پاسخ مصطفی تاجزاده به نامه محسن مخملباف
نامه ۱۰ ژانویه ۲۰۱۸ جنابعالی را بدقت خواندم. از اینکه باوجود دوری از وطن همچنان اخبار و حوادث ایران را دنبال میکنید خوشحالم، اگر چه برخی مواضع شما متاسف و نگرانم کرد، بویژه فراز پایانی نامه که “حمله خارجی” یا “انقلاب خشونتبار” را سرنوشت گریزناپذیر کشور میخوانید و درعین حال به من انتقاد میکنید که چرا خطر سوریه شدن ایران را جدی میدانم!؟
بنام خدا
دوست عزیز و قدیمی
جناب آقای محسن مخملباف
با سلام و احترام
نامه ۱۰ ژانویه ۲۰۱۸ جنابعالی را بدقت خواندم. از اینکه باوجود دوری از وطن همچنان اخبار و حوادث ایران را دنبال میکنید خوشحالم، اگر چه برخی مواضع شما متاسف و نگرانم کرد، بویژه فراز پایانی نامه که “حمله خارجی” یا “انقلاب خشونتبار” را سرنوشت گریزناپذیر کشور میخوانید و درعین حال به من انتقاد میکنید که چرا خطر سوریه شدن ایران را جدی میدانم!؟ مگر تهدیدی مهیبتر از جنگ و آشوب داریم؟ سوریه با بیست و اندی میلیون جمعیت تاکنون چند صد هزار کشته و مجروح، میلیونها آواره و میلیاردها دلار خسارت داده و هنوز معلوم نیست کی به ثبات میرسد و امنیت گذشته خود را باز مییابد! ایران با ۸۰ میلیون جمعیت چه هزینهای باید بپردازد، اگر گرفتار جنگ و آشوب شود؟
روشن بگویم. “سوریزاسیون” از نظر من همین است که شما سرنوشت شوم ایران و ایرانی میخوانید؛ بروز خشونتهای داخلی و دخالتهای خارجی. ایران اگر گرفتار یکی از آن دو شود، وقوع دیگری به نظر من قطعی است. به این ترتیب اولین اختلاف ما به تحلیل و پیشگویی مطلقا بدبینانه شما برمیگردد که جنگ یا خشونت انقلابی را تقدیر مسلم و اجتنابناپذیر ایران میبینید و همزمان اصلاحات و خاتمی را که میتوانند نقش استثنایی در جلوگیری از وقوع هر دو ایفا کنند، زیر ضرب گرفتهاید. من برعکس شما همچنان به رشد آگاهیهای عمومی و نیز مواجهه عقلانی حکومت با مسائل، بویژه بعد از اجتماعات اعتراضی اخیر امیدوارم و اینکه هنوز میتوان از بهم خوردن اوضاع، آشفتگی امور و درگیری مردم با مردم جلوگیری کرد.
اما قبل از نقد پیشبینی شما درباره آینده کشور اجازه میخواهم چند نکته درباره سه کشوری که نام بردهاید، یادآور شوم.
۱. چرا شما از حمله امریکا و متحدینش به افغانستان دفاع میکنید ولی «مخالف حمله خارجی به ایران هستید» و تاکید دارید که «حمله دولتهای خارجی را به قصد کمک به دموکراسی در ایران نمی دانید»؟ مگر افغانستان طالبانی و جمهوری اسلامی چه تفاوتی دارند که اشغال یکی را لازم و آزادیبخش میخوانید ولی با حمله نظامی به دیگری مخالفت میکنید؟ پاسخ شما هرچه باشد، به این معناست که معتقدید دخالت نظامی خارجی در ایران وضع میهن و مردم را بهبود نخواهد بخشید بلکه بدتر خواهد کرد.
محسن عزیز!
