● دیدگاه
قضیه نماینده زرتشتی شورای شهر یزد – درس عملی درباره سکولاریسم
محمدرضا نیکفر − معنای ایرانیِ مشخصِ سکولار شدن، رفع تبعیض است. تبعیض برقرار شده در مورد سپنتا نیکنام، نماینده شورای شهر یزد، معنای حکومت دینی را آشکار میکند. سکولاریسم مقابله با آپارتاید دینی است.
معنای ایرانیِ مشخصِ سکولار شدن، رفع تبعیض است. تبعیض برقرار شده در مورد سپنتا نیکنام، نماینده شورای شهر یزد، معنای حکومت دینی را آشکار میکند. سکولاریسم مقابله با آپارتاید دینی است.
سپنتا نیکنام، نماینده برگزیده مردم یزد برای عضویت در شورای این شهر را به حکم شرع کنار گذاشتهاند. مردم رأیدهنده، صغیر و سفیه قلمداد شدهاند و شورای نگهبان به عنوان تجسم عقل فقاهتی در مقام ولی یعنی سرپرست دخالت کرده و برای شهروندان تعیین تکلیف کرده است.
استناد شریعتمداران به قاعده فقهی "نفی سبیل" است که آن را به این آیه برمیگردانند: «...وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً»، یعنی خداوند هیچگاه کافران را بر مؤمنان چیره نمیکند، یا دقیقتر در موقعیت سلطه قرار نمیدهد. این موقعیت سلطه را فقها هم وجودی یا به اصطلاح تکوینی در نظر گرفتهاند که منظور از آن برتری ذاتی مؤمن است (و لابد پاکی مؤمن و نجاست کافر هم از آن برمیخیزد)، و هم تشریعی که بار حُکمی و عملی دارد و مثلا در مورد سپنتا نیکنام کاربست آن این میشود که انتخاب او به عنوان نماینده "جعل سبیل" یعنی برقراری سلطه کافر بر مؤمن بوده، و حالا باید این جعل به حکم شرع و به صورت عملی نفی شود، یعنی او باید برکنار گردد، تا به این وسیله هم نظم الاهی کائنات به هم نخورد، و هم نظم نظامی دینی رعایت گردد.
آیه "نفی سبیل" از سوره "نسا" است که عنوان "تبعیض" هم شایسته آن است چون اساس یک نظام دینی در این سوره مدنی معرفی شده، نظامی که بنیادهای آن اعمال تبعیض در مورد زنان و دگراندیشان، تسلیم در برابر حاکم دینی و همراهی با او برای سلطهجویی در داخل و خارج است.
قاعده "نفی سبیل" – در تفسیر گستردهٴ مبتنی بر متن مبنایی آن یعنی سوره "نسا" در دو محور اعمال تبعیض بر زنان و دگراندیشان – اساس حکومت دینی را میسازد که اعتقاد بر لزوم فرمانروایی ارباب دین است. این قاعده ناظر است بر کلیت نظام و از طرف دیگر جزئیات کارکرد آن : اعمال تبعیض در مورد زنان، سرکوب دگراندیشان، برقراری سانسور، خودی و غیر خودی کردن – رویهای که قضیه سپنتا نیکنام هم نمودی از آن است. قضیه عارضی نیست، از ذات حکومت دینی برمیخیزد و اگر در جایی دیده میشود که سختگیری نمیشود، موضوع به مقاومت شهروندان برمیگردد.
چندی پیش مخالفت ولی فقیه با سند ۲۰۳۰ یونسکو خبرساز شد. این مخالفت هم ریشه در قاعده "نفی سبیل" دارد و مبنای آن این استدلال است که تصمیمات یک نهاد غیرمسلمان نباید برای مسلمانان "جعل سبیل" کند، یعنی بر آنان چیره شود.
قضیه سند ۲۰۳۰ یونسکو هم شاهدی در اثبات این موضوع است که حکومت اسلامی، پدیدهای است نابجا، پدیده است که زمانش سرآمده (anachronism) اما در روزگار ما سربرآورده است. اگر بخواهد قاعده "نفی سبیل" را جدی بگیرد، باید از حقوق بینالملل سر بیچاند، از عضویت از سازمانهای بین المللی بیرون آید. حتا بایستی قوانین راهنمایی و رانندگی را لغو کند. و در مقام مزاح میگوییم که حتا بر مسلمانان مطالعه دستور کار مثلا دستگاه چرخ گوشت را که بیگانگان آن را اختراع کرده و اصول استفاده از آن را نوشتهاند، ممنوع کند.
اما حکومت اسلام آنجایی که زورش بیاید و به نفعش باشد، "نفی سبیل" میکند. و اکنون زورش به این رسیده که نماینده برگزیده مردم را از شورای شهر یزد کنار بگذارد.
کسی که از طرف شورای نگهبان به توجیه این برکناری پرداخت، آیت الله محمد یزدی بود. سیره این شیخ، تجسم قاعده "نفی سبیل" است: بسیج چماقداران برای سرکوب دگراندیشان، قرار دادن دستگاه قضا در خدمت تبعیض و سرکوب، پیگیری تبیین اجرایی قاعده "نفی سبیل" به صورت بالا کشیدن خودیها در نمونه بالا آوردن قاضی مرتضوی، دست انداختن بر اموال عمومی و فساد شخصی و خانوادگی. نمونه یزدی شاخص ارتباط ذاتی تبعیض، سرکوب و فساد در حکومت دینی است.
ایده سکولاریسم، ایده مقابله با تبعیض است.
تبعیض دینی در ایران اکنون در آمیخته شده است با:
- تبعیض جنسیتی،
- فساد سیستماتیک ناشی از رانتخواری خودیها در همه عرصهها،
- اختناق،
- تبعیض قومی در آمیخته با تبعیض مذهبی، و
- سلطهجویی در خارج از جمله به صورت دامن زدن به نزاع شیعه و سنی.
حاصل این درآمیختگی، چیرگی یک همتافته ایدئولوژیک-اقتصادی−نظامی بر کشور است.
عناصر این کمپلکس را نمیتوان از هم تفکیک کرد، از این رو مثلاً مبارزه با فساد بدون مقابله با سالاری آخوند و سردار سپاه بیمعناست.
این همتافتگی به سکولاریزاسیون مطلوب ایرانی مضمون اجتماعی و دموکراتیک بارزی میدهد. هدف آن نمیتواند منحصر به بازگرداندن آخوندها به حجرههایشان باشد.
موردهایی مثل مورد شورای شهر یزد درسهایی عملی برای مردم است. مهم این است که همگان ارتباط جنبهها و پیامدهای مختلف قاعده سلطه دینی را دریابیم: دختری که در یزد مورد آزار گشت ارشاد قرار میگیرد، پیگرد دگراندیشان در این شهر، فساد دستگاه اداری آن، فقر و حاشیهنشینی، بیکاری و اجبار به تن دادن به بهرهکشی شدید، حالت ناامیدی و افسردگی جوانان ... – اینها همه با برکناری نماینده زرتشی شهر و برکناری او با دیگر جلوههای تبعیض و ظلم و فساد در پیوندی تنگاتنگ در قالب نظام دینی هستند.
قاعده "نفی سبیل" یعنی برقراری این نظام، سکولار شدن یعنی برچیدن این نظام.
