اقتصاد سیاسی حزب الله − معرفی کتاب
فریدا آفاری − مطالعات جوزف ضاهر نشان میدهد که حزب الله محصول جنگ داخلی خونبار لبنان، استحاله انقلاب ۱۹۷۹ ایران به یک رژیم بنیادگرای مذهبی سرکوب گر، و تضییع حقوق شیعیان لبنان بوده است.
نقش حزب الله در حکومت لبنان یکی از دلائلی است که عربستان سعودی، اسرائیل و آمریکا برای توجیه تهدیدهای جنگطلبانه خود علیه ایران و لبنان ارائه میدهند. در این شرایط، ارائهی موضعی ضد جنگ و اصولی که با اعمال کلیه این دولتها مخالفت ورزد ضروری است. در این راستا مطالعهی کتاب جوزف ضاهر نیز راهگشاست.
ضاهر، فعال دانشگاهی سوری- سوئیسی، تنها پژوهشگر مارکسیستی است که مطالعاتی جدی در مورد حزب الله به عنوان یک سازمان و یک حزب انجام داده است. او حزب الله را در بستر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی زمان حال مورد بررسی قرارداده و استدلال میکند که اگرچه این حزب " روش زندگی اسلام را هدف خود مینامد، اعمال آن بازتابی ازماهیت محیط سرمایه داری است. " (ص ۴)
۱. ظهور حزب الله
به نظر ضاهر ظهور حزب الله و فرقه گرایی رایج در لبنان را میبایست در زمینه و بستر تاریخی آن مورد بررسی قرار داد. الگوی استعماری فرانسوی که پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی در لبنان بزرگ (لبنان و سوریه)در سال ۱۹۲۰ شکل گرفت، تفوق بورژوازی مسیحی مارونی را بر مسلمانان سنی و شیعه و در عین حال تفوق مسلمانان سنی را بر شیعیانی که اکثریت فقیر و عمدتا روستایی لبنان را تشکیل میدادند برقرار نمود. تا سال ۱۹۴۳ که استقلال لبنان اعلام گردید عملا تفوق بورژوازی مارونی نهادینه شده بود. توافق شده بود که رئیس جمهوری مارونی، نخست وزیر مسلمان سنی و رئیس پارلمان شیعه باشد. پس از ورود پناهندگان فلسطینی که برطبق قوانین نمیتوانستند از حقوق کامل شهروندی لبنان بهره مند شوند، بخشی از شیعیان با آنها احساس همدلی پیدا کردند.
در اوایل دهه ۱۹۷۰ پس از دو دهه مهاجرت شیعیان فقیر از روستاها به حومه شهرها و زمانی که اندیشههای سوسیالیستی و ناسیونالیستی عرب در میان شیعیان که اغلب دهقان و کارگر بودند نفوذ روزافزونی یافته بود، "حزب امل" تشکیل گردید. این حزب تلاش نمود تا با استفاده از گفتمانی شیعی، جنبشی برای رقابت با چپگرایان ایجاد کند.
در آوریل ۱۹۷۵ هنگامی که کشتار فلسطینیان توسط گروههای فالانژیست مسیحی جرقهی جنگ داخلی را زد و عملا جنگی طبقاتی بین دارا و ندار آغاز گردید، جنبش ملی لبنان و اتحادی از جریانهای چپ گرا و ناسیونالیست که توسط رهبر دروزیها کمال جنبلاط رهبری میشد، از مقاومت فلسطینیها حمایت کرده و خواهان برچیدن نظام سیاسی فرقهگرایانه موجود شدند.
با این حال، جنگ داخلی از مسیر جنگ طبقاتی منحرف شد و به یک نبرد ۱۵ ساله خونین، مخرب و فرقهای تبدیل گردید که محیط را برای برآمد حزب الله آماده ساخت. چرا؟ ضاهر چنین توضیح میدهد:
۱. ارتش سوری حافظ اسد که در سال ۱۹۷۶ رسما وارد جنگ لبنان شد عملا از فالانژیستها در برابر فلسطینیان و چپگراها حمایت کرد.
۲. حزب شیعی امل توافقنامهای با رژیم اسد منعقد نمود.
۳. سازماندهی کارگری به شدت ضعیف بود.
۴. مفهوم "طبقهی طایفهای" (مسلمانان شیعه به مثابه یک طبقه ستم دیده در لبنان) که توسط محسن ابراهیم مطرح گردید در عمل تاثیر نامطلوبی بر جنبش ملی لبنان گذاشته و تنشهای فرقهای را تقویت نمود. جنبش ملی لبنان نیز به نوبه خود از خواستههای رادیکال اجتماعی-اقتصادی خود و هدف جدایی دین از دولت عدول کرد.
