● دیدگاه
مشکل فقیهان با عقلگرایی عرفی
"عربزدگی جاهلی پیشااسلامی" در تقابل با "عقلگرایی عرفی اسلامی"
اکبر گنجی − نزاع بر سر غربزدگی نیست. محل نزاع، "عربزدگی جاهلی پیشا اسلامی" و "عقلگرایی عرفی اسلامی" است.
مقدمه: اصطلاح "عربزدگی" را در برابر اصطلاح "غربزدگی" به کار برده ام. تا حدی که من میفهمم، محل جغرافیایی برساخته شدن ایدهها هیچ نقشی در صدق و کذب، موجه و ناموجه معرفتی، و حسن و قبح اخلاقی آنها ندارد. اما فقیهان، اولاً: به اقتفای احمد فردید و جلال آل احمد، "غرب زدگی" را به عنوان دشنام و تحقیر به کار میبرند. ثانیاً: گویی همین که ایدهای را غربی بخوانند، از نظر معرفتی و اخلاقی بطلانش را نشان دادهاند. ثالثاً: دوران پیشا اسلامی را، دوران "جاهلیت"- به معنای مذموم- میخوانند. رابعاً: قدرت، گفتمان و دانش و مفهوم ساز است. اصطلاح "جاهلیت" - به تعبیر میشل فوکو - یک اصطلاح ایدئولوژیک ساخته قدرت/سلطه است. خامساً: فقیهان بدون یک بام و دو هوایی- با معیاری واحد- باید درباره "غربزدگی" و "عربزدگی" تصمیم گیری کنند. سادساً: به فقیهان نشان دادهام که اگر در سیاق و زمینه مقبول آنان بحث کنیم، نوگرایان مسلمان، نه "غربزده"، که "عقلگرای عرفی" اندیشاند. اما فقیهان، "عربزده جاهلی پیشا اسلامی" هستند. آنان با این رویکرد اسلام و مسلمان را لخت و عریان کردهاند.
عریان شدن اسلام و مسلمانی در دوران معاصر
بدون هرگونه پرده پوشی، اسلام بدنامترین دین در جهان معاصر است. به عنوان نمونه، در نظر خواهی مرکز پژوهش پیو در سال ۲۰۱۴ درباره نظر مردم آمریکا نسبت به مذاهب مختلف، نظر ۶۰ در صد آناننسبت به یهودیان، کاتولیکها و پروتستانها مثبت بود.این میزان، درباره بوداییها، هندوها و مورمونها حدود ۵۰ درصد، و درباره مسلمانها ۴۰ بود. در نظر خواهی فوریه ۲۰۱۷ مرکز پژوهش پیو، نظر مثبت مردم آمریکا درباره ادیان گوناگون، به شرح زیر بود: یهودیان ۶۷ درصد، کاتولیکها ۶۶ درصد، بودائیها ۶۰ درصد، هندوها ۵۸ درصد، مورمونها ۵۴ درصد، بی دینها ۵۰ درصد و مسلمانها بین ۴۸ تا ۵۰ درصد.
بر طبق نظر خواهی مرکز پژوهشی پیو که در ۹ اگوست ۲۰۱۷ منتشر گردید، میزان نظر منفی مردم کشورهای مختلف درباره مسلمانان در سال ۲۰۱۶ به شرح زیر است: بریتانیا ۲۸ درصد، فرانسه و آلمان ۲۹ درصد، هلند و سوئد۳۵ درصد، اسپانیا ۵۰ درصد، یونان ۶۵ درصد، لهستان ۶۶ درصد، ایتالیا ۶۹ درصد، و مجارستان ۷۲ درصد.
"صنعت اسلام هراسی" و "اسلام ستیزان" نقش مهمی در بدنام کردن اسلام داشته و دارند. اما واقعیت این است که این صنعت بدون "مواد خام" - مانند هر صنعت و کارخانه دیگری- نمیتواند کالایی تولید کند. "مواد خام" این صنعت توسط اقلیت کوچکی از مسلمانها – و فقیهان و مفتیان- تهیه میشود. گروههای تروریستی چون: طالبان، القاعده، داعش، الشباب، بوکوحرام، سپاه صحابه، و...؛ و رژیمهای عربستان سعودی، جمهوری اسلامی، ترکیه، امارات متحده، قطر، پاکستان.
رژیمهای جنایتکاری چون صدام حسین (عراق)، سرهنگ قذافی (لیبی)، مبارک و السیسی (مصر)، حافظ اسد و بشار اسد (سوریه)، عبدالعزیز بوتفلیقه (الجزایر)، و...؛ جنایات بسیار مرتکب شدهاند. اما همه آنها رژیمهای سکولار بوده و هستند که در سرکوب اسلامگرایان بسیار بی رحمانه عمل کردهاند. هیچ یک از این حکومتها، نه توسط عالمان دین (روحانیت) اداره شدهاند، نه احکام شریعت را اجرا میکردهاند، سهل است، به شدت دشمن "اسلام سیاسی" بوده و از سکولاریسم- جدایی نهاد دین از نهاد دولت- دفاع میکرده و میکنند. بشار اسد که یکی از جنایتکاران بزرگ است، بارها علیه "اسلام سیاسی" سخن گفته و گروههای اسلامگرا- داعش، اخوان المسلمین، القاعده، و...- را بی رحمانه سرکوب کرده است. غیر نظامیان را هم کشته است. اما جنایات هیچ یک از این رژیمها، به نام اسلام صورت نگرفته است. به تعبیر دیگر، فقیهان و مفتیان در حال اجرای شریعت- احکام فقهی- نبودهاند.
اما گروههای تروریستی اسلامگرا، عربستان سعودی و جمهوری اسلامی رسما خود را اسلامی و مجری اسلام قلمداد کرده و میکنند. ترکیه اردوغان هم خود را اسلامی به شمار آورده و مخالفانش هم آن رااسلامگرا به شمار میآورند. پاکستان همچنان حامی اصلی گروههای تروریستی چون طالبان است. بدین ترتیب، تمامی جنایاتی که این گروهها و رژیمها مرتکب شده و میشوند، به نام اسلام ثبت شده و میشود.
اقبال لاهوری درباره وضعیت مسلمانان در جهان معاصر چنین گفته است :
در مصافی پیش آن گردون سریر/ دختر سردار طی آمد اسیر
پای در زنجیر و هم بی پرده بود/ گردن از شرم و حیا خم کرده بود
دخترک را چون نبی بی پرده دید/ چادر خود پیش روی او کشید
ما از آن خاتون طی عریان تریم/ پیش اقوام جهان بی چادریم
اسلام و مسلمانان همچون آن کنیز اسیر، لخت و عریان شدهاند.
ریشه مسئله چیست؟
باورها و اعتقادات اسلامی نقش چندانی در این مسئله ندارند. برای این که نه تنها اعتقادات اسلام با نظام اعتقادی یهودیت و مسیحیت مشترک است، بلکه اسلام با اصلاحاتی، آن نظام را عقلاییتر کرده است. یعنی اگر فردی از موضع عقل پیشینی (فلسفه) و عقل پسینی (علوم تجربی) به نقد نظام اعتقادی این سه دین بپردازد، ناسازگاریهای یهودیت و مسیحیت با عقل پیشینی و پسینی مدرن بیشتر از اسلام است.
مسئله اصلی اجرای شریعت- احکام فقهی- است. ویژگیهای احکام فقهی از نظر انسان دوران جدید به شرح زیر است:
الف-تبعیض ساختاری (نابرابری مسلمان و غیر مسلمان، نابرابری زنان و مردان، نابرابری ارباب و برده، نابرابری فقیهان و مفتیان با غیر آنان، چند همسری، و...).