نقطه عزیمت و نیمی از نامه تو با تأکیدت بر “رهاییبخش بودن تهاجم آمریکا به افغانستان” این حس را به خواننده میدهد که هدفی جز تعمیم تجربه مزبور به ایران نداری. اما تو یکبار دیگر پیش بینیناپذیر عمل میکنی. داستانی را که درمورد افغانستان روایت میکنی در امتداد یک زمان خطی به پیش نمیبری. به ایران که میرسی سخن دیگری میگویی و صریحا با تکرار تجربه افغانستان در آن به مخالفت برمیخیزی. چرا؟
علت بهنظر من آن است که تو مخملباف عزیز با همه خشمی که از جمهوری اسلامی داری، اما در ناخودآگاه خود میدانی که کشور خیلی چیزها دارد که تحت هر شرایطی باید مانع تهاجم خارجی به آن شد. هرچند خودت از سر عصبانیتی قابل فهم اکنون نمیتوانی فجایع اشغال نظامی و نیز آن سرمایههای گرانبهای میهنی را به سطح روشن آگاهی درآوری و به رویت مخاطب برسانی.
معجزه دیالوگ در همینجا رخ میدهد؛ در شفاف سازی آن آگاهی مجمل که در اعماق ذهن و ضمیر هر یک از ما پنهان شده است و به سادگی نقاب از رخ نمیکشد، مگر وقتی که گفت و گو در میگیرد.
حال میتوانم از تو بپرسم که چرا شعری که در باره افغانستان سرودی هنگام تعمیم به ایران سترون میشود؟ چرا نسخه “رهایی بخش” حمله نظامی را برای ایران تجویز نمیکنی؟ چرا بهمحض گذر از افغانستان به وطن قلم نافرمانی میکند و نمیتواند نسخه مشابهی برای ایران بنویسد؟
من فکر میکنم دنیایی معنا در همین نطقه گسست نهفته است. تو هم خیلی خوب میدانی که ایران در همین جایگاه کنونی خود چه ثروت مادی و معنوی ارزشمندی دارد و از آنها باید همچون مردمک چشمان خویش مراقبت کنیم. و هم خیلی خوب می دانی که تهاجم نظامی خارجی چه به روز کشور میآورد.
تامل و حتی بازاندیشی در سرمایههای جامعه که تمرین دموکراسی در راس آنها قرار دارد، و خطرات جنگ میتواند نقطه آغاز یک توافق بزرگ میهنی باشد.
۲. پرسیدهاید که «آیا ما باید به اصلاحات بیخاصیت ادامه دهیم تا دچار طالبانیسم نشویم!» از شما تعجب میکنم که برای آزاد کردن نیمی از افغانستان ( نه همه آن ) از سلطه طالبان، جنگ و اشغال نظامی کشور را با همه تلفات انسانی و ضایعات مادی و معنوی آن موجه میخوانید، اما اصلاحات را که توانسته است و همچنان میتواند بدون خونریزی و خسارتهای بزرگ، استقلال، یکپارچگی سرزمینی، امنیت عمومی و ملی ایران را حفظ کند و مانع حاکمیت اندیشه طالبانی بر آن شود، بیخاصیت مینامید؟ طبق منطق شما که طالبانیسم را بزرگترین خطر برای بشریت مینامید، باید اصلاحات را قدر بشناسید حتی اگر تنها کارکردش جلوگیری از حاکمیت طالبانیسم در ایران باشد. پس چرا کمر به تخریبش بستهاید؟
ب.سوریه
۱. نوشتهاید که «ایران و روسیه که پشت اسد ایستادند، سوریه را به مثالی وحشتناک تبدیل کرد». موضع من درباره عملکرد جمهوری اسلامی در سوریه مشخص است. من از آغاز اعتراضات مردمی علیه اسد، آن گاه که مقامات ایرانی تجمعات اعتراضی را «فتنه» میخواندند و متفاوت از دیگر اعتراضات مردمی در بهار عربی معرفی میکردند، گفتم که هیچ تفاوت ماهوی بین مطالبات مردم سوریه با خواستههای مردم مصر و تونس و لیبی نیست. همچنین هشدار دادم که سرکوب خشن تظاهرات و بی توجهی به مطالبات معترضان آینده شومی را برای سوریه رقم خواهد زد. امروز و پس از شش سال معلوم شده است که نگرانی من حق بود و هر دو طرف، چه حزب بعث و چه معارضانش، با انجام خطاهای مهلک سوریه را نابود کردند.
