● دیدگاه
وضعیت جنبش کارگری – نگاهی انتقادی
اشکان رستمی – حقخواهیمردم گسترش یابنده است. در این میان سهم مبارزات کارگری چیست؟ به لحاظ آماری تعدد اعتراضات کارگری چشمگیر است. اما آن چه مهم است پیوستگی و کیفیت تأثیرگذار بر مضمون و جهت مبارزه مردم است.
این مقاله پیش از اعتراضات مردمی در مشهد، کرمانشاه و به دنبال آن شهرهای دیگر از جمله تهران نوشته شده است.
همان گونه که حوادث روزهای اخیر نشان داد، حقخواهیمردم در برابر نظام بهرهکش فاسد و سرکوبگر گسترش یابنده است. در این میان سهم مبارزات کارگری چیست؟
به لحاظ آماری تعدد اعتراضات کارگری چشمگیر است. اما آن چه مهم است پیوستگی و کیفیت تأثیرگذار بر مضمون و جهت مبارزه مردم است.
پس از تقلب حکومت در انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۸۸ و اوج گرفتن ماجراجوییهای هستهای جمهوری اسلامی، سیستم اقتصادی ایران در اثر تحریمهای شدید جهانی تا مرز فروپاشی پیش رفت. ضربات اقتصادی و سیاسی وارد شده به قدری سهمگین بودند که بعد از امضای برجام هم شرایط به حالت قبلی بازنگشته است. به پشتوانه آرشیو سایتهای خبری و گزارشهای مستندی که توسط فعالان کارگری و چپگرایان ایران ارائه شده است میتوان ادعا کرد که در همین بازه زمانی _ یعنی از سال ۱۳۸۹ تا به امروز_ اعتراضات کارگری و صنفی هر ساله افزایش بافته است.
به عنوان مثال بعد از رشد اعتراضات کارگری در سال ۹۴ نسبت به سال۹۳، در سال ۱۳۹۵ شاهد یک جهش بزرگ در اعتراضات کارگری هستیم. در این سال «کارگران در ۶۵۳ مرکز تولیدی و خدماتی دست به اعتراض زدهاند. این رقم نسبت به سال ۹۴ افزایشی۲۷ درصدی داشته است.» همچنین با توجه به تکرار اعتراضات در بعضی مراکز تولیدی و خدماتی «طی سال گذشته ۱۲۶۴ مورد اعتراض کارگری یعنی بطور متوسط هر روز بیش از ۳ اعتراض کارگری به وقوع پیوسته است.»
تحلیل آماری اعتراضات کارگری در گزارشهای ارائه شده نشان میدهد: «کارخانهها و موسسات با تعداد کارگر حداکثر تا ۱۰۰ نفر ۴۹% از کل حرکات و اعتراضات، موسسات تا حداکثر ۱۰۰۰ کارگر ۳۸% از کل حرکات و اعتراضات و موسسات تا ۱۰۰۰۰ کارگر ۱۱% از کل اعتراضات، اعتصابات و تظاهرات را داشتهاند.» ۲۴درصد اعتراضات به شکل اعتراضات قانونی، ۶۳ درصد اعتراضات به شکل تجمع و تحصن و ۱۱ درصد اعتراضات نیروهای کار ایران به شکل اعتصاب بوده است.
در آمار کیفی دیگری که مربوط به این بازه است، دبیر کل کانون عالی انجمنهای صنفی میگوید: «کمترین تعداد انجمنهای صنفی در دولت احمدینژاد تشکیل شدهاند.»
