سی مرغ و سیمرغ − پشت پردهی موفقیت یک قصه
جواد موسوی خوزستانی – چه فاصلهای وجود دارد میان سیمرغ در شاهنامه و سیمرغ عطار؟ چگونه سیمرغ جلوه این−جهانیاش را از دست میدهد و رمزآلود و بینشان میگردد؟
مقدمه: در زمانهای قدیم و به تاریخ سدههای میانهی ایران، از خاک تفتهی سرزمین ما، قصهای فرامیروید که تا امروز بیش از هشتصدسال در بطن بی ثبات فرهنگ و ادب پارسی، دوام آورده است. این قصه که روایتِ اعجابانگیز سفر باطنی تعداد پُرشمار پرندگان عاشق به سوی «سیمرغ» است جزو میراث فرهنگی و ادبی کشورمان به شمار میآید. اندیشمند و صوفی نامدار سده ششم هجری «شیخ فریدالدین عطار نیشابوری» خالق این قصهی معناگرا ست.
شیوه روایی قصه سیمرغ، زبان ساده و صمیمی در بیان ماجراها، جهتمند بودن ساختار پُرلایه متن، و چشمانداز فراگیر نظم گفتمانیاش – به ویژه نشستن این نوعِ ادبی در طبقهبندی ژانرهای عرفانِ عاشقانه – در مجموع سبب برانگیختهشدن حساسیت و کشش و علاقه در میان برخی از بانفوذترین روشنفکران و هنرمندان ایرانِ بعد از مشروطیت، بوده است.
اصولاً مضامین متنهای منظوم و منثور عرفان اسلامی و راز حیاتِ صدها سالهی این گفتمانها، همواره پرسشهایی را در فضای نقد ادبی کشورمان برانگیخته است؛ از جمله یافتن پاسخ برای این پرسش که چرا عرفان اسلامی (روش اندیشیدنِ اشراقی) در یک جغرافیای مشخص مثل فلات ایران به رغم هزاران تحول تاریخی، بیش از دوازده سده، پاییده و تا حال حاضر استمرار یافته است؟ یعنی طرح این پرسش که چرا بخش بزرگی از اهالی این منطقه بارها و بارها ترجیح دادهاند در ذهن خود اینطور رفتار کنند هرچند امکان شیوههای دیگر اندیشیدن هم به رویشان بسته نبوده است؟...
تلاش برای یافتنِ پاسخِ سؤالهایی از این دست وقتی آشکارتر میشود که میبینیم این شیوهی اندیشیدن و ارزشهای تصوف اسلامی پس از انقلاب مشروطیت در ساحتهای مختلف هنری و پژوهشهای آکادمیک نیز بسط یافته است. برای مثال، قصههای معنوی و پندآموز منطق الطیر عطار به خصوص «قصه سیمرغ» نه تنها به عرصه پژوهشهای آکادمیک راه یافته بلکه انگیزه آفرینش آثار نمایشی، ترانهسرایی، آثار تجسمی، موسیقایی، و نقاشی نیز بوده است. از جمله هنرمندانی که طی سالهای اخیر بر اساس منطق الطیر آثار نمایشی را پدید آوردهاند میتوان از محمد چرمشیر، محمدحسین میمندی، قطب الدین صادقی، اسماعیل خلج، پری صابری، علینقی رزاقی، چیستا یثربی، شیرین نشاط، سعید پورصمیمی، و... نام برد.[1]
برگردیم به قصه سیمرغ؛ به هر حال آن چه روشن است این که آگاهی از مسیر تکوین و پایداری این متن ادبی، و پی بردن به راز استحکام ساختمان عظیم و تاریخی آن، مستلزم آگاهی از قاره ناشناخته معرفت اشراقی و ذهنیت پیچیده اولیاء تصوف اسلامی در آن برههی تاریخی است که صدالبته کار چندان سادهای هم نیست؛ زیرا کسب این آگاهی، پیش از هرچیز مستلزم کاویدن و آشکار نمودن آن بخش از شرایط فرهنگی و ارزشهای بومی-اسلامی سرزمین ما ست که از زمان تولد این قصه، در زیرمتن آن، پنهان شده است. یعنی همان فاکتورهای فرهنگی-اجتماعی و دغدغههای دینی که سبب شالودهگرفتن «منطق الطیر» در ذهن خلاق عطار شده است. همچنین مستلزم درک بغرنجیهای مفهومی و هستیشناسانهای است که در پسِ پشت منطق روایی و پیرنگ قصه سیمرغ و داستانهای تمثیلی مشابه (از جمله در مثنوی مولوی) قرار دارد. شناسایی تمامی این عوامل محوری که عمود خیمهی قصه سیمرغ را هشتصدسال استوار نگه داشتهاند طبعاً از عهده قلم مهجور نویسنده این گزارش، بیرون است اما به نظر میرسد که با وجود این محدودیت، امکان جستجو و شناساییِ «جنبههایی» از راز ماندگاری این قصه در همین یادداشت مختصر، وجود داشته باشد.
