رویکرد لوتر به ترجمه
سیاوش مسلمی− ترجمه، فرهنگ ساز است. در این مقاله بر آنم نشان دهم که به کدام معنا ترجمهی لوتر از کتاب مقدس، فرهنگ ساز بود و نگاه و رویکرد لوتر به ترجمه چیست.
ترجمه، فرهنگ ساز است. آیا به راستی چنین است؟ در این مقاله بر آنم نشان دهم که: ۱) به کدام معنا ترجمهی لوتر از کتاب مقدس، فرهنگ ساز بود و ۲) نگاه و رویکرد لوتر به ترجمه چیست.
از دیر باز ملتها برای بیان و انتقال معانی مورد نظرشان به دیگران از ترجمه بهره بردهاند. این وظیفه بر دوش مترجمان و مبنای عمل آنها نیز تجربه و آزمون و خطا بود. سالها طول کشید تا روش منظمی شکل بگیرد و عمل ترجمه به مثابه یک فعالیت زبانی خاص به نحو نظری فهمیده و سپس به نحو علمی توصیف شود.
در عصر لوتر بحث و جدلها درباره ترجمه همواره پیرامون این پرسش بود که کدام ترجمه بهتر است. در این میان نیز تنها دو گزینه مطرح بودند: ترجمه لغوی، کلمه به کلمه یا «دقیق» از یک سو و ترجمه معنامحور و «آزاد» از سوی دیگر. اما سطح این بحثها تا آنجا پیش نرفت که به یک نظریه ترجمه نزد لوتر و همعصرانش منتهی شود.
یکی از دلایلی که برای عدم دستیابی به نظریه ترجمه نزد لوتر وجود دارد این است که عامل تعیین کننده برای او و مسیر فکری او، در خود ترجمه یا روشهای ترجمه نبود بلکه در ایمان و باورش بود. یعنی اینکه یک مسیحی کاذب نمیتواند صادقانه ترجمه کند.[1]به بیان دیگر، دلنگرانی لوتر اساسا این بود که چگونه میتوان مسیحی واقعی و صادق بود و چگونه میتوان پیام کتاب مقدس را به آسانی برای همه مردم بیان کرد. او برای رسیدن به هدف خود، کتاب مقدس را به زبان آلمانی ترجمه کرد. به این معناست که میتوان گفت لوتر نقش بسیار مهمی در فرهنگ سازی داشت. به بیان دقیق تر، مارتین لوتر یکی از مهمترین نقاط عطف را در تاریخ تحول زبان آلمانی در عصر جدید به وجود آورد.
اشتغال متمرکز لوتر به ترجمه از سال 1519 تا 1522 ادامه یافت. عهد جدید در سال 1522 منتشر شد و نسخه کامل ترجمه او از کتاب مقدس نیز در سال 1534 منتشر شد. باور لوتر به اینکه انسانها میتوانند بی واسطه و بدون نیاز به کلیسا پیام خدا را درک کرده و رستگاری خویش را بجویند، او را برانگیخت تا کتاب مقدس را به زبان آلمانی ترجمه کند. این عمل با مخالفت شدید کلیسا مواجه شد. برای مثال یکی از سراسقفها ترجمه متون مقدس از زبان آلمانی را ممنوع کرده بود زیرا بر این باور بود که زبان آلمانی فاقد اصطلاحات روشن و مناسب برای بیان مفاهیم متون مقدس است. اما لوتر در برابر کلیسا ایستاد و در عمل نشان داد که زبان آلمانی از این قابلیت برخوردار است. هدف او این بود که کتاب مقدس را برای تمام مردم امپراطوری رم و مردم آلمان دسترس پذیرتر و قابل فهم تر سازد.