اما آمارها میتوانند بسیار گمراه کننده باشند. در هنگام روبهرو شدن با آمار اعتراضات کارگری در ایران که روی کاغذ نشان دهنده وجود یک جنبش قوی کارگری هستند اما در دنیای واقعی اعتراضاتی پراکنده و نامرتبط به یکدیگرند باید به سه نکته دقت ویژه کرد:
۱: میتوان گفت تقریباً همه اعتراضات کارگری و صنفی در اثر آگاهی خودبهخودی کارگران روی داده است. یعنی کارگران در اثر ماهها عدم دریافت دستمزد، ته کشیدن پسانداز، غیر قابل تحمل شدن شرایط کار، گرانی همه جانبه و ناکافی بودن دستمزدها، واریز نشدن ماهها حق بیمه یا مسائلی از این دست برانگیخته شده و بدون آموزش قبلی و بدون هدایت و پشتیبانی گروههای سیاسی یا تشکلهای کارگری یا هر نوع هدایت بیرونی دیگری، خودبهخود وارد فاز اعتراض، فعالیت صنفی و مبارزه جمعی شدهاند.
۲: پیوند معنادار و قابل اعتنایی بین این اعتراضات کارگری وجود ندارد و اعتراض کارگران هر واحد تولیدی یا خدماتی مربوط به وضعیت نیروهای کار همان واحد بوده است و هنوز مشاهده نشده است کارگرانی در حمایت از وضعیت دیگر کارگران دست به اعتراض و اعتصاب بزنند یا به آنان بپیوندند.
۳: به جز در برخی اظهارات «روشنفکرانِ علاقهمند به طبقه کارگر» و «روشنفکرانِ طبقه کارگر» که در ادبیات سیاسی رایج از آنان با عنوان «فعالان کارگری» یاد میشود به ندرت پیش میآید اعتراضات کارگری (از نوع خودبهخودی) حامل خواستههای سیاسی باشند و اغلب در محدوده خواستههای اقتصادی و معیشتی باقی ماندهاند.
خواستههای اقتصادی و معیشتی به راحتی قابل کنترل هستند و ناخواسته در بین کارگران منفعت طلفی، فردگرایی و حاکم شدن اصل هزینه و فایده را رواج میدهند. همچنین واضح است که بدون تضمینهای سیاسی و تلاش برای تثبیت تغییرات از طریق تغییر قوانین و ساختارها، امتیازات اقتصادی خیلی زود پسگرفته میشوند. فهم این نکته که مبارزه صنفی نمیتواند از مبارزات سیاسی و اجتماعی جدا باشد این نتیجه را از پی خود میآورد که بدون تشکلهای بزرگ کارگری و فعالیت جمعی اکثریت نیروی کار ایران به مثابه یک طبقه، امکانی برای مبارزه سیاسی فرودستان و محکومان جامعه وجود ندارد مگر آنکه به صورت یار کمکی و بدون قدرت چانهزنی به حمایت از نمایندگان و منافع طبقات بالادستی خود بپردازند.
کنشگران کجا هستند؟
اینجاست که باید پرسید فعالان کارگری ایران کجا هستند و چه میکنند؟ همچنین باید پرسید که چپگرایان و مارکسیستهای ایران (اگر واقعا به عنوان یک نیروی اجتماعی و مادی وجود خارجی دارند) کجا هستند و چه میکنند؟
دسته دوم را میتوان در توئیتر، اینستاگرام، فیس بوک و دیگر شبکههای اجتماعی مشغول هشتگ زدن یا بحث درباره نئولیبرال بودن یا نبودن دولت حسن روحانی پیدا کرد. عدهای از آنها غرق نظریه هستند و عدهای دیگر مشغول تفسیر جهان! بنابراین میتوان مستقیماً از خود آنها سوال کرد که در زمانهای که کوره مبارزات طبقاتی دارد به سرخی میگراید آنها کجا هستند و چه میکنند. اما پیدا کردن دسته اول سختتر است. یکی در زندان سکته کرده، دیگری مشغول درمان سرطان فرزند خود است. یکی حکم زندان دارد و سعی میکند گیر نیفتد و دیگری زندان است و سعی میکند وثیقهای جور کند و از زندان بیرون بیاید. همسر این زندانی برای گذران زندگی ترشی خانگی میفروشد و وکیل آن دیگری در دیوانعالی کشور در تلاش برای گرفتن حکم بازگشت به کار است. یکی بعد از سالها از زندان آزاد میشود و روی تخت بیمارستان جان میدهد و دیگری برای اینکه از زندان به بیمارستان منتقل شود مجبور است اعتصاب غذا کند. یکی با دستبند و پابند زیر دستگاه دیالیز است و دیگری در محل کار خود مورد هجوم نیروی ضد شورش قرار میگیرد.