ب- خشونتهای شدید (حکم قطع دست سارق، حکم قطع معکوس دست و پای محارب، حکم قصاص، سنگسار، کتک زدن زنان و کودکان، و...).
پ- نفی آزادی (حکم ارتداد، حکم سب النبی، حجاب اجباری، جهاد ابتدایی، و...).
ت- نفی دموکراسی (حکومت حق ویژه فقیهان و مفتیان است. مردسالاری و حاکم سالاری).
ث- نفی حقوق بشر.
با این که ترور در قرآن وجود ندارد و مطابق روایاتی پیامبر اسلام ترور را رد کرده است، اما گروههای اسلامگرا، به نام خدا و اسلام، مردم عادی را هم ترور کرده و میکنند.
این خشونتها، احکام معارض با حقوق بشر و آزادی و دموکراسی، در کتاب مقدس هم وجود دارد (رجوع شود به مقالههای "خشونت در کتاب مقدس" و "یهودیان و مسیحیان چگونه از خشونتهای کتاب مقدس گذر کردند؟ "). اما یهودیان و مسیحیان مدتهاست که این احکام را کنار گذاردهاند. گروههای اسلامگرا و برخی از رژیمها که این احکام را عملی میسازند، بیشترین نقش را در اسلام ستیزی داشته و دارند.
پیامبر الگوی مسلمانان است
پیامبر الگوی همه مسلمان است (لقد کان لکم فی رسول الله اسوه: احزاب، ۲۱) و مسلمانها باید پیرو حضرت محمد باشند. فقیهان اجرای احکام فقهی را اساس پیروی از پیامبر به شمار میآورند. اساساً نظریه بلادلیل ولایت فقیه، بر همین مبنا اختراع شد. فقهای بزرگ گذشته اجرای حدود و قصاص را وظیفه معصوم به شمار میآوردند و میگفتند در دوران غیبت معصوم- امام زمان- اجرای حدود، همچنین امر به معروف و نهی از منکر و اقامه نماز جمعه، تعطیل است (رجوع شود به مقاله "ضرورت تعطیل کردن اجرای “اسلام” "). اما مخترعان ولایت فقیه ادعا کردند:
الف- نمیتوان احکام شریعت را تعطیل کرد.
ب- بدون قدرت حکومتی نمیتوان احکام فقهی را پیاده یا اجرا کرد.
پ-حکومت هم باید در دست شریعت شناسان- فقها- باشد تا با داشتن قدرت، احکام فقهی را پیاده کنند.
فقها و مفتیان از ابتدأ احکام شریعت یا فقهی را به "احکام امضایی" و "احکام تأسیسی" تقسیم میکردند. عقلای عرب پیش از اسلام، برای زندگی قبیلگی آن دوران، احکام و رویههایی برساخته بودند. اجرای طولانی مدت آن احکام، آنها را به "عرف عقلای" آن دوران تبدیل کرده بود. پیامبر اسلام آن احکام را با اصلاحاتی "امضا" و تأیید کرد. تمامی برساختههای اعراب تأیید شده از سوی پیامبر اسلام، "احکام امضایی" خوانده میشوند. اما پیامبر احکام جدیدی هم وضع و اختراع کرد که پیش از اسلام هیچ نشانی از آنها نبود. این احکام تازه، "احکام تأسیسی" خوانده میشوند.
فقها و مورخان مسلمان نشان دادهاند که تقریباً ۹۹ درصد احکام فقهی اجتماعی (قصاص، سنگسار، حج، خمس، و...)، احکام امضایی هستند.کتاب اساسی دکتر جواد علی تحت عنوان المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام یکی از تحقیقاتی است که در این زمینه صورت گرفته است.
قرآن در ۴ سوره مدنی از اصطلاح جدیدجاهلیت برای دوران پیش از اسلام استفاده کرده است.
"یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ" (آل عمران، ۱۵۴). در جنگ احد گروهی پندارهای دوران و عصر جاهلیت را درباره خداوند دوباره بازتولید میکنند. زمخشری نوشته معنای آیه این هاست: "درباره خداوند گمانی به سان آن گمان که در زمان جاهلیت میبرند"، "ویژه جاهلیت" و "ظن اهل جاهلیت". فخر رازی نوشته: "در معنای ظن جاهلیة دو قول گفتهاند (یکی) از آن اراده ظن مختص به ملت جاهلیت بکنی؛ و (دومی) این است که کراد، ظن اهل جاهلیت است".
"أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُون: آیا حکم عهد جاهلیت را میپسندید" (مائده، ۵۰). آیه به صراحت از احکام دوران جاهلی سخن میگوید. زمخشری مینویسد: یهودیان از پیامبر "خواستند که به اقتضای روش جاهلیت که بر اساس تفاوت گذاشتن بین کشته شدگان مبتنی بود، بین آنان حکم کند...یهودیان با این که اهل کتاب و علم بودند، حکم آیین جاهلیت را میجستند".
"وَقَرْنَ فِي بُيوتِكُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيةِ الاولی:[زنان پیامبر] در خانه هایتان قرار و آرام بگیرید و همانند زینت نمایی روزگار جاهلیت پیشین، زینت نمایی نکنید" (احزاب، ۳۳). آیه سبک زندگی زنان در ابراز خود در قلمرو عمومی در دوران جاهلیت را برای زنان پیامبر ممنوع میسازد. زمخشری در تفسیر آیه نوشته است:"مراد از الجاهلیة الاولی عبارت از جاهلیت پیشین است که از آن به "جاهلیة الجهلأ/ جاهلیت نادانان" هم تعبیر میکنند و مراد جاهلیت زمان حضرت ابراهیم است که در آن زمان زنان پیراهنی از جنس لولو میپوشیدند و در خیابان راه میرفتند و خود را به مردان نمایش میدادند. برخی مفسران هم آن را جاهلیت حاصل شده در فاصله بین حضرت آدم تا حضرت نوح، یا بین نوح و ادریس و یا زمان داود و سلیمان دانستهاند و مفهوم مخالف آن "الجاهلة الاخری" است که مراد، از زمان حضرت عیسی تا زمان رسول خدا بوده است. همچنین مرا از الجاهلیة الاولی میتواند جاهلیت کفر پیش از اسلام و مراد از الجاهلیة الاخری نابکاری و بدهنجاری زمان اسلام باشد، یعنی: در زمان اسلام نیز چنان جلوه فروشی نکنید تا با مردم دوره جاهلیت زمان کفر همانند شوید" (محمد زمخشری، تفسیر کشاف، ترجمه مسعود انصاری، انتشارات ققنوس، جلد سوم، صص ۷۳۳- ۷۳۲).
"اِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی قُلوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّهَ الْجاهِلِیَّةِ : چنین بود که کافران در دلهایشان حمیت- حمیت جاهلی- آوردند" (فتح، ۲۶ ). حمیت جاهلی به معنای تعصب همراه با تکبر و حق ستیزی جاهلانه است. در صلح حدیبیه مشرکان مکه نپذیرفتند در ابتدای صلح نامه بنویسند "بسم الله الرحمن الرحیم" و محمد "رسول خدا" است. بلکه مطابق همان سنت پیشین خود نامه را آغاز کردند و هیچ ذکری هم از رسول خدا بودن محمد نکردند.