نظرها
بهرنگ
(1) من این جا در تأیید این نوشتار عنوان می کنم که: چرا حکومت جمهوری اسلامی ایران یک سوء تفاهم است؟ چرا ربط به اسلام ندارد؟ و چرا کفر است؟ من استنادم البته به قرآن خواهد بود. پیشاپیش می گویم که: - ما اگر چنانچه بخواهیم از زدن سر و کله مان به در و دیوار و از زدن تن و بدنمان به سیخ و میخ در عصر حاضر خودداری کنیم؛ - اگر پی درمان مرض هاری و سادیسم و مازوخیسم سیاسی ای که بدان دچاریم هستیم؛ - و اگر چنانچه نگران آیندۀ نزدیک و دورمان هستیم؛ بایست از مرحلۀ کنونیِ زندگانیِ سیاسی مان که پیشاعقل است بگذریم و به مرحلۀ عقل کوچ کنیم. پیشاعقلی که اکنون گریبان ما را به چنگ دارد؛ و زندگی و سرنوشتمان را در ستیز خود با زمین و زمان به گروگان گرفته است اسمش "حکومت جمهوری اسلامی ایران" است؛ و رسمش را مشتی انسان پیشاعقل به اسم "مقام معظم رهبری"، "خبرگان" و "فقهای شورای نگهبان" تعیین می کنند. ادامه در 2
بهرنگ
(2) این حکومت که به لحاظ زمان و به لحاظ دید و درکی که دارد اجنبی است همۀ ما را اکنون در خانه و کاشانه ما و در زمین و سرزمین ما به گروگان گرفته است. این حکومت که ما را در اسارت خود دارد از سویی جان ما را سپر بلا کرده و در مقابلۀ با زمان ـ هتاک و گستاخ ـ ابوعطا می خواند. از سوی دیگر هر آینه ما را مایۀ تحقیر و شرمساری است. و ما این چنین روزگارمان اکنون سیاه و آینده مان لابد تباه است. تنها راه حل ما گذار از پیشاعقل به عقل است. این حکومت اگرچه که اسمش دین است و خود را منتسب به اسلام کرده است اما وهن اسلام است. استهزای اسلام است. و توهین به اسلام است. اسلام دین پیشاعقل نیست. اسلام دین عقل است. اسلام دین حکومت نیست؛ اسلام دین انسان است. چون آدم های این حکومت خودشان را ـ به غلط ـ مسلمان می دانند و لات و لوت منشانه اسلام را عبارت از کارگاه "همچون من سازی دیگران" می پندارند این جا توضیح می دهم که چرا اسلام آن نیست که این جماعت کافرکیش می پندارند. و سعی می کنم ـ به استناد قرآن ـ توضیح دهم که در دین اسلام سخن از چه قرار است. ادامه در 3
بهرنگ
(3) 1. در قرآن گفته می شود: اسلام دین انسان و دین افراد است و دین از برای حکومت نیست. آیۀ قرآن: "یا ایهاالذین آمنوا علیکم انفسکم." [مائدةآیۀ 105] ترجمه به فارسی: ای ایمان آورندگان! موضوع دین خود شمائید. 2. در قرآن گفته می شود: "و قل الحق من ربکم. فمن شاء فلیؤمن. و من شاء فلیکفر" [عنکبوت آیۀ 29] ترجمه به فارسی: [ای پیامبر! بگو من کاره ای نیستم. این دین خداست.] آن کس که می خواهد بپذیرد. آن کس که نمی خواهد نپذیرد. 3. در قرآن به پیامبر بارها گفته می شود: "قل لست علیهم به وکیل!" (انعام 66)... "و هو علی کل شی ءٍ وکیل" (انعام 102) ترجمه به فارسی: [ای پیامبر!] با مردم بگو: من کاره ای نیستم... آن که کاره ای است خداست! 4. در قرآن گفته می شود: " و لقد جئتُمُونا فُرادی کما خلقناکم اوَّل مرّه." ترجمه به فارسی: "تنها به دنیا می آیید. تنها مورد سئوال واقع خواهید شد." ادامه در 4
بهرنگ
(4) 5. در قرآن گفته می شود: "فقل لی عملی و لکم عملکم" (یونس 41) ترجمه به فارسی: [ای پیامبر!] مردمان را بگو: من مسئول عمل و رفتار خودم هستم. شما مسئول عمل و رفتار خودتان هستید. 6. در قرآن گفته می شود: "ولو شاء ربُک، لآمن من فی الارض کلهم جمیعاً. أفانتَ تَکرِهُ الناس حتی یکونوا مؤمنین؟" [یونس آیۀ 99] ای پیامبر! اگر چنانچه می خواستیم همه مردمان در هر جا مؤمن باشند خودمان می دانستیم که چه کنیم. نیاز به وحی و پیغمبر نبود. بدان که ایمان امری اختیاری است. مردمان را در مضیقه قرار مده. اصرار هم مکن. [در ادامه در سوره یونس آیۀ 108 گفته می شود:] قل یا ایها الناس قد جائکم الحق من ربکم. فمن اهتدی فانما یهتدی لنفسه. و من ضلّ فانّما یضلُ علیها. و ما علیکم به وکیل! ترجمه به فارسی: بگو ای انسان ! [دین ارتباط به من ندارد] این دین است. از برای رهنمود آدمی است؛ برای آن کس که بخواهد. [سود و زیان این دین فردی است.] ادامه در 5
بهرنگ
(5) 7 - قرآن می گوید:... افلم یایئس الذین آمنوا أن لو یشاء الله لَهَدَی الناس جمیعاً ... (سوره الرعد آیۀ 31) ترجمه به فارسی: [مسلمان بایست توجه داشته باشد که دین تحمیلی نیست. اصرار کردنی نیست. به این معنی نیست که دیگران را چون از دستتان برمی آید تحت فشار قرار دهید.] اگر خدا همه انسان ها را دیندار می خواست دیندارش را می آفرید... "الم تر انّ الله خلق السموات والارض بالحق. إن یشاء یذهبکم و یأت بخلقٍ جدید. و ما ذلک علی الله بعزیزٍ. ترجمه به فارسی: آنکه مدعی است زمین و همه کائنات را آفریده است می تواند "انسان متدین" هم بیافریند! (ابراهیم آیۀ 20) 8 - در قرآن گفته می شود: إن نشأ ننزل علیهم من السماء آیةً فظلّت [چندان که به سبب آن] أعناقُهُم لها خاضعین. (سورۀ شعرا آیۀ 4) ترجمه به فارسی: ای محمد! دین زوری نیست. اگر چنین بود خدا خودش از آسمان غل و زنجیر می فرستاد. با سلام به عقل و با آرزوی رد و نفی دین حکومتی و برقراری دولت و حکومت سکولار در ایران داود بهرنگ
کاوه
سلام نویسنده کی ست؟ دیدگاه از آنِ کی ست؟
بهمن
آقا یا خانم بهرنگ لطفا گفتنی ها تان در باره اسلام راستین تان را بصورت مقاله جداگانه ای تنظیم کنید تا اینکه بصورت کامنت پای مقاله دیگران بیان کنید گرچه که شما اولین و آخرین نفری نخواهید بود که فکر میکند اسلام به ذات خود ندارد عیبی وعیب از مسلمانی فقها و آخوندهاست. برادر گرامی ۱۴۰۰ سال است که در بر همین پاشنه میچرخد و در طی تاریخ صدها متفکر اسلامی روایت و تفسیر خاص خودشان را, کمابیش مثل شما از اسلام داشته اند نتیجه اش شده حکومت اسلامی در ایران ؛ امارات اسلامی طالبان, و خلافت داعش. توصیه من به تمامی نیک خواهانی مثل شما این است که لطفا دنبال ایات رحمانی در قران نگردید و بگذارید که کتابی دینی باقی بماند وجایگاه خود را همانجا حفظ کند.
اشکان
با نویسنده مقاله که کاملا موافقم . اما نکته جالبتر, کامنت طولانی این دوست بزرگواری بود که درآخر به عقل هم سلام میکند در حالی که همه آیات قرآن را کاملا غلط ترجمه میکند. آقاجان! اگر میخواهی اسلام را دینی آزادیخواه معرفی کنی برو مثل روشنفکران دینی مغالطات منطقی را یاد بگیر و استفاده کن. دروغ و فریب مردم راه به جایی نمیبرد چون آنکه حوصله خواندن آن کامنت بلندبالا را دارد؛ حوصله بررسی آن را هم خواهد داشت. یک مشت از خروار: سوره های ابراهیم و شعرا را بررسی کردم. ترجمه های فارسی و هم انگلیسی. هیچ کدام مطلقا نزدیک به این معنی که ایشان نوشته هم نبود. مخصوصا به آیات قبل و بعد که نگاه کنی موضوع کاملا روشن است: آیه مربوط به سوره ابراهیم, تهدید کردن اقوامی است که به حرف الله گوش نکنند. میگوید الله میتواند شما را نابود کند و قوم دیگری به جای شما خلق کند! در آیه قبل هم تهدید ناباوران است که در جهنم آب چرکین به شما مینوشانم و... . خلاصه موضوع اصلا چیز دیگری بوده!! قبول ندارید خودتان بروید بخوانید. مثلا از اینجا: *** یا مثلا این سایت: *** ببخشید اگر طولانی شد.