اکثر این افراد انسانهای شریف و مبارزی هستند و خواه-ناخواه برای آنان حرمتی خاص در نظر گرفته میشود در مورد آنان این نکته همواره در نظر گرفته میشود که در مقابله توامان با استبداد و سرمایهداری متحمل چه مشقتهایی هستند اما بنابراین نظر که «اگر حرمت و تقدسی وجود دارد، تنها سزاوار انتقاد است» و با طرح این پرسش که «مگر زمانی بوده که فعالان کارگری و نیروهای خواهان تغییر زیر فشار نباشند؟ » از جایگاه منافع طبقاتی و آرمانهای مشترک، نقدهایی درباره تاکتیکها و راهکارهای مورد استفاده این فعالان کارگری طرح میگردد. هدف از این نقدها چیزی جز همفکری و تبادل آرا به قصد تغییر راهکارهای ناکارآمد نیست.
تغییر سنگر
چرا فعالان کارگری سندیکای کارکنان شرکت واحد که میتوانست با یک اعتصاب نمادین، نظم و روال کلانشهر تهران را به باد بدهد اکنون با اینکه نسبت به ۱۰سال قبل در رسانهها شناخته شدهتر هستند، توانایی برپایی یک تجمع حمایتی قابل توجه برای خود را ندارند؟
چرا فعالان کارگری هرچه در رسانهها بیشتر مطرح میشوند از فضاهای کارگری بیشتر دور میشوند؟ چرا فعالان کارگری به همان نسبت که بیشتر شناخته میشوند از اثرگذاری آنها در حوزههای کارگری کاسته میشود؟
چرا فعالان کارگری طی سالها فعالیت نتوانستهاند ارتباط موثر بین کارگران نواحی و شهرها مختلف ایران برقرار کنند امادر طی همین زمان پیشرفت آنها در ارتباطهای بینالملل آنها چشمگیر و قابل توجه بوده است؟
بخشی از پاسخ در تغییر شرایط زیست همه ماست. در دو دهه اخیر تکنولوژی و ابزارها در حوزه فناوری اطلاعات رشد خیرهکنندهای داشتهاند و عملا زندگی همه انسانها را دگرگون کردهاند. اکنون قدرت رسانههای بزرگ در حدی است که بازیگران قدرتمند و ثابت مسائل بینالمللی هستند. قدرت سیاسی و فعالیت سیاسی بدون داشتن جایگاه و سهم در دنیای رسانه غیر ممکن جلوه میکند. در سطح خُردتر دیگر شرایط به گونهای است که به نظر میرسد بدون موبایل هوشمند، کامپیوتر و شبکههای اجتماعی، افراد هویتی ندارد. بدون اینها آدمها خیلی سریع فراموش میشوند.
هزینه مادی و انسانی راه اندازی و یک رسانه که از نظر سختافزاری و نرمافزاری قابل رقابت با رسانههای بزرگ باشد بسیار زیاد است. تا زمانی که طبقه کارگر در ایران تشکلی فراگیر و قدرتمند نداشته باشد نمیتوان به این نوع از رسانه فکر کند. فزاری
از آنجا که نظام فعلی حاکم بر جهان سرمایهداری است و فعالان کارگری قصد دارند در جدال بین کار و سرمایه، مناسبات را به ضرر سرمایهداران و به نفع فروشندگان نیروی کار تغییر دهند طبیعی است که سرمایهداران رسانههای خود را در اختیار کارگران و فعالان کارگری قرار نمیدهند مگر آنکه با اعمال کنترل کافی، از این کار نفعی ببرند.
