کارتوگرافی شورش و نقشه تازه ایران
بهار مجدزاده_ شورش شهروندان نامرئی جمهوری اسلامی خوانش جدیدی برای نقشه ایران پیشنهاد میدهد. جنبش مردمان از یاد رفته، کارتوگرافی زیبایی از شورش را ترسیم کرده.
یونانیان دو اصطلاح برای ارجاع به زمان داشتند «خرونوس» که به زمان تقویمی و زمان عادی ارجاع میدهد و «کیروس ». کیروس را میشود به فارسی، بزنگاه تصور کرد. لحظهای تعین کننده که جریان و روزمرگی زمان عادی را قطع می کند. کیروس به معنی شانس هم هست؛ لحظهای مناسب که میتواند همه چیز را تغییر دهد. او الزاماً سیر طبیعی زمان را تغییر نمیدهد بلکه زمانی است کاملاً از نظر کیفی متفاوت. کیروس زمانی است که منتظر آن نیستیم. وقتی گذر میکند را باید دریافت. موقع عمل نه قبل و بعد او بلکه درست بموقع و زمان گذر اوست.
در داستان ضحاک ماردوش هم، فریدون که در فکر انتقام «ابتین»، پدرش و «پرمایه»، دایه اش است منتظر فرصت مناسب است. این فرصت را شورش کاوه، اهنگری از فرودستان فراهم میآورد. کاوه همان کسی است که حاضر نمیشود براستشهاد نامه ضحاک امضای خود را بزند و شاه ماردوش ستمکار را عادل بخواند. او چرم پاره اش را بر سر چوب میکند و مردم را به قیام فرا می خواند. چرم پاره کاوه، نماد قدرت مردمی است که به همت خود حکومت ظلم را سرنگون می کنند. فریدون پا در رکاب نمیکند مگر آن زمان که از قیام کاوه و ضعف ضحاک باخبر می شود. چون به مردم معترض می پیوندد چرم کاوه را به دیبا و گوهر می آراید و درفش کاویانش میخواند.
طبقه متوسط ایرانی که همواره امید به بخشی از قدرت، اصلاحطلبان داشته و سیاست را فقط از راه کنشگری حداقلی خود در جامعه ممکن میداند، داستان فریدون و شورش کاوه آهنگر را در ارتباط با جنبش فراگیر این روزها در شهرهای از یاد رفته ایرانی را می تواند همان زمان کیروس خود بداند.
مردمان مأیوسی که به خاطر خشمشان در به آتش کشیدن سمبلهای قدرت، ثروت و استبداد مورد بازخواست، و به خاطر شعارهایشان محکوم به نداشتن حافظه تاریخی می شوند. آنها که شورشان بی موقع و به خاطر نداشتن رهبر بخوانید همان فریدون، محکوم به شکست تلقی شده؛ جنبشی فراگیر، عاری از بوی مذهبی و دینی و فرقهای و قومی به وجود آوردند، جنبش آنها جمعی و کثرت گراست حتی از منظر سیاسی. آلترناتیو خود آنها هستند که همزمان به خیابانها می آیند، خودشان را به نمایش میگذارند، خودی که حق دیده شدن، حق سیاست ورزی و اظهار بیان نداشت. آنها با نمایش خشمشان از نبود آزادی و عدالت اجتماعی، نه حافظه تاریخی که حافظه ای طولانی تر، حافظه ستم را به نمایش میگذارد.چیزی تغییر کرده دورهای به سر آمده. سکوت و تحقیر و عدم همراهی دست را برای سرکوب مردمانی که در اعتراضشان حق دارند باز میگذارد.
اعتراضی به حق، نقشه سیاستِ موجود در ایران را که در تمام دههای گذشته تنها از مسیر انتخابات جمهوری اسلامی گذر میکرد اکنون بر هم زده است. نقشه ها به شکلی ناگفته رابطهای با مفهوم قدرت برقرار می کنند. آنچه آنها نشان میدهند انعکاسی است از یک قدرت سیاسی، نقشه ها غالباً و تنها در خدمت همان قدرت سیاسی هم باقی می مانند.
شورش شهروندان نامرئی جمهوری اسلامی در ابهر، ایذه، تویسرکان، قهدریجان ،دورود و مسجد سلیمان … خوانش جدیدی برای نقشه ایران پیشنهاد میدهد. جنبش مردمان از یاد رفته، کارتوگرافی زیبایی از شورش را ترسیم کرده. در این نقشه جا برای همگان، برای بیان همه محرومیتها و تبعیضها و اعتراض به همه جنایتهای فرامرزی و داخلی جمهوری اسلامی وجود دارد، برای از یادرفتگان جنبش سبز، آنها که با زخمهایشان به کنجی خزیدند. اگر به آخرین تصویرهای جنبش سبز بنگریم، درمی یابیم جنبش زحمتکشان در آخرین نفسهای جنبش سبز آغاز شده بود. در این میان همه احزاب، سازمانها و گروههایی که در دهه شصت سرکوب و تخریب شدند میتوانند غیبت خود را ببینند. اینکه چطور غیبت آنها، زمان حال جمهوری اسلامی را شکننده کرده است. جمهوری اسلامی که با تقلیل همه زمانها به زمان حال به جنگ گذشته ایران و خصوصا انقلاب ۵۷ رفته بود، حالا در حالگرایی خود اسیر مانده. این جنبشی است فراگیر برای همه مردمانی که در جغرافیای ایران زندگی می کنند. همه مردمانی که فراموش شده بودند.