گسترهی بیکرانِ متن در کرانهی ذهن مخاطب
برخی متنها و قصههای معناگرا به دلیل وسعت نگاه و ژرفش مفهومیشان، به ناگزیر ساختاری چندلایه و بغرنج پیدا میکنند که این بغرنجی در نگاه اول معمولاً به چشم مخاطب نمیآید. قصه «سیمرغ» عطار نیز از این دست قصههاست که ساختاری پُرلایه دارد و چه بسا همین امر توانسته افزون بر جذب هرچه بیشتر مخاطب، ساختمان آن را نیز باشکوه و ماندگارتر سازد. برای مثال از نکات قابل تأمل در این ساختار، سویههای گوناگون مفهومی – حداقل دو لایه اصلی - در ترکیببندی آن است:
سویه اول: سویه یا لایه نخست در ساختار مفهومی قصه، «استعاریبودنِ» سفر مخاطرهآمیز مرغان به سوی سیمرغ است. در واقع این سفر باطنی، گذر از زندانِ واقعیت (زندان تن / زندان نیازهای «حقیر» دنیوی) به فراسوی واقعیت و به فراخنای رهایی در پهنهی عُلیا ست. بنابراین از کرانه و مرزهای عقل متعارفِ مخاطبان/مسافران فراتر میرود و برای عقل جزوی و فهم همگانی بشری دسترسناپذیر است؛ و چون تا سرحد کائنات ارتفاع میگیرد طبعاً بیکرانه و نامتناهی است.
سویه دوم: وجه دوم، مرزهای مشخص و کرانمندی این قصه است یعنی با وجود بیکرانگی در عین حال برای فهم و هضم شدنِ مضامین اشراقی و انتزاعیاش از سوی مخاطبان-مسافران، که موجوداتی زمینیاند ناگزیر از هبوط به عالم ناسوت و رعایت مرزهای زمین (الزاماتِ جهان واقع) است بنابراین کرانمند هم هست.
گفتن ندارد که این دو منظر متباین میتوانست در ساختمان باشکوه منظومه سیمرغ، تناقض و شکافی گسترشیابنده به وجود آورد. اما معمار با تجربهی این بنای ماندگار ادبی، برای جلوگیری از فروپاشی احتمالی ساختمان، ملاطِ انسجام قصهاش را به خوبی تدارک میبیند که همانا آفرینش شخصیتی «برتر» و «صاحب رسالت» (ابَر انسان) است که بتواند با ارتفاع گرفتن از روابط معمولیاش با مقلدان، بر بالای سر آنها بایستد و به عنوان ستون مرکزی در نگهداری این ساختمان عظیم معنوی، عمل کند. یعنی تثبیت سیادتِ رهبری «هُدهُد» و مشروعیت بخشیدن به علوّ و مرتبت او بر همسفرانش! به بیان روشنتر، عطارنیشابوری با بهرهگیری از عناصر و گفتارهای دینی، اساطیری، اخلاقی و روانشناسانه به منظور تولید نظام معنایی واحد، و خلق مفهومی مرکزی (دال ارشد/ اطاعت محض از ولایتِ هدهد) سرانجام موفق میشود دستگاه رهبری را به عنوان عمود خیمهی داستان، برافراشته و تثبیت نماید.[2]
شرطهای تکوین و ماندگاری قصه سیمرغ
