● دیدگاه
اعتراضات سراسری ایران و همبستگی سوریها
عشتار هیفی، مهتاب دهقان – آزادیخواهان سوری چه نگاهی به حرکات اعتراضی در ایران دارند؟ معنای شعار "سوریه را رها کن" چیست؟ چرا باید پیوند آزادیخواهان ایرانی و سوری تقویت شود؟
در هفتههای اخیر در ایران معترضان در نزدیک به ۱۰۰ شهر کوچک و بزرگ به خیابان آمدند. هرچند طیف وسیعی از شعارها علیه بیعدالتی اجتماعی و اقتصادی و استبداد سیاسی سرداده شد، اما شعارهایی نیز مداخله ایران در سوریه را هدف گرفت. آنها شعار «سوریه را رها کن، فکری به حال ما کن» سردادند، عکس قاسم سلیمانی را پاره کردند، و علیه استکبار ولیفقیه و شخص خامنهای یکصدا فریاد زدند. این همان چیزی بود که مبارزان سوریه سالها انتظارش را میکشیدند: امکان همبستگی فرا ملی درعوض مداخلههای نظامی کشورها و اتحادهای حکومتی.
از سالها پیش فعالان سوسیالیست و چپهای انقلابی در سوریه مشخص کردهاند که «تنها امید برای منطقه، توجه به خیزشهایی است که در ایران و عربستان سعودی (و همینطور کشورهای پادشاهی خلیج) طبقات حاکم را به چالش کشیده و از قدرت ساقط میکنند. این دو کشور امروز مهمترین بازیگران ضد انقلابی در منطقه هستند که از دیکتاتوریها و گروههای بنیادگرای اسلامی دفاع، و نفرت قومی و مذهبی را در سرتاسر منطقه پراکنده میکنند...» این کلماتِ جوزف ضاهر، سوسیالیست سوری است و توضیح میدهد که چرا فعالان و انقلابیهای سوری اکنون به دفاع و پشتیبانی از اعتراضهای ایران میپردازند.
از چند هفته پیش و با شروع اعتراضات در ایران، فعالان سیاسی سوری از طیفهای گسترده با اعلام همبستگیشان با مردم ایران و ترسیم چشماندازی مثبت نسبت به این تحولات واکنش نشان دادند. حمایت انقلابیهای سوریه از اعتراضات ایران در سطوح مختلف دنبال شد. از شروع درگیریها و اعتراضات مردمی در ایران عدهای از فعالان سوری از جمله عبدالعزیز الحمزه، از گروه «رقه در سکوت سلاخی میشود»، با انتشار توئیتهایی ایدهها و روشهای مبارزه خیابانی را به معترضان ایرانی یادآور میشدند: «صورتتان را بپوشانید»، «در شبکههای اجتماعی از اسامی مستعار استفاده کنید»، «باید در دوربینهایتان تصاویر و ویدئوهایی در حمایت از نظام داشته باشید»، یا اینکه «بهترین راه برای ثبت تصاویرتان این است که آنها را به افراد قابل اطمینان خود در خارج از ایران ارسال کنید».
فعالان سوری در تبعید در کشورها و شهرهای مختلف چندین تظاهرات سازماندهی کردند. به علاوه چند گروه از اپوزیسیون سوریه، از طیفهای مختلف سیاسی، بیانیههایی در حمایت از معترضان ایرانی منتشر کردند. از میان آنها، اعلام همبستگی روشنفکران، نویسندگان، شعرا و متفکران سوری با اعتراضات ایران مورد توجه قرار گرفت. گروهی حدوداً ۱۰۰ نفره از روشنفکران سوری، بیانیهای را امضا کردند که در صدر اسامی آن افراد شناختهشدهای همچون برهان غلیون، استاد جامعه شناسی سیاسی در دانشگاه سوربن به چشم میخورد. آنها نیز در این بیانیه دخالتهای نظامی ایران در سوریه را محکوم و در عین حال اعلام کردند که «در سایه بایکوت رسانهها و شبکههای منطقهای و غربی که خواهان تغییر دموکراتیک در منطقه نیستند، مردم سوریه در کنار صدای اعتراض ملتهای ایران ایستادهاند، و از عربهای اهواز، فارس، ترک و کرد و لر وبلوچ و سایر اقلیتهایی حمایت میکنند که در برابر آتش گلوله دیکتاتوری ایستادهاند.»