با وجود اراده راسخ لوتر، مشکلی وجود داشت. در آن زمان لهجههای بسیار متفاوتی در آلمان رایج بود و گزینش یک زبان از میان آنها برای ترجمه کتاب مقدس دشوار به نظر میرسید. خلاقیت و نوآوری او استفاده از همان زبانی بود که در کوچه و بازارهای زاکسن میشنید. به عبارت دیگر، او از محیط پیرامونی خودش آغاز کرد یعنی با دوستان و همکاران خود صحبت کرد تا دریابد کدام لهجهها به طور گسترده تر فهمیده میشوند و ترکیب کدام یک از آنها میتواند برای ترجمه کتاب مقدس معیار باشد. در نهایت او توانست میان آنها نوعی وحدت ایجاد کند و تلاشهای او منجر به شکل گیری زبان آلمانی واحد شد. از این رو تاثیری که ترجمه لوتر از کتاب مقدس بر زبان آلمانی بر جای گذاشت انکارناپذیر است. در واقع، تاثیر ترجمه لوتر بیش از همه در افزایش نرخ باسوادی و تلقی کتاب مقدس به مثابه ادبیات در آن عصر بود. برای مثال، مهمترین نشانه این را میتوان در افزایش شدید نرخ باسوادی از اوایل دهه 1520 تا پایان قرن شانزدهم یافت، در حالی که قبل از آن، امتیاز برخورداری از سواد صرفا در اختیار اشراف و کشیشان بود. البته نباید فراموش کرد که ظهور فناوریهای جدید، از جمله صنعت چاپ کتاب نیز این روند را سرعت بخشید.[2]
به لحاظ تاریخی رویکرد لوتر به ترجمه، به ویژه ترجمه کتاب مقدس نیز آموزنده است. برای او مهم بود که مترجم رابطه تنگاتنگی با موضوع متن اصلی داشته باشد و با دل و جان، آهنگ و ضرب آهنگ کل متن را احساس کند. او ده سال از عمر خود را صرف ترجمه مزامیر کرد و طی تمام این مدت در آرزوی ایجاد نوعی سبک شناسی عبری بود که به گرامر محض و فرهنگ نامه عبری مقید و محدود نباشد. او بارها شاهد اعتراض مخالفان و منتقدان بود که او را به خاطر ترجمه به شدت آزاد مورد انتقاد و سرزنش قرار میدادند. لوتر در پاسخ به آنها غالبا مثالهایی از ترجمهی کتاب مقدس را ذکر میکرد. مثلا در «ملاحظاتی در باب ترجمه» (1530) میگوید:
«باید از مادری که در خانه است، کودکان در کوچهها و مردم عادی در بازار پرسید و به دهان آنها باید نگریست تا دریافت چگونه سخن میگویند و بعد ترجمه کرد؛ آنجاست که آنها میفهمند و متوجه میشوند که ما به زبان آلمانی با آنها سخن میگوییم»[3]
لوتر برای توضیح رویکرد خود از اصطلاح ساختگی «آلمانیدن» (Verdeutschen) در معنای «به زبان آلمانی در آوردن»استفاده میکند که مقصود از آن بومی سازی در ترجمه است. بنابر این، ترجمهای از این دست مبتنی بر معنا و ترجمه آزاد است. این رویکرد که مورد حمایت لوتر است، در پی آن است که متن اصلی را به متنی از آنِ خود تبدیل کند. به عبارت دیگر، تبدیل به متنی کند که خواننده آن احساس نکند با متن بیگانه است بلکه آن را همچون متن دیار خود بپندارد. بدیهی است که چنین رویکردی همواره ممکن است دچار اشتباه شود. در مقابل این رویکرد، رویکرد بیگانه ساز (Verfremden) قرار دارد که «وفادار» به کلمات و از این رو غالبا «بیگانه ساز» است زیرا خواننده را دچار شگفتی میکند و این احساس را در او به وجود میآورد که گویی این متن اساسا به زبان و فرهنگ او تعلق ندارد و با آن بیگانه است. اما لوتر با این شیوهی ترجمه موافق نبود. این بحث در نهایت احساس نیاز به تعیین قواعد معتبر برای ترجمه را شدت بخشید.[4]
با نگاهی به تاریخ ترجمه در غرب، به ویژه نظریههای ترجمه در مییابیم که این بحث درباره گزینش میان «ترجمه کلمه به کلمه، دقیق و بیگانه ساز» از یک سو و «ترجمه بومی ساز» از سوی دیگر شدت یافته است. نمونه این رویکردها را میتوان در ایران و به ویژه ترجمههای فلسفی نیز یافت که در مقالات آتی به نقد و بررسی آنها خواهم پرداخت.