اگر عطار نیشابوری خالق پروژهی عروج به عرش معظم، چنین جایگاه ارجمندی را به هدهد ارزانی میدارد در مقابل از او مسئولیت هم طلب میکند. هم از این روست که وظیفه بسیار حساس و مهمی را در این پروژه بر دوش هدهد قرار میدهد: او مأموریت دارد که به منظور برافراشتن عمود خیمه این ساختمان ادبی، به ایجاد «انضباط» بین مرغان مسافر و راضی کردنشان برای ادامه سفر پُرمخاطره به آستانه سیمرغ، اقدام کند. هدهدِ هادی و خردمند نیز برای مهندسی کردن روابط همسفرانش و استقرار نظم سلسلهمراتبی در بافت قصه، تمام سعی و تجربه خود را به کار میگیرد تا سلیقه و سبک زندگی متنوع پرندگان، حتا جهانبینی متفاوت و مشوّش آنان نیز با جهانبینی اشراقی و منسجم مرشدشان کاملاً هماهنگ و یکدست شود چرا که برای سرپا نگه داشتن ساختمان قصههایی از این دست، و پیشبرد سفرهایی چنین بلندپروازانه که خطر مرگ هر لحظه رهپویانِ داوطلب را تهدید میکند طبعاً وحدت و یکدستی، به ویژه انضباط و اطاعت محض از دستورات قافلهسالار سفر، ضروری است.[3]
اما میدانیم که مهندسی کردن مناسبات اجتماعی و ایجاد انضباط و همسانسازی اعضای یک جامعه، بدون چیرگیِ گفتمانی رازپردازی شده، و البته همخوان با موقعیت فرهنگی-مذهبی عصر و زمانه، ممکن نیست.
احتمالاً از خوشاقبالی عطار بوده است که گفتمان راز پردازی شدهی او در سالهای پایانی سده ششم هجری، با پسزمینه سیاسی-اجتماعی (و با ساختار عاطفی-شهودی زبان فارسی) که این گفتمان در آن، به کار گرفته شد به طرز شگفتآوری همخوانی پیدا میکند یعنی انطباق با کلیت جامعه و مردمی که هنوز از تجربهی فاجعهبار یورش غزها، کمر راست نکردهاند و زخمهای آن حمله التیام نیافته که با حمله خونفشان مغولها، بار دیگر نظارهگر فروپاشی گستردهتر تمدن و میراث تاریخی سرزمین مادریشان هستند. فاجعهای که پیامدهایش، تکهپاره شدنِ هستی اجتماعی، انهدام کامل اقتصادی، رکود عمیق فرهنگی و سست شدن شیرازهی زندگی روزمرهشان است؛ و صدالبته میوهی تلخ این حوادث مصیبتبار (که بستر ظهور«شرایط روانی خاص» است) را نیز در تاروپود اعصاب تجربه میکنند. در واقع معضلات روحی-روانی مردمان جنگزدهی آن روزگار همچون: سیر نزولی امید به آینده، هول و ملال و احساس ناامنی دایم، ترسخوردهگی و احتیاط در بروز عواطف و آرزوها، و... در مجموع سبب میشود که جمعیتهای بزرگتری از ایرانیان (خراسانیان)، برای تخفیف آلام و ساماندهی روان خود، از تکنولوژی روانی روزگارشان بهره ببرند و هرچه بیشتر، زیر چتر گفتمانهای اشراقی، مأوا گزینند؛ و همهنگام به چیرگی گفتمان ناجیمحور عطار و مشایخ تصوف اسلامی بر سراسر ممالک محروسه نیز یاری رسانند؛ یعنی کمک به چیرگی گفتمانی که از قضا در سده چهارم هجری بهنسبت، حاشیهای بود و صرفاً توسط محفلها و گروههای پراکندهای همچون «اخوان الصفا» نمایندگی میشد.