مشکل درست از همینجا شروع میشود. فعالان کارگری مانند بقیه فعلان سیاسی و اجتماعی ایران تلاش میکنند جایگاهی برای خود در رسانههای حاکم دست و پا کنند. آنها به دنبال شهرت نیستند و اغلب آنها تلاشاند صدای خود را به مخاطبان خود برسانند اما رسانه در ذات خود خصوصیتهایی دارد که باعث میشود این اقدام به عملی کشنده تبدیل شود.
۱: کسب جایگاه دائمی در رسانه تنها از دو طریق ممکن است. یا باید کارمند رسمی این رسانه باشید و یا مجبور هستید چیزهایی را بگویید که صاحبان رسانه از شما میخواهند که بگویید. کسی که میخواهد میهمان برنامه جهانآرا باشد باید از حق جمهوریاسلامی برای ساختن بمب اتم دفاع کند و تجمع حکومتی ۹ دی را حماسه ملی بنامد. یا مثلاً اگر چپ هستید و میخواهید مهمان شبکه بیبیسی باشید باید "چپ خوبی" باشید؛ از بسیاری چیزهایی که مورد تایید بیبیسی نیست اعلام برائت کنید و متلکهای مجریان این شبکه را تحمل کنید.
۲: هیچ سوژهای نمیتواند در رسانه مدت زیادی دوام بیاورد. موضوع بشقابپرندهها هم سریع فراموش میشوند. حتی داعش که با سر بریدن و آدم سوزاندن جهان خبری را به تسخیر خود در آورده بود به همان سرعتی که رسانهها را فتح کرد، بعد از شکست نیروهایش از میان اخبار رسانهها دود شد و به هوا رفت.
۳: جمهوری اسلامی استاد مستهلککردن فعالان سنگر گرفته در رسانههاست. ابتدا آنها را بیشتر و بیشتر از مناسبات جهان واقعی به مناسبان دنیای رسانه هل میدهد و سپس با تشکیل پرونده و تعیین وثیقه کاری میکنند شخص مورد نظر کمتحرک و کمرنگ شود. درنتیجه چنین فردی هم از مناسبات عینی و هم از مناسبات رسانهای حذف میشود.
۴: انسانیترین مسائل و عمیقترین رنجها میتواند در رسانه تبدیل به اعداد و مسابقه بین رکوردها شود. وقتی یک زندانی سیاسی به عنوان آخرین راه از جان خودش برای رسیدن به خواستهاش مایه میگذارد در رسانه فقط تعداد روزهای اعتصاب غذای او برجسته میشود. برای همین عجیب نیست که اعتصاب غذای نفر بعدی برای مورد توجه قرار گرفتن محکوم به شکستن رکود نفر قبلی است و این بازی تا جایی پیش میرود که دیگر همه چیز به صورت یک نمایش در میآید! عاقبت مخاطب دیگر به اخبار اعتصاب غذای زندانیان بیتفاوت میشود، دروغگویانی سر بر میآورند که ادعای ۱۱۰ روز اعصاب غذا میکنند، حکومت با استفاده از شکسته شدن اعتبار حربهای به نام اعتصاب غذا در مقابل اعتصاب غذاهای واقعی عقبنشینی نمیکند و در این میان جسم و اعتبار اجتماعی این زندانیانسیاسی تباه میشود.
۵: قدرت تاثیر گذاری یک خبرنگار یا یک مجری سیاسی مستقیماً از رسانه میآید اما قدرت تاثیرگذاری یک فعال کارگری وابستگی مستقیم به ارتباط ارگانیک او با طبقه خود و همقطاران خود دارد.
