شاپور بختیار، از تولد تا ترور
با آغاز جنبش ملی شدن صنعت نفت، شاپور بختیار با تمام توان به حمایت و پشتیبانی از محمد مصدق برمیخیزد. پس از كودتای 28 مرداد بختیار گوشهنشینی اختیار میكند و با آنكه روابط خویشاوندی با همسر اول محمدرضا پهلوی، ثریا اسفندیاری بختیاری داشت، از پذیرفتن هرگونه مسئولیتی در حكومت چشمپوشی می كند و بهطور مخفیانه علم مخالفت و مبارزه با حكومت پهلوی را برمیدارد.
در زمانی كه تب و تاب انقلاب و انقلابیگری سراسر ایران را فراگرفته بود و در زمانی كه هیچكدام از سیاستمداران و مردم عادی امیدی به ماندن حكومت سلطنتی نداشتند، شاپور بختیار، وارد عرصه پرالتهاب سیاست آنروزهای ایران شد و با پذیرش پست نخستوزیری حكومت بحرانزده پادشاهی، تمام تلاش خود را برای اقدامات اصلاحی در پیش گرفت؛ اقداماتی كه اصولاً احیای دوباره قانون اساسی مشروطه بود، اما فضای ملتهب و انقلابی ایران این شانس را برای آخرین نخستوزیر باقی نگذاشت تا آتش شعلهور انقلاب در ایران را فرونشاند و اصلاحات را در پیش بگیرد، اما بهراستی شاهپور بختیار كه بود و برای ایران انقلابزده چه میخواست؟
كودكی و نوجوانی
شاپور بختیار در سال ۱۲۹۳ هجری شمسی در جنوب غربی ایران، در شهر كرد و در طایفه ایل بختیاری بهدنیا آمد. بختیاریها در گذر تاریخ همواره در ردههای سیاسی، سپاهی و بازرگانی دستی داشتهاند؛ بهویژه جایگاه این طایفه به عنوان سپاهیان صفویه و تشکیل زندیه تا انقلاب مشروطه چشمگیر است. ایل بختیاری در جریان انقلاب مشروطه نقش مهمی را در به نتیجه رساندن انقلاب ایفا كرد. زمانی كه شاپور بختیار هفت ساله بود مادر خود را (به نام نازبیگم) از دست داد. پدر شاپور بختیاربه نام محمدرضا معروف به سردار فاتح بود. شاپور بختیار در خاطرات خود كینه و غضب رضاشاه از خاندان او به جهت مخالفت با عملكرد انگلیسیها در ایران را دلیل نابودی سران طایفه ایل بختیاری میداند. رضاشاه در سال 1313 هجری شمسی پدر او همراه با چندنفر دیگر را اعدام میکند. پدربزرگ مادری بختیار، نجفقلی صمصامالسلطنه، رئیسالوزرای ایران در دورهٔ قاجار و از سران ایل بختیاری و دو دوره در ۱۹۱۲ و ۱۹۱۸ به نخستوزیری رسیده بود. صمصامالسلطنه در جنبش مشروطه به مخالفان محمدعلیشاه پیوست و با برادر خود علیقلیخان سردار اسعد همراه شد. پدر شاهپور بختیار و بسیاری از خوانین ایل بختیاری از نوادگان شخصی به نام حیدرخان هستند که اصالتاً از ایل پاپی ساکن در بخشهای گرمسیری خوزستان و سردسیری لرستان هستند.
شاپوربختیار تحصیلات ابتدای را در اصفهان و سپس در بیروت پایتخت لبنان به پایان رساند. او مدرک دیپلم دبیرستان خود را در بیروت و از مدرسه فرانسوی بیروت دریافت کرد.
فعالیت سیاسی بختیار
آنگونه كه در زندگینامه بختیار و به قلم خود او آمده، هنگامی كه برای ثبتنام در مدرسه لوئی لوكران بوده، جنگ داخلی اسپانیا، سرآغازی برای زندگی سیاسی او میشود. بختیار بسیار تحت تاثیر كودتای فرانكو علیه حكومت قانونی جمهوریخواهان قرار میگیرد و به همراه چندتن از همفكران خود در تظاهرات حمایتی از جمهوریخواهان كه منجر به زد و خورد میشود شركت میكند. آغاز جنگ جهانی دوم نیز باعث شكوفایی سیاسی او میشود.
