● نگاه نزدیک
آماده باش: ورود طبقه کارگر
اسماعیل منصفی – شواهدی قوی حاکی از این است که در آینده نزدیک طی یک روند مشخص با به صورت یک جهش غیر مترقبه شاهد تلاش فعالان سیاسی و صنفی طبقه کارگر برای دگرگون کردن معادلات سیاسی خواهیم بود.
شواهدی قوی حاکی از این است که در آینده نزدیک طی یک روند مشخص یا به صورت یک جهش غیر مترقبه شاهد تلاش فعالان سیاسی و صنفی طبقه کارگر برای دگرگون کردن معادلات سیاسی خواهیم بود.
گزارههایی به ظاهر پراکنده
- در ایران، نهادهای مهمی همچون بانک مرکزی، مرکز آمار ایران و سازمان برنامه و بودجه که صحت عملکرد و اثرگذاری بسیاری از کارویژههای آنها برای کنترل خطاهای مدیریتی، ارتباط مستقیمی به استقلال آنها دارد عملاً تحت فرمان مستقیم دولت هستند.
- نرخ بیکاری تحصیلکردگان به بیش از ۳۵ درصد افزایش یافته است. به زبان سادهتر از هر سه تحصیلکرده ایرانی یک نفر بیکار است.
- به طور متوسط سالانه ۸۰۰ هزار نفر در مراکز آموزش عالی ایران پذیرفته میشوند، ولی در هر سال حدود فقط ۳۰۰ هزار نفر از آنان جذب بازار کار میشوند. به زبان سادهتر تقریباً سالی ۵۰۰ هزار تحصیلکرده بیکار به جمعیت بیکاران کشور اضافه میشود.
- طبق آمار سرشماری نفوس و مسکن سهم جوانان ۱۵ تا ۲۹ سال از جمعیت کشور در سال ۹۵ کمی بیش از ۲۵ درصد بوده است. این نرخ در حدود ۶,۵ درصد نسبت به سرشماری قبلی کمتر است. به زبان سادهتر باید گفت در حالی که جمعیت ایران پیرتر میشود، جوانان ایرانی بیکارتر میشوند.
- طبق برخی آمارها از حدود ۱۲.۲ میلیون نفر جمعیت دارای تحصیلات عالی و یا در حال تحصیل در کل کشور، ۵.۷ میلیون نفر غیرفعال هستند. به زبان سادهتر بیش از نیمی از دانشجویان و فارغالتحصیلان ایرانی هیچ نقشی در تولید ندارند.
- رئیس فراکسوین اشتغال مجلس: آموزش در کشور ما به گونهای است که تنها ۳۰ درصد تکنسین مورد نیاز بنگاههای اقتصادی تربیت میکنیم و ۷۰ درصد تحصیلات تکمیلی آموزش میدهیم.
- وزیر بهداشت محبوب دولت و اصولگرایان: نباید انتظار داشته باشیم که دولت به تنهایی اشتغال ایجاد کند و مشکلات این حوزه را برطرف کند.
- حسن روحانی: «توان ما برای اشتغال چقدر است؟ ما با امکانات فعلی نمیتوانیم پاسخگوی این تعداد متقاضی کار باشیم.»
- طبق تعریف مرکز آمار ایران و دولت جمهوری اسلامی فرد شاغل کسی است که در هفته یک ساعت کار کند. میزان دستمزد این ساعت کار هیچ تاثیری در اینکه فرد مورد نظر شاغل است ندارد!
- در ایران افزون بر گسترگی «بیکاری مطلق»، با گستردگی پدیده اشغال ناقص هم روبهرو هستیم. کسی که در هفته کمتر از ۴۴ ساعت کار میکند در وضعیت اشتغال ناقص است. باز هم میزان دستمزد هیچ تاثیری در تعریف این مفهوم ندارد. در ایران ۲۷ درصد کل نیروی کار یعنی رقمی معادل با ۵,۵ میلیون نفر اشتغال ناقص دارند.
