم. بهبینید دوستان، ثروتهای عمومی شامل اموال منقول و غیر منقول، داراییهایی است که یا به طور طبیعی موجود و دست نخورده است، و یا دولت به نیابت از مردم آنها را از منابع طبیعی و غیره بدست میآورد ولی ذاتاً متعلق به مردم است. ***** ***** در یک زندگی بهشتگونه در کنار هم لذت بهبیریم، در فضایی آکنده از عقلانیت، عدالت، معنویت، اخلاق و مهربانی و همنوع دوستی و حافظ محیط زیست و موجودات زیبایش.
قیصر
گرچه هر انسانی به نوبه خود در مقابل بقیه انسانها به نوعی احساس وابستگی و مسئولیت کرده و میکند و همین احساس است که آدمها را در جوامع مختلف به واکنش در مقابل رویدادهای اجتماعی حتی در آنسوی کره زمین برمی انگیزد اما در درجه اول و در شرائط حاد و بحرانی جامعه ایران توجه به هموطنانی که در اثر شرائط نابهنجار اقتصادی به فقر و گرسنگی دچار شده اند از وظایف انسانی همه کسانی است که به اصطلاح دستشان به دهنشان میرسد و توانائی کمک کردن به دیگران را دارند . بیائید چنانچه در نزدیکی مان خانواده ای به واسطه بیکارشدن نان آور خانواده و یا هر دلیل دیگری سفره و شکمشان خالی است در حد توانائی مان کمک کنیم و در عین حال با آگاهی دادن به آنان در مورد علل موجد شرائط بحرانی اقتصادی و سیاسی جامعه ، زمینه رشد و توسعه جامعه مدنی را بیشتر کنیم.