● دیدگاه
زلزله، بیاعتمادی عمومی و رفتار اجتماعی ما
چرا در زمان وقوع بلایای طبیعی میزان دیگردوستی افزایش مییابد؟ آیا این پدیده خاص مردم ایران است؟ از دست رفتن اعتماد عمومی به نهادهای مسئول، چه معنایی میتواند داشته باشد؟
پس از زلزلهی اخیر در مناطق غرب ایران، کشور با بسیجی همگانی برای کمک به مصیبتزدگان این بلای طبیعی مواجه شد و گروههای بزرگی از مردم در صحنه ظاهر شدند که در جست و جوی راهی برای کمک رساندن به مردم نواحی مصیبتزده و نمایش نوع دوستی خود بودند.
با این همه، این بسیج همگانی از یک بیاعتمادی عمومی حکایت دارد. در زلزلهی اخیر اکثر مردم ترجیح دادند کمکهای خود را نه از طریق نهادهای رسمی و مسئول بلکه از طریق افراد به دست زلزلهزدگان برسانند. برخی از مردم حتی به این کار نیز اکتفا نکردند بلکه تصمیم گرفتند که با خودروهای شخصی خود در تعطیلاتِ آخر هفته راهی مناطق زلزلهزده شوند و خود کمکهاشان را به دست نیازمندان بدهند.
از همان روزهای اول پس از زمینلرزه نیز بسیاری از شخصیتهای معروف و کسانی که تحت نام «سلبریتی» شناخته میشوند، با ارائه شماره حسابهای بانکی شخصی در شبکههایِ اجتماعی از مردم خواستند کمکهای نقدی خود را به حسابهای آنها واریز کنند و به آنها اطمینان دادند در خصوص نحوهی هزینه کردن کمکها و وجوه نقدی واریزی، اطلاعرسانی خواهند کرد.
نوع اقبال مردم به این افراد حتی برای خود آنها نیز بهتآور بود، به نحوی که کسی مثل صادق زیباکلام، استاد دانشگاه تهران، از جمع شدن بیش از یک میلیارد تومان در حساب شخصیاش ظرف ۴۸ ساعت بهتزده شد و گفت امیدوار است لایق اعتماد مردم باشد.
رفتار این شخصیتها نیز به شکلِ ضمنی نشان میدهد مردم در بیاعتمادیشان به نهادهای رسمی تنها نیستند بلکه شخصیتهای سیاسی، اساتید دانشگاه، بازیگران سینما، هنرمندان و ورزشکاران نیز در این ماجرا با آنها همراه هستند.
این مطلب سعی میکند به برخی از وجوه پدیده کمکرسانی مردم به مصیبتزدگان بپردازد و این نکته را بررسی کند که چرا در زمان وقوع بلایای طبیعی میزان دیگردوستی افزایش مییابد؟ آیا این پدیده خاص مردم ایران است یا مردم در نقاط دیگر جهان نیز چنین عمل میکنند؟ همچنین از دست رفتن اعتماد عمومی به نهادهای مسئول، چه معنایی میتواند داشته باشد؟
بلایای طبیعی و افزایش حس دیگر دوستی
افکار عمومی همه روزه از طریق رسانههای تصویری شاهد قربانی شدن بسیاری از انسانها در جنگهای مختلف است. تصاویری از مردمی که جنگ خانههای آنها را ویران و آنها را آواره کرده و اکنون بیش از هر زمان دیگری نیازمند کمک هستند.
این صحنهها اما معمولا واکنش چندانی بر نمیانگیزند و حتی اگر تصاویر مربوط به خیریهای باشد که بخواهد برای مردم جنگزده کمک جمع کند، احتمالا با اقبال چندانی رو به رو نمیشود. اما وقتی نوبت به بلایای طبیعی میرسد، معمولا نوع رفتار عمومی عوض میشود و این شرایط فراهم میشود که تا حد امکان به مردم مصیبت زده کمک شود.