بمب جمعیتی
در ماجرای حمله عراق به ایران، به دلیل سیاستهای داخلی و خارجی غلط حاکمان اسلامی که به جای علم و عقلانیت بر پایه تفکرات شیعی و نظرات مبتنی بر ولایت فقیه استوار بود، خیلی زود فهرست بلندی از کشورهای همسایه و قدرتهای بزرگ نظامی و صنعتی جهان به حمایت مالی و تسلیحاتی ارتش صدام پرداختند. در جبهههای ایران آنچه باید جلوی جنگافزار و تکنولوژی نظامی را میگرفت گوشت و خون انسان بود. جنگ هشت سال به طول انجامید و برای تامین منابع انسانی جنگی که قرار بود تا آزادی قدس ادامه پیدا کند سیاستهای تشویقی برای افزایش زاد و ولد در دستور کار دولت و حکومت قرار گرفت.
درسال ۱۳۶۵ نرخ رشد جمعیت به ۳,۹ درصد رسید و به طور میانگین در هر خانوار ایرانی بیش از ۵ نفر زندگی میکردند. کمی پیش از مرگ خمینی جنگ ایران و عراق به پایان رسید و تقریبا سی سال بعد با اینکه در سال ۱۳۹۵ نرخ رشد جمعیت به ۱,۲ درصد رسیده است اما توده جمعیتی حاصل از سیاستهای تشویقی زاد و ولد در زمان جنگ به صورت یک بحران جدی از این دولت و به دولت بعدی حواله داده میشود. «دهه شصتیها»، همان توده جمعیتی که حسن روحانی میگوید قرار بوده است توسط دولت خاتمی و احمدینژاد برای آنها شغل و مسکن و ازدواج تدارک دیده میشده و نشده است. یک توده جمعیتی جوان است که بهترین سالهای عمرش را در دوران سیاه تحریمهای محمود احمدینژاد و رکود اقصادی حسن روحانی از دست داده است و حالا بدون شغل، بدون امنیت شغلی، و بدون مسکن و چشم اندازی امیدبخش است. آن وقت علی خامنهای، ولی فقیه، از آنان انتظار دارد تا زاد و ولد کنند و جمعیت ایران را به ۱۵۰ و بلکه ۲۴۰ میلیون نفر برسانند!
چرا بحران بیکاری «دهه شصتیها» اکنون خودش را نشان داده است؟
در یک تصمیم حکومتی-دولتی ظرفیت دانشگاههای کشور از ۱۱۰ تا ۱۵۰ هزار نفر سال به قدری افزایش پیدا کرد که حالا سالهاست ظرفیت پذیرش دانشگاههای کشور از تعداد داوطلبان کنکور بیشتر است. دانشگاههای دولتی افزایش ظرفیت دادند، انواع و اقسام دانشجویان شبانه و پولی به پذیرفتهشدگان دانشگاهی افزوده شد، دانشگاه آزاد به صورت بی حساب و کتاب رشد کرد و انواع و اقسام دانشگاههای پیام نور و علمی کاربردی و غیر انتفاعی نیز به بازار آموزش ایران افزوده شدند تا هم سود جدیدی از "خصوصی شدن" و "پولی شدن" آموزش در ایران نصیب فعالان بازار در ایران شود و هم توده جمعیتی جویای کار به جای روانه شدن به بخش تولید و بازار کار به سمت دانشگاهها هدایت شود. این سیاست همچنان ادامه دارد و جوانان ایرانی زیادی سالها به جای ورود به بازار کار قسمتی از عمر خود را در دانشگاهها میگذرانند و در رشتههای تحصیل میکنند که به گفته خود مقامات حکومتی هیچ نیازی به آنها در سیستم تولید و ارائه خدمات در ایران وجود ندارد. اکنون آنها به صورت دستههای چند صد هزارتایی با مدرک لیسانس و فوق لیسانس و دکتری از دانشگاهها خارج میشوند و جویای کار هستند.
شرایط امروز ایران چگونه است؟
- قیمت نفت از ۱۲۰ دلار به حدود ۴۰ دلار در هر بشکه کاهش یافته است و تحلیلها نشان میدهد سقوط قیمت نفت همچنان ادامه خواهد یافت.
- هزینههای مالی هنگفت دخالتهای نظامی جمهوری اسلامی ایران در سوریه، لبنان و یمن و غیره هر روز بیشتر میشود و پولهای زیادی به جای سرمایهگذاری در ایران صرف جنگ و جنگافروزی میشود.
- ضربات کشنده دوران تحریمهای هسته ای، اقتصاد ایران را از هم پاشیده و به رغم امضای برجام، همچنان تحریمهای سنگینی از طرف آمریکا سیستم بانکی و بخشهای مختلف اقتصادی ایران را کند یا کاملا فلج نگاه داشته است.