لینک در تریبون زمانه
نظرها
همین تابوی تجزیه
دولتهای امریکا و اروپا و چین روسیه و بقیه دول جهان سکولار با وجودی که می دانند هدف نهای نظام ولایی نابودی سکولاریسم است و برقراری امپراتوری تئوکراسی شیعی ولایی، مماشات میکنند(خیانت به سکولاریسم!) و فقط شوی حمایت لفظی! کارت بازی امثال پوتین و سران چین و بقیه مافیای سرمایه داری جهانی...! چرا؟ چرا که هنوز فکر میکنند میتوانند این هیولا مهار کنند و در عوض کشور بالقوه مستعد ایران ضعیف نگه داشته و لااقل 5 ملت بلوچ و کورد، تورک، لر -بختیاری و عرب را در ایران به استضعاف کشانده و مورد استثمار مشترک با مرکز نشینان تهران قرار دهند! نظام ولایی، لولوی سرخرمن است برای بازارگرمی شرکتهای تسلیحاتی، و ترساندن دولتهای خاورمیانه 40 سالست ایت ماموریتهای چندگانه بخوبی انجام داده و درعوضش هم صدها میلیادر دلار ثروت عمومی مردمان ایران را بعنوان پاداش غارت کرده است! از این بازی پر از جنایت و پلشتی، عمده به اصطلاح اپوزیسیون هم از کاسه لیسی چیزی گیرش میاید و امید به گورهای مشکوک و اپوزسیون خارج هم نیست، طبق معلوم اکثریت فقرای ایران با درامد کمتر از هزار دلار سال بازنده همیشگی هستند. ملتهای ایران بایست قیام مسلحانه و همزمان مبرازه اقتصادی برای به منهدم کردن ماشین جنگی-اقتصادی نظام ولایی راه به اندازند و کمتر از فدرال دموکراسی رضایت ندهند، چرا بایست ملت لربحتیاری که صاجب نیمی ثروت ایران است فقیرترین باشد، ولی تهرانی و چند شهر بزرگ در اقلیت ده-بیست هزار نفری سرمایه دار باشند؟
همین تابوی تجزیه
یک طبقه 25 درصدی ثروتمند عمدتا ساکن شهرهای بزرگ و خراج نشین در دوبی و ... دارند 90 درصد ثروت ملی ملیتهای ایران غارت میکنند. شعارهای ناسیونالیستی پان ایرانی هم برای تحمیر ملیتهای تححت ستم ایران است بخوص مردمان لربحتیاری و عرب که که ثروتهای عمومی و از جمله نفتی و گازی شان غارت میشود توسط اقلیت نظام ولایی و این هیچ ربطی هم به مردم فارس ایران ندارد چرا که فارس ها اکثرا فقیر وبیچاره هستند. اصلا در ایران نظام شوونیسم فارسی نیست، این نظام ولایی شوونیسم مذهبی است که حتی بر اکثر شیعیان ظلم میکند. بحث تجزیه طلبی نیست، تعیین حق سرنوشت حق عمومی خلقهای ایران است، و من مطمئنم تا زمانی رژیم غیرمتمرکز سکولار فدرال دموکراسی در سطح استانی و شهرستانی بوجود نیاید (که ثروت عمومی و اقتصاد خودشات در دست بیگرند) باز با یک نام جدی شبیه همین حکومت نظام ولایی میاید؛ شاید دوباره به نام پان ایرانیستی و شاهی! این ذات یک حکومت توتالیتر مرکزی است با هر اسم و مرامی آخر سر کارش به استبداد طلم فساد میکشد! فرقی نمیکند در نهایت با اکثریت مردم ایران غارت میشوند! ترساندن مردم از تجزیه و جنگ داخلی از شیوه های موثر دیکتاتوری بوده است. متاسفانه میلیون نفر تحمیر شده مذهبی - بسیجی که اکثرشان از طبقات متوسط و فقیر هستند از همین تابوی تجزیه و یا خرافات شیعی عامل سرکوب شده اند، و نمونه اش در دی 96 دیدیم که فقرای متعرض توسط فقرای بسیجی سرکوب شدند!
شمه
عتراضی به حق، نقشه سیاستِ موجود در ایران را که در تمام دههای گذشته تنها از مسیر انتخابات جمهوری اسلامی گذر میکرد اکنون بر هم زده است. بله، چه درست میگویید، این همان نقشه پیروان طبقه متوسط شده بعد از انقلاب بود، همانها که از پی خاتمی در شرکتهای چند ملیتی خرده ریزی هم از رانتهای دولتی بهشان میرسید و پاشون هم به خارج باز شده و همه در صف رای به این حکومت کثیف از هم جلو میزدند و به دیگران نگاه عاقل اندر سفیه میانداختند و مددعی مالکیت مملکت و فرهنگ ایران هم هستند، همان دار و دسته ی انبوه ملال اور یا حین میر حسین گوها. خدا رو شکر دوران اواز خوانی کلاغ زاغیها رو به پایان است.