نمونه غیرایرانی: در توفان هاروی هوستون تگزاس در ایالات متحده، مردم نواحی اطراف به کمک آسیبدیدگان شتافتند و بسیاری از آنها را پناه دادند.
این در حالی است که ماهیت رنج همه جا یکسان است و فرقی ندارد که این رنج حاصل جنگ باشد یا بلایای طبیعی مثل زلزله یا سیل. انسانی که خانهی خود را از دست داده و اکنون بیخانمان است، باید بار این مصیبت را به دوش بکشد، خواه این مصیبت ناشی از یک جنگ داخلی باشد، خواه ناشی از یک بلای طبیعی. اما نوع رفتار انسانها در برابر بیخانمان شدگان ناشی از یک جنگ- یا بلایای ساخت دست بشر- با بیخانمان شدگان ناشی از بلایای طبیعی، با هم متفاوت است.
نمونه آزمایشگاهی: هانا زاگفکا و تیم محققان همراهش در رویال هالوی در دانشگاه لندن، آزمایشی برای نشان دادنِ نحوهی رفتار انسانها در برابر انسانهای مصیبتزده طراحی کردند. این آزمایش در مورد قحطی انجام شد. به گروهی از مردم گفته شد قحطی به سبب خشکسالی پدید آمده و به گروهی دیگر گفتند جنگ و حملهی نظامی باعث این قحطی شده است. محققان دریافتند در حالت اول احتمال کمک به مصیبتزدگان نسبت به حالت دوم بیشتر است و بنابراین همدردی کمتری نسبت به قربانیان جنگ وجود دارد.
به عبارت دیگر مردم قربانیانِ جنگ را به نحوی در برابر آن چه بر آنها میگذرد، مسئول میدانند. بنابراین میتوان نتیجه گرفت اولاً رفتار مردم و افزایش حس نوعدوستی در برابر بلایای طبیعی در همه جای جهان کمابیش یکسان است و اختصاص به مردم ایران ندارد. ثانیاً انگیزهی کمک به زلزلهزدگان تنها همدردی با رنجکشیدگان نیست، چرا که در برابر رنجکشیدگان ناشی از جنگ چنین همدردیای کمتر وجود دارد و دیده میشود.
بی اعتمادی به نهادهای مسئول
مردم ایران مثل بیشتر نقاط جهان به قربانیان بلایای طبیعی کمک میکنند اما در زلزلهی اخیر نحوهی کمک کردنشان با مردم جاهای دیگر دنیا از یک لحاظ متفاوت شده است: مردم بیشتر نقاط دنیا برای کمک به مردم مصیبتزده، خودشان پیشقدم نمیشوند بلکه از طریق ارسال کمک خود به نهادهای مسئول این کار را به عهدهی آنها میسپارند.
در زلزلهی اخیر اما بسیاری از مردم ترجیح دادند کمکهای خود را نه از طریق نهادهای رسمی و مسئول بلکه از طریق افراد به دست زلزلهزدگان برسانند. یکی از نتایجی که میتوان از این نوع کمکرسانی گرفت این است که اعتماد مردم به نهادها از بین رفته است. نهادها از خود حیات مستقلی ندارند و به میانجی گری اعتماد عمومی ساخته میشوند، بنابراین وقتی اعتماد عمومی از دست میرود این نهادها کارکرد خود را از دست میدهند و عملاً بیثمر میشوند. همچنین این اعتماد عمومی تنها در صورتی میتواند تداوم داشته باشد که سازوکاری برای حفظ آن تعریف شود: به عبارت دیگر مردم باید اطمینان پیدا کنند نهادی که وظیفهاش کمک به آسیبدیدگان بلایای طبیعی است، به وظیفهی خود عمل میکند.
از بین رفتن اعتماد عمومی به کارکرد این نهادها دلایل مختلفی دارد. در اینجا اما تنها به یک دلیل که به نظر نگارنده میتواند یکی از مهمترین دلایل باشد، پرداخته میشود.