- سهمخواهی نهادهای قدرتمندی همچون سپاه پاسداران و نهادها و افراد وابسته به بیت مراجع، قوای مقننه و قضائیه، آستانهای مذهبی، شبهه نظامیان سازماندهی شده همچون بسیج و هئیتهای مذهبی و غیره بیش از پیش شده است. در نتیجه بخش زیادی از سود هنگفت اقتصاد مبتنی بر قاچاق و رانت یا از کشور خارج میشود یا صرف درگیریهای سیاسی میشود و یا صرف کالاهای مصرفی و تجملات زندگی افراد برخوردار میشود.
- فساد گسترده اقتصادی همه بخشهای دولت و حکومت را در بر گرفته و ارقام نجومی به جای هزینه شدن در جهت منافع جامعه و عمران و ابادانی کشور به جیب افراد و گروههای خاص میرود.
- فقدان برنامه جامع و عملی درباره آینده مدیریتی ایران در مقیاس کل جامعه کاملاً محسوس است و کرسیهای علمی دانشگاه عملا در دست وابستگان به قدرت و افراد فاقد رویکرد منافع ملی و اجتماعی قرار گرفته است.
چه تغییراتی در چشمانداز است؟
وزیر کار دولت اول و دوم حسن روحانی فردی به نام علی ربیعی است. او یکی از چهرههای امنیتی حاضر در دولت حسن روحانی است که با نام مستعار «برادر عباد» در حوزههای کار و کارگری فعالیت داشته است. به زبانی صریح و مستقیم، او متلاشی کننده هستهها و تشکلات مستقل کارگری و هدایتگر مشت آهنین جمهوری اسلامی در مقابل اعتراضات کارگری بوده است.
جدای از بولتنهای امنیتی که در اختیار سران نظام قرار میگیرد و مردم ایران از آنها بی خبر هستند، علی ربیعی اولین چهره امنیتی جمهوری اسلامی است که به صورت علنی از یک غیر سخن میگوید: «جنبش دانشجويي كه در گذشته و در حال شاهد آن هستيم و خواسته هاي سياسي دارند، در آيندهاي نه چندان دور در درون محيطهاي كاري مستقر خواهند شد. باتوجه به اينكه متقاضيان كار الان درباره سطح سواد و تحصيلات خود كم اظهاري ميكنند تا بتوانند در جايي شاغل شوند، كارگران آينده واجد شرايط خاصي هستند و فقط خواستههاي صنفي را دنبال نمیكنند.»
ایران تبدیل به سرزمین دکترهای بیکار شده است. نه دانشگاههای ایران جایی برای پذیرش هیئت علمی جدید دارند و نه سیستم اقتصادی ایران نیازی به آنها دارد. اوضاع فوقلیسانسها و لیسانسها بهتر از این نیست. چهار تا هشت سال از زندگی آنها در دانشگاه گذشته است و حالا بیکار، راننده اسنپ، فروشنده، مغازهدار و مشغول کارهای غیر مرتبط با رشته تحصیلی هستند و یا در شرایطی کار میکنند که تقریباً شرایطی نزدیک به کارگران ساده در ایران است. آن دسته که روی کاغذ بین ۲ تا ۳ برابر حداقل دستمزد قانونی دریافتی دارند در عمل با تاخیر در دریافتها مواجه هستند و از این پروژه به آن پروژه آوارهاند و اگر قرارداد یک ساله کار داشته باشند کلاه خود را به هوا میاندازند.
از طرف دیگر دولت حسن روحانی عملاً نشان داده است برای خروج از رکود اقتصادی، تشویق سرمایهگذاران خارجی و رقابت با بورژوازی نظامی ایران تصمیم به قربانی کردن نیروی کار ایران گرفته است. اعزام عجیب و غریب زرهپوشها برای سرکوب اعتراضات دو کارخانه هپکو و آذرآب که در مجموع فقط دو هزار نفر نیروی کار دارند نشان میدهد که دولت سرکوب شدید نیروی کار و اعتراضات کارگری را در دستور کار خود دارد. طرحهای اشتغالزایی دولت نیز از جنس طرح کارورزی است که در آن نیروی دانشگاهی و بیکاران با یک سوم حداقل دستمزد و بدون بیمه راهی بنگاههای اقتصادی میشوند تا چند ماه دیگر نیز جزء آمار بیکاران محاسبه نشوند. همچنین دولت بعد از ناکامی در تغییر قانون کار ایران، برای تشویق سرمایهداران داخلی و خارجی تمایل به دور زدن قانون کار تحت عناوین مختلف دارد.
