● دیدگاه
مردم معترض با نفی دینِ دولتی سکولار شدهاند
س. اقبال − حتا آنانی که به خدایی آسمانی باور دارند، دیگر به این تن نمیدهند که کسانی بر روی زمین ادای این خدا را در بیاورند.
محمد خاتمی در جنبش اعتراضی سال ۱۳۸۸، تودههای مردم را تشویق میکرد تا به پشت بامها بروند و فریاد "اللهاکبر" سر بدهند. او میپنداشت که با همین "اللهاکبر"ها سرآخر خواهد توانست خامنهای را از خطوط همیشگیاش پس برهاند. گویا با این شگرد برای خاتمی ماندگاری نظام جمهوری اسلامی نیز تضمین میشد. نظامی که لابد قرار بود ضمن جرح و تعدیل همچنان به گذشتهی نامردمی خویش وفادار باقی بماند. در همین راستا حتا از "یاحسین" گفتنها و فریاد "هیهات منالذله" چیزی کم نمیگذاشتند. چنین الگویی سالهای انقلاب از سوی طرفداران روحالله خمینی باب شده بود و روحانیانی که طرفدار حکومت دینی بودند عوامفریبانه مردم عادی را با چنین هنجارهای ناصوابی به دام میکشاندند. بدون تردید در سال ۱۳۸۸ محمد خاتمی و همفکران او پیش از آنکه به گذران و نان شب مردم به جان آمده از ستم بیندیشد، به منافع شخصی و گروهی "هواداران امام عزیز" و مدافعان جمهوری اسلامی میاندیشیدند. ولی اینک مردم ضمن تجربه و آزمون، به دروغ و سراب بودن چنین اندیشههایی پی بردهاند. چنانکه در شعارهای اعتراضی خویش بدون استثنا تمامی ارزشهای غیر مردمی جمهوری اسلامی را به دور میریزند. آنان که نظمی نو و امروزی را دنبال میکنند، به طبع در این نظم نو دین را از گسترهی سیاست پس میرانند.
سکولاریسم بر مبنای تجربه حکومت دینی
شهروندان ایرانی با گذر از دامهای عوامفریبانه و سطحینگرانهی دولتمردان جمهوری اسلامی اکنون به ادراکی از سکولاریسم سیاسی دست یافتهاند. همین سکولاریسم سیاسی، به طور حتم سکولاریسم فلسفی را نیز پناهگاهی برای خویش میبیند. پیداست که در فرآیند جدید، کسی با دین و باورهای آیینی مردم مخالفتی ندارد، اما دینباوران هرگز حق نخواهند داشت که دیدگاههای شخصی و عاطفی خودشان را به عرصهای از سیاست بکشانند. چون سیاست حوزهای عمومی و همگانی است و در گسترهی سیاست تنها سیاست است که حرف اول و آخر را میزند. در همین عرصه حتا آنانی که به خدایی آسمانی باور دارند، دیگر به این تن نمیدهند که کسانی بر روی زمین ادای این خدای آسمانی را در بیاورند. ولی چنین رویکردی مراجع دولتی و برخی از دولتمردان جمهوری اسلامی را به واکنش واداشته است.
مکارم شیرازی: نمونه یک مرجع تقلید
دولتمردان جمهوری اسلامی جهت رویارویی تبلیغی با خیزش همگانی معترضان خیابانی اینک به هر خس و خاشاکی دست مییازند. حتا مراجع دولتی نیز در این خصوص از ایفای نقش حکومتی خویش برکنار نمیمانند. در همین راستا ناصر مکارم شیرازی فیلتر شدن تلگرام را کاری موفق ارزیابی میکند و از دولت میخواهد که همچنان به این موضوع ادامه دهد. به واقع تقاضای اصلی و اساسی او از دولت فیلتر شدن تلگرام و اینستاگرام است که لابد دولت نیز جهت برآوردن خواست و نیاز شخصی او باید اجرای آن را واجب بشمارد. ناصر مکارم شیرازی از تلگرام به عنوان "لجنزار متعفن" نام میبرد و خطاب به دولت حسن روحانی میگوید: "نگویید موقتاً قطع کردیم و دوباره برمیگردیم. راستی عجیب است این شیاطین هم دوباره برمیگردند، همان آش است و همان کاسه".
ناصر مکارم شیرازی حق دارد تا از دولت بخواهد که تلگرام و اینستاگرام را مسدود نماید، چون مردم بسیاری از فسادهای اقتصادی او را در سامانهای از تلگرام و اینستاگرام برملا نمودهاند. در گزارشهایی از این دست او "سلطان شکر" نام میگیرد. چون جدای از امتیاز واردات شکر، کارخانهی قند ورامین را نیز به عنوان تیولی خودمانی به او سپردهاند. در عین حال سیاستهای نامردمی و سوداگرانهی او بود که سرآخر کارخانهی قند ورامین را به تعطیلی کشانید. تا آنجا که برای جبران ضرر و زیان این موضوع، واردات قند و شکر از خارج را حقی همیشگی برای خویش میشمارد.
ناصر مکارم شیرازی از معدود مراجع حکومتی است که با کمال بیشرمی از سیاست دولت در خصوص فیلترشدن تلگرام استقبال نموده است. در عین حال امامان جمعه و دادستان کل کشور هم فیلتر شدن تلگرام را کاری درست میدانند و اعتراضهای خیابانی مردم را خیلی راحت به پای آن مینویسند. با این همه قرار است دولت با کنار زدن نگاه و خواست هشتاد میلیون ایرانی، نیاز شخصی همین چند نفر روحانی را محترم بشمارد. گویا با همین تدبیر خواهند توانست مردم را از دامی که "شیاطین" برایشان گستردهاند، رهایی بخشند.