یکی از دلایل این بیاعتمادی، حجم عظیمی از خصوصیسازی بوده که از دههی ۸۰ آغاز شده و کماکان ادامه دارد. در این فرآیند نه فقط بسیاری از نهادهای سابقاً دولتی خصوصی شدهاند، بلکه این خصوصیسازی به عنوانِ گامی حیاتی برای رسیدن به زندگی بهتر برای همگان معرفی شده است.
خصوصی شدن نهادها در اصل تبدیل شدن آنها به بنگاههایی برای سودآوری است. بنگاههایی که باید خرج خود را در بیاورند و در این مسیر هیچ مانعی در مقابل آنها وجود ندارد. در این فرآیند آن نهادهای عمدهی دولتیای که نه برای سودآوری بلکه به منظور دیگری پدید آمده بودند، تابع این منطق شدند و تنها نام و خاطرهای از خود به جای گذاشتند.
این بنگاههای اقتصادی، سودآوری را به عنوان تنها هدف خود تعریف کردند و به دلیل فقدان دستگاه قضایی مستقل و بسته بودن فضای اطلاع رسانی و ضعف روزنامهنگاری حرفهای و مستقل، به بنگاههایی غیرپاسخگو بدل شدند. آرزوی قوهی مجریه نیز تبدیل شدن به یکی از این بنگاههای غیرپاسخگو است تا از این طریق خود را از زیر بار آنچه مسئولیت دولتی خوانده میشود، نجات دهد.
طبیعی است که در این فرآیند مردم به شکل تجربی دلایل خوبی در دست خواهند داشت که به بنگاهها بیاعتماد شوند. بنگاههایی که در عمل ثمری به جز مشارکت در غارت همگانی و غیرپاسخگو بودن نداشتهاند.
معنای دیگر این خصوصیسازی اما از کار انداختن نهادهایی است که وظایفی به جز سودآوری دارند و باید به دلیل این وظایف در برابر مردم مسئول باشند.
از طرف دیگر وقتی مردم جامعه به نهادهای خود بیاعتماد میشوند، نمیتوانند خود عهدهدار این وظایف شوند.
انجام برخی از اعمال تنها از طریق نهادها و از طریق مشارکت در آنها صورت میپذیرد. برای مثال کسی به تنهایی نمیتواند وظیفهی یک خبرنگار حرفهای را به عهده بگیرد و مثلاً راجع به اتهامات جنسی یکی از تولیدکنندگان هالیوود افشاگری کند. او برای اینکار باید عضوی از یک نهاد باشد که رسالتِ روزنامهنگاری حرفهای را برای خود تعریف کرده است. اگر فردی به تنهایی برای این کار پیشقدم شود نه فقط در این کار موفق نخواهد شد، بلکه کسی نیز او را جدی نخواهد گرفت و احتمالا در هدف خود ناکام خواهد ماند.
در کمکرسانی به قربانیان بلایای طبیعی نیز این امر صادق است. این کمکرسانی کاری نیست که برخی از افرادِ معروف بتوانند با استفاده از شهرت خود و تنها یک شماره حساب بانکی انجام دهند و پول جمعآوری شده را برای خرید آنچه به نظرشان مایحتاج ضروری است، هزینه کنند. گرچه روند بی اعتمادی به دولت و گسست اجتماعی در کنار فراگیر شدن فضای مجازی، این فرصت را برای آنها فراهم آورده است تا نقش گروههای مرجع را به عهده بگیرند. رفتار این سلبریتیها اما در بزنگاههای حساس نشان از غالب بودن انگیزههای فردی آنهاست. مصداق این ماجرا سلفیها، عکسها و ویدئوهایی است که در مناطق زلزله زده گرفته میشوند.
- در همین زمینه
نظرها
نظری وجود ندارد.