● دیدگاه
چرا خامنهای هدف نفرت عمومی است؟
کاوه منافی − صرف نظر از کارکرد مردمستیزانه کل نظام، خود رهبر هم ویژگیهایی دارد که او را سزاوار نفرت عمومی میکند. او چشم دیدن و گوش شنیدن ندارد، متکبر است، ذهنی عقبمانده دارد و بر جهل خود واقف نیست. عملکردش فساد را گسترش میدهد.
خامنهای گذاشت تا عواملش اعتراضات خیابانی را سرکوب کنند و عده کثیری از فعالان را به زندان افکنند، تا در انظار ظاهر شود و "دشمن-دشمن" کند و ژست پیروز بگیرد. همین مرام او، همین شیوه پرنخوت نطق او، باعث نفرت عمومی از اوست.
صرف نظر از کارکرد مردمستیزانه کل نظام، خود رهبر هم ویژگیهایی دارد که او را سزاوار نفرت عمومی میکند. او چشم دیدن و گوش شنیدن ندارد، متکبر است، ذهنی عقبمانده دارد و بر جهل خود واقف نیست. عملکردش فساد را گسترش میدهد.
در اعتراضات خیابانی اخیر در ایران، مانند تمام موارد مشابه سالهای گذشته، ضدیت با رهبر، پای ثابت شعارهای معترضین بوده است. دلیل نفرت نهادینه شده در وجود مردم از رهبر ایران چیست؟ چرا در هر مجال و فرصتی و در هر نوع اعتراض اجتماعی، شعارهایی علیه این شخص داده میشود؟ آیا این نفرت، ریشه در عملکرد او دارد یا ذهن جامعه به دنبال مقصر بیرونی است تا مسئولیتها را به گردن او بیندازد؟
دلایل متعددی برای این نفرت وجود دارد، دلایلی که در بسیاری از شئون زندگی مردم ایران تأثیر مستقیم داشته و امکانات و فرصتهای بی شماری را برای رسیدن به زندگی آرام و بی تنش از مردم گرفته است. عملکرد پر خطای او که زندگی چند نسل از مردم ایران را سوزانده و حسرتهایی که بر دل جوانان ایران نهاده است در کنار تکبر و نگاه آمرانه اش، فشار شدیدی را بر روان خستهی مردم ایران وارد کرده است. در این نوشتار نگاهی گذرا میکنیم به برخی از ویژگیهای رهبر ایران.
ناتوانی در مشاهده
ناتوانی در مشاهدهی واقع بینانه و روشمند و مبتنی بر دادههای بی طرفانه از نقاط ضعف رهبر ایران است. این بدان معنا نیست که او چیزی را نمیبیند و یا از مشکلات و مسائل کشور اطلاع کافی ندارد، بلکه به این معنا است که دیدن او منتج به درک واقعبینانه و همه جانبه از شرایط نمیشود. شاید بتوان به احاطهی او بر مسائل، نام سواد خطابی نهاد، نوعی اطلاع از مسائل که به دلیلی نداشتن ذهن روشمند، به درکی خودخواسته میرسد و تجلی آن در خطابههای منبری است، در انبوه کلمات است که مسلسلوار از دهانش خارج میشود، بی آنکه مشکلی را حل کند.
نمونههای این ناتوانی در مشاهده را در توصیهها و سخنرانیهای این فرد به وفور میتوان دید. وقتی او سیل عظیم معترضان موسوم به جنبش سبز را که تقلب در انتخابات، فقط بهانهای برای آنها بود تا اعتراضات خود را در سطح خیابان مطرح کنند، فتنه گر و بی بصیرت خواند و نتوانست مسائل عمیقتری را که در لایههای زیرین این اعتراضات بود درک کند، نشان داد تا چه حد از مشاهدهی واقعیت امور ناتوان است.
این نوع ناتوانی را در توصیههای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و مدیریتی خامنهای به وفور میتوان دید. ناتوانی در مشاهده، قدرت طرح مسئله و رسیدن به راه حل درست را از فرد میگیرد. ناتوانی در مشاهده، ناتوانی در درک و فهم شرایط پیرامونی، آن گونه که هست و نه آن گونه که در پندار اوست را باعث میشود و همین امر باعث واکنشهای اشتباه از جانب شخص میشود که نقطهی اوج این اشتباهات را در حمایت تمام قد از محمود احمدی نژاد میتوان دید. اگر از اصطلاح خود او بخواهیم استفاده کنیم، میتوانیم او را نماد بیبصیرتی نظام بدانیم.