داود بهرنگ
جناب آقای عزیز! یکی دو ایراد بنی اسرائیلی گرفته اید. پاسخ ندادن جنبۀ بی اعتنایی دارد و هم می تواند سبب بد آموزی شود. بنابراین چند کلمه در دو مورد برایتان می نویسم. ایراد بنی اسرائیلی اول شما به این مربوط است که چرا جداگانه ننوشته ام. این ایراد شما از نوع فرهنگی است. در فرهنگ آموزشی شما هر کس انشای خودش را می نویسد. در فرهنگی که من در س خوانده ام معلم یا استاد رای و نظری را کتبی یا شفاهی مطرح می کند و ما شرکت کنندگان در درس و بحث در بارۀ رأی و نظر مطرح شده گفتگو می کنیم. ما این کار را در کلاس های درس زبان، تاریخ و علوم اجتماعی از دورۀ دبیرستان آغاز می کنیم. ایراد بنی اسرائیلی دوم شما این است که چرا نوشته در بارۀ دین است. به این خاطر است که در مملکت من دین حکومت می کند. اگر چین حکومت می کرد من در بارۀ چین می نوشتم. با احترام داود بهرنگ
bijan
اسلام از ابتدا هم یک دین سیاسی با هدف کسب قدرت و توسعه هژمونی حکومت اسلامی بوده . برای همین جهاد یک رکن اصلی محسوب میشود و پیامبر اسلام و جانشینان او استراتژی یکسان و همسو در این باره داشتند . کسانی بیهوده تلاش میکند که با تفسیر بعضی آیات که شان نزول آنها در ابتدای کار رسالت پیامبر بوده و تاریخ مصرف آنها گذشته بود از اسلام تصویری غیر واقع ارائه دهند . ! ضرورت تشکیل حکومت و کسب قدرت در اسلام خیلی واضح و روشن است . انتخاب امیر مومنان و یا خلیفه مسلمین برای جهاد و اجرای احکام و اخذ مالیات و زکات وگرفتن جزیه از اهل کتاب مستلزم حاکمیت اسلامی است وگرنه این امور چگونه میتوانست انجام شود ؟!
بهرنگ
آقای اشکان! اگر یک نوشته فلسفی خواندید ـ آن هم ضمیمۀ نوشته اصلی ـ باید در نظر داشته باشید که مخاطب نوشته [کامنت] کسانی اند که آشنایی لازم را با مقولات فلسفی دارند. مخاطب مقاله شما نیستید که از طریق گوگل سِرچ بخواهید نویسنده نوشته را درس در بارۀ گزاره های فلسفی گوگل دهید. همینطور وقتی کتاب در بارۀ هنر یا ادبیات می خوانید. آنچه من نوشته ام البته در سطح شما نیست. کتاب آشپزی هم که می خوانید به این معنی نیست که الآن یارو با یک پُرس غذا در خانه ات را می زند و می گوید: آقا ببخشید بفرما امتحان کن. شما بهتر است وقت خودتان را صرف آن قسمت ـ که نوشته مادر است ـ کنید. در مورد کامنت می توانید به خودتان بگویید یا این جا بنویسید: من آشنایی لازم را با این حرف ها ندارم. سر در نیاوردم.گوگل سِرچ کردم کفایت نکرد. قدیم ها مؤلفین تاریخ روایی ایران و اسلام می نوشتند: والله اعلم بالصواب. این به همین معناست که من اینجا با شما می گویم. آقای بیژن! گیرم همه حرف ها که شما اینجا نوشته اید درست. در بین بیش از یک میلیارد جمعیت مسلمان جهان چرا فقط شمای ایرانی شاخ در آورده اید؟ چرا نهصد و اندی میلیون این حرف ها که شما این جا ردیف کرده اید به سرشان نمی زند؟ آنها میلیاردها درآمد نفت هم مثل شما نداشته اند که امکان توسعه بیشتر را برایشان ایجاد کرده باشد. [این گنداب آیا منحصر به جامعه شما نیست؟ چه ضمانتی داریم که شما حالا تافته جدا بافته اید؟ با احترام بهرنگ
احمد
جناب نیکفر،انچه در ایران اتفاق می افتد ،ناشی از یک اشتباه تاریخست ،که مردم تحت تاثیر و تشویق ،افرادی چون بازرگان،توده ای ها و فدائیان برای اولین بار در تاریح انسانها فوج فوج به این قانون اساسی رای و با قبول سفاهت و پذیرش ولایت فقیه شرف و شعور حود را به چند اخوند تفویض کردند...راه حل رهایی از این گرداب چیست؟
بهمن
ٱقای بهرنگ منظورتان را از ایراد "بنی اسراییلی" نفهمیدم که چیست ظاهرا بار مثبتی لااقل برای قوم یهود ندارد. کسی مانع کار شما نیست؛ شما به همراه آن میلیونها نفری که بقل شما شاخ درنیاورده اتد اسلام رحمانی تان را دارید و تبلیغ اش می کنید موفق باشید نظراتتان را یا تفاسیری که از ایات دارید مستند کنید گرچه که من معتقدم خانه از داربست ویران است
بهرنگ
آقای بهمن اگر شما بر این باورید که میلیون ها نفر دچار سوء تفاهم اند دیدگاه شما دارای ایراد اساسی است. "ایراد بنی اسرائیل" دارای بار منفی نیست. اصطلاح دینی و بیشتر فرهنگی در جامعۀ ایران است. خاستگاه آن تورات است. توضیحات فراوانی در نت در بارۀ آن قابل دسترس است که مرا از توضیحات بیش از این بی نیاز می کند.. با احترام بهرنگ
اشکان
یکی از بدیهای کامنتها در صفحات اینترنتی, امکان منحرف شدن نوشته اصلی است. توصیه من به همه این بوده که اجازه این کار را ندهند. به قول معروف " به troll غذا ندهند" چرا که توهین به نویسنده مطلب است. اما اینبار به نظرم بد نیست نکته ای را با خوانندگان احتمالی این کامنتها در میان بگذارم چون عده ای بیکار به خود اجازه میدهند باد اسلامی که به شکم دارند را هر جا خواستند خالی کنند برایشان هم مهم نیست موضوع نوشته اصلی اصلا چه بوده! قرآن,مفسرین و مترجمین بسیاری داشته است. از امین الاسلام طبرسی و سیوطی تا مفسرین معاصر.حال معلوم شده همه آنان اشتباه کرده بودند بلکه ترجمه و تفسیر درست قرآن را باید از کامنت نویس گمنامی در رادیوزمانه شنید.آیه هایی که در کامنت "بهرنگ" ترجمه شده, با آنچه مترجمین سرشناسی مثل صفارزاده و الهی قمشه ای و فولادوند نوشته اند به هیچ وجه همخوان نیست. اینکه در جواب اعتراض من, متن خود را به نوشته فلسفی تشبیه میکند هم مفید نیست چون آشکار است که این خود-دانشمند-پنداری و اعتماد به نفس کاذب از آن روست که یا نمیداند فلسفه چیست یا قصد شوخی دارد. خلاصه؛ آنچه گفتم این نیست که برای قرآن یا قرآن پژوهی ارزش معرفتی قائل باشم. بلکه مترجم هر متنی( حتی متن بی ارزشی چون قرآن) باید به آن متن وفادار باشد.اگر ترجمه را از جایی آورده باید رفرنس بدهد و اگر خودش ترجمه کرده, به کتاب خودش رفرنس بدهد.