تلگرام و اینستاگرام در حالی در ایران فیلتر میشود که بسیاری از شرکتهای تولیدی و خدماتی کشور درآمدزایی و گذران زندگی کارکنان خود را به باز بودن آن وابسته میبینند. حتا نهادهای دولتی هم از این رویکرد برکنار نمیمانند. چنانکه بخش وسیعی از ارتباطهای اداری سازمانهای دولتی را هم از طریق تلگرام به انجام میرسانند. با این نگاه پیداست که در صورت بسته ماندن تلگرام تعداد پرشماری از شرکتها برای همیشه ورشکسته خواهند شد. به طبع ادامهی چنین وضعی بیکاری بیشتری را برای گروههایی از مردم در پی خواهد داشت.
نمونهای دیگر: نوری همدانی
جدای از ناصر مکارم شیرازی، نوری همدانی نیز به عنوان مرجعی دولتی به یاری حکومت میشتابد. او میگوید: "مردم با نظام و انقلاب مشکل ندارند. مردم انقلاب را مانند چشم خود دوست دارند. مشکل مردم با برخی مسئولین است". لابد این "مسئولین" نیز از همانهایی هستنند که این روزها از جیره و مواجب دولتی مراجع حکومت کاستهاند. اما او در این خصوص به منظور عافیتجویی از کسی نام نمیبرد.
ناگفته نماند که نوری همدانی تنها برای حفظ عایدات خودش نیست که دوست دارد برای همیشه در جرگهی مدافعان جمهوری اسلامی باقی بماند، بلکه به امنیت جان و مال دامادش سردار مصطفا آجورلو نیز میاندیشد. آجورلو از سرداران امنیتی حکومت به شمار میآید که در گذشته به عنوان یک پای ثابت زندان اوین نقش آفریده است. همچنان که نقشآفرینی او در اعدام زندانیان دههی شصت برکسی پوشیده نیست. عکسی به عنوان مستندات سیاسی آن روزگار، از مصطفا آجورلو وجود دارد که در این عکس نورالدین کیانوری را بیرمق بر صندلی نشاندهاند و آجورلو به همراه چند نفر دیگر افتخارآمیز پشت او دیده میشود. آجورلو مدتی هم از سوی همکار خویش سردار قالیباف به عنوان رییس سازمان ورزش شهرداری تهران نقش میآفرید. چنانکه بیش از هر کسی از املاک نجومی شهرداری سهم برد. او هماکنون با نگاهی امنیتی و اطلاعاتی مدیرعاملی تیم تراکتورسازی تبریز را به عهده دارد.
و یکی دیگر: جعفر سبحانی
جعفر سبحانی نیز همانند دیگر مراجع دولتی پا به میدان گذاشته است تا شاید بتواند همانند ایشان از خرگاه "ولایت عظما" دفاع به عمل آورد. او به همین منظور راهکاری نیز ارایه کرده است. جعفر سبحانی بیکاری را یکی از مشکلات جامعه برشمارد و علت این بیکاری را نیز در اشتغال زنان سراغ میگیرد. چنانکه اصرار دارد که زنان به خانههای خود برگردند تا آنوقت برای مردان به حد کافی شغل ایجاد شود. در تکرار حرفهایی از این دست آن هم در شرایط حاضر به واقع بیاعتنایی جعفر سبحانی به خواست همگانی مردم نیز به چشم میآید. او میگوید: "لازم نیست که همهی زنان پشت میز کار کنند. امکان ندارد برای تمام مردان و زنان اشتغال ایجاد کرد. زنان میتوانند با فعالیت در منزل و تربیت فرزندان در آیندهی کشور مثمر ثمر باشند". همچنین او مدعی است که اگر مردم معترض کفران نعمت کنند خداوند هم عذابی شدید برای این مردم خواهد فرستاد. طبیعی است حکومت نعمتهایی را در اختیار جعفر سبحانی نهاده است که تودههای مردم هرگز از آن بهرهای نمیبرند.
پس زدنِ دین دولتی
سخنانی همانند آنچه که گفته شد همه روزه از سوی مراجع دولتی تکرار میگردد. به طبع آنان در قبال تکرار این سخنان مزدشان را هم بیکم و کاست از حکومت میگیرند. مزدی که از جیب رنگ و رو باختهی تودههای مردم به جیب گل و گشاد آخوندهای ریز و درشت دولتی سرریز میشود. مردم هم به همین دلیل در خیابانها شعار "جمهوری ایرانی" سر میدهند و فریاد برمیآورند که: آخوند انگلیسی نمیخوایم، نمیخوایم. بر بستر همین شعارها آیندهای روشن و شفاف از آیندهی جنبش همگانی مردم ترسیم میگردد. در پس همین شعارها حتا دین دولتی نیز نفی میگردد تا با پس راندن آن خواست و نیاز امروزی مردم بر کرسی نشانده شود. همچنان که پس از چهل سال شهروندان ایرانی در تظاهرات خود برای همیشه شعار بیمحتوای اللهاکبر را به فراموشی سپردهاند. چراکه روحانیان همواره از اللهاکبر به عنوان تأیید و تأکید همگانی مردم برای رفتار ناصواب خویش سود بردهاند. با همین حقه بود که سرکوب آزادیهای فردی و اجتماعی از سوی خمینی با سردادن شعار اللهاکبر سامان میپذیرفت. حتا حکومتیان در طول چهل سال همیشه اعدام مخالفان حکومت را با سردادن فریادهای اللهاکبر تأیید نمودهاند. مردم امیدوار هستند که با نفی شعار اللهاکبرهای دولتی از سوی معترضان، سرکوب و اعدام هم از جامعهی سکولار آینده رخت برخواهد بست.