بختیار در سال 1936 به فرانسه رفت. پس از اشغال فرانسه در جنگ جهانی دوم وارد نهضت مقاومت ملی فرانسه شد و به عنوان یکی از سربازان فرانسه (ارتش سربازان خارجی مقیم فرانسه) در گُردان اورلئان شرکت کرد.
بختیار در سال 1936 به فرانسه رفت. پس از اشغال فرانسه در جنگ جهانی دوم وارد نهضت مقاومت ملی فرانسه شد و به عنوان یکی از سربازان فرانسه (ارتش سربازان خارجی مقیم فرانسه) در گُردان اورلئان شرکت کرد. وی در سال 1939 دكترای خود را در زمینه علوم سیاسی از دانشگاه سوربن دریافت كرد و در عین حال موفق به كسب دو مدرك لیسانس دیگر در زمینههای حقوق و فلسفه نیز شد.
بختیار در سال 1346 بعد از پایان اشغال فرانسه توسط ارتش آلمان به ایران بازگشت. در آن زمان ایران هنوز تحت اشغال نیروهای خارجی و متفقین بود. بختیار در سال 1951 توسط وزیر وقت كار به عنوان مدیر اداره كار اصفهان برگزیده شد و حتی تا پست معاونت بالا رفت. بعدها به اداره كار در استان خوزستان گمارده شد.
با آغاز جنبش ملی شدن صنعت نفت، شاپور بختیار با تمام توان به حمایت و پشتیبانی از محمد مصدق برمیخیزد. پس از كودتای 28 مرداد بختیار گوشهنشینی اختیار میكند و با آنكه روابط خویشاوندی با همسر اول محمدرضا پهلوی، ثریا اسفندیاری بختیاری داشت، از پذیرفتن هرگونه مسئولیتی در حكومت چشمپوشی می كند و بهطور مخفیانه علم مخالفت و مبارزه با حكومت پهلوی را برمیدارد. در این مدت با آیتالله موسوی زنجانی و مهدی بازرگان آشنا میشود و در حزب ایران با آنها همكاری میكند.
در اواخر سال 1332 از طرف حكومت چندماه زندانی و به زادگاه خودش تبعید میشود. در سال 1333 به تهران بازمیگردد و بار دیگر به زندان میافتد و در دادگاه به سه سال زندان محكوم میشود. پس از گذراندن سهسال زندان به اجبار تهران را ترك میكند. در سال 1338 و 39 به همراه دوستانش برای سرو سامان دادن به جبهه ملی فعالیت خود را از سر میگیرد و تا سال 1345 سه بار دیگر زندانی میشود. در سال 1342 به دنبال مخالفت آیتالله خمینی با دو اصل برابری حقوق زن و مرد و تقسیم اراضی كه دربار اعلام كرده بود به مخالفت با او میپردازد. بختیار به گفته خود برای سر و سامان دادن به زندگی آشفته خود مجبور به كار در شركتهای خصوصی میشود و حقوقی برای گذران زندگی میگیرد. بختیار كه اوضاع كشور را بحرانی میبیند به همراه دوتن از دوستانش كریم سنجابی و داریوش فروهر نامه ای انتقادی به شاه مینویسند و از او میخواهند كه حكومت را بر اساس قانون اساسی اداره كند و تنها به سلطنت بیندیشد نه به حكومت. شاه اما این نامه را جدی نمیگیرد و رسانههای حكومتی برچسب مزدور خارجی، منفیباف و مرتجع به او و یارانش میزنند.
در اواخر سال 1356 و اوجگیری انقلاب ایران، شاه دستور آزادی بختیار از زندان را صادر میکند و از وی در دیداری خصوصی در كاخ نیاوران تهران میخواهد که مقام نخستوزیری ایران را قبول کند.
بختیار در کتاب خاطرات خود به دیدارش با شاه اشاره میكند و میگوید که در دیدار دیماه، وی «حقیقتاً» نگران بود و از من پرسید: «وقت تنگ است. به من بگویید آیا حاضرید دولتی تشکیل دهید.» بختیار از شاه فرصتی ده روزه برای فکر کردن می خواهد ولی شاه در پاسخ می گوید که این مدت زیاد است.