با این شرایط آینده طبقه کارگر ایران چگونه خواهد بود؟
بزرگترین طبقه اجتماعی به معادلات سیاسی ایران وارد میشود
تاکنون یکی از دلایل اصلی غیرفعال بودن طبقه کارگر در ایران در همه عرصههای اجتماعی، عدم مشارکت فعال این طبقه در سیاست بوده است. سطح پایین سواد، ساعات کار زیاد و دستمزدهای کمی که فرصت و امکانی برای مطالعه، تفکر و پیگیری مسائل سیاسی به این طبقه نمیداده است. بنابراین این طبقه در دو دهه اخیر آگاهی و سازماندهی لازم برای کنشگری بر پایه منافع طبقاتی خود را نداشته است. در نتیجه سقف فعالیت این طبقه بر پایه آگاهی خودبهخودی، سبک عمل این طبقه اعتراضات مقطعی بوده و در معاملات کلان سیاسی و اجتماعی حداقل دو دهه اخیر ایران همیشه مجبور به دنبالهروی و حمایت از افراد و طبقاتی شده است که اشتراک منافعی با طبقه کارگر ایران (فروشندگان نیروی کار اعم از کار یدی یا فکری – چه در بخش تولید و چه در بخش خدمات)نداشتهاند. اما اکنون ۵,۵ میلیون نفر نیروی جوان از بدنه اصلی نیروی کار ایران (اعم از شاغل یا عضو ارتش ذخیر کار؛ یعنی بیکار) افرادی هستند که:
- تحصیلات دانشگاهی دارند.
- به مسائل سیاسی آشنایی بیشتری دارند.
- زبانهای خارجی در بین آنها به صورت معناداری رواج بیشتری از گذشته دارد.
- با وسایل ارتباط جمعی، تکنولوژی ارتباطی و شبکههای اجتماعی آشنایی دارند.
- دارای شناخت حداقلی از فعالان سیاسی و صنفی دانشگاه هستند که ممکن است بعد از دوران دانشگاه نیز به فعالیتهای اجتماعی و سیاسی خود ادامه داده باشند.
- الگوی موفقیت آنها (کار – خانه – ماشین – پول -...) کاملا رویایی خارج از دسترس شده است و اکنون یا بیکار هستند و یا با شرایط "نزدیک" به کارگران ساده کار میکنند.
- از همه مهمتر اینکه به جز خواستههای صنفی و فردی، به درجاتی حامل خواستهای سیاسی و جمعی هستند.
نتیجه محتمل آن است که تغییر کیفی این طبقه سبب شود در آینده نزدیک طی یک روند مشخص با به صورت یک جهش غیر مترقبه شاهد تلاش فعالان سیاسی و صنفی این طبقه برای ورود این طبقه به معادلات سیاسی و معادلات قدرت باشیم که در نتیجه آن، تغییر سبک سیاستورزی و فعالیتهای انتخاباتی و غیر انتخاباتی نیروهای حکومتی و مخالفان نیز دستخوش تغییرات جدی خواهد شد.
در گذشته فعالان صنفی و سیاسی بعد از فارغالتحصیلی یا جذب چرخه کار و زندگی معمولی میشدند یا از ایران خارج میشدند. عده کمی نیز باقی میمانند که همچنان در برهوت فعالیت سیاسی در ایران دست و پا میزدند؛ یا در ستادهای انتخاباتی و به نفع دولت و قدرت، یا منتقد و مخالف دولت و حکومت میماندند. بخشی در انزوایی خواسته و ناخواسه قرار میگرفتند و تعدادی دیگر نهایتاً مشغول مقالهنویسی و فعالیتهای کوچک میشدند. از همه مهمتر اینکه آنهایی که داعیهدار فعالیت به نفع طبقه کارگر بودند همواره در معرض این نقد بودند که فاقد ارتباط ارگانیک با بدنه طبقه کارگر هستند. حالا شرایط در حال تغییر است. آن ارتباط ارگانیک بین روشنفکر و جامعه، بین فعال سیاسی و جامعه، بین فعال کارگری و طبقه کارگر، قرار است طور دیگری و به دست خود حکومت رقم بخورد.