خود بزرگ بینی مفرط
آن چه به عنوان سواد خطابی از آن یاد کردیم، نوعی توهم دانایی و اشراف بر همهی حیطههای فرهنگی و اجتماعی را به ایشان داده است. رهبر ایران در تمام این سالها در بطن بسیاری از تصمیمگیری ها، برنامه ریزیها و مشکلات ایران بوده و همین امر باعث شده که وی خود را واجد نگاهی مسلط به مسائل بداند.
قدرت که نداشت خود را متواضع مینمود:
از طرف دیگر نوعی مقدس سازی از سوی ذی نفعان، برای او تعدادی مرید و هواخواه دو آتشه تربیت کرده است. همین رفتار تملق آمیز اطرافیان و هواداران متعصب و کمشعور و برخی از عوامل دیگر، از همه مهمتر اتکا به دستگاه سرکوب، نوعی اعتماد به نفس کاذب به وی داده است. البته چنین اعتماد به نفسی در بزنگاههای تاریخی به سرعت فرو میریزد و نمونهی آن را در سران اقتدارگرای دیگر کشورها بسیار دیده ایم. اما نکتهی مهم این است که خود بزرگ بینی، راه را بر تفکر منطقی میبندد و این برای زمامدار کشوری مثل ایران که در موقعیت پر ریسک خاور میانه قرار دارد و در شرایطی که تدبیری در کار نیست و بخش عمدهای از تصمیم گیریها به فرد ایشان منتهی میشود، بسیار خطرناک است.
ذهن رشد نیافته
از دیگر مشکلات رهبر ایران این است که دستاوردهای علم و تفکرجهانی را به شکلی انتخابی و بر پایهی ایدهی فردی خود تحلیل میکند و در شکستن چهارچوبهای ذهنی از پیش شکل گرفته اش ناتوان است و همین امر او را به سمت درکی تحریفآمیز از جهان معاصر میبرد و این درک ناکارآمد به گزینش انتخابی و دلبخواهی از روندهای منتهی به پیشرفت و توسعه میانجامد.
این خصلت خامنهای به ویژه آن جا که وارد مباحث علوم انسانی میشود به خوبی جلوهگر است. مخالفت او با علوم انسانی به پندار از ذاتا "غربی" و تصویر کژ و گنگی که از بومی سازی این علوم دارد به خوبی نشان میدهد که به لحاظ وسعت ذهنی تا چه حد منظر دیدش محدود و متعصابانه است. این نگاه معیوب به امر توسعه، از ذهنی توسعه نیافته ناشی میشود که آسیبهای آن را در تمام مواردی که منتج به ایجاد سیستمهای کار آمد و شفاف مدیریتی میشود به خوبی دیده ایم و شاید دلیلی تنشهای دائمی او با تمام رؤسای جمهور که امور اجرایی را در دست داشته اند، و ناچار بودهاند که روشهای تجربی را پیش بگیرند، همین باشد.
نداشتن قوه تدبیر
ولایت فقیه، اندیشهای ناکارآمد، غیر روشمند و ناشفاف است که پتانسیل زیادی برای رسیدن به روشهای فرد محور و تبدیل شدن به حکومت دیکتاتوری را دارد. پایههای قدرت ولی فقیه بر امر قدسی قرار دارد که هیچ قانون مدون و شفافی برای نظارت بر آن نمیتوان نوشت و هیچ متر و ملاکی برای سنجش عملکرد و اصلاح خطاهای او وجود ندارد. مجلس خبرگان رهبری نیز که قرار است بر کار رهبر نظارت کند شبیه طنزی تلخ است، چرا که نه مکانیزم کارآمدی برای گزینش این افراد از طرف مردم وجود دارد و نه خود این افراد ملاکهای منسجم مدون و مشخص برای ارزیابی عملکرد رهبر دارند. بنابراین نهاد ولایت فقیه که کانون نظام جمهوری اسلامی را تشکیل میدهد، حتی جرأت و توان لازم برای وارد شدن به مناظره با اندیشمندان منتقد را در عرصهی عمومی ندارد و این امر باعث میشود که وابستگان حکومت در این دام بیفتند که برای پوشاندن خطاهای فاحش مدیریتی ولی فقیه، دائماً درجهی قداست او را بالا ببرند تا جایی که به "یا علی گفتن" وی در زمان خروج از رحم مادر نیز برسند. همین قداست بی ضابطه، نه تنها در عرصهی عمومی به خامنهای مشروعیت نمیدهد، بلکه دست مایهی سوء استفادهی وابستگان به حکومت و نارضایتی اجتماعی و تقدس زدایی از همهی امور میشود. نداشتن انسجام در تفکر سیاسی ضریب خطای رهبر ایران را بالا برده و او را مقصر اصلی در بسیاری از مشکلات اجتماعی نشان میدهد.