همینطور از داخل سوریه، «جوانان انقلابی حلب»، یک گروه چپ انقلابی از میان توده مردم که در سال ۲۰۱۱ تاسیس شد، در بیانهاش تصریح کرد که از اعتراضات مردمی در سرتاسر جهان علیه انواع استبداد چه سکولار و چه اسلامی دفاع میکند. جوانان انقلابی حلب در بیانیهشان در ششم ژانویه ۲۰۱۸ از حلب نوشتند:
«ما جوانان انقلابی حلب همبستگی خود را با مردمان در جستجوی آزادی و عزت در سرتاسر جهان اعلام میکنیم. چند روز پیش در ایران اعتراضهایی علیه حکومت اسلامی «ولی فقیه» آغاز شد؛ حکومتی که انقلاب ۵۷ مردم ایران علیه شاه را دزدید. تا امروز این حکومت از انقلاب به نام «انقلاب اسلامی» یاد میکند تا از مذهب نیرویی در دستان «سپاه» بسازد.
وقوع خیزشهای اخیر در ایران دلالتهای زیادی برای خاورمیانه و جهان دارد و هیچ شکی نیست که این اعتراضات در منطقه و بهخصوص در سوریه اثرگذار خواهند بود، چراکه حکومت اسلامی ایران نقشی مهم در سرکوب انقلاب آزاد مردم سوریه ایفا میکند. این رژیم، به همراهی «سپاه» و حزبالله لبنان تحت رهبری نصرالله، از رژیم جنایتکار سوریه حمایت نظامی و لجستیکی میکند.
ما به خاطر آزادی سوریه و عزت سوریها از تمام جنبشهای انقلابی علیه دیکتاتوریهای منطقه و جهان حمایت میکنیم. ما از همه نیروهای انقلابی سوریه میخواهیم که از دام اسلامیسازی بپرهیزند و تمام دیگر انواع نیروهای تمامیتخواه را نفی کنند؛ نیروهایی که فقط شکلی جدید از دیکتاتوری را برای سوریه میخواهند و باز برای سالها ما را به تاریکی ذلت خواهند کشاند.»
ماهیت این همبستگیها از سوی انقلابیون سوریه را نمیتوان با اعلام حمایت قدرتهای جهانی یا سازمانهای حقوق بشری یکی گرفت. همبستگی سیاسی میان نیروهای انقلابی تفاوتهای زیادی با یک همراهی اخلاقی و دلسوزانه دارد. اساس آن نه دلسوزی یک مردم برای مردمی دیگر، بلکه امور مشترکی است که بین معترضان ایرانی و سوری به عنوان سرکوبشدگان دو رژیم درهمتنیده سیاسی وجود دارد. این همبستگیها به یک بالقوگی رادیکال اشاره دارند: اینکه فقرا، کارگران، آوارگان، جنگزدگان و انقلابیهای ضدناسیونالیست منطقه که تا کنون تحت استبداد تاب آورده اند، کمابیش خود را در یک زمین مبارزه یکسان خواهند دید. در این زمین هر فرصتی برای مبادله ایدهها و استراتژیهای مبارزه میتواند آنها را به یکدیگر پیوند دهد و تقویتشان کند.