جاهلیت هر معنایی که داشته باشد، قرآن ظاهراً دوران پیش از اسلام را جاهلی خوانده است. برخی محققان دوران ۱۵۰ ساله قبل از اسلام را دوران جاهلی نامیدهاند (شوقی ضيف، تاريخ الادب العرب العصر الجاهلی، ج ۱، ص ۳۸). تحقیقات چند قرن اخیر نشان داده که دوران پیش از اسلام، عصر جاهلیت به معنای نادانی نبوده است. نوگرایان مسلمان هم جاهلیت را به معنای عدم علم و دانش و نادانی معنا نمیکنند. اما محل نزاع، فقیهاناند و دیدگاهی که آنان پیرامون دوران قبل از اسلام داشته و دارند. هرچه علی بن ابی طالب در نهج البلاغه در وصف زشتیها و خشونتهای دوران پیش از اسلام گفته، آنها در معنای جاهلیت داخل کردهاند. به عنوان نمونه، به دو قرینه زیر بنگرید:
"إنَّ اللهَ بَعَثَ محّمداً و ليس أحد من العرب يقرأ كتاباً و لا يدّعی نبوة: خدا محمد را برانگیخت و از عرب کسی کتابی نخوانده بود، و دعوی پیامبری نکرده بود:" (نهجالبلاغه شهیدی، خطبه ۳۳، ص ۳۴ ).
"آنان در چار موج فتنه سرگردان بودند، درمانده و نادان، فریفته مکر شیطان. در خانه امن کردگار با ساکنانی تبه کار و بدکردار، خوابشان شب بیداری سرمه دیده شان اشک جاری، در سرزمینی عالم آن دو از گفت بسته، و جاهل به عزت در صدر نشسته" (نهجالبلاغه شهیدی، خطبه ۲، ص ۹).
علی بن ابی طالب بارها درباره بازگشت به "احقاد جاهلی" و "احکام جاهلی" در نهج البلاغه هشدار داده است.
آیت الله جوادی آملی هم نوشته است:"عنوان جاهلیت در مواردی از قرآن کریم، مانند آیه مورد بحث [یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ ] و آیه وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيةِ الاولی، و طرح عنوان مدینه و تبدیل یثرب به آن، سهمی از ترغیب به مدنیت و عقلانیت را به همراه دارد" (آیت الله جوادی آملی، تسنیم، تفسیر قرآن کریم، جلد شانزدهم، مرکز نشر اسرأ، ص ۹۶). و در مورد آیه "أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُون" نوشته است:"هواپرستان در پی قضا و حک جاهلی اند، از این رو از پذیرش داوری الهی سر باز میزنند. کسی که به ظاهر مدعی حکومت اسلامی است؛ ولی قضای او مورد قبول اهل بیت نباشد، داوری او جاهلانه است" (آیت الله جوادی آملی، تسنیم، تفسیر قرآن کریم، جلد ۲۲، مرکز نشر اسرأ، ص ۶۱۸).
جواد علی در این مورد نوشته :"عقيده من در مورد جاهليت اين است كه اين كلمه به معنای سفاهت، حماقت، حقارت، خشم و تسليمناپذيری در مقابل اسلام و احكام آن میباشد" (جواد علی، المفصل فی التاريخ العرب قبل الاسلام، ج ۱، ص ۴۰).
از کدام عمل پیامبر باید پیروی کرد؟
دو پاسخ میتوان برای این پرسش ارائه کرد:
اول- پاسخ عموم فقیهان معاصر: پیامبر هر برساخته و حکم اعراب جاهلی پیش از اسلام را که امضا کرده، آن برساختهها و احکام ابدی شده و همه مسلمانها، در طول تاریخ، در همه جوامع، باید به همان احکام عمل کنند. این "عربزدگی جاهلی پیشا اسلامی" است، برای این که اولاً: پیامبر آن برساختهها و احکام را فقط و فقط برای دوران و جامعه خودامضا کرد (رجوع شود به مقاله "اسلام: دین قوم عرب یا دین جهانی؟ "). ثانیاً: عمل دیگری باید مورد پیروی قرار گیرد.
به عنوان نمونه، صادق لاریجانی- رئیس قوه قضائیه- در ۱۶ مرداد ۱۳۹۶ ضمن حمله شدید به حقوق بشر و دموکراسی غربی، به انتقاد ما به شرح زیر پاسخ گفت :
"متأسفانه برخی افراد و روزنامه نگاران که سر در آخور کشورهای سلطه دارند ادعا میکنند که مسئولان قضایی جمهوری اسلامی با حقوق بشر غربی مخالفند اما احکام عرب جاهلی را میپذیرند. این ادعاهای مضحک و عجیب در واقع حمله به احکام اسلام است. کدام فقیه اگر حکمی در زمان جاهلیت وجود داشته و توسط اسلام امضا نشده است را پذیرفته که ما بخواهیم به عنوان مسئولان قضایی جمهوری اسلامی بپذیریم؟ دفاع ما از احکام امضایی و تأسیسی اسلام است و دلیل تبعیت مان از این احکام نیز اتصالی است که به حق تعالی دارد و فهم آن با مجتهدان و فقهاست".
دوم- پاسخ نوگرایانه : پیامبر اسلام عرف عقلای اعراب جاهلی پیش از اسلام را - با اندکی اصلاحات- برای زمان خود امضا کرد. آن چه باید مورد پیروی قرار گیرد، "امضا عرف عقلای زمان" است، نه عمل به برساختههای عرب جاهلی. در واقع، پیامبر "عقل گرایی عرفی" را برای خود و پیروانش در همه زمانها امضا کرده است. به تعبیر دیگر، مسلمانها در هر دوره ای، باید به عرف عقلای زمان خود عمل کنند. برابری (رفع همه اشکال تبعیض)، آزادی، نفی خشونت، حقوق بشر، دموکراسی، کثرت گرایی، و...؛ عرف عقلای دوران جدید است.
برده داری یکی از برساختههای پیش از اسلام بود که در همه جا جاری بود. پیامبر چگونه میتوانست این ساختار را براندازد؟ او این ساختار را با اصلاحات بسیار امضا کرد و آزادسازی بردهها را هم تشویق نمود. مسلمانان اگر میخواستند به نظر فقیهان عمل کنند، همچنان باید برده داری میکردند (رجوع شود به مقاله "بردهداری غیرانسانی وغیر اسلامی- قصاص انسانی واسلامی"). اما عرف عقلای دوران مدرن خود را به مسلمانان هم تحمیل کرد. مسلمانها هم عرف عقلای دوران مدرن- یعنی نفی و طرد برده داری- را "امضا" کردند.
ربا در قرآن به منزله محاربه با خدا و پیامبر است. اما بانک داری مدرن، بدون بهره دادن و بهره گرفتن، ناممکن است. مسلمانان بسیار سریع این حکم دوران مدرن را امضا کردند. بانکهای جمهوری اسلامی بیشترین بهره را داده و گرفته و به همین دلیل آیت الله مصباح یزدی جمهوری اسلامی را رباخورترین نظام روی کره زمین به شمار آورده است.
پیامبر اسلام اسب سواری و جنگ با شمشیر را امضا کرده است. آیا انسانهای دوران مدرن هم برای زندگی و جنگ باید از اسب و شمشیر استفاده کنند؟ آیا در آن زمان استفاده از هواپیما، اتومبیل، کشتی، توپ، تانک، موشک و جنگنده امکان پذیر بود؟ عقلای دوران مدرن تکنولوژیهای پیشرفته را ساختند و همه- از جمله مسلمانان- از آنها استفاده کرده و میکنند. به همان نحو که استفاده از ابزارهای پیش از اسلام امروزه امکان پذیر نیست، برساختههای اعراب جاهلی امضا شده هم نه تنها زندگی را بر مسلمانان سخت و دشوار خواهد کرد، بلکه موجب وهن اسلام خواهد شد. فقط "عربزدگی جاهلی پیشااسلامی" میتواند مدافع اجرا و تحمیل احکام امضایی در شرایط کنونی باشد. طالبان یک نمونه از این رویکرد بوده و هست. به همین دلیل نوگرایان مسلمان ایرانی، پیروی از این رویکرد را طالبانیسم خوانده و میخوانند.