نظرها
داود بهرنگ
(1) من بر این گمانم که بخش فهمیده ای از مردم ایران در پی انباشت زجر و رنجی چهل ساله به سبب "حکومت خود خدا در ایران" اکنون به این نتیجه رسیده اند که اسلام یا دین فقهی در ایران مانع اصلی پیشرفت مردم در دویست سالۀ اخیر بوده است. عامل عقب ماندگی و انحطاط مردم بوده است. خائن به منافع ملی مردم بوده است. و اساس بدبختی مردم بوده است. این را پیشتر فهمیدگانی چون حاج سیاح و دیگرانی چون ناظم الاسلام و ملک زاده با اشک و آه و خون دل گفته بودند. حاج سیاح در خاطرات یکصد و سی سال پیش خود می نویسد: مردم را رعایا کرده اند. می زنند و می کشند. به کشنده انعام هم می دهند. (16) چنان کرده اند که مردم این امور را مثل غذا خوردن و سیاحت کردن دیده و شنیده و تغییر حال و اقدامی در ایشان پیدا نمی شود. گویا گوسفندند که یکی را سر می برند و دیگران می چرند. از این است که گرگان جان گرفته اند. رحم و انصاف و قانون و عدل و دین اصلاً نیست.(17) [ما را به ظلم عادت داده اند.] در ایران اگر حکمران ضعیف باشد ظلم نمی تواند بکند ولی از ملاها و امراء و مقتدرین هزاران ظالم پیدا می شود و اگر حکمران مقتدر باشد تنها ظالم خود اوست و شاید بتوان گفت یک ظالم بهتر از هزاران ظالم است. (21) در ایران هر قدر کارگزار حکومتی شقی تر و بیرحم تر است و مردم را بیشتر قتل و غارت می کند در نزد حکومت محترم تر و معتبر تر است. (21) [گفته می شود] ملایی در ایران بهتر از هر شغل دیگر است. ملا هر چه می کند منع و مذمت ندارد. معزولی ندارد. از همه راحت تر است و عیشش بیش تر است. دستش را هم می بوسند. عزیز و محترم و آزاد از هر تکلیف است. مال مردم را می گیرد. بُرنده ترین اسلحه را هم که تکفیر است به دست دارد. (22) ادامه در 2
داود بهرنگ
(2) حاج سیاح در ادامه می نویسد: هزاران اشخاص به لباس سادات و بنی هاشم در آمده عمامه به سر گذاشته اند و آن را دلیل گرفتن مال مردم و مفت خوری می دانند. بسیاری از مردم قبری یا سنگی را امام زاده نام نهاده آن را معبد و زیارتگاه کرده اند و حاجات خود را بدانجا می برند. به هر سمت ایران که بروی هزاران قبر به اسم امام زاده فلان و فلان موجود است. کسانی از این راه مردم را سر کیسه می کنند. این را وسیلۀ مفت خوری خود کرده اند. دعا نویسی و طالع بینی و جن گیری و رمالی و جفاری و از این قبیل امور را وسیلۀ مفت خوری کرده اند. مداحی و درویشی و تعزیه داری و چاوشی حد و اندازه ندارد.(26) هر جا می روم مردم با خبر می شوند که دنیا را گردش کرده ام. گروه گروه به نزدم می آیند و از شهر زنان و قوم سگساران و آدم های یک چشم و دوال پا و غول بیابان و دیو می پرسند. برخی می آیند و دعا می خواهند. از چله بندی و زبان بند و دعای محبت و عتداوت و باطل السحر و چهل یاسین و از این قبیل می پرسند. دلم به حال این مردم می سوزد. سبحان الله! سلاطین مستبد و ملاهای طماع برای رواج بازار خودشان یک مشت بندگان خدا را از بی تربیتی و جهالت به چه نوع گرفتار کرده و خود بر خر مراد سوار شده اند. مردم عالم در چه کارند و ایران [به لحاظ داشتن حکومت مستبد و ملا] چه خر بازار است! (30) بدبختانه از هر ملای نادان ایران هر مسئله که می پرسی فوراً ادعای علم کرده جوابی می دهد. اگر دلیل خواهی دلیلش اصرار و فریاد و تندی و تهدید به تکفیر است. (33) با من گفتند در ایران بی خبری است. نظم و عدل و ترقی و تمدن به خرج کسی نمی رود. سهل است گفتن از این ها سبب اتهام و گرفتاری می شود. (37) ادامه در 3
داود بهرنگ