عملکردی بازتولید کنده فساد
رهبر ایران در سخنرانی ها، آن جا که به مسئلهی فساد میرسد به سمت و سویی میرود که در عرصهی اجرایی و عملیاتی کاملاً بر خلاف آن حرکت کرده است.
فساد در ایران بسیار گسترده شده و از دلایل نارضایتی عمومی است. مبارزه با آن به ابزارهایی احتیاج دارد که خود رهبر آنها را از دست نهادهای نظارتی گرفته است. عدم تطابق شعارهای خامنهای با عملکردشا، نوعی موجه سازی غیر رسمی اما کارآمد برای تولید و تداوم فساد است. ولی فقیه فساد را به عنوان تهدیدی برای زندگی مردم درک نکرده و از مبارزه با فساد تا جایی استقبال میکند که به نهادهای وابسته به ایشان مربوط نشود و پایههای قدرتش را تضعیف نکند.
مبارزه با فساد بدون رسانههای آزاد که در امنیت کامل به اطلاع رسانی بپردازند و بدون شفافیت اقتصادی و اطلاعاتی و بدون تقویت بخشیدن و امنیت دادن به بخش خصوصی واقعی و نه شبه خصوصیهای برآمده از حکومت، چیزی شبیه شوخی است.
رهبر ایران برای تداوم قدرت خود نیاز مبرم به باز تولید فساد با دادن رشوههای مالی و اطلاعاتی از راه ایجاد رانت برای طرفدارنش دارد. بدون ایجاد این فضاهای غیرشفاف مالی و امنیتی توان سرکوب چماقدارانش ریزش میکند و از تعداد هوادارانی که پای سفرهی او نشستهاند کاسته میشود. بنابراین تا زمانی که پایههای قدرت رهبر در بازتولید فساد است، سخن گفتن از مبارزه با فساد نوعی تمسخر تودهی مردمی است که دستشان به جایی بند نیست.
تداوم این روند در چهار دهه حکومت ایران یکی از مهمترین و خطرناکترین تهدیدهای امروز جامعهی ماست که روند اقتصاد و مدیریت کشور را قفل کرده است. فساد سیستماتیک باعث شده است که تلاش طاقت فرسای مردم برای تأمین حداقلهای زندگی به جایی نرسد و همین امر خشمی عمیق از حکومت و در رأس آن از شخص آقای خامنهای در جامعه ایجاد کرده است.
نظرها
bijan
از دلایل بقای حکومت گران کشور " ونزوئلا " را فساد گسترده آن میدانند . بخش عظیم اقتصاد کشور در دست نظامیان و ارتشی ها است و این ها پیوند ی نزدیک با شبکه مافیایی بازار دارند که مخالفان را شناسایی و معدوم میکنند . این قبیل حکومت های توتالیته خطرناک ترین نوع حکومت اند ( مانند صدام و قذافی ). در ایران اوضاع بدتر از ونزوئلا است چون مردم نه آزادی سیاسی دارند و نه آزادی اجتماعی و همه چیز از اقتصاد گرفته تا فرهنگ و آموزش پرورش و دستگاه قضایی در کنترل نظامیان است .
امیر از تهران
بر ... نویسنده این مطلب همین بس که به غایت پراکنده گویی کرده و از تظاهرات عمومی مردم به علوم انسانی رسیده و سپس سعی کرده با فحاشی و کاربرد کلمات تحقیر کننده ادعای خود را ثابت کند بدون آنکه کمترین استدلال منطقی و علمی به کار برده باشد. از رادیو زمانه بعید بود که از سیاه مشق هایی ارتجاعی مانند این استفاده کند. اگر کسی می خواهد دشمنش را هم محکوم کند با دلیل و منطق و چالش های علمی نه با فحش و حرف های شصت من یک غاز که در هیچ عقل و منطقی نگنجد!
در جواب دوستمون امیر
امیر آقا چرا جوش میزنی شما هم بیا با استدلال عکس قضیه را برای ما ثابت کن این که ناراحتی نداره !