۵. در سال ۱۹۸۲ اسراییل به قصد هدف قرار دادن فلسطینیان، ناسیونالیسهای لبنان و نیروهای مترقی به این کشور حمله کرد.
۶. جبهه مقاومت ملی لبنان که سعی میکرد جایگزین جنبش ملی لبنان شود توسط اسرائیل، سوریه و اسلام گرایان شیعی مورد هدف قرار گرفت و رهبران آن ترور شدند.
در سال ۱۹۸۲ در محیط جنگ، فرقهگرایی، تفکیک قومی/مذهبی، حاکمیت جنگسالاران و شبه نظامیان بود که حزب الله فعالیت خود را تحت لوای "مقاومت اسلامی" آغاز نمود. اولا از دهه ۶۰ میلادی به بعد، روحانیون جوان شیعی در عراق تحت نظارت آیت الله خمینی تعلیم دیده و به لبنان بازگشته بودند. ثانیا، در سال ۱۹۸۲، ایجاد اردوگاههای آموزش نظامی توسط نیروهای سپاه پاسداران در زبدانی و غرب دره بقاع در سوریه گلوگاههای مناسبی برای تعلیم و تامین نیروهای حزب الله فراهم آورد. (ص ۱۵۴ ) این اقدامات همراه با "شورای لبنان" که در سال ۱۹۸۳ با پشتیبانی ایران تشکیل شد، نظارت بر فعالیت و ارتباط حزب الله با ایران را متحقق کرد. دو نفر از پنج رهبر "شورای لبنان" ایرانی بودند (از جمله علی اکبر محتشمی پور، سفیر وقت ایران در دمشق) و هدف این شورا اشاعه بنیادگرایی شیعی خمینی بود.
ضاهر تاکید میکند که عامل کلیدی دیگر در تعمیق نفوذ حزب الله، همزیستی مسالمت آمیز امل با اسرائیل پس از حملات این کشور به لبنان در سال ۱۹۸۲ بود. اعضای امل در تقابل با رهبری امل (نبیه بری) به حزب الدعوه، اتحاد علمای بقاع و سایر سازمانهای شیعه پیوستند. در ۱۹۸۵ این سازمانها که رهبری اسلامی شیعی را در گسترهای جغرافیایی از بیروت تا دره بقاع به عهده داشتند، اتحادی را تحت عنوان "بیانیه گروه نه نفره" شکل دادند و اهداف زیر را اعلام نمودند: اسلام به عنوان بنیان فکری تشکیلات، مقاومت علیه اشغال گری اسراییل و اعتقاد به ولایت فقیه (خمینی و جانشینانش).
حزب الله توانسته در نقاط عقب مانده اقتصادی مانند بقاع و حومه جنوبی بیروت با استفاده از کمکهای هنگفت مالی ایران برای تأسیس بنیادها، موسسات خیریه و انواع سرویسهای خدمات اجتماعی مستقل از دولت لبنان، به تقویت پایگاه مردمی خود بپردازد. این حزب همچنین برای جوانان بیکار شغل ایجاد کرده و با منابعی که از ایران دریافت میکند، حقوق ماهانهای برای جنگجویان حزب الله و مستمری برای خانوادههای شهدا تامین میکند.
۲. نقش حزب الله در دولت لبنان و به عنوان بازوی مسلح امپریالیسم منطقهای ایران
در ۹۰-۱۹۸۹ براساس توافقنامه طائف که به جنگ داخلی لبنان پایان داد و نظام فرقهای در لبنان را بازسازی نمود، مقام ارتقاء یافته حزب الله قانونی شد. در حالی که سایر شبه نظامیان خلع سلاح شدند، حزب الله اجازه یافت تا جناح مسلح خود را تحت عنوان مقاومت ضداسرائیلی نگاه دارد. حمایتهای مالی از سوی حکومتهای ایران و سوریه ادامه یافتند. سوریه نیز سلطه بالفعل خود را بر لبنان حفظ نمود.