(3) حاج سیاح در ادامه می نویسد: نوشتن برای حق گفتن و یادگار گذاشتن است. من مملکتی را بدبخت تر و ملتی را ذلیل تر از مملکت و ملت ایران در هیچ جای عالم ندیدم. (41) در ایران از علوم لازمۀ مدنیت و صنایع و اختراعات و حقوق بشر و اخلاق و رفع حاجات اصلاً حرفی در میان نیست. (42) [در ایران آثار گذشتگان را که می بینی می فهمی که] آنان دارای علوم و صنایع و کمالات بوده اند. امروز اما مشتی جاهل جای آنان نشسته اند که علم ایشان جز چند کلمه لفاظی و نزاع در سر الفاظ و فرضیات نیست. بزرگانشان جز غارت و خرابی مملکت و رسیدن به عیش و ثروت مقصودی ندارند. جهت آن این است که اساس علم را برافکنده اند و جهل را منتشر نموده و مردم را عوام و خر خود ساخته اند و از عاقبت وخیم آن غافلند. (44) با من می گویند این قدر که تو سیاحت کرده ای عجیب غریب تر از همه چیز چه دیده ای؟ می گویم من از اوضاع ایران عجیب غریب تر در عالم ندیده ام. (45) ناظم الاسلام کرمانی حدود یکصد و ده سال پیش در کتاب "تاریخ بیداری ایرانیان" می نویسد: برای تأسیس مدرسه در ایران موانع بسیاری وجود دارد. کسی جرأت اقدام به این کار را ندارد. مغرضین به عوام الناس می گویند مدارس را برای آن می سازند که اطفال مسلمانان را بی دین و خارج از مذهب کنند. [می گویند مدرسه و علم با دین داری منافات دارد.] (247) رشدیه که مؤسس مدارس جدید است زمانی که از تبریز به تهران آمد مقدسین [آیت الله و فقیه] و برخی دیگر او را مثل یک نفر کافر نجس العین می دانستند چون که الفبا را تغییر داده بود. می گفتند در مدارسی که تأسیس کرده خط عمودی و افقی به اطفال یاد می دهند. پسرها و دخترها با هم می نشینند. دیگر این که چوب و فلکه در مدرسه نیست و اطفال خودسر بار می آیند. مقدسین [آیت الله و فقیه] در مجالس داد می زدند که آخر الزمان است. بابی جماعت و مردم لا مذهب الفباء ما را تغییر داده اند. جای قرآن کتاب درسی به دستشان می دهند. به آنان زبان خارجه تعلیم می دهند و عدد و رقم یادشان می دهند ناظم الاسلام در ادامه می نویسد: بعض علماء در رد مدارس و تکفیر اولیای مدارس رساله نوشتند. (431) ادامه در 4
داود بهرنگ
(4) ملک زاده در کتاب یکصد و اندساله خود در "تاریخ انقلاب مشروظیت ایران" (ج اول تا سوم) می نویسد: [یکی از علل اساسی شکست مشروطه در ایران "آخوند و روحانی" است.] علت این است که این طایفه برای منافع خود مردم را در جهل و نادانی نگه می دارد. سد راه علم و معرفت است. پیروان فرهنگ نوین را که پایۀ تمام ترقیات است بی دین و کافر می خواند و مدارس جدید را لانۀ شیطان می نامد و اسلام را مخالف با ترقی و تمدن معرفی می کند. ملت را به عمد در ظلمت جهل فرو می برد و آنان را غرق خرافات و موهومات می کند و مخالفین خود را مورد هجوم قرار می دهد و آنان را مبتلای به بدترین بدبختیها می کند. [در میان این طایفه اگر آدم فهمیده ای باشد اورا ] گوشه نشین و منزوی می کنند. (48) قدم بیرون گذاردن از محیط خرافات و ظلمت را آخوند و روحانی در ایران در حکم مخالفت با اصول شرع محسوب می کند. هر کس را بخواهد خارج از دین معرفی می کند و ریختن خون و بردن مالش را حلال می کند. (63) تأسیس مدارس جدید از طرف علماء و روحانیون ممنوع است. اگر کسی جسارت کرده مدرسه باز کند مورد تعقیب قرار می گیرد. اثاثیه مدرسه به یغما می رود و فرد بنیانگذار به تهمت تکفیر مجازات می شود. (63) تحصیل علوم جدید از قبیل فیزیک و شیمی و تاریخ طبیعی ممنوع است و دانشمندان این علوم مرتد به حساب می آیند. (63) تحصیل برای دختران ممنوع است و آموختن زبان خارجی و علوم جدید برای مردان ممنوع است. (64) آخوند و روحانی مروج ریاکاری و سالوسی در ایران است. (64) همه وادار می شوند تا تظاهر به دین داری و پیروی از منویات آخوند و روحانی کنند. (64) گردشگاه عمومی از نظر آخوند و روحانی قبرستان و روضه خوانی و تعزیه داری و گریه کردن و سینه زدن تفریح و سرگرمی تلقی می شود. (64) ملک زاده در پایان می نویسد: به عقیدۀ کلیۀ محققینی که اوضاع اجتماعی ایران را به دقت بررسی کرده اند سرچشمۀ همۀ بدبختیهای این سامان آخوند است. (66) با احترام داود بهرنگ اعداد داخل پرانتز شماره صفحه است. منابع: 1) خاطرات حاج سیاح 2) تاریخ بیداری ایرانیان ـ نوشته ناظم الاسلام کرمانی ـ به اهتمام علی اکبر سعیدی سیرجانی ـ مقدمه و بخش اول 3) تاریخ انقلاب مشروظیت ایران (ج اول تا سوم) ـ دکتر مهدی ملک زاده.