۶: هزینهای که جمهوریاسلامی برای برخورد با یک فعال کارگری در محیط کارگری باید بپردازد بسیار بیشتر از هزینهای است که لازم است برای مقابله با یک فعال کارگری در رسانهای بپردازد. فعال کارگری در بین کارگران و در محیطهای کاری قدرتمند است و در بیرون آن ضعیف و بیدفاع. فعال کارگری میتواند در محیط کار ایده اعتصاب سفید را ترویج و مورد استفاده قرار دهد تا حتی کارفرما و نیروهای امنیتی متوجه نشوند چه اتفاقی افتاده است و یا اینکه میتواند سخن تند و بینتیجهای را در رسانه بگوید و به همان بهانه ۵ سال عمر خود را در زندان تلف کند. در بین کارگران میشود از بحث قرارداد کار، قانون کار، طرح شکایت و غیره به عنوان ابزاری برای ترویج مسائل سیاسی و صنفی استفاده کرد و هزینه فعالیت را در عین تاثیرگذاری بیشتر، کاهش داد.
۷: مخاطب اصلی فعالان کارگری در ایران چه کسانی هستند؟ چند درصد از کارگران و زحمتکشان ایران مخاطب برنامههای سیاسی شبکهای ماهوارهای هستند؟ مخاطبان ایرانی شبکههای ماهوارهای چه محصولاتی را استفاده میکنند؟ سریال؟ خبر؟ میزگرد سیاسی؟ مستند درباره خودروهای گرانقیمت، راز بقا یا...؟ کدام یک تاثیر بیشتر میتواند داشته باشد: ایجاد رسانهای که دقیقاً برای طبقه کارگر ایران تدارک دیده شده باشد و تولیدات خود را مستقیماً به سمت جامعه هدف ارسال کند یا تقلا برای گرفتن سهمی گاهبهگاه از رسانهای که مشخص نیست چه نسبت و اثری با فروشندگان نیروی کار در ایران دارد؟
۸: رسانهای شدن مبارزات صنفی و طبقاتی، آنها را از نگاه بیرونی تبدیل به موضوعات حقوق بشری و کیسهای برای حمایت میکند. حمایتهای مادی و معنوی همانقدر که میتواند آثرات مثبت داشته باشد حامل اثرات منفی و مخرب نیز هست. ارژش پول ایران ناچیز است بنابراین مبالغی نه چندان بزرگ از ارزهای قدرتمند خارجی قابل تبدیل به منابع قابل توجه ریالی هستند. کسی که توسط یک حکومت مستبد از هستی ساقط شده طبیعی است از هر کمک داخلی و خارجی استقبال کند اما یک خطر مهلک در کمین است: پول راحت اعتیاد آور است و به دهان مزه میکند. در اینجاست که نظر و عمل فعالین سیاسی و اجتماعی به جای آنکه معطوف به کسب قدرت سیاسی یا اعمال قدرت به منظور تغییر ساختارها باشد تبدیل میشود به گفتمانی از آه و ناله و ذکر مصیبت به قصد جلب ترحم و گرفتن کمک بیشتر!
«وقتی سنگری ندارید با خیال راحت میتواند از هرکجا که خواستید حمله کنید.»
وضعیت بد است. اجازه تشکیل تشکلهای کارگری را نمیدهند. کارگران فرصتی برای راهپیمایی و اعتراض بزرگ ندارند. فعالیت به قصد ایجاد سازماندهی بین کارگران از خط قرمزهای جدی نظام مقدس است که با پروندهسازی و هزینههای سنگین پاسخ داده میشود. اکثر ما قرارداد نداریم، به صورت قانونی از پوشش قانون کار خارج شده و از حمایت قانونی محروم هستیم. بیکاری آنقدر زیاد است که به جای هر کدام از ما هزار نفر آمده هستند جای ما را بگیرند. اعتراض مساوی است با اخراج و از دست رفتن چند ماه حقوق. حداقل حقوق تعیین شده توسط وزارت کار یک سوم خط فقر است. خطوط موبایل شنود است، خبرچینها بسیار اند، سعی میکنند افراد غیر مطلع و ناآگاه را از ما بترسانند اما این سکه روی دیگری هم دارد. کارگران ایران تا آخرین درجات تحقیر، فشار و استثمار را تجربه کردهاند. برای همین است که وقتی در آخرین نقطه راضی به پریدن میشوند دیگر حامل سطوحی از آگاهیهای بسیار ارزشمند هستند که با تجربه مستقیم خود به دست آوردهاند. در صورتی که اینان به حقوق خود آگاه شوند و با تاکتیکهای کارآمد آشنا شوند تبدیل به یک نیروی آبدیده و قدرتمند میشوند.
