چرا آینده اعتراضات از اکنونیت آن مهمتر است؟
فرنگیس بیات- دل نگرانی برای سوریهای شدن ایران اگر چه میتواند نگرانی بجایی باشد، اما نباید مانع حمایت از خواستهای واقعی مردم بشود.
هفته اخیر، اعتراضاتی در شهرهای کوچک و بزرگ ایران صورت گرفت که عدهای از آن با عنوان «تظاهرات کور»، «شورشهای دستکاریشده» یا «بازیهای خطرناک» نام بردند. عمده این موضعگیریها، حول چند محور بیان میشوند، محورهایی که استدلال میکند آنچه در شهرهای مختلف ایران میگذرد، فاقد وجاهتی برای تقویت و حمایت جدی است، زودگذر است و در نهایت نتیجهاش بهتر از انقلاب ۵۷ نخواهد بود. کسانی که با تردید این رویدادها را دنبال میکنند، بعضا با بیانی سرزنشی و تبریجویانه، سکوت در مقابل وضعیت فعلی «ایران» را خیرخواهانهتر دریافتهاند.
الف) عدهای خطر فروپاشی خونبار ایران یا همان تز «سوریهای شدن» ایران را نصبالعین خود کردهاند و بدون شناخت ویژگیهای خاص این دوره از اعتراضات، با تحمیل صفت «کور» سر و ته قضیه را هم آوردهاند. طیف وسیعی از موضعگیریهای درون حکومتی و غیرحکومتی [گاه با منشهای سیاسی کاملا آزاد] بر این نگرانی کاملاً بجا و در مواردی اغراقشده، تمرکز دارد. این عده این موضوع را در مورد ماهیت «بهار عربی» نادیده میگیرند که انقلابهای «شأن انسانی» که از تونس آغاز شد، تجربه جهانی و اسلوب خوانش از «انقلاب» را دچار چرخش پارادایمی جدیدی کرده است. به این معنی که نمیتوان تجربه اعتراضات و انقلابهای جدید را با معیارهایی که انقلابهای کلاسیک با آن قابل فهم بود، سنجید. از این رو، مقایسههای محض برای دستیابی به فهمی از شرایط به دشواری ره به جایی خواهد برد. این عده در واقع با چشم بستن به ویژگیهای جدید الگوهای بسیج افکار/عمل به کل منکر اصالت این حرکتها شدهاند. در حالی که نمیتوان با قاب گرفتن ویژگیهای انقلابهای رخداده و دوختن الگوی پیشتر تجربه شده بر قامت مجموعهای از رخدادهایی که در حال ثبت ویژگیهای خاص خود هستند، با بدبینی و سکوت از کنار آن گذشت و آنها را دست کم گرفت.
در میان این گروه، در عین حال نوعی سرزنش معترضان بواسطه دادن شعارهایی که خواهان بازگشت نظام سلطنت بود، برجستگی ویژهای دارد. معترضان متهم به «ارتجاعی» بودن یا «کودک» بودن میشوند. در این میان بعضی از شهروندان دارای پایگاه طبقه متوسط، سرنوشت غمبار ملت سوریه را جلوی چشمان ما میگذارند و بدون اینکه از نقش ایران و بازی «عمق استراتژیک»[۱] در سوریه چیزی بگویند، [که قبلترها کمابیش از آن دفاع کرده بودند]، خرابیهای درعا و حلب را به ما یادآوری میکنند؛ بدون اینکه بگویند خشونتها را «اسد» با شکنجه کودکان «درعا» و برخورد زرهی با تظاهرات مسالمتآمیز مردم «حمص» شروع کرد. خطاب این نگرانی بجا، عوض اینکه نیروی نظامی، انتظامی و شبهنظامیان [دارندگان قوه قهریه] و البته بخشی از نیروهای اپوزیسیون طرفدار مسلح شدن یا نظامیگری باشد، مردم است.