من البته بر خلاف شما فقط یک طرف مساله را مقصر نمیدانم، و همه قدرتهای خارجی اعم از امریکا، انگلیس، فرانسه، ترکیه و عربستان تا روسیه، چین و ایران را در پیدایش مصیبت کنونی شریک و سهیم میبینم. حال ازشما میپرسم کسی که درگیری سوری- سوری را فاجعهبار میخواند و امنیت ایران را در گرو ناامنی در سوریه و نابودی سوریه را شرط بقای ایران نمیداند، آیا تعجب دارد که با تمام توان بکوشد که از شروع درگیریهای خشونت بار ایرانی –ایرانی جلوگیری کند؟
۲. پرسیدهاید که «آیا برای اینکه سوریه، سوریهای نشود، بهتر بود مردمان آن کشور از جنبش سبز و جنبش بهارعربی ایده نمی گرفتند و به خیابان ها نمی ریختند و تا ابد با اسد میسوختند و میساختند؟»
مخملباف عزیز!
انتقاد من به معارضان سوریه آن است که میتوانستند و میبایست مانند جنبش سبز ایران و بهار عربی تونس به خیابانها بریزند و مطالبات خود را فریاد کشند، اما توصیه «هیثم المناع» را از دستور کار خود خارج نکنند. او به عنوان رهبر «کمیته هماهنگی ملی سوریه برای تغییر دموکراتیک» بر ضرورت گفتن «سه نه بزرگ» تاکید میکرد: «مخالفان اسد باید به دخالت خارجی، به خشونت ورزی و به فرقه گرایی نه بگویند»؛ اما متاسفانه بخش اعظمی از مخالفان اسد به خارجیان متوسل شدند، خشونت به کاربردند و فرقهگرایی پیشه کردند و تا آنجا پیش رفتند که شعار «علوی در تابوت و مسیحی در بیروت» سردادند.
من همچنین معتقدم که حتی با وجود سرکوب شدن و شکست مقطعی، مخالفان نمیبایست به خشونت متقابل و عملیات تروریستی متوسل میشدند و به بازی باخت – باخت تن میدادند. سرمایه سیاسی و اخلاقی آنها میتوانست در مرحله دیگری در خدمت میهن و مردم سوریه قرار گیرد.
من هیچگاه به تظاهرات مردم سوریه انتقاد نکرده و آن را حق آنان دانستهام. انتقاد من آن انحراف آنان از مسیر جنبش سبز در ایران و جنبش بهار عربی در تونس است. اگر مخالفان اسد با دخالت خارجی مخالفت میکردند، خشونت بهکار نمیبردند و شعارهای فرقهای نمیدادند، احساسات قشرهای وسیعی از مردم سوریه را علیه خود و به سود حکومت برنمیانگیختند و چه بسا جنگ داخلی اساسا شکل نمیگرفت.
مخملباف گرامی!
من هرگز راهبرد “جنگ پیشگیرانه” جرج بوشی را تایید نکردم که برای جلوگیری از “جنگی احتمالی”، “جنگ واقعی” راه میاندازد. من هرگز تسلیم این راهبرد نژادپرستانه نشدم که در حلب هرچه میخواهد رخ دهد، بدهد، همدان امن باشد. من هرگز تن به تقسیمبندی بیشرمانه “ناموس ما”، “ناموس آنها” ندادم. برای من ناموس همه ساکنان خاورمیانه اعم از شیعه و سنی و مسیحی و یهودی و ایزدی و زرتشتی و سکولار مهم است، نه فقط ناموس ایرانیان و شیعیان. همچنین همواره کاربرد معیارهای دوگانه توسط دولتهای غربی و سکوت شان درباره سرکوب تظاهرات مسالمتآمیز و دموکراسیخواهانه مردم بحرین و یمن را محکوم کردهام.