پس از آغاز ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد در سال ۱۳۸۴، در اولین دیدار کابینه او با آیت الله خامنهای در ۸ شهریور۸۴، ولی فقیه ضمن تعریفهای بسیار از احمدی نژاد و شعارهایش خطاب به آنها گفت، سکولارها- به عنوان دشمنان اسلام- با دولت اسلامی مخالفند و میگویند اقتصاد و سیاست و علم و همه چیز باید از دین جدا باشد. اما شما دولت، محتوا، نشانهها، مدیریت، و...را اسلامی سازید. سپس افزود:
"ضمناً این هم که بگویند شما متحجرید و طالبانی عمل میکنید، به این حرفها خیلی گوشتان بدهکار نباشد؛ از این حرفها همیشه هست و گفتهاند و میگویند. ما با هر حرکت و گرایشی از نوع طالبان، در اصل و بنیاد مخالفیم. آنها اصلاً مخالف عقلند؛ آنها متحجر بودند. اتفاقاً کسانی که در مقابل جناح متعبد و پایبند ایستادند، به یک معنا بیشتر به تحجر و به طالبانیسم نزدیکترند؛ چون آنها هم نسبت به آموختهها و درسهای غربی تحجر دارند. هرچه غربیها گفتند، همان را صددرصد باید اجرا کرد؛ این تحجر نیست؟ تحجر همین است. تازه حرفهای جدید غربیها را به گوش ما نمیرسانند؛ حرفهای قرن نوزدهمی، حرفهای کهنه شده و حرفهای منسوخ را میآورند در جامعه مطرح میکنند؛ چه در سیاست، چه در اخلاق، چه در گرایش دینی، چه در شکل حکومت و چه در اقتصاد، متحجرانه و متعصبانه میایستند؛ اینکه بیشترطالبانیسم است. اصلاً مظهر طالبانیسم تحجر است. تحجر و دوری از عقلانیت، مظهرش همین است".
بدین ترتیب، نزاع بر سر غرب زدگی نیست. محل نزاع، "عربزدگی جاهلی پیشا اسلامی" و "عقل گرایی عرفی اسلامی" است. آیت الله خامنهای "عقل گرایی عرفی" یا تبعیت از "عرف عقلا" را طالبانیسم نامیده و زمامداران را به "عربزدگی جاهلی پیشا اسلامی" فرا میخواند. تا حدی که من اطلاع دارم، در ۴ دهه گذشته هیچ کس به اندازه خامنهای درباره عدالت و حقوق فقرا و محرومان سخن نگفته است. اما عدالت جاهلی پیشا اسلامی، عدالت تبعیض گرا بود. عدالت عقلای امروز، عدالتضد تبعیض است. وقتی آیت الله خامنهای از انواع تبعیضها (نابرابری زنان و مردان، نابرابری مسلمانان و غیر مسلمانان، نابرابری شیعیان و سنیها، نابرابری فقیهان و غیر فقیهان، و...) دفاع میکند، دم زدن از عدالت، معنایی جز دفاع از عدالت اعراب جاهلی پیشا اسلامی ندارد.
دفاع فقیهان از "عربزدگی جاهلی پیشا اسلامی" به دلیل منافع این صنف است. خمس یکی از برساختههای اعراب جاهلی است. اهل تسنن خمس را فقط ناظر به غنایم جنگی به شمار آورده و خمس ندارند. اما فقهای شیعه آن را به مازاد درآمد سالانه شیعیان بسط دادند تا از چرک کف دست آنان تغذیه کنند. اگر اجرای احکام برساخته اعراب جاهلی منتفی شود، به طبع آن، حکومت فقیهان- ولایت فقیه- دهم منتفی خواهد شد و دیگر فقیهان نمیتوانند بر منابع کمیاب قدرت، ثروت، اطلاعات و منزلت اجتماعی سیطره داشته باشند. عنوان "سید" هم یکی از برساختههای اعراب جاهلی پیش از اسلام است و ربطی به پیامبر اسلام ندارد. گروهی از فقیهان خود را "سید" مینامند و شیعیان گمان میکنند که آنان از نسل پیامبر اسلام هستند. اما اگر روحانیون سید پیشینه شان را درست بگویند، به اعراب جاهلی قبل از اسلام باز میگردند، نه پیامبر اسلام.
نظرها
مرادی
برای روشن تر شدن بحث میتوانستیم از خود قرآن بیشتر مدد بگیریم: لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَكًا هُمْ نَاسِكُوهُ فَلَا يُنَازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ وَادْعُ إِلَى رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلَى هُدًى مُسْتَقِيمٍ (67) حج بغیر از مناسک بقیه احکام بوده و از ناحیه الهی باید تعیین تکلیف شود. در لسان قرآن مناسک آداب است.مانند نحوه زیارت خانه خدا و نحوه قربانی کردن و یا طرز اقامه نماز. رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (128) بقره بقیه احکام هستند و باید سر نخی در قرآن داشته باشند.جهت کلی در اجرا برای آنها در قرآن تذکر داده شده باشد تا برای زمان های بعد نیز لازم الاجرا گردند والا احکامی که در قرآن سرنخی ندارند فقط مخصوص همان دوران بوده اند.... هویت قرآن به این است که احکام لازم الاجرا را تعیین کرده باشد تا اختلافات پیش نیاید... مثلا اینکه در زمان رسول الله زکات بر چند مورد تعلق میگرفته است در قرآن نیامده ولی جهت کلی و موارد مصرف زکات تعیین گردیده است...
احسان فومنی
جناب گنجی عزیز با احترام فراوان برای کار پیگیرانه ای که انجام می دهید باید بگویم که در همین مقالات تان بنا ندارید جانب ضدیت با سران جمهوری اسلامی را از دست بنهید. نه این که بگویم نباید ضدیت کنید، اما اگر حرفی و سخنی از زبان خامنه ای درآمد و مطابق منطق بود نباید به لطایف الحیل آن را منافی منطق و عقل قلمداد کنید. مثلاً در همین مطالبی که به نقل از او آورده اید: «آنها اصلاً مخالف عقلند؛ آنها متحجر بودند. اتفاقاً کسانی که در مقابل جناح متعبد و پایبند ایستادند، به یک معنا بیشتر به تحجر و به طالبانیسم نزدیکترند؛ چون آنها هم نسبت به آموختهها و درسهای غربی تحجر دارند. هرچه غربیها گفتند، همان را صددرصد باید اجرا کرد؛ این تحجر نیست؟ ... تازه حرفهای جدید غربیها را به گوش ما نمیرسانند؛ حرفهای قرن نوزدهمی، حرفهای کهنه شده و حرفهای منسوخ را ... مطرح میکنند؛ ... اینکه بیشترطالبانیسم است. اصلاً مظهر طالبانیسم تحجر است. تحجر و دوری از عقلانیت، مظهرش همین است”.» و بعد نتیجه گرفته اید که «آیت الله خامنهای “عقل گرایی عرفی” یا تبعیت از “عرف عقلا” را طالبانیسم نامیده و زمامداران را به “عربزدگی جاهلی پیشا اسلامی” فرا میخواند.» در حالی که حداقل در اینجا نگاه او نگاه پرهیزدادن از تقلیدگرایی صرف از آرایی است که تاریخ مصرف شان سر آمده است. در کل مقاله ای جالب است اما یک ایراد اساسی به آن وارد است و آن این که شما کل دستگاه فقهی را با یک چوب رانده اید، در حالی که به اتکای تحقیقات مفصلی که در همین 20 ساله صورت گرفته دستگاه روحانیتی که پرچمدار ولایت فقیه است ریشه در روحانیت شیعه ای که کسانی مثل شیخ کلینی و ابن بابویه سردمدارشان بودند و نگرش سیاسی شان را فارابی تدوین کرد، ندارند و بیشتر دنباله روی روحانیون جبل عامل اند که از زمان صفویه به دستور همان دولت آمدند تا یک دستگاه تشریعی برای قداست بخشیدن به دولت صفوی ایجاد کنند. ریشه ی بسیاری از مشکلات عالم شیعه به همین مشکل برمی گردد و بسیاری از فقهای بزرگ مثل آخوند خراسانی، نایینی، محمدمهدی حایری یزدی و منتظری مخالف این قضیه بوده اند.