اما تا جایی که به نحوه مواجهه لوتر با مسئلهی ترجمه ناپذیری متون مقدس به زبان آلمانی مربوط میشود، میتوانیم رویکرد مشابهی را کم و بیش در ایران ردگیری کنیم. پیش فرض تمامی کسانی که به کار ترجمه، به ویژه ترجمههای فلسفی مشغول هستند این است که متون مورد نظر آنها ترجمه پذیر است و زبان فارسی هم از چنین قابلیتی برخوردار است یا حداقل میتوان با تمرین و ممارست جمعی این قابلیت را محقق کرد یا بهبود بخشید. با وجود این، برخی از متخصصان حوزه علوم انسانی در ایران، به ویژه در رشته فلسفه بر این باورند که متون فلسفی غربی به زبان فارسی ترجمه ناپذیر هستند و اگر ترجمهای هم صورت گرفته است، بیشتر بر برداشتهای نادرست دامن زده است تا گشودن راهی برای فهم درست. داوری در این مورد نیازمند بیان مقدماتی درباره نظریههای ترجمه و رابطه فهم، زبان و ترجمه است که در مقالات بعدی به آنها خواهم پرداخت. اما رویارویی لوتر با این مسئله که آیا متون مقدس به زبان آلمانی ترجمه پذیر هستند یا خیر و تاریخ و نتایج این رویارویی حداقل به ما نشان میدهد که زبان میتواند در مشارکت جمعی غنی تر شود و خود را برای بیان چیزی آماده کند که پیش از آن تصور نمیشد.
در همین زمینه
[1] در این رابطه نگاه کنید به:
Teresa Seruya, José Miranda Justo (Editors), Rereading Schleiermacher: Translation, Cognition and Culture. Berlin, Heidelberg 2016, p. 31.
[2] در این رابطه نگاه کنید به:
Sandra Bermann, Catherine Poter (Editors), A Companion to Translation. Wiley Blackwell, 2014, pp. 413-424
[3] Martin Luther: „Sendbrief vom Dolmetschen“ (1530), S. 14-24.
[4] در این رابطه نگاه کنید به
Werner Koller (1992): Einführung in die Übersetzungswissenschaft. 4. Auflage (2004), Heidelberg.
در همین زمینه
- جویا آروین: میرشمسالدین ادیبسلطانی و مسئله زبان
- سیاوش مسلمی: ترجمه در اندیشه هومبولت
- محمدرضا نیکفر: آموختن و آمیختن
- مراد فرهادپور: ترجمه؛ استعارهای برای تفکر، دردنشانی از بحرانهای تفکر
- ر.رمضانی: ده فرمان ترجمه
- مهدی جامی: در جستوجوی واژه و معنا- گفتوگو با داریوش آشوری
- مهدی جامی: تکنیکهای گسترش واژگان – گفتوگو با داریوش آشوری
- هویت، بحث ملتِ دپرسیو است؛ گفتوگو با محمدرضا نیکفر
نظرها
محمدیار ولیزاده
سلام! در لینک بالا مربوط آقای مهدی جامی -داریوش آشوری باز نه شدند. خواهشمندم آن ها را طوری برایم ارسال کنید. تشکر/یار ----- زمانه: پیوندها مشکلی ندارند. لطف کنید دوباره کلیک کنید. سپاس
بیژن
به دوستانی که به این مقوله علاقه دارند خواندن مقاله ای از سوزان سونتاگ به نام جهان به مثابه هند در کتاب « در عین حال رمان نویس و اخلاقی" را پیشنهاد میکنم. در این مقاله سوزان سونتاگ مقایسه ای میکند بین نظریات شالایر ماخر و والتربنیامین در باب ترجمه و همین دوگانه ای که در مقاله بالا مورد اشاره قرار گرفته را واکاوی میکند. بهانه نوشتن این مقاله هم پیدا شدن نرم افزارهایی است که ترجمه میکنند همانند گوگل. و اشاره به این مطلب که ترجمه با معادل یابی فرق دارد. بهرحال نظر خود سونتاگ به نظر بنیامین نزدیک تر است و معتقد است که ترجمه در نهایت زبان مقصد را غنی تر میکند گوآنکه قادر نباشد زیبایی های زبان مبدا را به تمامی حفظ نماید وبه این ترتیب ترجمه را هم ارز خلاقیت ادبی میداند