یکی از عوامل تحکیم این بده بستان متقابل (چیرگی بخشیدن/ آرامش گرفتن)، که شاید از همهی عاملها مؤثرتر هم بوده، ترکیبِ سه گانهی «روح تنزهطلبی»، «خودپیغمبربینی»، و «نفرت از بیگانه/ کافران» در ذائقه جمعی اجداد ما ایرانیان است که سرانجام، نگاه بسیاری از نخبگان ایرانی را از مسایل اینجهانی و تعهد سرزمینی (دریغ است ایران که ویران شود...) میچرخاند و به میانجی گفتمانهای غالیانهی مذهبی، به ماوراء زندگی سوق میدهد. در نتیجه، برخی از عالمان مذهبی و اجداد دانشور ما، به منظور پوشاندن پریشانی و استیصال ناشی از ویرانیهای به جای مانده از حمله مغولان، با ژستی پیامبرانه -«خودناجیپنداری»- به فکر مدیریت جهانی (رهبری مرغان جهان) میافتند. اما برای مدیریت و تسلط بر امور جهان، به جای تقویت بنیه فرهنگی، علمی، اقتصادی، و تولید لوازم و ادوات مورد نیاز، سعی میکنند با تسلط بر نفوس و ابدان، و تبدیل کردن همه مرغان جهان به مریدان و مقلدانی مطیع، به چیرگی بر دنیا و مافیها، موفق شوند. عطارنیشابوری نیز آگاهانه یا ناخودآگاه از آمیزش و انباشت این مجموعه خصایل در روح جمعی دوران، به منظور برافراشتن ساختمان شهودی قصهی سیمرغ و تسلیم کردنِ نمادین برخی رهپویان - ۲۹پرنده – به نواهی و تصرفاتِ ولایت شیخ (هدهد)، کمال استفاده را میبرد.
در منظومهی بزرگ فردوسی، سیمرغهای شاهنامه، سیمرغ یزدانی (در داستان زال) و سیمرغ اهریمنی (در قصه هفت خوان اسفندیار)، هرچند پرندههایی افسانهای و سمبولیکاند اما حداقل، به کارهایی اینجهانی هم میپردازند. مثلاً سیمرغ یزدانی گاه به کمک زال و به یاری رستم میشتابد؛ در منطق الطیر اما سیمرغ، یکّه و نمادین است، ماهیتی عُلوی و استعلایی است، نام دارد ولی نشان ندارد، در جایی دستنیافتنی نشسته، و رمزی از جلوهی حق یا عشق است، که مسافران در پی یافتن این کمال و مظهر مقدس، تا مرز فدا کردنِ جان «بی ارزش» خود، پیش میروند.[4]
جای تأمل است که به هر میزان که ما از زمان تولد سیمرغهای شاهنامه فردوسی در سده چهارم فاصله میگیریم، به همان اندازه نیز مدل دینی-تمرکزگرای عطارنیشابوریها، امام محمد غزالیها، مولویها، نجم الدین رازیها، و دیگر مشایخ بزرگ اسلامی بر شعر و ادب پارسی چیرگی مییابد در نتیجه، سمبلهای ادبی و شخصیتهای محوری قصهها هرچه بیشتر، از زمین فاصله میگیرند و رنگ دینی و الاهی میپذیرند؛ تا جایی که حتا هدهد در قصه سیمرغ نیز در شمایل پیران و شیخان بزرگ طریقت ظاهر میشود:
«حُلهای بود از طریقت در برش / افسری بود از حقیقت بر سرش»[5]
واقعیت این است که در الگوهای یکتانگرِ مشایخ اسلامی از جمله در مدل عطارنیشابوری، ابتدا سیمرغهای شاهنامه - سیمرغ اهریمنی و سیمرغ یزدانی – از میان برمیخیزند و در قامت یک «سیمرغ یکتا» ظاهر میشوند. سپس تمامی ظرفیتها و مرجعهای مادی و معنوی از جمله: سیاسی، معرفتی، اخلاقی، دینی و اجتماعی در وجود این موجود یکتا و بیمانند – که طبعاً شخصیتی «نظرکرده» و صاحبِ رسالت است – تمرکز مییابد. به همین سبب است که «هدهد» بلافاصله پس از ورودش به مجمع مرغان جهان، به مقام شامخ ولایت و زعامتِ آنان نایل میشود. در واقع مشروعیت روزافزون مقام فرابشریِ «ولی» در ژرفای روح فرهنگی-مذهبی ما ایرانیان است که افزون بر شرایط نابسامان اجتماعی-سیاسی آن دوره، سبب تحکیم جایگاه و مرتبتِ فراتاریخی هدهد میشود و مشروعیتِ ولایت او را بر همسفراناش تضمین میکند.