داود بهرنگ
1) می خواستم بنویسم؛ آقای اشکان! اگر یک نوشته فلسفی در بارۀ هگل خواندید ـ آن هم ضمیمۀ نوشته اصلی ـ باید در نظر داشته باشید که مخاطب نوشته [کامنت] کسانی اند که آشنایی لازم را با مقولات فلسفی و به ویژه نقطه نظرات هگل دارند. همین طور اگر یک متن دینی خواندید باید در نظر داشته باشید که مخاطب نوشته [کامنت] کسانی اند که آشنایی لازم را با متن و مقولات دینی دارند. مخاطب نوشته [کامنت] شما نیستید که از طریق گوگل سِرچ بخواهید نویسنده نوشته یا کامنت را درس در بارۀ گزاره های فلسفی هگل یا متن دینی بدهید. همینطور وقتی کتاب در بارۀ هنر یا ادبیات می خوانید یک چنین قاعده ای صادق است. آنچه من نوشته ام را اگر در بارۀ یک زبان خارجی در نظر بگیرید مخاطب من کسانی اند که آن زبان را به خوبی می دانند نه کسانی که دیکشنری باز می کنند. بر این اساس آنچه من نوشته ام البته در سطح شما نیست.... 2) شما اگر فردی هستید که اصرار بر اظهار نظر دارید به جای آن همه حرف نامربوط ـ قدری متین ترـ می توانستید بنویسید: "آیه هایی که در کامنت “بهرنگ” ترجمه شده, با آنچه مترجمین سرشناسی مثل صفارزاده و الهی قمشه ای و فولادوند نوشته اند به هیچ وجه همخوان نیست ... مفید تر و مناسب تر می بود اگر چنانچه ..." آن وقت من در جواب شما ـ قدری متین تر ـ می نوشتم: مراد من آموزش دین یا تعلیمات دینی نیست؛ که این خارج از موضوع خواهد بود. من به این یا آن دلیل و با نظر به این موضوع یا آن موضوع این کامنت را برای کسانی که دست کم مطالعات متون دینی و به ویژه قرآن مشغلۀ اول و اصلی آنان است نوشته ام. مرادم این است که بگویم با فرهنگِ "فردِ انسان محور" و به دور از "قومیت" و "ملیت" است که می توان سکولاریزم را در چشم انداز قرار داد. بنای سکولاریزم اعتنا و احترام به "فرد" [فردِ آدمی] است. در ادامه نگرش خودم را در حد مقدور ـ در حد ابراز احترام به طرف مقابل که شما باشید ـ توضیح می دادم. با احترام بهرنگ
الزامی توجه
جناب داود بهرنگ نقد محترمانه گفتند و سعه صدر بخرج دادند. تشکر.
bijan
آیا سکولاریسم به معنای اعتنا و احترام به فرد است ؟! در کجا چنین تعریفی شده ؟! ما شاهد حکومتهای زیادی بوده و هستیم که سکولارند ( جدایی دین از دولت ) ولی اعتنایی به حقوق بشر ندارند . اگر من اشتباه میکنم که در این صورت از دانشمندان معظم تقاضا میکنم تعریف درست سکولاریسم را معلوم کنند.
andarz
در جایی خواندم: استفاده از لغت "حجاب" هم برای پوشش زن مربوط به زمان محمد نیست و بعدا مصطلح شده زیرا حجاب به معنای پرده است و رسم و رسوم عرب و اسلام برای پوشش زن نبوده بلکه درتنها موردی که قرآن حجاب را تجویز کرده، بعنوان پرده جلوی درگاه (مثل در) برای پوشش زنهای محمد بوده است و نه پوشش زنان زیرا در آنزمان "در" خانه ها باز بوده و به انصورت "در" وجود نداشته! وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ = عورت خود را بپوشانند وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا = جواهرات خود را به مردم نشان ندهند مگر انگشتر و النگو و پابندو سورمه که باید پیدا باشد وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ = و پارچه ای روی سینه های خود را بیاندازید یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ = توصیه قرآن به زنان پیغمبر و دختران و زنان مومن به پوشیدن جلباب (پارچه ای که تمام بدن را میپوشاند) برخی از مفسرین معتقدند که از روی سر آویزان میشده (مثل چادر) ولی برخی معتقدند که جلباب روی دوش بوده (مثل عبای) و سر را نمیپوشانده. برای همین هم هست که در روایات جلباب و مقنعه (که سر را میپوشاند) دو تکه جدا نام برده شده اند. خمار هم مثل شنل بوده که از شانه تا دامن رو میپوشونده.
andarz
در میان آزادی-دموکراسی خواهان، به بیند کاربران محترم،چند دیدگاه وجود دارد. برخی که به کل مخالف اسلام هستند که شامل ادیان رقیب و نابوارن میباشند، آنها هرگونه تعریف و یا بزاشناسی از سالام برنمیتابند. آنها معتقدند ریشه مشکل اسلام است و بایست ازبیخ و بن از بین برود! اما دسته دیگر، معتقدند میتوان یک اسلام میانه رو یا اسلام سکولار ارائه شود، چرا که اسلام چیزی جز قرائت از متون اولیه و مشخصا قران نیست. قرآن یک کتاب نسبتا موجز و دارای ابهام و نیازمند تفسیر است به نظر ایشان، همان طور که فقها شیعه و سنی و غیره، تفاسیر متنوعی دارند، پس میتوان تفسیر سکولار یا میانه رو هم ارائه کرد. مثلا مقالات آقای اکبر گنجی، اینکه امضائی بودن احکام اسلامی در زمانه صد اسلام معتبر بوده به فراخور جامعه پسا جاهلیت. این نکات میتوان کمک کند از تعصب مسلمانان و آماده سازی برای درک و پذیرش مدرنیته عقلانی-اخلاقی امروزی. نکته مهم از نظر یک آزادی-دموکراسی خواه حقیقی این است، که نمیخواهیم، بی اخلاقی رواج یابد. انسانهای دیین بویژه اسلامی، به شدت اخلاقیات با اعتقادات دینی شان گره خورده است. اگر به ناگاه و بدون هیچ آلترناتیوی دین از آنها رفرته شود،انها دچرا بحران هویت و خلاء عقیدتی میشوند، و ممکن است تبدیل به انسان خطرناک هویلا وبزه کار شوند، همان طو ردر عمل دیده ایم، آن افراد اسلام گرا سالهای نخست بعد از انقلاب 1357 امروزه تبدیل به بی اخلاق ترینها شده اند و از دزدیهای کلان بیت المال و کلاهبردرای و اختلاس و اشرافیت ابائی ندارند! در اسلام بخصصو شیعه، ویروسهای ضداخلاقی خطرناکی استف که مثلا طرف فکر مکیند چون روزه و نماز بجا میارود سفر کربلا ویا مکه میورد، این بیمه و سند شفاعت است و در ماقبل هر کثافتکاری که دلش بخواهد میکند و حتی به عزیزان و خانواده و فامیل و دوستانش خیانت مالی میکند و کلاهبرداری!