دستان رستم
من در این چند سال که متنوابا- متوسط ماهی چند ساعت- خواننده مطالب ارزنده سایت رادیو زمانه بودم، به تعدادی نویسنده خوب آشنا شدم؛ برخی مانند آقایان نیکفر و اقبال از خوانش مقالاتشان و برخی مانند جناب بهرنگ از راه کامنت هایشان، امثال جناب بهرنگ اثبات کردند کامنت میتواند یک مرجع برای کسب معرفت و دانش باشد. تشکر از این همه اینان. این سپاس بایست گفت- حتی اگر اختلاف عقیده باشد- سپاسگزاری از کسانی که دانشی بر ما اعطا فرمودند و ما را گام های به پیش بردند. من تصمیم گرفتم مدتی کوتاه برخلاف رسم این چند ساله ام با یک نام مستعمار ثابت کامنتهایی بگذارم، نیازی نمی بینم چندان شرح حال و تعارفات معمول را کنم، که من ناچیز نه عقل خود میدانم و نه عالم دهر هستم و.... ، ولی به عنوان یک خوره مطالعه و شیفته دانش، به هر حال بر حوزه های مختلفی طی حدود سی سال از اوان نوجوانی معلوماتی کسب کرده ام و در بوته آزمون و خطا، تجربیاتی اخذ نموده ام و میخواهم اینها به اشتراک بگذارم با هم نوعان انسانی ام! من در هر سایتی کامنت نمیگذارم. چون متاسفانه احساس امنیت نمیکنم، رادیو زمانه از معدود سایت هایی است که هنوز اعتماد دارم، من طی این سالها انتقاد گاه تندم را به رادیو زمانه کرده ام و پیشنهادهایم داده ام از برای افزایش امنیت و اعتماد مخاطب دگراندیش (که معتقدم نبایست سایت های منتقد ip و اطلاعات مخاطبانی میخواهند ناشناس باشند را نگه دارد کند و لااقل هر چند به طور کامل این اطلاعات قبال شناسایی پاک شود بدون اینکه محتوای مطالبشان آسیبی به بیند، اینها تاریخچه اندیشه بشری خواهند شد)، دگراندیشانی که در خطر ترور دیکتاتوری تئوکراسی و حتا مخالفان تروریست تئوکراسی هستند.
دستان رستم
خطراتی که ما دگراندیشان نویسنده مواجهیم اصلا شوخی بردار نیست، ما فقط با یک هیولای دیکتاوری ظالم تروریست روبرو نیستیم (اخیرا باز هم نمودهای وحشیانه این هیولا تئوکراسی دیدم که سرکوب مردم بی دفع و غیرنظامی، و هم در قتل زندانیان جوانی، چه روزگرا دهشتناکی ما درایم تجربه می کینم که جوان معترض می کشند و او را معتاد روانی و خودکشی کننده معرفی میکنند! از این هیولا تئوکراسی و مزدوران دژخیمش چه چیزهای دهشتناکی دیگری می تواند بروز کند؟!)، ما با در چند جبهه مبرازتی اندیشه ورزی روبرو هستیم؛ پای منافع مادی موجوداتی در میان است که حاضرند برای چندی پول و چند صباحی بیشتر تدوام شهوترانی شان دست به ره جنایتی بزنند!؛ آدم فروشی کنند یا آدم کشی. در طیف متقابل هم دژخیمانی با صفات بالا گفتم نیز وجود دارند. ما در میان رژیم های قررا داریم که اسم های ظاهری تئوکرات، سکولار، کمونیست، ایدئولوژیک، غیر ایدئولوژیک ، گانگستر، مافیایی، جناحی، ... هستند و متاسفانه (به اسطه پول و امکانات عظییم که دارند) جوخه های مرگ و تررو و نیورهای هک و جاسسوی و ضد اطلاعات دارند، در حالی که امثال ما که فقط مینویسیم و عقیده خود ابراز میدارمی از برای انسانیت و آزادی و دموکراسی، ما را هدف قرار میدهند! جنگ روانی و ترور شخصیت، از رایج ترین و دم دستی ترین کارهای است که ما میکنند، من طی این سالها تجربیات تلخی داشتم، مدتها دچار افسردگی شدی و بیمرای روحی شم از بس رنج کشیدم از از این جنگ روانی که با مثال من شد. مشکالتت معیشتی و شخصی و خانوادگی هم مزید بر علت شد. اکنون در میانسالی با کوله باری از ترجبه و مطالعات و کلی شکستهای تلخ میخواهم مدتی کوتناه در خدمکت شما باشم و تحلیل هیا خودم بدهم، من منتقدی منصف میخواهم باشم ولی در مقبل دیگر دوستان بی تعارف هستم و در عین رعایت ادب در حد توان میخواهم رعایت کنم و امیدورام دیگران چنی کنند.
دستان رستم
خطراتی که ما دگراندیشان نویسنده مواجهیم اصلا شوخی بردار نیست، ما فقط با یک هیولای دیکتاوری ظالم تروریست روبرو نیستیم (اخیرا باز هم نمودهای وحشیانه این هیولا تئوکراسی دیدم که سرکوب مردم بی دفع و غیرنظامی، و هم در قتل زندانیان جوانی، چه روزگرا دهشتناکی ما داریم تجربه می کینم که جوان معترض می کشند و او را معتاد روانی و خودکشی کننده معرفی میکنند! از این هیولا تئوکراسی و مزدوران دژخیمش چه چیزهای دهشتناکی دیگری می تواند بروز کند؟!)، ما با در چند جبهه مبارزاتی اندیشه ورزی روبرو هستیم؛ پای منافع مادی موجوداتی در میان است که حاضرند برای مقداری بیشتر پول و چند صباحی بیشتر تدوام شهوترانی شان دست به هر جنایتی بزنند!؛ از آدم فروشی کنند تا آدم کشی.