بهرنگ
(1) با سلام! آقای اکبر گنجی این جا در این نوشته در توضیح یک موضوع پای چندین و چند موضوع را به میان کشیده است. من به بخش کوچکی از آن می پردازم. اول "تعیین وجه مفهومیِ یک کلمه" را توضیح می دهم. بعد به شرح "پیشاعقل" می پردازم. بر این اساس دنیای نظری را به "عقل یا پیشاعقل" تقسیم می کنم. اشاره می کنم که جاهلیت در قرآن به معنی پیشاعقل است. از جمله به این اعتبار اسلام دین گذار از پیشاعقل به عقل است. در همین راستا توضیحاتی در باره یهودیت می آورم. آیاتی از قرآن را که در بارۀ مسیحیت است و معمولاً برای "دین در معنای پیشاعقل" ناخواناست می آورم و [آن را به فارسی] ترجمه می کنم. پس کلمۀ "قسط" را که "دین در معنای پیشاعقل" از آن سر در نمی آورد این جا می آورم و [آن را به فارسی] ترجمه می کنم. در ادامه بسیار مایلم توضیح دهم که عبارت "پیامبر الگوی مسلمانان است" دارای فحوای بسیار مشخصی است که درک آن برای دین در معنای پیشاعقل نا ممکن است. اگر نوشته طولانی شود این را به مجال دیگری وامی گذارم. تعیین وجه مفهومی یک کلمه اگر در یک رمان که نوشته پنجاه سال پیش است گفته شود: "تلفن نکردم چون که تلفن خراب بود." مراد از آن هرگز آیفون یا اندروید نیست. کسی که این کتاب را پنجاه سال پیش خوانده همان وقت تصویر یک باجه تلفن سرِ یک کوچه یا یک میدان یا تصویر یک دستگاه تلفن در یک ادارۀ مخابرات یا تصویر یک عدد تلفنِ شماره دار بر روی یک میز را به خاطر آورده است. این اما به ذهن یک بچۀ ده سالۀ امروز ـ نه امروز، نه 10 سال بعد و نه پنجاه سال بعد ـ هرگز خطور نمی کند و نخواهد کرد. عزیز من! آقای اکبر گنجی! این وضعیت و این نامتعین بودنِ وجه مفهومیِ یک کلمه در بارۀ کلمۀ "اسلام" و کلمۀ "انسان" نیز صدق می کند. اولی را ـ که در باره تلفن و به زمان ما نزدیک است ـ ما کمابیش متوجهیم؛ دومی را ما اما نامتوجهیم. ما باید توجه داشته باشیم که ما نه تنها در دنیای جدید بسر می بریم کلمات نیز در این دنیا دلالت بر مفاهیم جدید دارند. کلمۀ انسان در معنای جدید پدیدۀ مربوط به تأسیس سازمان ملل در سال 1945 میلادی است. صد یا صد و پنجاه یا دویست سال پیش این کلمه ـ در معنای متداول و گلوبال امروز ـ نبود یا معنای دیگری داشت. اسلام اما ـ با کمال تأسف ـ کماکان کلمه ای است که برخوردار از وجه تعین نیست. سبب آن به نظر من اسارات اسلام در چنبرۀ پیشاعقل است. ادامه در (2)
بهرنگ
(2) پیشاعقل چیست؟ آقای اکبر گنجی عزیز! شما را نمی دانم اما اجداد من ـ تا دو سه میلیون سال پیش ـ انسانِ میمون نما بوده اند. دُم داشته اند. پشم و مو داشته اند و به مرور که دُمب آن ها کوتاه شده و پشمشان ریخته مغزشان ـ به لحاظ فیزیولوژیک ـ شکل گرفته و تکوین یافته است. اجداد من چندین و چند صد هزار سال در مرحلۀ پیشاعقل گذران زندگی کرده اند تا آن که به مرور ـ به گفتۀ قرآن ـ چشم و گوش و عقل و حواس یافته اند. این که تشخیص دهیم مرز گذار از پیشاعقل به عقل در خط زمان کجاست معلوم نیست اما می توان فرض کرد که این گذار به شکل نامتقارن رویداده است. یکی یک جا و در زمانی؛ دیگری جای دیگر و در زمانی دیگر روی داده است. دین در این میان به دعوی قرآن ـ که کتاب خداست ـ نقش راهنما را در گذار انسان از پیشاعقل به عقل داشته است. در این رابطه به نظر مطالعاتی من اعتنای نظر به دو فاکتور نامتقارن بسیار مهم است. یکی پیدایی عقل و دیگری پیدایی حواس. اولی یعنی که همه انسان ها همزمان به مرحلۀ عقل نرسیده اند. دومی یعنی این که توازن کنونی میان حواس بشری ـ آن توازنی که اکنون علی العموم در نزد بشر وجود دارد ـ پیشتر نبوده است و به مرور ایجاد شده است. یعنی به نظر می رسد فانکشن های مربوط به حواس بشری نیز نامتقارن تکوین یافته اند و در طی زمان ـ و در طی زمانی طولانی ـ متوازن شده اند. تصاویر "نامعقول" و "خیالی" انسانِ پیشاعقل که ما آن را اسطوره یا خرافات می خوانیم و حتی دنیای اجنه و شیاطین به نظر من واقعی و هم خیالی است. واقعی از این نظر که حواس آدمی آن زمان ـ به نظر من ـ این گونه عمل می کرده است. یعنی توازن کنونی موجود میان حواس بشری در پیشاعقلِ تاریخ نبوده و به مرور به وجود آمده است. آقای اکبر گنجی عزیز! بیا با هم با این حرف ها به درِ خانۀ علامه طباطبایی برویم. علامه در جلد دوم تفسیر المیزان ـ ترجمه به فارسی ـ می نویسند: فرضیه داروین یک فرضیه است. آنچه مسلم است این که "خدا انسان را ـ که نوع مستقلی است ـ مستقیماً از زمین آفرید. یعنی زمانی بود که زمین و آسمان وجود داشت و در زمین موجوداتی بودند ولی انسان نبود. بعد خدا یک جفت نوع انسان را آفرید که سر سلسله نسل موجود بشر می باشد." (ص 154) ادامه در (3)
بهرنگ