چه بسا همین زورمندی روح و رویکرد حاکم بر دوران است که همهنگام، منزلت و اعتبار روزافزون رابطه «شبان-رمگی» را در قول و فعل و تقریر مشایخ طریقت و شریعت نیز رقم میزند. روشن است که از سده ششم هجری تا سقوط سلسله قاجاریه سایه پهناور این رویکرد هژمونیک بر جهان ایرانی مستدام بوده است. گفتن ندارد که دستامد استمرار این رویکردهای اشراقی و ولایتمدار، خواه ناخواه به ایجاد محدودیتهای فزاینده و گاه مرگبار در راه شکوفایی فردیت و پرسشگری آن دسته از ایرانیانی منجر شده است که طی این سدهها به جستجوی معنا، آزادی و حق انتخاب، در میدانی چنین پُرخطر و مرگبار قدم گذاردهاند.
همچنین گفتمان شهودی و ولایتمدار عطارنیشابوری که در کلیه آثارش (مختارنامه، اسرارنامه، تذکرةالاولیا، الاهینامه، مصیبتنامه و منطق الطیر) بسامد پُرطنینی هم دارد اگر در آن دوره به چیرگی دست مییابد مدیون تسلط ادب پندنامهای و سنت آموزش خانقاهی نیز هست؛ یعنی سنتها و گفتمانهایی که از اواخر سده ششم در مسیر «کسب موقعیت فرمانروایی» قرار میگیرند، و طولی هم نمیکشد که در کمتر از یک سده، به گفتمان مسلط در مشرق دنیای اسلام – از جمله در ایران - تبدیل میشوند. این گفتمانها تا انقلاب مشروطیت و حتا پس از آن، همچنان بر قلب و روح تودههای مردم نفوذِ بسیار دارند. البته در سالهایی که قصه سیمرغ متولد میشود و بالاخره به مرحله کتابت میرسد طبعاً خردهگفتمانهای عرفی و سامانههای تفکر واقعنگر (میراثِ دوره سامانیان و اوایل دوره غزنویان) به صورت موازی، همچنان کارکرد دارند، هرچند به حوزه مقاومت و حاشیه رانده شدهاند.
نکته آخر این که، گفتمان پُرنفوذِ خالق منطق الطیر به مانند اغلب گفتمانهای فرمانروا، برای نیل به پیروزی محتاج کسب «توافق و اجماع نخبگان» عصر خویش است؛ زمینه تحقق این امر حیاتی نیز از قضا برای عطار نیشابوری و شخصیت اسطورهای قصهاش «هدهد» فراهم بوده است زیرا گفتار رازآلود و منجیگرای او به طور مشخص با دستگاه مفهومساز و مریدپرور متصوفه - فرایند «گم بوده شدنِ» سالک - که اکثر مشایخ سلسلههای خانقاهی از سده پنجم هجری به بعد، بر آن اجماع داشتهاند نیز کاملاً همسو و همراه میشود. هم از این روست که یکی دیگر از مستحکمترین مانعها در مسیر چیرگی گفتمانِ ناجیمحور منطق الطیر، از سر راه برمیخیزد و این گفتمان غایتگرا، به راحتی بر توسن آن فضای مناسب، سوار میشود و میتواند سالکانِ مسافر را به تمکین و پیروی از فرامین داهیانه هدهد و به ادامهی سفر پُرمخاطره به سوی معبد خورشید - به سوی سیمرغ - قانع کند.