اینکه چه روندی طی شده است که مثلاً به جای دفاع از یک فعال کارگری از منظر حقوق بشری خود آن فعال کارگری تبدیل به فعال حقوق بشری شده است یا اینکه چه روندی طی شده است که فعالان کارگری ایران تبدیل به فعالان سیاسی جدا از طبقه و روشنفکر شدهاند موضوعی است که نیاز به یک آسیب شناسی و تحلیل مستقل و مفصل دارد. همینقدر میتوان گفت که فعالان کارگری ایران سر جای اصلی خودشان قرار ندارند به همین دلیل راحت قربانی میشوند و افرادی به بهانه حمایت از آنان دست به سواستفادههایی میزنند که شرح آنها صرفا دشمن شادکن است. بدتر از همه اینکه در این وضعیت نمیتوان امیدی به شکلگیری یک طبقه درخود و برای خود داشت که در مهمترین معادلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی توان چانهزنی و استیفای حقوق و منافع یک توده چند دهمیلیونی از جامعه را داشته باشد. برای همین است که در هر چهار سال یکبار شاهد هستیم طبقه کارگر ایران به صورت تودهای بیشکل و چندپاره به پای صندوق رای فراخوانده میشود و سریعاً مرخص میگردد. به این ترتیب «اردوگاه کار» ایران مشارکتی در پروژه اسبتداد زدایی از حاکمیت ندارد و شاید به همین دلیل است که چنین پروژهای در ابعاد وسیع اجتماعی اصلا در ایران وجود ندارد.
نظرها
Nima Azadi
اشکان عزیز به نکاتی در مقاله ی خود اشاره کرده اند که لازم است این نکتهها با ژرف نگری مورد بر رسی قرار گیرد تا گرفتاریهای جامعه ی ما و از جمله موقعیت فعالیتهای کارگری و نقش فعالان آن هر چه بیشتر روشن گردد. نگاهی به جنبشها و انقلابهای ایران از صدر مشروطیت تا کنون، الگویی را به ما نشان میدهد که قابل تامل و ژرف نگری است. همین که مردم احساس میکنند حکومت دچار ضعف و یا سستی شده و یا این که به دنبال اجرای سیاست فضای باز تری در جامعه است، حرکتهای جنبشی یا انقلابی آغاز میشود و با گرفتن امتیازاتی و یا اعمال سرکوب و یا هر دو، این جنبشها و انقلابها فرو کش میکند، همه به زندگی روزمرّه ی خود باز میگردند و به تدریج اوضاع سابق برقرار میشود تا دو باره زمینه ی حرکتهای دیگر فراهم شود. با این وضعیت، سازمانها و تشکیلات صنفی و یا سیاسی آن چنان پا نمیگیرد و سازمانهای بوجود آمده هم متلاشی و یا زیرزمینی میشوند. شما میپرسید که چرا فعالان کارگری نمیتوانند با تودههای کارگری ارتباط برقرار کنند و چرا سازمانهای صنفی و سیاسی کارگری پر قدرت ایجاد نمیشود. با الگوی حاکم بر جنبشها و انقلابها در کشور ما، آیا جایی برای رشد و ارتقا ی سازمانهای سیاسی و صنفی وجود دارد؟ فعالان کارگری در شرایط رکود جنبشها و انقلابها بدون ارتباط با تودههای کارگری، دچار مشکلات جدی در مبارزه با حاکمان مستبد میشوند و در نبود حضور آنان، احتمال چرخش و انحراف در مسیر کار فعالان هم طبیعی است. امیدوارم که این سخنان آن چنان بی جا نباشد.