(3) علامه در ادامه می نویسند: "خداوند متعال نوع انسانی را که آفرید قوای ادراکی در او به ودیعت نهاد. چشم و گوش و حواس باطنی برایش قرار داد و او را یک نیروی فکری عطا فرمود که بتواند به واسطه آن بر حوادث موجوده و گذشته و آینده اطلاع پیدا کند." (ص157) علامه در چند صفحه بعد می نویسند:"ظاهر آیه دلالت دارد بر این که ... هر چه به عقب برگردیم خواهیم دید که آشنائی انسان به رموز زندگی و اسرار طبیعت کمتر بوده ... در آن عصر مسلماً انسان فوق العاده ساده می زیسته و از شئون زندگی و مزایای حیاتی جز اندکی برخوردار نبوده و گویا از معلومات تنها علوم بدیهی و پاره ای از مطالب نظری و فکری را که برای ادامه حیات آن روزی لازم بوده داشته است.... برای سکونت به غارها و شکاف کوه ها پناه می برده و برای دفاع از دشمن به سنگ و چوب متوسل می شده است... حال گله گوسفندی است که دور هم جمع می شوند و در مسکنی آرام می گیرند و در چرا گاهی چرا می کنند و از چشمه آبی سیراب می شوند و اگر احیاناً اختلافی میانشان روی دهد بسیار ناچیز خواهد بود." (ص 174) آقای گنجی عزیز! حرف من هم جز این نیست. اختلاف من با علامه در این است که جد و آباد ایشان را "یک جفت" خدا آفریده و جد و آباد مرا خدا جور دیگر آفریده است. گذشته از این مهم است که توجه کنیم انسان نخست بر بستر تغییرات فیزیولوژیک از پیشاعقل به عقل رسیده است. انسان آنگاه در مرحلۀ عقل از جمله اقدام به مفهوم سازی کرده است. توضیحات جانبی: 1. آقای گنجی می نویسند: "ناسازگاریهای یهودیت و مسیحیت با عقل پیشینی و پسینی مدرن بیشتر از اسلام است." می نویسم: در مورد یهودیت البته که چنین است. تورات کتاب "گزارش تجربۀ دینی خداوند با قوم یهود در طی تاریخ بشر و در طول چندین هزار سال" است. تورات کتاب دینی به معنی "قرآن" نیست. شرح حال دینی "قوم یهود" است. این قوم ـ به استناد تورات و نیز قرآن ـ موضوع محوری پروژۀ دینی خداوند در طی تاریخ بشر بوده است. در روایت دین ـ به استناد قرآن ـ یهودیت از نوح تا عیسایِ مسیح را شامل می شود. تورات کتاب گزارش گذار از پیشاعقل به عقل در مراحل میانی تاریخ این گذار است. اسلام اما کتاب گذار از پیشاعقل به عقل در مراحل پایانی پیشاعقل است. ادامه در (4)
بهرنگ
(4) 2. مسیحیت به روایت قرآن کتابی به اسم انجیل داشته که غیر از انجیل کنونی است. انجیل کنونی روایت [روشنفکرانۀ] حواریون مسیح است. در قرآن در این باره [به زبان عقل و نه پیشاعقل] گفته می شود: "رسولان فرستادیم از برای تبیین. و نیز تحکیم موازینی دینی ـ تا در میان مردمان مناسباتی متوازن برقرار گردد. راه ـ به سود پیامبران و به سمت انسانیت ـ از جدال گذشت. نوح را فرستادیم و ابراهیم را و انبیا را از میان نوادگان آنان. کسانی راه یافتند اما کثیری به راه گمراهی رفتند. رسولانی دیگر فرستادیم و سپس عیسی را. در میان پیروان عیسی کسانی پیدا شدند که ـ به ابتکار خودشان ـ دینی بر اساس رأفت، رحمت و رهبانیت ایجاد کردند که مراد از آن ـ در آغاز ـ ترویج دین و ایمان ـ همچون انبیاء ـ بود و آنگاه به گمراهی کشانده شد. راه رسولان و انبیاء همچنان گشوده است. و "اهل کتاب" [یعنی قرآن دان ها، قرآن خوان ها، انجیل دان ها، انجیل خوان ها و نیز تورات دان ها و تورات خوان ها] بدانند که نمایندۀ خدا نیستند. و اصلاً کاره ای نیستند. خدا آن است که بود. کماکان خداست!.[آیۀ 25 تا 27 سورۀ الحدید] 3. آقای گنجی می نویسند: "فقها و مورخان مسلمان نشان دادهاند که تقریباً ۹۹ درصد احکام فقهی اجتماعی (قصاص، سنگسار، حج، خمس، و…)، احکام امضایی هستند." می نویسم: قرآن اساساً کتاب احکام نیست. کتاب گذار از پیشاعقل به عقل است. در درک غیر پیشاعقل از قرآن می توان گفت: انسان در مرحلۀ عقل می تواند خودش مناسبات خودش را مبنی بر عقل خودش تنظیم کند. نیازی به آیه و حدیث و روایت نیست. در ادامه می گویم: این که سید قطب می گوید سه چهارم قرآن "تصویر" است درست است. سید قطب ولی چون مسلمان پیشاعقل است از آن سر در نمی آورد. بیش از سه چهارم قرآن "تصویر" است. قرآن به تقویت "قوۀ تصور" می پردازد. مراد از آن تحکیم عقل است. تصویر و تصور الزامیِ عقل است. بی تصویر و تصور هرگز نمی توان به عقل رسید. این را سید قطب در کتاب "تصاویر فنی در قرآن" چنین فهمیده که خدای تبارک و تعالی نمایشگاه عکس دایر کرده است. می نویسد: معجزه است! قرآن کتابی تصویری است. زبان عربی پروردگار عالم در حد معجزه آسایی خوب است. این فرد عقل ندارد که بفهمد گفتن این که زبان عربی پرورگار عالم ـ که خلق کل شی ـ است ـ در حد معجزه آسایی خوب است تمسخر و اهانت است! ادامه در (5)
بهرنگ
(5) قسط در قرآن اسلام [به پیامبری محمدبن عبدالله] دین درهم کوبندۀ پیشاعقل است. قسط در این رابطه دو معنا دارد. در مواردی که در شکل "قسط و عدل" در قرآن می آید به این معنی است که "لازمۀ تحقق عدالت رد و نفی تبعیض است." در سایر موارد مراد از آن فرو ریختن دیوار میان "خودی" و "غیر خودی" است. تلقی "خودی" و "غیر خودی" از انسان بنیادی ترین اصل در یک جامعۀ پیشاعقل (قومی و قبایلی) است. قسط در کوتاهترین تعبیر یعنی: بساط "خودی" و "غیرخودی" را برچینید. دید و درکتان در بارۀ انسان بی تبعیض باشد. آیات مربوط به قسط در قرآن بدین شرح اند: 1. سورۀ آل عمران آیۀ 18: شهد الله أنه لا اله إلّا هو...قائماً بالقسط. خدا قائم به قسط است یعنی: خدا خودی و غیر خودی ندارد. ثروت، قدرت، مقام و موقعیت کسی در قبال خدا محل اعتنا نیست. داوری او در بارۀ همۀ انسان ها ـ به هر لحاظ ـ یکسان است. 2. سورۀ حدید آیۀ 25: لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و أنزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط. لیقوم الناس بالقسط یعنی [خداوند که "قائم به قسط است"] مردمان را به برقراری مناسبات انسانی میان خودشان فرا می خواند. [به این که از مدار خودشان بیرون آیند و همه را همچون خودشان بینگارند. روا را روا دارند؛ برای همه. ناروا را ناروا دارند؛ برای همه.] 3. آیۀ 3 سورۀ نساء: و إن خفتم ألّا تقسطوا فی الیتامی فانکحوا ... یعنی اگر برایتان جای نگرانی است که یتیمان را عین فرزندان و خویشان خود "خودی" ندانید با آنها ازدواج کنید تا "خودی" شوند. 4.سورۀ الرحمن آیۀ 9: و أقیموا الوزن بالقسط و لا تخسروا المیزان. رفتارتان را در کار و کسب تان با خودی و غیر خودی یکسان کنید. [تبعیض قائل نشوید.] ادامه در (6)