پانویسها
[1] طیبه پرتویراد و محمد شهبا در پژوهش خود به تعدادی از کارهای نمایشی و انیمیشن که با اقتباس از قصه سیمرغ عطار نوشته شده و به روی صحنه رفته است اشاره میکنند: «از پیش از انقلاب تاکنون نمایشنامههایی با اقتباس از منطق الطیر عطار به نگارش درآمدهاند کـه مـیتـوان «سـیمرغ و سیمرغ» نوشته علینقی منزوی؛ «سیمرغ، سیمرغ» اثرقطب الدین صادقی؛ «سیمرغ» به نویسندگی محمد چرمـشیر؛ «بـه سوی سیمرغ» نوشته منصور خلج؛ «ویزای کوه قاف» نوشته پیام سعیدی و ولی االله داوری را از مهمترین آنها به شمار آورد و در مجموع نمایشهای «هفت شهر عـشق» بـه کـارگردانی پـری صـابری، «دو مـرغ آخـر عـشق» بـه نگـارش و کارگردانی چیستا یثربی، «بوی خوش سیمرغ» علی نقی رزاقی؛ «ویـزای کـوه قـاف» بـه کـارگردانی مژگـان ابطحی؛ و «سیمرغ» به نگارش و کارگردانی پیروز میرزایی؛ همچنین نمایشهای عروسکی«با پرهای نرم بر ماه پیشانیات تاج نوزادی میبافد»، به نویسندگی نسیم احمدپور و کارگردانی مریم معینـی و «سـر بـه دار هـستی» بـه کـارگردانی فهیمـه میرزاحسینی که در ایران به اجرا درآمدهاند را اقتباس تآتری از منطق الطیر عطار خواند. پویانمایی (انیمیشن) «سفر به سرزمین دور» به نگارش و کارگردانی ساسان پسیان؛ نمایش چندرسانهای «منطق مرغان» (Logic of the Birds) به نگارش و کارگردانی شیرین نشاط و سوسن دیهیم؛ و سریال پویانمایی «پرندهها همانند مـا» به زبان بوسنیایی، از دیگر اقتباسهای غیرتآتری این اثر در داخل و خارج از ایران به شمار میروند.» (طیبه پرتویراد و محمد شهبا، "واکاوي ظرفیتهاي نمایشی منطق الطیر عطار با رویکرد بررسی و مقایسهي اقتباسهاي داخلی و
خارجی از این اثر براي تآتر" در: متنشناسی ادب فارسی، دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی - دانشگاه اصفهان، دورهی جدید، شماره ۲، پیاپی ۲۶، تابستان ۱۳۹۴، ص ۳۳- ۴۴ – نسخه PDF)
لازم به ذکر است که نمایش «سیمرغ» نوشته محمد چرمشیر در شهریور۱۳۹۱ به کارگردانی کیومرث مرادی در تئاترشهر اجرا شد. همچنین «بوی خوش سیمرغ» علی نقی رزاقی، در بهمن ۱۳۹۲ به کارگردانی خود وی، در تماشاخانه سنگلج اجرا شد. این نمایش، پیشتر نیز توسط همین کارگردان در شهریورماه در تالار احسان شیراز پانزده اجرا داشته است. نمایش «سیمرغ» نوشته پیروز میرزایی به کارگردانی خود وی در سال۱۳۹۱ به روی صحنه رفت؛ اجرای آن در هندوستان نیز توانست جایزه ملی المپیاد تئاتر کاتاک هند را به دست آورد: (روزنامه رسالت، شماره۷۷۰۴ مورخ ۱۸/ ۹/ ۱۳۹۱) هر سال نیز به مناسبت «روز بزرگداشت عطارنیشابوری» معمولاً نمایش رادیویی «سیمرغ» و دیگر قصههای منطقالطیر، روی آنتن میرود؛ از جمله در سال نود و سه نمایش رادیویی سیمرغ نوشته فاطمه حسنوند و به کارگردانی بهرام سروری نژاد، روی آنتن رفت. پیشتر نمایشنامه سیمرغ (با نام مجمع مرغان) توسط پیتر بروک کارگردان نامدار بریتانیایی با همکاری ژان کلودکرییر نمایشنامهنویس فرانسوی در چندین شهر جهان به روی صحنه رفته بود. (نگاه کنید به این منبع و و این منبع)
[2] برای مطالعه بیشتر در این باره، ر.ک. به: «افسون زدایی از جهان» در سایت زمانه.
[3] در مقاله «استحاله سیمرغ» شیوهی مقابله هدهد با سبک زندگی و تعلّقات اینجهانی همسفرانش به طور مشروح توضیح داده شده است. برای مطالعه ر.ک، به: وبلاگ نگارنده.
[4] . نگرش ایثارگرانه و تبلیغ فداکردن جان و زندگی در راه آرمانهای بزرگ، از مجرای ادبیات کلاسیک به ادبیات معاصر، نقب زده است. این نگرش در سرودهای آرمانخواهانهی اغلب روشنفکران انقلابی ایران و شعرهای مدرن شاعران دهههای سی و چهل و پنجاه خورشیدی بسامد پُرطنینی دارد.
[5] منطق الطیر عطار نیشابوری، به تصحیح دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، انتشارات سخن، تهران، ۱۳۸۹.
در همین زمینه از همین نویسنده
- نگاهی به سیمرغ عطار با پرسش از حقوق برابر
- استحاله سیمرغ
- افسونزدایی از جهان − بخش یک، بخش دو
- مرغ مَبنا
نظرها
نظری وجود ندارد.