گذار به مبارزهای فراملی
با اینکه اعلام همبستگی فعالان سیاسی سوریه به طور بالقوه میتواند آغازگر اتحادی فراملی و فراگیر در منطقه باشد، هنوز این پرسش مطرح است که: آیا اعتراضات در ایران میتوانند به وضعیتی فراملی گذر کنند؟ یا آنطور که برخی بدبینانه متذکر شدهاند، تغییرات سیاسی آتی در ایران در راستای احساسات ناسیونالیستی یا بیگانههراسانه است؟
شعار «نه غزه، نه لبنان جانم فدای ایران» را میتوان شعاری اگر نه ناسیونالیستی، دست کم درونگرایانه و خودپسندانه تلقی کرد. اما مگر شعارها را میتوان به سادگی بازنماییگر افرادی در نظر گرفت که آنها را فریاد میزنند؟ در واقع نمیتوان به نقدهای محتوایی از شعارها بسنده کرد و بر آن اساس به قضاوت نشست. به یاد داریم که چگونه نیروهای سکولار در جنبش اعتراضی ۲۰۰۹ / ۱۳۸۸ در ایران فریاد اللهاکبر سرمیدادند و چهطور فعالان چپ سوری از منارههای مسجدها در آغاز انقلاب سرودها و آهنگهای اعتراضی مردمی را پخش میکردند.
به نظر ما باید دید که شعار اخیر را چه کسانی بابت کدام خشمها و خروشهای فروخفته فریاد میزدند. این شعار در جنبش سبز احتمالاً با طنین ناسیونالیستی بیشتری به صحنه آمده بود. در آن اعتراضات که در تهران، پایتخت تمرکز یافت، دغدغه بازنمایی بیش از جنبش اخیر فرودستان مطرح بود و فعالان اساساً با استراتژیهای رسانهای برای بازپسگیری تصویر و نیز نمایندگی خویش از دست جناح محافظهکار حکومت تلاش میکردند. در تظاهرات اخیر اما آن وسواس بر سر نمایندگی، آن تلاش برای «زیبابودن» و برای متمدن و صلحآمیز نشاندادن خود دیگر وجود ندارد. باید اکنون به پیوندهای شعار «نه غزه، نه لبنان» با سایر شعارها از جمله نفیِ «آخوند سرمایه دار» یا حُکمِ «سوریه را رها کن» توجه کرد و دید چگونه اعتراضها از شهرهای کوچک و حاشیهای و اقلیتنشین به سوی پایتخت گسترش یافتند. چرا که اکنون در مقایسه با گذشته مردم به خروجی مطلق از حکومت و نفی تمام عیار همه جناحهای آن دست زدهاند. نفی هزینهگری برای جنگ در سایر کشورها، نفی فساد و کاپیتالیسمای است که به نام اسلام، گریبان فقرا را رها نمیکند.
اما اگر آگاهی ناسیونالیستی مشخصه اصلی مردم معترض در ایرانِ امروز نیست، آیا هنوز امکان هژمونی ناسیونالیستی وجود ندارد؟ به نظر ما گفتارهای ملیگرایانه همچون سایهای این اعتراضات را دنبال میکنند. یکی از نیروهای فعال در شکلگیری این گفتارها «شورای ملی ایران» است که اگر پایگاه مردمی در ایران ندارد اما سرمایه قابلتوجهی را در جهت هژمونی رسانهای و کسب نفوذ بینالمللی به دست آورده و به کار بسته است. احزاب و گروههای راستگرا، سلطنتطلب و ملیگرای خارج ایران به لطف نفوذ و سرمایهشان، خطوط استراتژیک «سوژهسازی» رسانهای و مالی در اختیار دارند که فیگور خردهبورژوای «تبعیدی» و خردهبورژوازی نوستالژیک داخل ایران را تقویت میکند. هیچ کدام از اینها نیروی مهم و برسازنده اعتراضات اخیر ایران نبودهاند، ولی هیاهوی رسانهای چنین گروههایی در تلاش است که این تصویر از مردم معترض ایران را به نمایش بگذارد و کلام آنها را غصب و معوج کند.
نفی حکومت ایران که انقلابیون سوری آن را در کنار دیگر دولتهای خردهامپریالیستی خاورمیانه یکی از مسئولین اصلی شعلهورشدن اختلافهای قومی و فرقهای در منطقه میدانند، باید با نفی دومی همراه شود: نفی ناسیونالیسم که پروژهاش با سرکوب اقلیتهای قومی و فرهنگی گره میخورد و وعده سیاستورزیاش چیزی نیست مگر پنهانکردن امر کهنه (سیاستِ خون و نژاد) در لوای امر نویی که در واقع آزمونگری فرودستان فضای ظهور آن را گشوده است.