دستان رستم
در طیف متقابل هم دژخیمانی با صفات بالا گفتم نیز وجود دارند. ما در میان رژیم های قررا داریم که اسم های ظاهری تئوکرات، سکولار، کمونیست، ایدئولوژیک، غیر ایدئولوژیک ، گانگستر، مافیایی، جناحی، ... هستند و متاسفانه (به اسطه پول و امکانات عظییم که دارند) جوخه های مرگ و تررو و نیروهای هک و جاسوسی و ضد اطلاعات دارند، در حالی که امثال ما که فقط مینویسیم و عقیده خود ابراز میدارمی از برای انسانیت و آزادی و دموکراسی، ما را هدف قرار میدهند! جنگ روانی و ترور شخصیت، از رایج ترین و دم دستی ترین کارهای است که با ما میکنند، من طی این سالها تجربیات تلخی داشتم، مدتها دچار افسردگی شدید و بیماری روحی شدم از بس رنج کشیدم از از این جنگ روانی که با مثال من شد. مشکالتت معیشتی و شخصی و خانوادگی هم مزید بر علت شد. اکنون در میانسالی با کوله باری از تجربه و مطالعات و کلی شکستهای تلخ میخواهم مدتی کوتاه در خدمت شما باشم و تحلیل های خودم بدهم، من منتقدی منصف میخواهم باشم ولی در مقابل دیگر دوستان بی تعارف هستم و در عین حال رعایت ادب در حد توان میخواهم رعایت کنم و امیدورام دیگران چنین کنند. از مخاطبان و مسئولان ویراستاری سایت پوزش می خواهم به خاطر اشتباهات تایپی و نگراشی، حدالمقدور ایشان کمک کنند، ممکن است کامنتی را دو بار بفرستم، آنکه اخری است و اصلاحات شده منتشر کنند، چون یدم گاه کامنت تکراری که اخری اصلاحاتی بودهب ا قبلی منتشر کرده اند. من محذوراتی دارم که صلاح نیست بگویم از برای حفظ امنیتم. نمی دانم رصدچی های راتس سایبری نظام تررویستی و سایر تروریست ها چقدر حرفم باور میکنند، ولی بدانید من انسانی عادی ام و مستقل و بدون هیچ وابستگی تشکیلاتی. یک انسان واقعا معمولی که فقط اهل مطالعه و تحلیل است. شاید این تحلیل هایم شما نیز از روش زندگی ستم کارنه تان و تجاهل منفعت طلبانه تان رهایی بخشد!
دستان رستم
دستان رستم، تا مدتی کوتاه نام مستعمار من خواهد بود!، من رستم نیستم و دستان هم نیستم، ولی میخواهم نقش دستان رستم اندیشه ورزی ایران زمین را بازی کنم، از برای مردمانی که دیگر نه ایرانی اند چندان و نه ایرانی که زمین دارد چندان !
دستان رستم
من تقریبا روزانه یا هفتگی و متناوبا - گاه تا چند ساعت در روز- بین مطالب ده تا بیست سایت و وبلاگ یا صفحه اینترنتی مانند فیسبوک تحلیل گران مشهور و نامدار فارسی نویس مررو میکنم و گاهی هم از برای تنوع و احاطه بیشتر بر مطالعاتم صفحات اشخاص گمنام و کمتر مشهور مطالعه میکنم، این تحلی هایم ب راس سالهاا مطالعه و از جلمه مطالعاتم اخیرم است. اولین نقدم به مطلب جناب س.اقبالی به خود کاربرد وازه "مردم" است. اشکالی ندارد مردم بگویید، بر اساس بزرگان فارسی دان از جمله مطالعاتی که درباره کاربرد زبان از آثار استاد فقید فرشیدور داشتم، واژه "مردم" هر چند مفرد است، اما اسم جمع میتواند هم باشد، این همپوشانی معنایی کلمه مردم، می توان کار برد دو سویه باشد، که دست نویسنده را باز می گذارد برای مانور کلامی. من هم اگر در اینجا و یا جای دیگر کلمه "مردم" بکار می بردم از برای جمعیت کشور فعلی ایران، به عنوان اسم جمع بکار می برم، یعنی منظورم از مردم همان مردمان (خلق ها) است، البته نه به معنای کمونیستی یا ناسیونالیستی اتنیکی رایج تجزیه طلبانه اش، ولی تلویحا در معانی شبه ملت ها یا ملت های بالقوه ساکن ایران (فارسهای متنوع از اتنیک های هزاره تا تاجیک، تُرک، کُرد از کرمانجی تا کرماشانی، لُر، عرب، ترکمن، بلوچ، مازنی-تبری، گیلکی، تالشی، تات، لک، بشاگردی، لاری، دزفولی، شوشتری و... )، از نظر من ایران دارای شرایط واجد تعریف یک ملت واحد و منسجم نیست. ساختارها و موجودیت جمعیت کشور ایران- به معنای مدرن کلمه ملت/ناسیونالیته- نتوانسته لایق کسب عنوان ملیت واحد شود، که به زور کارت ملی و شناسنامه و گ
دستان رستم
ذرنامه و برخی مواهب تابعیت (شهروندی/سیتی زن) نقش ملیت تصنعی می خواهند بازی کند! ملت و ملیت مفهومی جهان شمولی و درای ارزش حققو بین الملی است. این کرابرد نسایونالیته در سازمان ملل این گوه تلقی شده که هر تبع کشور، درای ملیت آن کشور است! اما ملیت در معنای مدرنش وقتی حقیقت میابد که تمام اتباع یک کشور از حقوق برابر بینادین برخودار باشند، لااقل در حق رای و گزینش کاندیداتوری از حقوق برابر برخودار باشند! این چه ملیتی است، قانن اساسی اصل 27 می گوید تظاهرات آزاد است و نیازی هم به مجوز ندارد، که در سایه وحشت اسلحه داران حکومتی گروهی با امنیت تظاهرات به نفع حکومت در خیابان ها انجام دهند، ولی تظاهر کندگان مخالف با باتوم و گلوله در مقابل خود به بینند؟! از نظر من ایران کنونی فاقد ملیت حقیقی و حتی در عالم واقعیت است. چیزی که من می بینم که یک جمعیت به اجبار تابع پذیرفته در محدوده قلمروی حکومت تئوکراسی(حکومت ولایت فقیه با سام بی مسمای جمهوری اسلامی ایران(؟!)) است. ملیت وقتی معنای حقیقی و واقعیت میابد که دارنده آن کارت شناسایی ملی، از بینادهای برابر انسانی برخودرا باشند! آیا به راستی تمام ایرانیان دارنده کارت ملی، از بنیادهای برابر انسانی برخودراند؟! آیا تبعه دارنده کارت ملی ایرانی از طبقه فرودست باشد یا گروه اقلیت قومی یا عقیدتی مانند بهایی یا بی دین، دارای مواهب بنیادی حق شهروندی برابر است با یک شهروند شیعه معتقد ولایی؟! آیا تبعه زرتشتی یزدی در کشور ما با تبعه شیعه ولایی یزدی از بنیادهای برابر برخودار است؟! من معتقدم این تابعیت جمعیت فعلی کشور ایران ناشی از جبر جغرافیایی محل تولد و اقامت است و فاقد لیاقت کسب عنوان ملیت است، و نمونه بارزش ماجرای جناب سپنتا نیکنام است! ملیت ایرانی اساسا از سوی حاکمیت تئوکراسی پذیرفته شده نیست!، چرا که این حکومت بر اساس شوونیسم مذهبی تاسیس شده است!