نخستوزیر دوران بحران
بختیار با شاه توافق کرد که برای کابینهاش از مجلس سنا رای بگیرد و در عوض شاه شروط او را بپذیرد. شروط بختیار عبارت بود از اینكه: شاه از کشور خارج شود،؛ ساواك منحل شود؛ زندانیان سیاسی آزاد شوند؛ شرایط آزادی مطبوعات فراهم شود؛ و مصادره اموال بنیاد پهلوی به سود دولت انجام شود. سرانجام بختیار برای «آرام کردن اوضاع» و جلوگیری از اوجگیری انقلاب مقام نخستوزیری را قبول کرد و خود را «مرغ طوفان» نامید. بختیار علیرغم مخالفت جبهه ملی این پست را قبول و به همین علت از جبهه ملی کنارهگیری کرد.
در نهایت در اوج انقلاب، بختیار به همراه وزرای دولتش از مجلس سنا رای اعتماد گرفت. او در سخنرانی خود در مجلس شورای ملی به اجرای كامل قانون اساسی منبعث از انقلاب مشروطه متعهد شد. در كوران انقلاب ضد سلطنتی، در حالیكه همرزمان سابق خود را در میان انقلابیون میدید به دفاع از قانون اساسی مشروطه برخاست. درواقع، دکتر بختیار مشروعیت حکومت موقت خود را ناشی از اجرای موبهموی قانون اساسی میدانست که خود حاصل اعمال حاکمیت ملی در انقلاب مشروطه بود، و نه از فرمان شاه. چون قانون اساسی را خود نشان اراده ملت میدید، تمکین در مقابل این اراده، یعنی اجرای قانون اساسی، منشاء مشروعیت سیاسی حکومت شاپور بختیار بود. بختیار بر این اعتقاد بود که تا انتخابات آزاد صورت نگیرد، اراده ملی تحقق نخواهد یافت. از نظر او، تنها در چارچوب انتخابات آزاد است که خواست ملت مشخص خواهد شد . در نظر دکتر بختیار تظاهرات خیابانی و ابراز نارضایتی مردم نمیتوانست معیار مشخصی برای سنجش خواست آنها باشد و به تنهایی جایگزین انتخابات آزاد شود.
تنها مدت كوتاه 37 روز فرصت برای آخرین نخستوزیر بود تا اهداف خود، یعنی اجرای قانون اساسی را اجرا كند، اما انقلاب ایران و آنچه كه او «جنون دستهجمعی» میخواند این شانس را برای مردی كه تمام شهرت سیاسی خود را در عرصه سیاست بحرانزده ایران به قمار گذارده بود فرصت اندكی بود. آیتالله خمینی فرمان به نامشروع بودن دولت او داد و فریاد «بختیار نوكر بیاختیار» در خیابانهای تهران طنینانداز شد.
انقلابیون یكی بعد از دیگری مراكز دولتی را به تسخیر خود درآوردند و دست آخر به دفتر محل كار او یعنی نخستوزیری رسیدند. ساعتی قبل بختیار با هلیكوپتر به محل مخفی خود كه مدت ششماه در آنجا بود رفت. هر روز در روزنامههای كیهان و اطلاعات خبری مبنی بر دستگیری و خودكشی او به چاپ میرسید.
سرانجام اما دكتر بختیار زندگی مخفی را تاب نیاورد و در سال 1358 با پاسپورت جعلی با هویتی شخصی خارجی و از طرق فرودگاه مهرآباد خاك ایران را به مقصد پاریس ترك كرد. وی در سال ۱۳۵۸ پس از ورود به فرانسه نهضت مقاومت ملی ایران را بنیانگذاری کرد و هدف خود را براندازی حكومت جمهوری اسلامی اعلام كرد. سران جمهوری اسلامی در آن زمان كودتای نافرجام نوژه را كه با شركت زیادی از افسران ارتش ناكام ماند، از طرحهای او میدانند.
ترور و ترور
بختیار در سال 1359 یكسال پس از خروجش از كشور مورد سوءقصد نافرجام فردی لبنانیتبار بهنام انیس نقاش قرار میگیرد. این ترور به گفته انیس نقاش بهدلیل سخنان صادق خلخالی ناكام ماند.
به گفته وی، اظهارات صادق خلخالی، حاکم شرع دادگاههای انقلاب که اعلام کرده بود «برای اجرای حکم اعدام شاپور بختیار، کماندو به پاریس فرستادهام»، نقشه نقاش را نقش بر آب میكند.
نقاش که برای ترور بختیار دوهفته کار شناسایی و برنامهریزی در پاریس انجام داده بود و حتی با آخرین نخستوزیر شاه نیز مصاحبه کرده بود، میگوید به دنبال انتشار سخنان خلخالی، «شاپور بختیار نه جواب تلفن میداد و نه وقت ملاقات؛ محافظین او نیز افزایش پیدا کردند. به این ترتیب وقت ملاقاتی که با او گذاشته بودم و قرار بود همانجا کار را تمام کنم منتفی شد.»