در واقع بجای اینکه این صداها، حداقل در موضعی اخلاقی در کنار مردم فرودست بایستند و از حاکمیت بخواهند در مقابل جنبش تهیدستان و مطرودشدگان اجتماعی مدارا به خرج دهد، در روندی معکوس، مردم را به سکوت و تحمل دعوت میکنند و در بدترین موضعگیریها صراحتا میگویند که در این هنگامه، نگران جایگاه و حافظ و مدافع منافع طبقاتیشان هستند و برای آن سخن میرانند. این گروههای حافظ منافع طبقه متوسط، با ترویج چنین گفتارهایی عملا جبههگیری این گروه علیه آن، این طبقه علیه آن طبقه را تشویق میکنند و به واقع از هماکنون بجای صدادار کردن خواستهایی که دیر یا زود باید تبدیل به صدای ملی بشود، جبهههای جدید خودی غیرخودی را این بار در میان مردم باز میکنند. این گروه بجای ترویج گفتارهایی برای محدود کردن برخوردهای صورتگرفته علیه مردم معترض، دلنگران ترازوی اقتدار کابینه روحانی در کلیت توازن قوایی هستند که دیگر هیچ نشانی از سیاست ندارد.
ب) گروه دیگر با اتکا به آمار و ارقام رشد اقتصادی، ضریب جینی و مفهوم گمراهکننده قدرت خرید [متکی بر فقردرآمدی] سعی دارند بگویند، اوضاع بطور کلی در عرض چند سال گذشته بهبود بسیاری داشته است و مجموع این تظاهرات و رخدادها یک بازی یا چیزی در حد «نمایش» است. آمارسازیهای دولتها در ایران سابقه طولانی دارد و محل بحث نیست. اما همین بس که بنابر همین آمارهای نه چندان قابل اطمینان، دوازده میلیون نفر از مردم در ایران زیر خط فقر مطلق قرار دارند. طراح نقشه فقر ایران که همواره با انکار سیاستگذاران روبرو بوده است، با احتساب جمعیت ۷۷ میلیون نفری ایران، در سال ۱۳۹۳ تعداد ایرانیان زیر خط فقر را سی میلیون نفر، اعلام کرده است. گذشته از اینکه گروه تهیدستان در ایران هر روز دامنه جدیدی پیدا میکند و فقر نه یک مشکل «توسعه»ای بلکه تبدیل به وضعیتی اجتماعی، فراتر از شاخصهای طبقهساز و بین نسلی شده است. به گفته معاونت اجتماعی وزارت کار، رفاه و تامین اجتماعی که سازمان اصلی مسئول رفع فقر است، ۴۲۴هزار خانوار روستایی حداقلی از مستمری ۹۰ هزار تومان را در ماه ندارند و این میزان در مناطق شهری نزدیک به ۳۲۲ هزار خانوار است. به عبارت روشنتر هیچ یک از این تعداد خانوارها، بطور مطلق، هیچ حمایت اجتماعی دریافت نمیکند. نباید فراموش کرد که ۶ میلیون شاغل هیچ بیمهای ندارند و بار تکفل در ایران ۲٫۵ و در استانهای محروم بالاتر از ۳ است. معنای ساده چنین شاخصی، پایین بودن نرخ اشتغال و نبود هیچ امکانی برای در اختیار داشتن حداقلی از دارایی است.
ارقام گفتهشده تنها به گروههای شناساییشده فقرا اختصاص دارد و با توجه به مفهوم مختلکنندهای همچون «فقردرآمدی»، هنوز نمیدانیم چندصدهزار نفر دیگر در بودجه ریاضتی و فقرزایی که هفته پیش در مجلس تصویب شد، به این تعداد افزوده خواهند شد. تفکر اقتصادی حاکم در ایران چهار دهه است که بر مبنای رشد اقتصادی، قرار است فقر را کاهش دهد. علاقمندان به آمارهای پس و پیش، با برجستهکردن شعبده «قدرت خرید»، از عملکرد کابینه روحانی بطور ویژه دفاع میکنند و آن را مسیری عقلانی برای اقتصاد ایران مینامند.
اما واقعیت عینی این است که این تفکر و همه همراهان امروز و دیروزش، با همه بازیهایی که بر سر معیشت مردم اعم از کارگر، تولیدکننده، خدماتی و خصوصی درآورده است، با کنار گذاشتن «فقر قابلیتی» [محرومیت از قابلیتهای فردی و اجتماعی و میزان دسترسی به آزادی]، با فراموشی اجرای قانون اصلاح مالیات مصوب ۱۳۸۰[حذف قانون مالیات بر مجموع درآمد به بهانه نبود زیرساخت]، تخصیص بودجه به نهادهای غیرمولد، کم کردن سرانه آموزشی و بهداشتی، خصوصیسازیهای نوچه پرورانه [بقولی رفاقتی]، توسعه اقتصاد دلالی، جنایت علیه منابع طبیعی، زمینهسازی برای فرار مالیاتی ۳۰ هزار میلیارد تومانی، زمینه شکلگیری یک اقتصاد تبهکارانه جرمخیز را فراهم کرده است. وضعیتی که قبل از هر چیز فلاکت عمیقتر فقرا و امتیازهای بیشتر برای خواص را فراهم کرده است. اتکا به آمارهای اقتصادی متکی بر رشد اقتصای و قدرت خرید، شیوهای گمراهکننده در فهم وضعیت اجتماعی فقر است. حداقل دو دهه است که فقر در کنار «طرد اجتماعی» معنا و مفهوم میشود. مدافعان وضعیت بهبود اقتصادی باید بدانند که فقر دیگر یک واقعیت عددی/آماری نیست. فقر ابعادی از «بیصدایی»، «حذف اجتماعی»، «طردشدگی» و «تبعیضهای چندلایه قومی،مذهبی،جنسیتی» را در خود حمل و آن را تشدید میکند.