andarz
اما هر دسته هدفشان مبارزه با خشونت تندروهای اسلام گرا، رسیدن به آزادی و دمورککسی است. لغو مجازاتهای قرون وسطایی خشن، که در عمل هم در کشورهای مثل ایران و عربستانو غیره، نتیجه ای برای محدود کردن جدی وقوع بزه کاری نشده است. روند فزاینده جرم و جنایت، و اخبار منتشرشده وقع جنایتهای هولناک حتی علیه کودکان، نشان میدهد این مجازاتها ی خشن و شیدی علیه جسم روح ، اثر چندانی در تنبیه و تنبه مجرمان و همچین جلوگیری از وقوع جرم نداشته است. رواج فساد مالی در میان کارگزارن دون پایه تا بلند پایه موید دیگری است که مجازت های اسلامی کارکردی ندارند. به قول جناب بهرنگف دوران پیشاعقلی نمتواند دوره عقلانی امروز را پاسخگو باشد. اما بایست این فکر هم کرد، با دسته جات مردمی طرف هستیم که گاهی چنان دچار جمودو تعصب هستند که از شدت ایمان و القا حاضر پذیرفتن حقیقت نیستند. یک راهش همین روش است که برای شان بازگو و روشن شود، ای مسلمانان چیزی بدان ایمان راسخ و متعصبانه دارید اینها تنها یک قرائت از صدها مورد قرائت است که توسط انسانهای غیرمعصوم و جایزالخطایی مثل شما بوجود امده است. این اسلامی که مثلا علامه مجلسی یا فلانی گفته، در واقع برساخته ذهن یک ملا و فقیه است! اگر بتوان اثبات و یا اقناع کرد مسلمانان متعصب را که میتوان به اسلام میانه رو یا سکولار معتقد شوند یک گام بزرگ در راه مبارزه با تروریسم و دیکتاتوری های اسلام گرا است.
andarz
در ضمن گفته شده با نظر تحقیرآمیز که مثلا برخی اطلاعاتشان در حد سرچ گول است! دوستان گرامی، کتاب و مقاله در دورانی قبل انقلاب اینترنتی، به صورت متن چاپی اغلب بود، کتاب و مقاله چه فرقی میکند به صورت چاپی باشد یا الکترونیکی، من طی سالهای اخیر بیشتر کتابها و مقالات از راه همین اینترنت خواندم، هیمن سایت رادیوزمانه که آکنده از مقالات روشنگرانه است در واقع یک مجکوعه مقلات الترونیکی هستند و با سرچ میتوان سریع تر مطالب پیدا و خواند. این یک مزیت است. چرا بایست سالها بروی دنبال یک کتاب چاپی و کلی وقت تلف کنی، در حالی میتوان نسخه التکرونیکی اش بخوانی با کمترین هزینه و صرف وقت؟! این مزیت بزرگی است و بایست قدرش را دانست.
بهرنگ
(1) دوست من بیژن! ما ایرانی ها چون بدبختانه دیر می رسیم بدانچه می رسیم گمان می کنیم کشف است. از آن امامزاده می سازیم و بر سر آن جنجال به پا می کنیم. در غرب دانشگاه مرکز آموزش و تحقیق است. در رشته علوم انسانی دانشجو در رده های مختلف کار تحقیقاتی می کند و پروژه می نویسد. پروژه نویسی رشتۀ درسی است. در دانشگاه یاد می گیرند؛ پس از دانشگاه جایی که به درس و رشته تحصیلی مربوط است استخدام می شوند و به کار می پردازند. در نظر بگیرید من می خواهم پروژه پایان نامه بنویسم. (1) باید اول یک استاد راهنما پیدا کنم که مرا بعنوان پایان نامه نویس تحصیلی بپذیرد. (2) دوم باید با مشاورت او موضوع انتخاب کنم. موضوع را می توانم من انتخاب کنم و به تأیید او برسانم. می شود موضوع را او تعیین کند. در این صورت من باید علاقمند باشم و بپذیرم. (3) با هم چند جلسه می نشینیم برای من برنامه زمانی و منابع مطالعاتی تعیین می کنیم. معمولاً منابع مطالعاتی را بایست با مشورت استاد راهنما در نظر گرفت. (4) من آغاز به تحقیق [پروژه نویسی] می کنم. ادامه در 2
بهرنگ
(2) در نظر بگیرید من موضوع تحقیقم "سکولاریته" است. رفته ام پیش استاد راهنما. او پرسیده منظورت چیست؟ گفته ام: منظورم روشنگری در بارۀ لغت "سکولاریته" است. این البته یک موضوع است. در نظر بگیرید من موضوع تحقیقم "سکولاریته" است. رفته ام پیش استاد راهنما. او پرسیده منظورت چیست؟ گفته ام: منظورم "سکولاریته در جهان است" است. او هم گفته: عقل هم خوب چیزی است و موافقت نکرده است. در نظر بگیرید من موضوع تحقیقم "سکولاریته" است. رفته ام پیش استاد راهنما. او پرسیده منظورت چیست؟ گفته ام: منظورم "سکولاریته در اروپا است" است. او هم گفته: عقل هم خوب چیزی است و موافقت نکرده است. [گفته وقت خیلی زیادی می برد و دست کم چند ماه مطالعه در این کشور و آن کشور را لازم دارد.] در نظر بگیرید من موضوع تحقیقم "سکولاریته" است. رفته ام پیش استاد راهنما. او پرسیده منظورت چیست؟ گفته ام: منظورم "سکولاریته در فرانسه" است. و او موافقت کرده است. من وقتی موضوع کارم "سکولاریته در فرانسه" است. حالا می روم تحقیق می کنم این کلمه در فرانسه اصلاً از کجا سر زبان ها افتاد. منظور از این حرف چه بود. چه روندی طی شد و چگونه به اکنون رسید. ممکن است موضوع کار من "سکولاریته در انگلستان باشد". حالا می روم تحقیق می کنم در انگلستان این کلمه اصلاً از کجا سر زبان ها افتاد. منظور از این حرف چه بود. چه روندی طی شد و چگونه به اکنون رسید. ادامه در 3
بهرنگ
(3) ممکن است جای کشور فرانسه و انگلیس کشور بلژیک باشد. ممکن است آلمان باشد. ممکن است جای دیگری در اروپا باشد. منظور من تا این جا این است که: پرسش از سکولاریته باید مشخص و معین باشد. پرسش آیا در بارۀ کلمه و لغت است؟ آیا در بارۀ تاریخ آن در فلان کشور است؟ آیا در بارۀ چالشی است که با سنت در فلان جا دارد؟ آیا در بارۀ نتایج و دستاوردهای منفی یا مثبت آن در فلان کشور است؟ آیا در رابطه با ارتباط آن با مدرنیته است؟ آیا ؟ آیا؟ آیا؟ دوست من! ما تا وقتی پروژه دانشگاهی می نویسیم مهم این است که پروژه را درست بنویسیم. [موضوع اساساً مهم نیست.] متد داشته باشیم. آغاز درست داشته باشیم. پایان درست داشته باشیم. سر وقت کارمان را به پایان برسانیم. سر همه قرار هامان حاضر شویم. مطالعه مان سطحی نباشد و ... همۀ این کارها را که بکنیم قبول می شویم و مدرکی می گیریم که نشانگر آن است که ما تحقیق از نوع دانشگاهی را بلدیم و می دانیم که چیست. همۀ پروژه های دانشگاهی را دانشگاه چاپ می کند و همیشه در کتابخانه دانشگاه قابل دسترسی است و دانشگاه آرشیو همه پروژه ها را هم دارد. ادامه در (4)
بهرنگ
(4) مشکل ما ایرانی ها چیست؟ ما ایرانی ها چون عادت به حفظ کردن و امتحان دادن و کنکور و از این قبیل داریم این ها را ـ چند تایی را ـ می خوانیم و عین کلماتی را که اینجا و آنجا نوشته شده حفظ می کنیم و طوطی وار تکرار و مطرح می کنیم. می گوییم: سکولاریته عبارت است از ... دیگری می گوید: اصل آن لائیسته است. سومی می گوید: از یونان باستان شروع می شود. چهارمی می گوید ... شما به نوشتۀ عالی جناب ـ استاد ما نیکفر ـ اگر نگاه کنید دور از این حرف هاست. ایشان می نویسند: "ایده سکولاریسم، ایده مقابله با تبعیض است... در ادامه آن را نکته به نکته شرح می دهند." یعنی این که: دوست من! [آن کتاب را بگذار کنار!] به راهکارهای عملی در این رابطه بیندیش! [گل همینجاست! اینجا برقص!] دوست من! عزیز من! کتابی فکر کردن کار دانشگاه است. دانشگاه جایی است که استاندارد می خوانی، استاندارد امتحان می دهی. آنگاه استاندارد راهی بازار کار می شوی. ایرانی از شمای بیژن انتظار ندارد که کتابی حرف بزنید. این ها را می توان در کتابخانه پیدا کرد. [در اینتر نت هم به قول دوستمان اندرز هست.] ایرانی از شما خواهد پرسید: شما که چند سال در فلان کشور زندگی کردید می توانید به من بگویید آنجا دمکراسی [زندگانی بر این متن] چگونه است؟ چگونه بود؟ می توانید به من بگویید سکولاریزم آنجا [زندگانی بر این متن] چگونه بود یا چگونه است؟ و ... خواهد پرسید: ما چه کار بایست می کردیم که نکردیم؟ ایراد کار و زندگی ما در کجاست؟ از کجا آغاز کنیم؟ عزیز من! ما دردی داریم که پی درمان می گردیم. این که گفته می شود: ""ایده سکولاریسم، ایده مقابله با تبعیض است ... " یک رهنمود عملی است. سکولاریزم ما این است. شما می پرسید: این حرف ها کجا نوشته شده است؟ در همین نوشته عالی جناب نیکفر. فکر می کنی کجا باید نوشته شود؟ عزیز من: راه را یا باید یافت؛ یا باید ساخت! با احترام بهرنگ