با این حال انیس نقاش بر خود «واجب» میداند که «هرکاری» از دستش برمیآید انجام دهد و شاپور بختیار را به قتل برساند. به همین منظور، یک اسلحه هفت میلیمتری با صدا خفه کن تهیه میکند و به محل زندگی بختیار میرود: «اما اینها شک کردند و در ساختمان را به رویم باز نکردند. من هم بلافاصله تصمیم گرفتم با گلوله قفل در را بشکنم و بروم داخل. اما چون در دفتر بختیار ضد گلوله بود، هیچکاری نتوانستم بکنم. یکی از دو گلولهای که به من خورد، متعلق به سلاح خودم بود که به در شلیک کردم و کمانه کرد و برگشت سمت خودم. بعد هم که با پلیس فرانسه درگیر شدم و یک گلوله دیگر هم خوردم و دستگیر شدم.»
در این عملیات ترور انیس نقاش بر اثر گلوله اسلحه خود زخمی و توسط پلیس فرانسه بازداشت میشود.
نقاش در سال ۱۳۵۹ خورشیدی (۱۹۸۰میلادی) در دادگاهی در پاریس به زندان ابد محکوم شد، اما کمتر از یک دهه بعد در پی صدور حکم عفو از طرف فرانسوا میتران، رئیس جمهوری وقت فرانسه از زندان آزاد شد و به ایران بازگشت. بسیاری آزادی انیس نقاش از زندان را معاملهای پشت پرده دولت ایران با فرانسه میدانند و به نقش ایران در آزادسازی گروگانهای فرانسوی در لبنان، بیارتباط نمیدانند.
انیس نقاش در حال حاضر در ایران به تجارت مشغول است و به عنوان «رئیس مرکز پژوهشی امان» فعالیتهای خود را دنبال میكند.
در جریان ترور بعدی در 15 مردادماه سال 1370 شاپور بختیار بههمراه منشی شخصی خود سروش كتیبه، جان خود را از دست میدهند. در این سوءقصد، جوخه ترور اعزامی جمهوری اسلامی، به نامهای علی وکیلی راد، فریدون بویراحمدی و محمد آزادی بودند که با استفاده از چاقوی آشپزخانه منزل بختیار، گلوی وی را بریدند. سروش کتیبه را نیز با چند ضربه چاقو به قتل رساندند.
بعد از 18 سال علی وكیلیراد با معاملهای بر سر آزادی کلوتیلد رایس ( تبعه دستگیر شده در جریان تظاهرات انتخابات سال 1388) بین جمهوری اسلامی و فرانسه، از زندان آزاد و به ایران بازمیگردد.
فریدون بویراحمدی و محمد آزادی از این معركه میگریزند، اما علی وكیلیراد در خاك سویس دستگیر و به فرانسه منتقل و به حبس ابد محكوم می شود. بعد از 18 سال علی وكیلیراد با معاملهای بر سر آزادی کلوتیلد رایس ( تبعه دستگیر شده در جریان تظاهرات انتخابات سال 1388) بین جمهوری اسلامی و فرانسه، از زندان آزاد و به ایران بازمیگردد.
شاپور بختیار، همواره در سخنان و مصاحبههایش بر اصل جدایی حوزه دین از حكومت و لزوم برگزاری انتخابات آزاد تاكید و باور داشت و تا آخرین لحظات زندگی خود در این راه تلاش كرد. وی بعد از پذیرش پست نخستوزیری از جانب شاه، توسط دوستان و همرزمانش در جبهه ملی مورد انتقاد قرار گرفت و به سازش با شاه محكوم شد. در زمانی كه اغلب سیاستمداران با نام و بینام، گوی رقابت را برای رسیدن به خیمه آیتالله خمینی درنوفللوشاتو از یكدیگر میربودند، بختیار در مقام نخستوزیری به آیتالله خمینی پیشنهاد كرد كه اگر میخواهد در جهت پیشبرد دین اسلام خدمت كند سیاست را كنار بگذارد و همانند پاپ در واتیكان، او نیز در قم به آموزش مسائل دینی بپردازد. بختیار هشدار مبنی بر استقرار «دیكتاتوری نعلین» یعنی حكومت دینی را بلند كرد؛ هشداری كه گوش شنوایی برای آن نبود.