دولت مستقر و حداقل دو یا سه دولت پس از آن مستقیماً با تغییر در ترکیب نیروی کار مواجه است. گویی قرار است بعد از سالها که عبارت فعال کارگری تنها صفتی زینتی جهت توصیف عدهای از اکتیویستهای ایران بوده است حالا این عبارت اسم رمز مقاومت و مبارزه در آیندهای نزدیک شود.
سوای تغییراتی که طبقه کارگر جدید در سپهر سیاسی ایران اعمال خواهد کرد، این پیشبینی بسیار محتمل است که اگر فعالان کارگری و گروههای مدعی فعالیت کارگری از هم اکنون خود را برای این تغییر آماده نکنند و برای آن برنامه نداشته باشند حذف میشوند و یا به صورت واکنشی در مسیرهایی اندیشیده نشده کشیده خواهند شد.
همچنین نیروهای سیاسی مخالف "مجبور" هستند این تغییر بزرگ را به رسمیت بشناسند و برای آن آماده باشند، چرا که دیگر کم و کیف نیروی طبقه کارگر همچون سابق نخواهد بود و این نیرو نیرویی نیست که بتوان صرفاً از طریق مطالب فعلی سایها و شبکههای خبری و سبک فعالیتهای مرسوم در سالهای اخیر بر آنها تاثیر گذاشت. چه برای آنانی که منافع آنها با منافع این طبقه همپوشانی دارد و چه برای آنانکه با این طبقه تضاد منافع دارند، شرایط جدید به تحلیلهای جدیدی نیاز دارد که نتیجه آنها از تغییر تاکتیک تا تغییر استراتژی را سبب خواهد شد چرا که تغییر فرم و محتوای فعالیت سیاسی، صنفی و اجتماعی و نیز تمامی فعالیتهای فرهنگی و هنری مرتبط با آن امری غیر قابل انکار و اجتناب ناپذیر است. قطار تاریخ در هیچ ایستگاهی منتظر هیچ فرد و گروهی نمیماند.
نظرها
مرادی
باید به آگاهی بیکاران آماده و مهیا و جویای کار این نکته نیز رسیده باشد که رفع نیازهای طبیعی همه در کتاب الهی ثبت و ضبط است و حق مسلم آنهاست ... الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ (7) فصلت وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ (10) فصلت قدرتمندان نمی توانندانباشت کننده رزق و ثروت در نسل خود و خانواده خود باشند و زکات ندهند...اگر چنین کنند مفسد در زمین هستند و باید مجازات شوند... و حاکمان در لباس مقدس نمی توانند توجیه کننده فقر و فاقه آنها باشند و مانع از خواسته بر حق آنها شوند... و خداوند بر کمک به آنها قادر است: أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ (39) حج با بینش مقدس راحت تر و مطمئن تر به نبرد با مقدس نمایی میتوان رفت...مگر اینکه تا فرصت دارند مقدسین بیدار شوندو به مسئولیت خود که همان قیام بالقسط است عمل کنند...
روزبه
آقای مرادی نان مسکن آزادی نیازهای اولیه بشر است و احتیاج به توجیح الهی بشکل آیه کتاب دینی ندارد لطفا دین را ازسیاست جدا کنید ما هر چه میکشیم به همین علت است . باورهای دینی خودتان را در زندگی روزمره خودتان پیاده کنید و بس.
مرادی
جناب روزبه پس چرا در رسیدن به "نان مسکن آزادی" دوام نیاوردند و دوام نمی آورند؟ تا شما توجیه الهی نکنید و ترس از مجازات و تشویق به پاداش الهی مطرح نباشد حمایت توانمندان مومن را همراه نخواهید داشت و ضعیفان سوء استفاده خواهند کرد... دسیسه های شیطانی قدرتمندان فاسد و مسرفین و مستکبرین اثر خواهد کرد و جامعه دارای "نان مسکن آزادی" از درون سست میشود...