اشکان
(1) خوب ظاهرا منبر داغ شد! باعث تاسف است. ای کاش دلمشغولیهایمان چیزهایی ارزشمندتر و فراز فکریمان بیش از این میبود. و ای کاش اقلا من این حس کنجکاوی لعنتی برای یافتن جواب به پرسشهایم را نداشتم و دیگر مصدع اوقات نمیشدم. القصه در این سومین و آخرین نوشته ام هدف پرسیدن چند سوال و رفع ابهام از جناب بهرنگ است. اولا اگر جسارتی به ایشان شد پوزش میخواهم. به پای جوانی ام بگذارند. هر چند ایشان هم بهتر است در مواجهه با مباحث معرفتی موضوع را به نقد شخصی (که مثلا تو بی سوادی و نمیفهمی و ...) کاهش ندهند. ثانیا بیش از آن از آقای نیکفر(که البته بعید میدانم این متن من را بخوانند) پوزش میخواهم که همچنان معتقدم به انحراف کشیدن موضوع یک مقاله با سخنان فرعی در کامنتها نشان از بی توجهی به آن مقاله و توهین به زحمتی است که نویسنده کشیده است. باشد تا بار آخرمان باشد.
اشکان
(2) جناب بهرنگ گرامی چند ابهام برایم پیش آمده است. الف-) فرمودید: "... همین طور اگر یک متن دینی خواندید باید در نظر داشته باشید که مخاطب نوشته [کامنت] کسانی اند که آشنایی لازم را با متن و مقولات دینی دارند" . متن آغازین شما را یک بار دیگر با دقت خواندم. با چند گزاره کلی گویانه خطابی و ژورنالیستی که استدلالی را پیگیری نمیکنند آغاز میشود. سپس چند جمله به عربی که ترجمه آنها با ترجمه های معتبر مغایر است. در آخر هم چند عبارت که نمیدانم شعار انتخاباتی هستند یا نوعی دعا. - درک چنین متنی به چه دانش یا دانشهای گسترده ای نیاز دارد که من نوعی ندارم؟ - کسانی که به قول شما " مطالعات متون دینی و به ویژه قرآن مشغلۀ اول و اصلی آنان است" چه نیازی به ترجمه آیات دارند؟ مگر خودشان عربی بلد نیستند؟ - اصولا چنین کسانی پای مقاله ای از آقای نیکفر چه کار دارند؟! اینجا مگر فیضیه یا الازهر است؟ -آیا ناممکن است کسی که دین-پژوه نیست در حوزه دین نقد درستی داشته باشد؟ مثالی از خودم میزنم: من در کنار حرفه خودم (که ربطی به ریاضی ندارد) به عنوان یک ریاضیکار آماتور فعال هستم. زمینه کاریم علاوه بر نظریه احتمال در حوزه آنالیز هم هست. به طور خاص؛ نظریه اوپراتور و آنالیز هارمونیک که مباحثی بسیار مجرد و پیچیده اند. یک بار در اثبات قضیه ای به نتیجه ای غلط رسیدم که روزها فکر کردم ولی نمی فهمیدم کجای کارم اشتباه بوده. باورتان میشود نوجوانی 12 ساله از اقوام که تصادفا کاغذهای مرا دید اشکال کارم را پیدا کرد؟! اگر برای من پیش آمد, برای شما چرا پیش نیاید؟
اشکان
(3) فرمودید:" ... چرا نوشته در بارۀ دین است. به این خاطر است که در مملکت من دین حکومت می کند. اگر چین حکومت می کرد من در بارۀ چین می نوشتم" پس پیداست انگیزه سیاسی دارید و دغدغه آزادی, عدالت و خردگرایی. -گیرم اینها را از قرآن بیرون آوردید؛ حقیقت چه میشود؟ برایتان مهم نیست حقیقت باشند یا توهم؟ سکولاریزم به چه قیمتی؟ اگر میخواهید اینها را با ضبح حقیقت به دست آورید نوش جانتان باد ولی من اگر قرار باشد آنچه حقیقت ندارد را باور کنم؛ ترجیح میدهم دنیا نابود شود چه رسد به نابودی ایران. - مرسوم شده جملات قصار فیلسوفان و نویسندگان جهانی را به نام کوروش کبیر منتشر میکنند و پز وطن دوستی میدهند. کسی هم که بگوید چرا خالی میبندید و کوروش کی از این حرفها زده را متهم به نداشتن علاقه به وطن میکنند. به نظرتان شباهت شما با ایشان چیست؟ - روایت تحریف شده انسانگرا از دین چه مزیتی به روایت تحریف نشده خشن دارد؟ انگیزه یک مسلمان مومن از ترجیح اولی به دومی چه میتواند باشد که به آن امید ببندیم؟
اشکان
(4) برتراند راسل برای آیندگان چنین توصیه کرده بود : "هیچوقت به خودتان اجازه ندهید که آنچه را دوست دارید حقیقت داشته باشد یا آنچه را که فکر میکنید حقیقت بودنش برای بشر مفید است، شما را منحرف کند. فقط و تنها به اینکه واقعیت ها چه هستند نگاه کنید." اصرار من بر روی "حقیقت" ترجمه متن قرآن بر این اساس بود. بدرود
chronicles
در رونش شدن برخی نکانت کامنت andarz بهرنگ: اهمیت دسته دوم کسانی که با توسل به منابع اسلام و مشخصا قرآن، میخواهند با بنیادگراهای تندرو و تروریستهای اسلامی مبارزه کنند و مردم را از گرویدن به این تروریسم اسلامی برحذر دارند، ما به پدیده عجیبی برمیخوریم که اکنون نمی توانم واژه مناسبی برایش پیدا کند، دیگران کمک کنند. من انسان عادی در مواجه به ایرانیان مسلمان متعصب همزبانم در می مانم چکار کنم؟! مثلا سالها پیش با فردی که اندکی سابقه دوستی داشتم، در جمع خصوصی، بحثی داشتیم و من حرفهای تندی زدم درباره به ائمه شیعه، آن فرد انها به عنوان توهین تلقی کرد و در همانجا تهدید به مرگ من کرد! دوستی بخاطر چند حرف تند به ائمه که باور بدانها داشت، حاضر شده دوست دیگرش به کشد! چرا؟
chronicles
جالب اینجاست امثال آن دوست سابق، به اذعان خودش بسیاری واجبات و منکرات اسلام رعایت نمیکرد، دختر بازی و خانم بازی میکرد یعنی باز ن شوهردار زنا میکرد، مشروب میخورد،! انواع مردم آزاری، فحاشی، قانون شکنی حتی در قوانین جهان شمولی مانند راهنمایی و رانندگی!، من این پارادوکس برنمیتابم. برایم عجیب است چطور مسلمان و حتی مسلمان زادگان که تنها یک نامی از اسلام و مسلمانی دارند، در برابر آنچه حق الله است، گاه بی مبالتند و گاه هم مقید، اما در یک چیز مشرک هستند و آن عدم رعایت حق الناس! سالها بعد ان دوست سابق را یدم، زنی اختیار گرده بود، زن را در چادر مشکی پیچیده بود چنانکه فقط بخشی صورتش دیده میشد! دیدن او با زنش در آن وضعیت، یاد پارادوکس دفاع قاتلانه از ائمه و زناهای محسنه اش افتادم، و دیدم وقتی امثال او بخودشان میرسند زنشان را چادری پیچیدی میکنند یک وقت کسی یک لاخ مویی از او نه بیند! به تجربه طول زندگی ام شخصی مواجهه با اکثر بچه مسلمانها، انها در یک چیز مشترک دیدم، اکثریت قاطعشان کمترین احترام وتقیدی به حق الناس دارند، از حق حیثیت و حق مال گرفته تا حق جان و حق ناموس! مثلآب خوردن با زن شوهر دار جماع میکنند، که دختربازی و خوابیدن روسیپیان پیش کشان()به هر حال روسپی یا دختر مجرد است و تعهدی اخلاقی-حقوقی به کسی ندارد ولی با زن شوهردار جماع کردن واقعا زشت است و فرقی نمیکند با دین باشد یا بی دین)! حرام خورای و دزدی، که دیگر رایج ترین کار مسلمان جماعت ایرانی شده است. پارتی بازی، که دیگر جزء وظایف پیش فرض شده است. حالا نبایتس نگران بود، در نبود و یا نشناختن آلترنانیو، اگر اینها همین اندک باور به خدا و آخرت و گناه را از دست بدهند چه بلایی بر سر جامعه میاورند. اصطلاح زامبی شدن ایرانی، اخبار زیاد میخوانم. اینکه اکثر ایرانیان دارند بخاطر ویروس عقیدتی از مذهب، تبدیل به زامبی میشوند شاید اغلب شده اند. شاید از این وضع عقاید مذهبی و موقعیت زندگی که دارند در کشورهایی مثل ایران، بتوان گفت» آخر سر منجر به زامبی شدن مسلمان و مسلمان زادگان میشود.