دستان رستم
من نمی خواهم کامنتهایم زیاد شود، ولی این مقدمه لازم دیدم، اکنون در مورد اینکه بخشی از این مردم (مردمان/خلق ها/ملت ها) در ایران به سکولاریسم سیاسی رسیده اند، جای بحث دارد، من بحث دارم در این مورد، ضمن اینکه تا حدی با نویسنده مقاله موافقمف ولی این سکولار شدن بخشی از مردم را بایست دقیق تر بازشناسی کنیم، حتی در همین حداقل پنداری سکولار بودن هم باز من بعید میدانم اکثریت مطلق (+ 50%) مردمان ایران سکولار شده باشند!(؟)، همان طور که معتقدم جمعیت اتباع ایران فافد وجاهت عنوان ملیت واحد ایرانی است، سکولار یا تئوکرات بودن عموم مردم ایران هم جای بحث و تردید جدی است.
دستان رستم
در صورت رایو زمانه موافقت و همراهی کند اینجا یا جاهی دیگر این سایت، من ادامه خواهم داد و در غیر این صورت مزاحم اوقات شریفتان نخواهم شد.
دستان رستم
بگذارید همین تلقی کلی از سکولاریسم از وکی پییدا فارسی موقتا قبول کنیم. چرا که برای درک متقابل یکدیگر نیازمند یک حداقل هایی تعاریف مفاهیم هستیم!: سکولاریسم (به فرانسوی: sécularisme) یا گیتی گرایی یا جدا انگاری دین از سیاست عقیدهای است، مبنی بر جدایی نهادهای حکومتی و کسانی که بر مسند دولت مینشینند، از نهادهای مذهبی و مقامهای مذهبی است. این تفکر به صورت کلی ریشه در عصر روشنگری در اروپا دارد. مفاهیمی مانند جدایی دین از سیاست، جدایی کلیسا و حکومت در آمریکا، و لائیسیته در فرانسه و ترکیه بر پایه سکولاریسم بنا شدهاند، ولی در کشورهایی مانند ایران، عربستان با جدایی دین از سیاست مخالف هستند. اهداف و استدلالها برای قبول سکولاریسم بسیار گستردهاند. در لائیسیته اروپایی بحث گردیده که سکولاریسم یک جنبش به سوی مدرنیته و دور شدن از ارزشهای دینی است. برخی استدلال میکنند که سکولاریسم در آمریکا بیشتر به حفظ دین از حکومت پرداخته و در زمینه اجتماعی کمکارتر بودهاست.[۱] سکولاریسم را نخستین شاخصهٔ دورهٔ مدرنیته خواندهاند.[۲] در میان کشورها جنبشهای سیاسی گوناگون سکولاریسم را به دلایل مختلف پشتیبانی میکنند. واژه سکولاریسم برای نخستینبار توسط نویسندهٔ بریتانیایی، جورج هالی اوک در سال ۱۸۴۶ استفاده شد. هر چند این اصطلاح تازه بود، ولی مفهوم کلی آزادی که سکولاریسم بر پایه آن بنا شده بود، در طول تاریخ وجود داشتهاست. ایدههای اولیهٔ سکولار را میتوان در آثار ابن رشد (اورئوس) پیدا کرد. وی و پیروان مکتب اوروئسیسم معتقد به جدایی دین از فلسفه بودند. هالی اوک این ایده جدایی اجتماع از دین را بدون تلاش برای انتقاد عقاید دینی مطرح کرد. هالی اوک یک ندانمگرا بود و به نظر خودش سکولاریسم برهانی علیه مسیحیت محسوب نمیشد، بلکه مستقل است. سکولاریسم تنها به این نکته میپردازد که راه روشن در حقیقت سکولار میباشد. دانستنیهای سکولار بهطور روشن در همین زندگی پیدا میشوند و میتوانند در همین زندگی آزمون شوند.