سپس در ۱۹۹۲، حزب اله با کمک فتوای آیت الله خامنه ای، جانشین آیت الله خمینی، در انتخابات مجلس لبنان شرکت نمود و متعاقب آن پستهای کلیدی را در ارتش و ارگانهای امنیتی لبنان تصرف کرد. رهبران حزب الله به عنوان اعضای پارلمان و پس از سال ۲۰۰۵ به عنوان بخشی از دولت حاکم، در سیاستهایی نظیر کاهش دستمزدها و مزایا و محدود ساختن خدمات اجتماعی و مقررات نقش داشتند. حزب الله استراتژی حکومتی سرکوب اعتصابات و ایجاد اتحادیههای رقیب و بازسازی اتحادیههای موجود بر اساس خطوط فرقهگرایانه را پیش برده است. (ص ۱۳۳-۱۳۱) تمام این اقدامات موجبات تقویت سرمایه داری در لبنان و تسهیل جریان جذب سرمایه گذاری چه از سوی کشورهای خلیج فارس و چه از سوی کشورهای غربی را برای تقویت اقتصادی در زمینه تجارت، مبادلات مالی و گردشگری فراهم آورده است.
اگرجه بخشهای اصلی اقتصاد همچنان در کنترل بورژوازی سنی و مسیحی باقی مانده، بورژوازی شیعی جدیدی نیز سر برآورده است. این بخش بعضا از طریق جنگ سالاری در دوران جنگ داخلی و بازگشت شیعیان متمول از غرب آفریقا و خلیج فارس ایجاد شده است. پس از جنگ داخلی، بورژوازی شیعه از طریق سرمایه گذاری با منابع دریافت شده از ایران و به موازات آن سرمایه گذاریهای دولتی در بخش ساخت و ساز در مناطق شیعه نشین قادر به ثروت اندوزی شد. (ص ۷۹) آنها همچنین در تجارت، بخش خدمات و کسب و کارهای خرد فعالند. (ص. ۹۱) حزب الله وامهایی را در اختیار کارسالاران جوان قرار میدهد تا در آفریقا صاحب کسب و کار شوند. (ص. ۸۴) این حزب همچنین به سبب جایگاهش درون دستگاه دولت از حامی پروری بهره میبرد.
اگرجه موقعیت اقتصادی شیعیان درمجموع ارتقاء یافته، فقر کماکان در بسیاری از مناطق شیعه نشین گسترده است و اختلاف طبقاتی در میان آنها افزایش یافته. (ص ۷۷) اعضا و کادرهای حزب الله به ویژه در بیروت متشکل از شیعیان طبقه متوسط، متخصصان و دانش آموختگان دانشگاهی و سرمایه داران است. (ص ۸۸) در نتیجه اولویتهای حزب، این جریان به صورت روزافزونی اقشار فرادست اقتصادی را نمایندگی میکند.
ضاهر مینویسد: "حزب الله تلاش کرده است که موقعیت هژمونیک خود را در میان شیعیان از طریق ایجاد نوعی تعادل میان سیاستهای چماق و هویج برقرار نماید: ارائه خدمات به بخش قابل توجهی از شیعیان، همزمان با سرکوب آن عده که هنجارهای حزب را نقض میکنند." (ص ۹۳) حزب در عین حال مدارس و نظام آموزش و پرورش خود، کتابهای درسی و فعالیتهای فوق برنامه برای جوانان را حول اصول پدرسالاری، یهودی ستیزی و روایتی به شدت فرقه گرایانه و شیعی محور از اسلام ارائه میدهد. (ص ۱۱۷) این حزب، روزنامه نگاران مستقل شیعه رامتهم به خیانت و گرایش به جهادگرایی سنی میکنند. همچنین از داوطلبان زن برای سر زدن به خانوارهایی استفاده میکند که تحت پوشش حمایتی حزب قرار دارند تا مطمئن شود که این خانوارها از هنجارهای رفتاری و الگوی پوشش توصیه شده برای زنان تخطی نمیکنند.
حزب الله به دلیل مقاومت در مقابل تهاجم اسرائیل به لبنان در سال ۲۰۰۶ از محبوبیت در جهان عرب برخوردار شد. اما این اعتبار از سال ۲۰۱۱ به بعد به دلیل شرکت مستقیم شبه نظامیان حزب الله در حمایت از رژیم اسد در سرکوب خشونت بار انقلاب مردمی سوریه به شدت خدشهدار شده است. فعالیتهای حزب الله در سوریه تحت هدایت نیروهای سپاه پاسداران ایران و در هماهنگی با حملات هوایی روسیه و نیروهای آنها صورت میگیرد. (ص ۱۸۵-۱۸۰) سوریه برای ایران به عنوان کریدوری نظامی به لبنان و همچنین دسترسی به دریای مدیترانه اهمیت فوق العادهای دارد.