chronicles
اما چرا با وجود این همه مجازاتهای خشن قرون وسطایی، آن همه تاکید بر وجود روز آخرت، وعده های جنت و عقوبت جهنم، این به اصطلاح زامبی شدن بسیار میان مسمانان و مسلمان زادگان رواج دارد؟ چرا انها تمام یا برخی موارد حق اللهی را به جا میاورند، ولی در رعایت حق الناس بی مبالات و نامقید هستند؟ یکی از احتمالات قریب به یقینم، وجود ویروسهای عقیدتی شبه اخلاقی غیر جهان شمول در این دین و مذاهبش بخصوص شیعه است. توسل و شفاعات (پارتی بازی در کار الله ؟!)، توبه و یا اینکه گفته ای مثل این میان مردم رایج است که، اگر دو رکعت نمازت مورد قبول الله قرار گیرد، الله از گناهانت میگذرد و تورا وارد جنت میکند! البته لازم به یادآوری است این گفته ها درباره موارد مربوط به حق الله است، من از همه آخوندها و افراد مرشد اسلامی شنیدم که الله هرگز از حق الناس نمیگذرد، اما بسیاری از همان آخوندها مرشد اسلامی حق الناس با انواع کلاه شرعی نقض میکنند! اما در عمل این شفاعت و توبه و آن جملات بخشش الله را تعمیم میدهند به حق الناس! واقعیت اینست مسلمانان حکایشت همان مثل معروف است که طرف هم خر میخواهد و هم خرما را ! اینها هم میخواهند سر الله شان را کلاه بگذارند ، تا هم از جنت وعده شده بهره ببرند بعد از مرگ، و هم از مزایا دنیوی و بلکه نقض حق الناس، در نتیجه همین قضیه سپنتا ، قضیه سپنتا هم در ادامه همان زامبی شدن یا بودن بسیاری از مسلمانان است.
کوبریک
بهرنگ خان عزیز اسلام و تفسیر عرفونی فلسفی حقوق بشری کوانتومی نسبیتی ماژلانی کوروساوایی و .... مبارک شما باد ولی خواهشا سعی نکنیند در جیب ما هم جایش دهید مثل صاحبان اصلیش که آخوندها هستند و منتفعان اصلیش هم می باشند شما هم فعلا برو زکات و خمست را بده .شما مفسر جدید قران و کل مفسران 1400 ساله گذشته اش را به هم می سپارم . فکر نکنید تازه از جعبه در آمده اید و تفسیری پیش گرفته اید که جهان را کن فیکون می کند . پیش از شما بسان شما بیشمار ها ..... خواستند که چیزی از توش دربیاورند و نشد و بعد از شما هم بیشمارها خواهند خواست تفسیری مطابق میل زمان و مکان خود بر آن ببندند و می اندیشند که گذشتگان و دیگران در اشتپ بودند یک زمان جزایر برمودا را از قران در می اورید یک زمان اندیشه های مارکس را یک زمان قانون کپلر را و حالا هم لیبرال دموکراسی را .
کوروش
آقای بهرنگ، در اسلام به هیچ عنوان سکولاریسم وجود ندارد بلکه اسلام خود را بالاتر از هر دینی میداند، گواه به تفسیرهای قرآن که آوردید به هیچ عنوان ثابت نمیکند که تفاوت یا آپارتاید دینی وجود ندارد. چون اسلام خود را کاملترین دین و آخرین دینی میداند که خدا برای مردم فرستاده. نگاهی به تاریخ گذشته چه در ایران و منطقه و تفاسیر کنونی اسلام در همین دوره حاضر گواه بر این دارد که اسلام با هیچ دین و عقیدهی سر سازش ندارد و نخواهد داشت. اسلام دینی هست که خود را موظف میداند در تمام امور کشور دخالت کند، در صورتی که تفکر سکولاریسم اجازه دخالت به هیچ دینی را در اداره جامعه نمیدهد.