بخشی از ترجمه رساله شاپور بختیار، در سال 1945 كه برای اخذ مدرك دكترا از دانشگاه سوربن پاریس نوشته شده بدین قرار است:
«در این گمان بودهایم که عصر ما با این همه غنایی که در زمینه اصول نظری دارد، به روابط میان قدرت و دین اعتبار دوباره بخشیده است. ناگریز بودهایم به این مسئله کهن، که به عقیده ما علوم حقوقی و قضایی اطلاعات گرانبهای بسیاری از آن میگیرند، دوباره بیندیشم.
پس از قرنها جدایی و تضاد میان قدرت و دین، نوعی بازگشت به وحدت این دو در نظر گرفته بودند و گونهای وابستگی قدرت روحانی به قدرت دنیوی را طرحریزی کرده بودند. این را در تحول مسلکهای توتالیتر میتوان دید.»
نظرها
سعيد بياني
منبع اصلي مقاله فوق http://www.shapourbakhtiar.com/Index-farsi.htm
سعید بیانی
دوست عزیز, دوستاران بختیار بخاطر منش مدارا و دمکراتیکی که داشت می توانند از هر طیف و گروهی باشند, از کجا می دانید, همین تفکر لیبرال که من و شما به آن باور دارید . در ایران استبداد بوجود نیاورد؟ شما از کمک های صدام و آمریکا به بختیار گفتید, لطف کنید سندی دال بر این کمک ها در این صفحه بگذارید. حداقل برای جوانانی مثل من گواهی به خیانت بختیار باشد. بختیار ماهیت آیت الله خمینی و همراهان و همفکران او را می شناخت و تمایلی به همراهی با آنها نداشت. راه سومی را بختیار به مردم نشان داد که تنها از طریق صندوق رای عملی بود. نه انقلاب و براندازی/ نه وجود سیستم راه و روش گذشته/ راه سوم : اصلاحات دمکراتیک با توجه به ظرفیت های قانون اساسی بود. انقلاب و دگرگونی تنها راه را برای بند بازانی از نوع خمینی و دیگر روحانیت.... باز گذارد تا عقده صد ساله خود را در ایران بازگشایند. انقلاب آخرین و شاید بدترین راه حل ممکن باشد برای ایران . دمکراسی یک ماه و دو ماه و چند ساله در ایران محقق نخواهد شد. پله اول صندوق رای است.اصلاحات دمکراتیک , همان گفتاری است که به نوعی دیگر میر حسین موسوی و سبزها الان در حال گفتن آن هستند. اما بسیار زود هنگام و به موقع دارند آن را بیان می کنند و حاکمیت گوش شنوایی برای آن ندارد شاید تاریخ بار دیگر تکرار شود.
کاربر مهمان
همشهریای بختیار زمان انقلاب میگفتند :"بختیار خوس خوسه بدبخت کرد والا ترست سی خوس پیایی با!"بختیار خودش خویش را بدبخت کرد و الا میتوانست برای خودش کسی باشد منظور که در آینده کشور نقشی داشته باشد!!
کاربر مهمان
این مطلب از نظر تیتر و متن، کپی مقاله ای مشابه در رادیو فرداست!!!