براساس تخمین ضاهر، حزب الله با تعداد بین ۵۰۰۰ تا ۷۵۰۰ سرباز تمام وقت و ۲۰۰۰۰ نیروی ذخیره در سوریه حضور دارد. (ص ۱۵۴) گزارش جدیدتر نیویورک تایمز (۲۸/۸/۲۰۱۷) تخمین میزند که ۸۰۰۰ نیروی حزب الله در سوریه و درمجموع ۵۰ هزار نفر در عراق، یمن و نقاط دیگر حضور دارند. آموزشهای نظامی معمولا در ایران و یا سوریه ارائه میشوند.
علیرغم خشم ایجاد شده در میان بستگان ۱۳۰۰ کشته و هزاران زخمی نیروهای حزب الله در لبنان، ضاهر معتقد است که اغلب شیعیان به شدت از حزب الله پشتیبانی کرده و به آن وابستهاند. در واقع، شمار اعضای حزب الله رو به افزایش است. (ص ۱۸۹)
۳. آینده حزب الله؟
اگرچه حزب الله کماکان نزد اکثر شیعیان لبنان از محبوبیت برخوردار است، با مشکلاتی جدی نیز روبروست :
نخست – بخش عمده منابع مالی حزب الله ازسوی رژیم ایران تامین میگردد که هم اکنون خود با مشکلات اقتصادی جدی روبرو است. این مشکلات نه تنها ناشی از تحریمهای اعمال شده توسط ایالات متحده بلکه به دلیل کاهش بهای نفت نیز بوده است که با توجه به تغییرات ساختاری در صنعت انرژی جهانی، امکان بازگشت به قیمتهای سابق را نخواهد داشت.
دوم – اتحادهای در حال تغییر در خاورمیانه موجبات نزدیکی عربستان سعودی و اسرائیل را فراهم کرده و نقش امپریالیستی اسرائیل را در منطقه تقویت نموده است. تخاصمات روبه رشد میان عربستان و ایران به عنوان دو قطب سرمایه در منطقه خاورمیانه مسبب اتحادهای دیگری نیز شده است. روحانی شیعه مقتدی صدر و نخست وزیر حیدرالعبادی که از حامیان رژیم ایران بودهاند اخیراَ حمایت خود را از عربستان سعودی اعلام کردهاند.
سوم – حزب الله دیگر از حمایتی که اعراب سنی به سبب مقاومتش علیه اسرائیل نثار آن میکردند برخوردار نیست. این حزب هم اکنون به عنوان سپاهی که مستقیما در کشتار بیش از نیم میلیون شهروند بی گناه و عمدتاَ سنی سوریه توسط رژیم اسد مشارکت داشته منفور شده است.
چهارم – نفوذ و منافع طبقه متوسط و سرمایه داران در درون حزب در طول سالها به قیمت فشار بر زحمتکشان و طبقه کارگر افزایش یافته است. نقش حزب الله به عنوان بخشی از دولت لبنان در سرکوب اعتصابات، کاهش دستمزدها و مزایای اجتماعی نافی ادعای ایستادن در کنار فرودستان است.
وانگهی حزب الله نه تنها از حقوق فلسطینیان در لبنان حمایت نکرده بلکه حتی با اعطای حق تابعیت به پناهندگان فلسطینی نیز مخالفت کرده است. بیانیه حزب در سال ۲۰۰۹ از سیستم فرقهگرایانه لبنان بعنوان سنگ بنای زندگی مسالمت آمیز حمایت کرده است. (ص. ۴۷-۴۸)
نتیجه گیری
مطالعات جوزف ضاهر نشان میدهد که حزب الله محصول جنگ داخلی خونبار لبنان، استحاله انقلاب ۱۹۷۹ ایران به یک رژیم بنیادگرای مذهبی سرکوب گر، و تضییع حقوق شیعیان لبنان بوده است. بنابر این تلاش برای مبارزه با حزب الله زمانی موفقیت آمیز خواهد بود که بر اساس مبارزه برای عدالت اجتماعی، حقوق زنان و حقوق بشر در خاورمیانه انجام شود.
جنگ علیه لبنان و ایران توسط عربستان، اسرائیل و ایالات متحده فقط به تقویت بنیادگرایی مذهبی و اقتدار گرایی در منطقه خواهد انجامید و ممکن است جنگ منطقهای گسترده تری را دامن بزند که هرگونه امیدی برای بهروزی خاورمیانه را نابود کند.
تلاش مجدانه جوزف ضاهر برای تحلیل چگونگی ظهور حزب الله از طریق رویکردی ماتریالیستی میتواند به کنشگران ضد جنگ یاری رساند تا موضعی ضد سرمایه داری و اصولی را علیه حزب الله و کلیه قدرتهای جنگ طلب جهانی و منطقهای ابراز کنند.
نظرها
نظری وجود ندارد.