بهرنگ
(1) دوست عزیزم! کوروش! [آنچه را این جا می آورم به مناسبت های مختلف و به تعابیر مختلف تکرار خواهم کرد. فرق من و شما در نگرش به اسلام این است که من می دانم در قرآن چه نوشته و شما خوشبختانه می دانید که چه جرایم و چه جنایاتی تا به حال به اسم اسلام در تاریخ رویداده است. حرف من نه از موضع "دعوت دینی" بلکه از موضع روشنگری است. من می خواهم بگویم که آنچه ما تجربه کرده ایم و می کنیم اسمش "اسلام فقهی" یا "دین فقهی" است. آنچه که باید آگاهانه و به شیوه ای متمدنانه از بین برد. برای این کار لازم است که بدانیم موضوع چیست. کاری که من می کنم در این باره است. این جا توضیح می دهم که "اسلام فقهی" یا "دین فقهی" یعنی چه؟] اساس "اسلام فقهی" یا "دین فقهی" مبنی بر قوانین برده داری است. شرح می دهم: در روزگاران قدیم در یک شب تاریک، و سرد و بارانی راهزنی به درون خانه ای شد. مرد خانه سراسیمه سوی راهزن دوید. زن خانه نیز در پی او شد. هر دو چون به این راهزن رسیدند همصدا گفتند: آهای یارو ! تو دیگه این جا چه کاره ای؟ چی می خوای؟ یارو که پر زور بود شمشیر از غلاف بیرون کشید و آن دو را گفت: هر دو این جا بایستید! یک تکه کاغذ از جیب خشتکش در آورد. گفت: این جا را امضاء کنید. آنگاه دور زن و مرد یک دایره کشید. گفت: پایتان را از این پس از این دایره بیرون نگذارید. این حد و حدود [و احکام] شماست. راهزن آن گاه به درون خانه شد. آنچه را که قدر و قیمتی داشت برداشت. در جیب عبایش گذاشت. اتاق تک تک بچه ها را هم وارسی کرد. دو دستش را بهم مالید و گفت: عشق است! پس بیرون آمد. لحظه ای دم در ایستاد. چپ و راست را ورانداز کرد. بعد مفش را بالا کشید. آنگاه به راه گیجی، گنگی، منگی و الدنگی خود رفت. اگر چناچه طول عمر هر نسل را 25 سال لحاظ کنیم از آن زمان تا کنون 56 نسل [یک هزار و چهارصد سال] گذشته است. ما ایرانی ها امروز و اکنون نسل شماره 56 آن زن و مردی هستیم که آن یارو در آن شب تاریک، و سرد و بارانی دورشان دایره کشید. ما از آن روز تا کنون؛ همین که به سن راه رفتن می رسیم؛ به راه آن زن و مرد ـ راه آباء اجدادمان می رویم. یعنی بی آن که بدانیم و متوجه باشیم ـ ناخود آگاه ـ می رویم و دو پایمان را درون آن دایره جای می دهیم. اسمش را گذاشته ایم دین اسلام. اسم آن یارو "فقیه" است. اسلامی هم که ما تجربه می کنیم "اسلام فقهی" یا "دین فقهی" است. ادامه در (2)
بهرنگ
(2) اسلام فقهی یا دین فقهی یعنی چه؟ اسلام فقهی می گوید: آن روز که آن رهزن به خانه تان آمد؛ شما یا باید می کشتید یا باید کشته می شدید. راه حل دیگر این بود که بگویید "من از اهل کتابم و مایلم به شما جزیه دهم." شما نکشتید! کشته نشدید! به اسارت رفتید و آن تکه کاغذی را که به شما دادند امضاء کردید. این بنا به قانون "اسلام فقهی" یا "دین فقهی" یعنی که "شما تعهد داده اید نسل اندر نسل مسلمان باشید!" "اسلام فقهی" یا "دین فقهی" می گوید: فرزند زن و مردِ برده؛ بردۀ مالکِ پدر و مادرش است. فرزند زن یا مردِ برده؛ بردۀ مالکِ پدر یا مادرش است. فرزند زن و مرد مسلمان؛ مسلمان است چون فرزندِ پدر و مادری مسلمان است. فرزند زن یا مرد مسلمان؛ مسلمان است چون فرزند پدر یا مادری مسلمان است. اگر چنانچه کسی پدر و مادرش مسلمان باشند و بگوید من مسلمان نیستم مرتد و واجب القتل است. اگر چنانچه کسی پدر یا مادرش مسلمان باشد و بگوید من مسلمان نیستم مرتد و واجب القتل است. حرف من چیست؟ من می گویم: بیایید "اسلام فقهی" را آگاهانه دور بریزیم. "اسلام فقهی" متضاد با قرآن است. اسلام از نوع موروثی است. و این خلاف منطق دین است. شما می گویید: برای رسیدن به سکولاریته ضروری نیست که مسلمان باشیم. من می گویم البته برای رسیدن شما به سکولاریته ضروری نیست که شما اول مسلمان بشوید. اما ضروری است که ما هموطنانمان را هم ـ آن تعداد را که متدین به اسلامند ـ با خود داشته باشیم. ما لازم است که با هم باشیم. از این راه به همزیستی مسالمت می رسیم. به این ترتیب روی سخن من با هموطنانی است که اسلامشان "فقهی" است. من می خواهم بگویم که "اسلام فقهی" خلاف اسلام در معنای قرآن است. با احترام داود بهرنگ
کوروش
درود بر شما آقای بهرنگ، از بیان شما اینطور برداشت میکنم که میخواهید تفاوت بین اسلام واقعی و اسلام تجربی بگذارید. من نیز معتقد هستم که اسلامی که در زمان پیامبر معرفی شد با اسلامی که در زمان حال به آن نگاه میکنیم، چه بین سنیها و چه بین شیعه ها، تفاوت بسیار زیادی هست و سرچشمه این تفاوت از تفاسیری هست که در طول زمان بوجود آمده است. اصل موضوع این مقاله که سکولاریسم و حق گرفته شده یک هموطن زرتشی در ایران هست، به تفسیرات متفاوت قرآن ربطی ندارد، چرا که در همین زمان فعلی تفسیری از آن اسلامی که شما میخواهید ترسیم کنید که بتواند حق گرفته شده سپنتا نیکنام را باز پس دهد وجود ندارد، بلکه مشکل زمان حال این هست که تفسیر جدیدی در حال شکل گیری هست که به کلّ اقلیتهای مذهبی را به گوشه بکشانند. در طول تاریخ حقایق جدیدی (که همان تفاسیر متفاوت است) به آن حقایقی که میخواهید به آن اشاره کنید اضافه شده، و حقیقت امروزه که ترکیبی از آن دو هست به مانند یک فرشی هست که از صدها نقش متفاوت بافته شده است و تفکیک و جدائی یک یا چند نقش از دیگری به کلّ آن فرش صدمه میزند و دیگر آن یک فرش نخواهد بود. ولی با شما همعقیده هستم که تفسیرهای متفاوتی که از اسلام در طول تاریخ ساخته شده باعث گیجی و درماندگی و به نوعی تسلیم مردم چه در ایران و دیگر مناطق شده است. پالایش آن تفسیرات برای رسیدن به حقیقت اصلی از مابین این تفسیرات به دلایل زیادی غیرممکن هست، و بهترین روش برای هم زیستی و صلح بین تمام افراد جامعه این هست، که هر فردی با هر عقیدهی باید به دیگر ادیان مختلف احترام بگذارد و اعتقادت خود را بهتر، کامل تر یا مقدس تر از دیگری نداند. همانطور که نیاکان ما از قدیم گفتهاند "موسی به دین خود، عیسی به دین خود". بد نیست در اینجا شعر زیبایی را از حافظ برای ختم کلام بگویم: " سالها دل طلب جام جم از ما میکرد، وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد". آری ایران و ایرانیها قرنها به تفسیرات متفاوت چه در ادبیات و چه از یک دین اشنا هستند، حتی در بین اشعار زیبای حافظ که با هر کس به نوعی حرف میزند. نیاکان ما قرنها با سکولاریسم زندگی کردند ولی پسرفت روش زندگی ما در طول زمان باعث شده که حقیقت همزیستی را فراموش کنیم و حال به جستجوی معنای جدیدی باشیم در صورتی که دوباره ما را به همان نقطه گذشته برمیگرداند. به امید آن روز، پایدار باشید
بهرنگ
کوروش عزیز! 1. من درست آن می دانم که تلاشمان دسته جمعی و ملی و در جهت رد و نفی هر آن عاملی باشد که زندگی و همزیستی ما را مختل کرده است و می کند. حتی خدا و دین و پیغمبر. [در شناسایی این عوامل باید عقلمان را روی هم بریزیم.] 2. من یقین دارم که هیچ خدایی جز خود ما مسئول زندگانی و مسئول سرنوشت ما نیست. 3. من درست آن می دانم که در وهله نخست تلاشمان دسته جمعی و ملی و در جهت رد و نفی اسلام موروثی و ژنتیک و اسلام اجباری در سراسر ایران باشد. به گمانم شکایت بر علیه “اسلام فقهی” و “اسلام مادر زاد” را می توان نزد جوامع حقوق بشر و حتی حوامع دینی در دنیای حاضر برد. این که “ملت ایران ملت شیعه یا شیعه چند امامی یا سنی مذهب است” یک “توهم ملی” است. ملت ایران همچون همیشه ـ و هنوز ـ عزادار و داغدار صدمات دین و مذهب در ایران است. دین نمی تواند و نباید ـ همچون بردگی در عصر برده داری ـ مادرزاد باشد. بیایید از خودمان و از فقیه و حکومت فقهی توهم زدائی کنیم. خواست ما هیچ نیست؛ جز حق زندگی انسانی و مسالمت آمیز برای همه. با احترام بهرنگ