بهرنگ
(6) 5. سورۀ مائده آیۀ 8: یا ایهاالذین آمنوا کونوا قوامین لله شهداء بالقسط. و لایجرمنکم شنئان قومٍ ألّا تعدلوا. إعدلوا هو أقرب للتقوی. یعنی: رعایت قسط از الزامات ایمان است و رعایت آن در موارد خصومت های قومی نیز الزامی است. [هر کس را مقدم بر هر چیز انسان بدانید؛ همچون خودتان.] 6. سورۀ مائده آیۀ 42: وَ إِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ. ای پیامبر! در مواردی که مخالفین تو و دین تو و آن ها که با دین تو و خود تو دشمنی دارند برای داوری (غیر دینی) به نزدت می آیند می توانی بپذیری یا نپذیری. اگر پذیرفتی با آنان به معیار قسط (یعنی بی تبعیض) رفتار کن! 7. سورۀ حجرات آیۀ 9: "فأصلحوا بینهما بالعدل وأَقسطوا إن الله یحب المقسطین" یعنی: اگر میان دو گروه از مؤمنان خلاف و دشمنی بروز کرد میانشان ـ بی آن که مرتکب تبعیض گردید ـ مصالحه ای عادلانه برقرار کنید. با احترام داود بهرنگ
بهرنگ
با عرض معذرت: در شمارۀ (5) آمده: "دوری او در بارۀ همۀ انسان ها ـ به هر لحاظ ـ یکسان است." لطفاً "دوری" را به "داوری" تغییر دهید. ممنونم بهرنگ
پوریا
من گمان نمی کنم عقل گرایی عرفی اسلامی مبنای علمی داشته باشد . در این مورد نظر من به نظر دکتر سروش نزدیک تر هست . احکام فقهی سیاسی و اجتماعی به طور کلی تاریخ مصرفشان به پایان رسیده و با رفو کاری درست نمی شود . بهتر آن هست که عقل گرایی را بر مبنای معیارهای علمی و آکادمیک تعریف بکنیم و نه عقل چند نفر آخوند حوزوی .
میر ز ا رضا
آقای داوود بهرنگ: با تقدیم سلام خواستم از جانب خود تشکر نمایم از وقتی که صرف میکنید در مورد نگارش حاشیه های بسیار مفید و آموزنده تان در این سایت. یک نکته را اضافه کنم در مورد تایید فرمایشات شما در بالا: قرآن از برای گروه؛ اجتماع؛ جامعه؛ و یا قومی است که خداوند از آنها بعنوان «لقوم یعقلون» و یا «لقوم یتفکرون» و یا «لقوم یفقهون» صرف نظر از رنگ پوست و نژاد و موقعیت جغرافیایی و و و و آنها در کتابش نام میبرد. و بهمین جهت بقدری کلام خدا در قرآن تاکید بر از کاربد «عقل» و «فکر» میکند که در آیه کلیدی ۱۰۰ از سوره ۱۰ روشن و واضح بیان میدارد که خود رب العالمینش بر کسانیکه عقل را بکار نمیبرند «رجس» که در عربی ۱۰۰ ها برابر از «نجس» و یا «نجاست» آلوده تر و ناپاکتر است قرار میدهد. و ۱۰۰۰ و دهها هزار افسوس از اینکه اذعان داشت که اکثریت به اصطلاح مسلمانان در عصر حاضر به این ویروس خانه برانداز دچارند از مرحمت به اصطلاح روحانیون و یا معلمان دینیشان. با عرض ادب و احترام
irani
از نظر سویه ها و محتوا انتقادی، آقای گنجی با آقای زیباکلام اشتراکات دارند اما آقای گنجی اندکی بیشتر 20 هزار دنبال کننده دارد ولی فیسبوک آقای زیباکلام حدود 380 هزار! در کامنتها هم چندین برابر گاه دهها برابر در پای هر مطلب، چرا؟ بنظرم، دلیلش، احساس عموم از تاثیرگذاری مطلب و کامنت است. چرا که آقای زیباکلام خوشبختاه آزادانه در داخل نقد میکند، او همچنان در نهادهای حکومتی و میان افراد صاحب نفوذ کلام و روابطی دارد، میتواند تا حدودی از پرده توهمات تئوری توطئه و بدینی بگذرد و نقدش در بهبود اوضاع احتمالا موثر باشد. مشکل اصلی تقریبا اکثر منتقدان ایرانی از شخص معمولی من نوعی تا آقای گنجی این است، حکومت ما را غیر خودی میپندارد و اعتماد نمیکند و هر انچه نقد کنیم تصور میکند دشمنی و توطئه است!، حتی اگر انتقاد سازنده و به نفعش باشد. یعنی ممکن است نقد منو نوعی هر چند برای نفع مردم باشد ولی همزمان سودش برای حکومت هم برسد، بویژه انتقادهای سازنده در بهبود امور اقتصادی یا روابط خارجی. مثلا تنش زدایی، رفع خصومت، ایجاد رابطه با تمام دنیا، موجب افازیش امنیت و کاهش ریسک سرمایه گذاری در ایران شده و شرایط پذیرایی از دهها میلیون گردشگر را فراهم میکند. هر گردشگر به قول خودشان، 1300 دلار ارز آوری دارد و چند برابر بیشتر هر بشکه نفت درامد و اشتغالزایی دارد! امال حکومت عملا خود و ملت یران از این فرصت مهم اقتصادی سیاسی محرم کرده است!
irani
برای جلوگیری از سوءتفاهم : من اصلا نخواستم از این مقایسه بگویم ارزش ذاتی و محتوایی میان مطالب آقایان صادق . زیباکلام و اکبر گنجی را در واقع چه برخی مطالب آقای گنجی به دلیل آزادی عمل بیشتر در انتشار نظراتش، به مراتب مفیدتر باشد برای حکومت، منتها او برچسب غیر خودی خورده است! در این میان، منتقدان ناشناس حتی وضع بدتر است. بدبینی و توهم تئوری توطئه چنان بالاست، فقط عده ای معدودی معتمد نظام هستند. در واقع مغز مولف المفید برای نظام بسیار کوچک شده است! نظام با خودی و غیرخودی کردن منتقدان، تا حد زیادی خودش را از نعمت بهبود امور محروم کرده است!