جامعه امروز ایران، مصداق روشنی از «جامعه وخیم»[۲] است که در شبکهای از بحرانهایی زاییدهشده از فقر گرفتار شده است. از تفسیر نرخ شیوع اعتیاد مواد مخدر / محرک و جرایم سخت میگذریم چرا که با سیاستهای غلط در حوزههای مقابلهای و البته درمانی با پزشکی کردن محض اعتیاد، باعث شدهاند تا مبارزه با اعتیاد، خود، گرفتار مافیاهای اقتصادی جدیدی بشود. وضعیتی که در غیاب سازمانهای مردمی مستقل با استراتژیهای فکر شده، هیچ راه خروجی ندارد. این وضعیت بدون هیچ مانعی زمینهای گسترده برای ارتکاب بزه و سهولت در ارتکاب جرایم سخت را فراهم آورده است. نگاهی به طرحهای نیمبند دولتی برای مقابله با افزایش جرایم نوجوانان[همانند طرح «نماد»]، گزارشهای نهادهای معاضدتی و قضایی درگیر در حوزههای آسیب اجتماعی، بخوبی نشان میدهد، این کلاف سردرگم افزایش فقر و جهش وقوع جرایم سخت در ایران، بطور عمده گروههای فقیر و حاشیهای را در خود فرو برده است.
خلاصه آنکه، دل نگرانی برای سوریهای شدن ایران اگر چه میتواند نگرانی بجایی باشد، اما نباید مانع حمایت از خواستهای واقعی مردم بشود. همه کسانی که در شمار نواندیشان، متفکران، فعالان مدنی، ترقی خواهان و روزنامهنگاران ایران قرار دارند، باید با ایستادن در کنار خواستهای مردم بدور از هر دوری و نزدیکی جغرافیایی یا محلی، به این باور عمل کنند که ایران یک سرزمین و دارای یک سرنوشت است. نیروهای مستقل، فعالان جامعه مدنی و متفکران دلآشوب این روزها، باید با ترویج راه مبارزه خشونتپرهیز در هر سطح، در وهله اول خطاب به دولت، به نیروهای نظامی و انتظامی، مردم عصبانی و البته گروههایی که همچنان دل در گروه مبارزات نظامی و چریکی دارند، بگویند خشونت هیچ جایی در ایستادگی آنها ندارد، در عین حالی که خود را موظف به پیگیری و صدادار کردن خواسته مردم ایران میدانند.
این خطاب عمومی به آنها و به همه نیروهای دیگر دور از صحنه –ترامپ و شرکا نیز هست. فعالان مدنی مستقل و متفکران امروز باید کمک کنند تا خواستهای متعدد و چندلایه مردم، بیانی شستهرفتهتر بیابد. کمک به صورتبندیهای استوار و روشن از خواستهای عظیم و بنیادی تغییر با تاکید بر پرهیز از خشونت، حداقل کاری است که برای عبور از این نقطه تاریخی مهم، باید بر آن همت گذاشت.
با این حال، همواره ترس از هژمون شدن سیاسی گروههایی که معمولا خواستهای طبقه فرودست را نمایندگی میکنند و قهر سیاسی با این نیروها بر سر تداوم وضع فعلی یا گسست از آن، مطمئنا در این موضعگیریها دخیل است. اما باید دانست، چنین نسبتهایی در اوضاع فعلی، بحثی کاملا فرعی است. مهم ایفای مسئولیت مهم جامعه مدنی از خواستهای برحق مردم تهیدست و «همبستگی با تلاطمزده»[۳] هاست.