کاربر مهمانbelakhareh mojavez sader shod
سوسیال دموکراسی یک واژه ساختگی است که از ان التقاط لیبرالیسم با سوسیالیسم بیشتر به مشام میرسد تا انحراف از سوسیالیسم . این تنها موردی است که من با قراگوزلو و همفکران او توافق کامل دارم . مثل روشنفکر دینی . که بیشتر انحراف از دین است تا روشنفکری . محمد برقعی و سحابی در این مورد کاملا حق میگویند . اما همانگونه که روشنفکر دینی به دموکراسی نمیرسد ( نتیجه ای که سروش و گنجی به ان رسیده اند )، سوسیال دموکراسی هم به دموکراسی نمیرسد . همانقدر که خطر بازگشت دیکتاتوری دینی از طریق روشنفکری دینی هست ، خطر بازگشت مارکسیسم لنینیسم از طریق سوسیال دموکراسی هست . اینهایی که امروز خود را سوسیال دموکرات میدانند همان مارکسیست لنینیست های سابق هستند که چون میدانند کالای مارکسیسم در جهان خریدار ندارد تا چه رسد به ایران ، خودشان را زیر این نقاب پنهان کرده اند . اما چرا سوسیال دموکراسی در اروپا وجود دارد و کار میکند ؟ دلیل ان این است که دموکرات مسیحی هم در آنجا کار میکند ! دلیل مهمتر ان این است که اینها اول دموکرات شده اند بعد از دموکراسی منحرف شده اند به سمت دین یا سوسیالیسم ، به ا ندازه ای بسیار جزیی و محدود و حساب شده . مشکلاتی هم که اینها دارند ناشی از همین انحراف است وگرنه بهتر میتوانند کار کنند . اگر نگاهی به این مثلا سوسیال دموکرات های ایرانی و مواضع سیاسی آنها بیندازید به خوبی میبینید که هیچ شباهتی به سوسیال دموکرات های اروپایی ندارند اما بسیار نزدیک به مارکسیست های روسی هستند . ۱)قهرمان خیالی اینها بختیار است !!! کسی که در برابر میلیونها مردم خودش و یک انقلاب میخواست به ایستد با کمک از صدام و انگلیس و امریکا ! یعنی همین کاری که بشار اسد میکند . کسی چه میداند ؟ شاید مردم سوریه دارند اشتباه میکنند ! شاید جانشین اسد از اسد بدتر و جنایت کار تر باشد ! اما آیا جنایات اسد اسمش راه حل دموکراتیک است ؟ جنایت اسد و قذافی از اشتباه شاه و مبارک بدتر است ، چون اسد و قذافی و کاسترو ریشه هر مخالفی را سوزانده اند ، امکان هر تماسی با واقعیت خارجی و جریان اخبار آزاد را نبود کرده اند . حتا داخل حاکمیت اجازه هیچ انتقادی را نداده اند . بنابراین اگر اینها سقوط کنند یک خلاء قدرت وحشتناک به وجود می اید که جانشین ان میتواند مثل خودش و یا بدتر باشد . اما در دستگاه شاه هم بهشتی و باهنر بودند ، هم کانون نویسندگان روسی که به گفته اسدی انقدر قدرت داشتند که به بختیار اولتیماتوم بدهند که یا به آذین آزاد میشود یا ما سرب داغ در گلوی دولت تو میریزیم و ان مرغ توفان وحشت زده میپذیرد و اقدام میکند ! اینهمه نویسنده و شاعر و روزنامه نگار چپ در یک رژیم بوژوا کمپرادور متحد امریکا کجا میتوانید پیدا کنید ؟ اگر شاه کمونیست ها را سرکوب میکرد ، شما ها از کجا به وجود آمدید ؟ حتا ۴ نفر روشنفکر لیبرال مشروطه خواه در ۵۷ سال سلطنت پهلوی ها تولید نشد !!!!! ۲)این سوسیال دموکرات های وطنی از مو ضع گیری علیه جنایت و نقض حقوق بشر و غارتگری و استعمار وقتی پای روسیه ، ونزوئلا ، کوبا ، بلاروس ، قذافی ، ..... وسط باشد فرار میکنند ! ۳)این سوسیال دمکرات های وطنی همیشه به هر عملکرد امریکا ، انگلیس ، اسرائیل ، .... حتا کانادا ، ترکیه ، ژاپن ، کره جنوبی ، .... انتقاد های شداد و غلاظ دارند . ۴)این سوسیال دموکرات های وطنی در هیچ مقاله ای از حمله به مصدق ، بنی صدر ، بازرگان ، سلطنت طلبان ، مجاهدین ، سبز ها ، اصلاح طلبان ، نو اندیشان دینی ، .... خود داری نمیکنند اما وقتی به تروریست های خودی ( فدایی ، توده ای ، کومله ، پژاک ، ...) میرسند یا فراموشکار میشوند یا یک انتقاد آبکی میکنند با هزار اما و اگر که نهایتا باز مقصر اصلی غیر خودیها میشوند . اگر یک سوسیال دموکرات میشناسید که با صدام و اسد و قذافی و کاسترو و پوتین و لوکاشنکو ، حزب توده و فدایی ها و چاوز و ..... همانقدر مخالف باشد که با اسرائیل و امریکا و انگلیس و بنی صدر و بازرگان و مصدق و رضا پهلوی ، مجاهدین ، .... اسمش را به من بگویید . من که یک لیبرال هستم ، مخلص او هستم . نزدیکترین اینها به سوسیال دموکراسی ناصر کاخ ساز است . کسی که محلی از اعراب در میان چپ ها ندارد .