شاهد
من هم به نوبه خود می کوشم بفهم گنجی چه می گوید . گنجی از فقیهان می خواهد تا محمد را الگوی خود قراردهند 1: گنجی بدرستی می گوید کوشش محمد برای عقل به جای پیشا عقل بوده است . همه محدثان تاریخ اندیشه بر این باورند که عقل و دین ریشه های یکسانی دارند الف : هردو باور دارند جهان قابل شناخت است ب: هردو باور دارند دانایی فضلیت است . ج : هردو می کوشند تفسیری مشخص برای جهان مشوش ارایه دهند . اینکه منبع شناخت کجاست و فضیلت چه چیزی است و کدام تفسیر درست است امری است در نگرش دین و عقل متفاوت است اما در اساس پایه ها یکی است . فقها نیز به عقل باور دارند و وجود خود را برای تفسیر عقلی جهان ضروری می دانند . 2: گنجی بدرستی می گوید محمد برخی احکام پیش از اسلام را امضا کرده است . محمد سگنسار و قصاص و و رجم و برده داری را از احکام پیش از اسلام امضا کرده است . و خود به اجرای انها همت گماشته است تاریخ طبری از سه کنیزی سخن می گوید که سهم حضرت در غزوات بوده و ایشان پس از سه سال در اختیار داشتن در بازار برده داری یمن می فروشد . د ر مقابل محمد بسیاری از اعمال را به جا هلیت منسوب کرده است . گنجی به برخی اشاره می کند عمده اعمال منسوب به جاهلیت انهایی است که ضد قوام و شگل گیری انسان جدید و حکومتی جدیدی است که محمد ساخته است . انها جاهلی هستند و باید از میان برداشته شوند چون قوام و دوام حکومت جدید را از میان می برند پس باید حاملان این افکار و باورمندان این احکام با ا تهام پیروی از جا هلیت منکوب و معدوم شوند .اما گنجی بر یکی از رفتار های جاهلی انگشت می گذارد . گنجی در باره این رفتار از زمخشری نقل قول می کند "مراد از الجاهلیه الاولی عبارت از جاهلیت پیشین است که از آن به “جاهلیه الجهلأ جاهلیت نادانان” هم تعبیر میکنند و مراد جاهلیت زمان حضرت ابراهیم است که در آن زمان زنان پیراهنی از جنس لولو میپوشیدند و در خیابان راه میرفتند و خود را به مردان نمایش میدادند." با توجه به روش محدثان اسلامی در پلید جلوه دادن رفتار های " ضد اسلامی " به کلام امروز زنان در عصر جاهلیت بی حجاب بوده اند و پیامیر این رفتار جاهلی را منع می کند
شاهد
3:: بنابراین از دید گاه فقها اگر بنگریم محمد هر حکم و رفتاری که برای تداوم حکومت ضروری بوده است را امضا می کند و هر حکم و رفتاری که ضد سلطه و کوشش او برای ساختن انسان اسلامی است را منسوب به جاهلیت می داند و منکوب می کند . بی حجابی جاهلی است . متفاوت بودن جاهلی است اما برده داری و رجم و قصاص با جامعه جدید می خواند . ایت الله خمینی هم دقیقا همین کار را در ساختن انسان نو شیعی انجام داد . متفاوت زیستن غربی و جاهلی پهلوی است . بی حجاب غربی وجاهلی پهلوی است . فرزند کمتر زندگی بهتر غربی وجاهلی پهلوی است .اما سود بانکی و ماشین و اتم را که از غرب امده را امضا می کنیم چون موجب پایداری حکومت است . اگر به استدلال فقها در پیروی از محمد گوش کنیم و انرا با استدلال گنجی مقایسه نماییم می توانیم در یابیم که کدام یک در پیروی از محمد صادق تر هستند
مشکلات
کامنتهای مهم که نشان میدهد مردم از قوانینی که به نام اسلام و تشیع امامیه توسط دولت وضع شده در وضع بغرنجی گرفتارند! مالیاتهای نامعقول و سنگین، بدون در نظرداشت وضعیت مردم، گاه آخرین امیدهیا فقرا برباد میدهد!: یکی از مشکلات مردم، مسائل وراثت است. https://www.radiozamaneh.com/357352
ماجد سقزی
عنوان مطلب را دیدم ،ناخوداگاه یاد کتاب عرب زدگی جلال ال احمد افتادم، و شرم میکنم که جنین آش قلم کاری را زمانی ما ابلهان دست به دست میکردیم،،براستی آدمهای علط انداز مانندان مرحوم چقدر بی مسئو لانه کتاب مقاله می نوشتند رهبری بنا به اد عای ، برادر حلوا خورش ا قا شمس رهبری روشنفکر های زمانه خود بود ، بیجاره مردم ایران با ایه جما عت رو سنفکر ،ماندهاند با آخرین شاهکار روشنفکری جمبهوری اسامی اعجوبه آقا جلال امام خمینی و میرات داراش جه کنند،،،،
ماجد سقزی
عنوان مطلب را دیدم ،ناخوداگاه یاد کتاب عرب زدگی جلال ال احمد افتادم،(البته نویسنده هم اشارهای دارند) از مردم و خود شرم میکنم که جنین آش قلم کاری را زمانی ما ابلهان دست به دست میکردیم،،براستی آدمهای علط انداز مانندان مرحوم چقدر بی مسئو لانه کتاب و مقاله می نوشتندو بنا به ادعای ، برادر حلوا خورش ا قا شمس رهبری روشنفکر های زمانه خود هم یدک می کشیدند ، بیجاره مردم ایران با طناب این جماعت به چه ظاهی افتادند و ،مانده اند با آین شاهکار روشنفکری، جمبهوری اسامی و اعجوبه آقا جلال، امام خمینی و میرات دارانش جه کنند،،،،
m
اشتباده نویسنده این است که توجه نکرده که دوره جاهلیت اعراب در واقع دوره عقل گرایی بوده بنابراین خود محمد هم مثل بت پرستان عرب عقل گرا بوده و به همین دلیل بعضی عقاید و قوانین اعراب عقل گرای جاهلیت را تایید کرده و جزو قوانین اسلام کرده. اعراب به قوانین خدای ناپیدایی در آسمانها که هرگز به طور مستقیم با انسانها حرف نمی زند عقیده نداشتند و بتهایشان هم در خانه کعبه نشسته بودند و حرفی نمیزدندو دستور جهاد و کشتار و فرمانبرداری به اعراب جاهلیت نمیدادند برای همین این اعراب جاهل مجبور بودند مثل همه انسانها از عقل خود درست کردن قوانین شان استفاده کنند. اما محمد بعد از رسیدن به قدرت با زور شمشیر خود را نماینده خدای مقدسی اعلام کرد که قوانینی مقدس و تغییر ندادنی را به انسانها تحمیل کرده که هر کس این قوانین را پیروی نکند باید کشته شود . خود را هم نماینده این خدا و گفته های خود را وحی از جانب این خدا قرار داد. اعراب جاهلیت مجبور بودند عقل گرا باشند چون مثل همه مثل همه انسانها به دنبال بهترکردن خود و زندگیشان بودند. . اما مسلمانان امروزه اجازه عقل گرایی ندارند و مجبورند هر آنچه که محمد گفته و در قرآن نوشته دنبال کنند و اگر کسی برخلاف محمد و قرآن چیزی بگوید و سعی کند با عقل خودش رفتارها یا دستورات و قوانین محمد و اسلام را تعبیر کند به دستور خود محمد دچار اعدام و زندان و شکنجه میشود. محمد هرگز نگفته که پیروان او باید مثل او و اعراب بت پرست از حق استفاده از عقل و نتیجه گیری عقلانی استفاده کنند بلکه دستور داد هرکس که بر علیه عقاید او حرفی میزد بکشند و شکنجه کنند. و چون اسلام محمدی هم به کمک جانشینان او به همان صورت که او میخواست با شمشیر و زور به دیگر انسانها تحمیل شد حتی امروزه هم این مشکل هست که مسلمانان اجازه تغییر دستورات اسلام را که بسیاری برگرفته از آداب و رسوم اعراب 1400 سال پیش است ندارند. آنهایی که به اسلام ناب محمدی اعتقاد دارند سر دیگر اندیشان را میبرند و امکان تغییر در یعضی عقاید ضد انسانی این دین را از بین میبرند.
بهرام
فقیهان کلهم با عقل مشکل دارند عرفی و غیر عرفی فرقی نداره در حوزه تحت عمل جراحی قرار می گیرند و مغزشان خالی می شود و به جای عقل درون حمجمه نقل می ریزند .