اگر این اعتراضات در انزوای انکار، سرکوب و فراموشی، نتواند راهی برای تغییر ساختاری باز کند، متاسفانه باید گفت، شکاف منازعه از کشمکش گروههای تهیدست با اتوریته، با کمانه کردن به بطن جامعه، تبدیل به نیروی مناقشهبرانگیز و خشونتبار حاکم بر روابط اجتماعی در گروههایی از مردم در درون جامعه ایران خواهد شد. در چنین شرایطی است که نباید فراموش کرد، آینده این اعتراضات از وضعیت فعلی آنها مهمتر است.
این اعتراضات در صورت عدم وقوع تغییری ساختاری در کلیت نظام تخصیص منابع، ایجاد نظام مالیاتی عادلانه، حمایت از سازمانهای سندیکایی و مردمی مستقل، افزایش سرانه آموزشی و بهداشتی، متوقف کردن ماجراجوییهای سیاسی هزینهزا، برنامهریزیهای اقتصادی حمایتی از صاحبان تولید و خدمات، دیر یا زود با همراهی دیگر گروههای تهیدست شهری، ساکنان شهرکهای اقماری و…ابعاد به مراتب وسیعتری بخود خواهد گرفت.
از این رو، این حرکت حتی اگر با سرکوب و انزوا به مسیر «سوریه»ای شدن نکشد، قطعا به «برزیلی» شدن خواهد کشید: برزیل کشوری است که دارای بالاترین نرخ قتل و جرایم سخت است و با ثبت روزانه ۱۶۰ قتل (۵۸۳۸۳ قتل) حتی از سوریه (برطبق گزارش ۲۰۱۵دیده بان حقوق بشر سوریه) با وقوع ۵۵۲۱۹ فقره قتل شهروندان نیز پیشی گرفته است. [۴]
از این رو، «برزیلی» شدن ایران، ماهیتا چندان تفاوتی با «سوریه»ای شدن ندارد. دعوت به سکوت و نظارهگری، خاموشی جامعه مدنی و نیروهای خوشفکر، در مقابل مطالبههای بر حق مردم تهیدست، دریغ از کمک کردن در ارائه صورتبندیهای روشن از فریادهای مردم، بدون شک زمینه را برای رخوت سیاسی درازمدت و نفسگیر باز خواهد کرد.
آنوقت میمانیم چرا در هنگامهای که میبایست بروشنی به نمایندگی از خواستهای مردم صدا بلند میکردیم، میدان سیاست را برای سلبریتیهای از مدافتاده دست پنجم، همانند امثال حسینی، باز گذاشتیم.
منبع: پلههایی برای زنان
لینک در تریبون زمانه
پینوشتها
1. «عمق استراتژیک» عاریتی از «خارج نزدیک» در تفکر نظامی روسیه است که جمهوریهای سابق شوروی را خط دفاعی اول و کمربند حفظ سرزمینی فدراسیون روسیه مینامد. «عمق استراتژیک» تنها برای کشورهایی معنا دارد که «توانایی جابجایی نیروی نظامی در واحد سطح سرزمینی» را ندارند. شیلی، فنلاند و بطور کلی همه کشورهایی که دارای کشیدگی در طول جغرافیایی هستند، سعی میکنند این ملاحظه را در آیینهای نظامی خود قرار دهند. «عمق استراتژیک» حتی در روسیه نیز ملعبهای است برای توجیه توسعهطلبی نظامی و درمانی است شورانگیز برای نابسامانیهای سیاسی داخلی روسیه.
2. Wicked Problem
3. Solidarité des ébranlés )Jan Patocka)
4. http://www.forumseguranca.org.br/
نظرها
بيژن
"اکنونيت" به چه زبانی است؟ از کجا آمده است اين واژه؟ سرخط را که میخوانم از خواندن میمانم.
جهانگرا
فروپاشی ایران و نه فقط رژیم قطعی و محتوم است. از چهار سناریو : ۱- فروپاشی شوروی و تجزیه آن. ۲- سوریه ایی شدن و جنگ خونین داخلی. ۳- سومالی شدن و وضعیت failed state و اداره مشترک کشور توسط دولت ضعیف وفاسد وگروههای تروریستی. ۴ - کنگو شدن و اداره کشور توسط باندهای جنایتکار و شورشی. بنظر میرسد مدل فروپاشی شوروی که منجر به پایان نهایی کشوری به نام ایران ، فروپاشی نظام و تجزیه به چند کشور کوچکتر، بهترین و کم هزینه ترین و عاقلانه ترین گزینه برای مردمان مفلوک این سرزمین است.