دستان رستم
من با مردمان داخل ایران ارتباط دارم، اطلاعات موثقی بهم می رسد، طی سال ها تا همین اواخر رو در رو با این مردمان ایران برخورد داشتم، اکنون این کامنت ها می نویسم تا حد زیادی می دانم این مردمان چگونه اند و چه نسبتی با سکولاریسم دارند. اصل ادعای جناب اقبال درست است. مطمئنا بخش بزرگی از مردم ایران ، تجربتا و حتی ناخودآگاه سکولار شده اند (بر اساس همان تلقی کلی نقل شده از ویکی پدیای فارسی). دو نکته اینجا تاکید میکنم، اول اینکه درصد بالایی از مردم دارای شرایط کلی سکولار بودن هستند و این نقطه امیدبخشی برای نیروهای عدالت-دموکراسی خواه ایران و حامیان خارجی است. همین جا بگویم همان طور که حمومت تئوکراسی حامیان بی رحم و ناجوانمردی مانند روسیه و چین و کره شمالی و... دارد، نیروهای عدالت-دموکراسی خواه ایرانی نیز بایست از هر حامی مهم استقبال کنند. در برهه حساس حماقت است که از دست رد بزنیم به مثلا دولت آمریکا !، این تا وقتی ما تعهد و وابستگی پیدا نکینم خوب است. دولت آمریکا بنا بر منافع ملی اش از جنبس آزادی- دموکراسی خواهی ایرانیان دارد حمایت دست لفظی می کند. نکته دوم که خیلی مهم است، این است که احتمالا بخش بزرگی از این سکولارهای تجربی ایرانی، حتی نمیدانند سکولاریسم چه تعریف دارد حتی در حد ویکی پدیا! من معتقدم حتی بخشی از بدنه محروم و فقیر ایران عملا سکولارترند از بسیاری از مدعیان دانشگاهی با عناوین دکتر و مهندس هستند. اما قادر نیستند حتی سکولاریسم به درستی تلفظ کنند وشاید در تمام عمرشان این کلمه نخوانده یا نشیده باشند! این چیز عیجبی است و من این مورد شناختی از طبقات جامعه دارم می گویم، من انبوه ایرانیانی میبینم که در سال یک ساعت هم مطالعه این چنین ندارند، ولی در عمل سکولارتر ا بسیاری از ما هستند. اینها به صورت تجربی و ناخودآگاه در زیستن تحت حکومت دیکتاتوری آکنده از تبعیض و ظلم و فساد تئوکراسی، سکولار شده اند، میزان سکولار بودن اینها بسیار گاه اصلیت ر از فلان متظاهر سکولاریته است که پای ثابت شبکه های رسانه ای خارج است، اما در همین قضایا با سکوت و یا نعل وارونه زدن ماهیت منافق خودشان نشان دادند، و به قول مجتبی واحدی عوضی ها بالاخره عوضی بودنشان را نشان داند و مشخصا شاید اغلب مدعیان اصلاح طلب کذایی حکومت تئوکراسی!
دستان رستم
نکته دیگر همین است که این احتمال بدهیم با میلیون ها نفر مردمان مواجه هستیم که در حقیقت سکولار هستند، اما اگر ناشیانه در برابراشان از این کلمه استفاده کنیم، ممکن است واکنش منفی نشان بدهند!، چرا که 40 سالست یک حکومت تئوکراسی سعی کرده بسیاری واژگان انسانی زیبا و دستاوردهای ارزنده بشری مانند سکولاریته را بد و زشت جلوه دهد، به طوری که مثل فحش به کار می برد! با مردمانی طرف هسیتم 40 سال دستگاه های متعدد پروپاگاندای تئوکراسی سعی در مغزشویی آنها از اوان کودکی و از دوران مدرسه داشته است!، ولی خوسبختانه تلاش ضد بشری اینان نتیجه برعکس داده (به واسطه تبعیض و ظلم و فساد حکومتی ها!). ما بایست به آرامی روش مناسب متوجهشان کنیم به چه نعمت بزرگی از تعالی اندیشه بشریت رسیده اند. سکولاریته در کشورهای اسلام زده، فضیلیت بزرگ و شایسته است و خوشا به حال مردمانی به این معرفت دست یافته اند و آن را با تمام وجود د درک و پذیرفته اند! فردا آقای ترامپ و دولت امریکا می خواهد نظرش درباره برجام و تحریم ها بدهد، این مهم است ما تصویر واقعی به حامیان فعلی مردمان عدالت-دموکراسی بدهیم. آنها به درستی راهنمایی کنیم. مردمان عدالت-دموکراسی خواه ایران در شرایط بسیار دشواری هستند و حقیقتا تنها هستند، در داخل با حکومت و جماعت بزرگی رانخوار و خونخوار طرف هستند که ابرقدرتهای داری حق وتو و سلاح اتمی مانند چین و روسیه برخودرا سات و اروپایی که کاسبکارانه سکوت پیشه کرده و دولتهای منطقه که از ترس این هیولا جرات حمایت علنی و عملی ندارند از مردمان معترض ایران! به ومعنای وقعی کلمه مردمان ایران تنها هستند و عملا فقط یک حامی دارند و آن هم دولت آقای ترامپ است! من همین جا می گویم، حداقل حمایت از جنبش عدالت-دمکراسی خواه مردمان ایران، تحریم همه جانیه این حکومت ظالم و فاسد است. این دیگ اقتصاد ایران نمی جوشد برای اکثریت مردمان محروم ستمدیده ایران، یک بیستم این درامدهای نفتی و دیگر صادراتی و وارداتی حکومت به اکثر مردمان ایران نمی رسد (به اعتراف احمدی نژاد که گاهی برای رقابت و دعوا هم شده اینان برخی حقایق لو می دهند!). شریان حیاتی اقتصادی حکومت بایست بست و اجازه نداد این قدر راحت لجستیک تهیه و مزدور قاتل و تروریست استخدام کند و چنین دست به ماجراجوی و جاه طلبی بزند با غارت بیت المال مردمان ایران.