فعالان سوری و خلاء نیروی پیشرو ایرانی
در کنار همه اینها، خودانتقادی نیروهای انقلابی ایران با توجه به موارد بالا نیز ضروری است. در واقع بیش از یکسال پیش در جلسهای با حضور فعالانی از ترکیه، سوریه، عراق، آلمان و ایران در برلین، پایتخت آلمان این سوال مطرح شده بود: «چه پروژهها و طرحهای سیاسیای از سوی فعالان ایرانی مطرح شده است که بتواند دیدگاهی فراملی و در عین حال مستقل از پروژههای امپریالیستی یا مداخلهگرانه قدرتهای خارجی ارائه دهد؟ ».
در آن جلسه، گروهی ده نفره از فعالان سوری توضیح دادند که از لحظه ورود به آلمان افرادی از سازمان مجاهدین خلق به استقبال آنها آمدند و پیشنهاد همکاری دادند. آنها میگفتند که ابتدا درباره سلسلهمراتب این سازمان، ایدئولوژی و خطمشیاش، منابع مالی فعالیتهای گستردهاش در اروپا و نیز دولتهای حامی آنها چیزی نمیدانستند و تنها بعدتر اطلاعات بیشتری در این زمینه جمعآوری کردند و آن موقع کماکان به دنبال گردآوری اطلاعات بیشتری بودند تا بتوانند دیگر فعالان و رفقایشان را نیز نسبت به ماهیت این حزب و هدف از فعالیتهای حمایتیاش آگاه کنند. آنها در آن جلسه هشدار میدادند که در میان تمام گروههای سیاسی ایران ــ کشوری که نقشی غیرقابل انکار در جنگ داخلی سوریه و سرکوب انقلاب آن ایفا کرده است ــ تا آن روز تنها سازمان مجاهدین خلق با آنها تماس برقرار کردهاند و خلاء حضور گروههای سیاسی رادیکال و مستقل ایرانی را خطرناک میدانستند. این فعالان میگفتند که کار با گروههای مستقل سیاسی از خاورمیانه و به خصوص ایران برای آنها مهمتر از رابطه با گروههای چپ اروپایی است، اما هنوز موفق به برقراری این رابطه نشدهاند. در هفتههای اخیر نیز تلاشها و امیدهای فعالان سوری برای همبستگی با فعالان ایرانی بیش از پیش از سوی مجاهدین خلق مورد سوء استفاده قرار گرفت و آنها همراه با سوریهای معترضی که عموماً از فعالیتهای این سازمان هیچ اطلاعی ندارند، در شهرهای مختلف همچون واشنگتن و برلین تجمعهایی ترتیب دادند.
بنابراین معضلی دوسویه را شاهدیم: از یک سو حکومت ایران معترضانش را به نام «سرسپرده» سرکوب میکند؛ و از سوی دیگر، قدرتهای جهانی و امپریالیستی نیروهایی سرسپرده را که حضوری واقعی داخل ایران ندارند، به عنوان «نمایندگان» معترضان در رسانهها برجسته میکنند. در این میان باید نیرویی رادیکال به راه سوم معترضانی که همان ابتدا به تمام انواع نمایندگی یورش بردند، آری بگوید. به عبارت دیگر، فعالان چپ و رادیکال ایران باید بتوانند به راههای همبستگی فراملی مستقل و پویا، بهویژه با نیروهای سوری بیندیشند و به طور مستقل فرآیندهایی از سوژهسازی به راه بیندازند که تمام انواع و اشکال استبداد و قدرت سلسلهمراتبی را نفی میکند. و در نهایت، این آینده است که بر سر ثمربخشبودن چنین تلاشهایی قضاوت خواهد کرد. و تنها چنین تلاشهایی است که سیاست هراس رژیم ایران و «آینه عبرت قراردادن سوریه» را به شکست خواهد کشاند.
نظرها
نظری وجود ندارد.