مرادی
جناب روزبه انسان پس از طی دوران طولانی و سعی و خطای بسیار امروزه در چنبره الگوهای ناقص برخاسته از استدلالات ناتمام خود گرفتار شده است و به وحدت نظر نمی رسد....ناتمامیت استدلال خود را ثابت کرده است.... تنها با امداد از خارج از سیستم دنیایی و استدلالی خود به تمامیت خواهد رسید... شما وضعیت امروزی مسلمین را حاصل از تعلیمات قرآنی ندانید... مسلمین قرآن را متن یکپارچه نمی دانند و در جمع آوری آن شک و تردید دارند و در عمل بیشتر به روایات و احادیث استناد میکنند... قرآن سیستم یکپارچه ای است که متصل خواندن آن و کلیت بخشی بدان حاصلش ابتدا عیان شدن اعجاز خود قرآن و سپس رضایت دادن قلبی به ارتباط انسان ها و فداکاری در ازای پاداش الهی است... قدرتمندان ایشان با ایجاد دستگاههای عریض و طویل تبلیغاتی به این جدایی ها ادامه میدهند.و از آن حمایت میکنند...
راهی
تا هنگامی که این طبقه کارگر برای زیارت به مشهد و جمکران و کربلا و مکه می روند و در مراسم عزاداری شرکت می کنند و روزه می گیرند و زنان و دختران خودشان را وادار می کنند حجاب داشته باشند، عملا لشگری هستند برای آخوندها و سپاهیان حاکم بر ایران. شاید این کارگران برای دریافت حقوق های پرداخت نشده روبروی حاکمیت قرار بگیرند اما در زندگی روزمره همچنان تکیه گاهی هستند برای همان حاکمیت ارتجاعی.
مرادی
جناب راهی تا شما هم "مشهد و جمکران و کربلا" را با "مکه" همردیف میگیری نمی توانی برای کارگر مسلمان راه خروج از خرافات را نشان دهی... دوست عزیز باید بتوانی دین خالص را نشان دهی...دین وارونه را افشا کنی... همواره افرادی که میخواستند این راه را بروند در نیمه راه نابود شده اند و حرکت آنها قطع شده است...باید در تعداد زیاد در این راه افراد روشنفکر تلاش کنند و مفاهیم دین خالص را بین کارگران رواج دهند... دین همچون نیرویی طبیعی در نهاد هر انسانی که به اسراف و استکبار و فساد نیافتاده است (همچون کارگران مظلوم) وجود دارد و نمی توانید آنرا در وجود ایشان از بین ببرید بلکه باید صورت انحرافی آنرا به شکل اصلی درآورید...
صمد
اعتقاد یا عدم اعتقاد به ماوراء طبیعه و مذهب درست مثل ذائقه است. کسی ممکن است از طعم بادمجان خوشش بیاید یا آن را نپسندد. با هزار دلیل و برهان هیچ کدام را نمی توان به سمت خوش آمدن یا نیامدن سوق داد.این علاقه یا هست یا نیست. با تبلیغ فقط می توان بادمجان خورها را سر ذوق آورد ، به هوس انداخت و به سوی خوردن بیشتر هدایت کرد و لی نخورها را فقط منزجر و منزجرتر کرد. اینکه دوست داران بادمجان اکثریت مردم جامعه هستند آنها را محق نمی کند که دوست نداران را لعن و نفرین یا محدود کنند و بر عکس. این وسط کسی برحق و کس دیگری باطل نیست. و قطعا دستور طبخ غذاهای بادمجانی را نمی توان به عنوان راهنمای همه جانبه زندگی بشر به همگان قالب کرد. قران و سایر افسانه های مذهبی سرشار از داستانهای ضد و نقیض هستند و تازه درک مردم از همین قصه ها متفاوت است. نمی توان گفت اگر کار خوبی انجام می شود از درک صحیح آن داستان بوده و اگر خرابکاری به بار می آید از درک غلط! اصولا نباید داستان های پر تناقض را الگوی رفتاری قرار داد. قوانین بشری با هزار ریزه کاری و تعریف واژه ها و تجربه کردن ها برای همین ابداع شده اند که ما بخوبی کنار هم زندگی کنیم. کاش میشد درست مثل سلیقه غذایی، آدمها دست از سر هم بر می داشتند و می گذاشتند هر کس پی ذوق و ذائقه خودش برود و در رستوران یا اندرون منزل خودش تنها دقایقی از روز را به لذت بردن از غذای خود سرگرم باشد.
مرادی
جناب صمد زندگی اجتماعی باید بر مبنای میثاقی و الگویی مورد توافق باشد که اگر کسی تخلف کرد مجازات شود... مثل خوردن بادمجان نیست که هر کس برای خودش رفتار کند...