۳. باید از مردم سوریه، موافق یا مخالف اسد، پرسید که اگر شش سال پیش میتوانستند اوضاع امروز کشور خود را ببینند و از نتیجه سیاست سرکوب و خشونت دو طرفه آگاهی مییافتند، آیا همین مسیر را میپیمودند، یا تن به گفتگوی سوری-سوری میدادند، قبل از آن که صدها هزار کشته و مجروح، میلیونها آواره و میلیاردها دلار خسارت بدهند و تازه معلوم نباشد که کشورشان چه زمانی به ثبات و امنیت پایدار دست خواهد یافت؟
۴. با شما همدلم که نباید به گونهای عمل کنیم که کتابهای درسی کودکان سوری در آینده از ایران به نام دشمن یاد کنند.
اما فکر میکنم که ما ایرانیان با همه خطاهای پیشین میتوانیم آینده قابل قبولی را حتی در سوریه رقم زنیم به شرط آنکه همه برای کاهش دشمنیها و توسعه صلح و دوستی در منطقه بسیج شویم. نه اینکه به بحران دامن زنیم یا خدایناکرده به سوریه و لیبی شدن ایران دل ببندیم. برعکس باید بکوشیم که سوریه و یمن و لیبی نیز از امنیت و صلح پایدار برخوردار شوند و صندوق رای را فصلالخطاب جامعه خود قرار دهند.
همجنین امیدوارم رفتار و گفتار ما درمورد وطن چنان نباشد که نسل آینده خودمان ما را به دلیل درس نگرفتن از حوادث سوریه و لیبی یا عراق و افغانستان لعن و نفرین کنند.
ج. تونس!
۱. خوشبختانه ما هر دو روند حوادث در آن کشور را مثبت ارزیابی میکنیم. اگر چه من برخلاف شما سهم حزب اکثریت را در پیروزی دموکراسی در تونس برجسته میدانم. همچنین بیشترین نقش را در این زمینه به دو دیکتاتور آن کشور نمیدهم، و از شما میپرسم که با تصویر رمانتیکی که از دوران قبل از قیام ترسیم کردی، مردم تونس چه دردی داشتند که با خودسوزی یک جوان دستفروش آتش گرفتند، قیام کردند و بنعلی را فراری دادند؟ متاسفم که خشم به حق شما از اسلام آمرانه و طالبانی موجب شده است که نقش و خدمات اسلام رحمانی و صلحطلب را در تونس و ایران و … نادیده بگیرید.
۲. بهار عربی در تونس به حکومت تک حزبی و تکصدایی منجر نشد، چرا که همه نیروهای سیاسی آن اعم از مسلمان و سکولار بر «توافق» توافق کردند. رویکرد توافقطلبانه راشدالغنوشی و حزب النهضه که بیشترین آرا را در انتخابات آزاد کسب کرد، توافق سکولارها و اسلامگراها را ممکن کرد. همچنین باید از نقش استراتژیک ۴ تشکل مدنی “اتحادیه سراسری کار”، “اتحادیه صنایع بازرگانی و صنایع دستی”، “انجمن دفاع از حقوق بشر” و “کانون ملی وکلا” در تونس تقدیر کرد که اسلامگراها به رهبری غنوشی و سکولارها به رهبری مزروقی را دعوت کردند تا درباره قانون اساسی توافق کنند. (در ادبیات سیاسی تونس «توافق» کلمه محبوبی است، کمااینکه سایت الجزیره، مغرب جهان عرب، برخلاف مشرق جهان عرب مثل سوریه و سعودی و … را «توافقگرا» نامید.) دادن جایزه صلح نوبل به این ۴ نهاد نیز همچنان که رئیس جمهور تونس گفت، جایزه به «توافق» بود. زیرا دو جریان سیاسی اسلامی و سکولار به میانجیگری “رابعه دیالوگ ملی” به «قانون اساسی توافقی» دست یافتند که فقط بر رای اکثریت تکیه نداشت.
۳. مدل تونس که انقلاب آن را “الثوره التوافق” میخوانند، نشان میدهد که استقرار دموکراسی نه فقط در یک جامعه مسلمان ممکن است بلکه میتواند به بازی برد-برد برای همه بازیگران سیاسی کشور تبدیل شود، اگر اسلامگراها و سکولارها دست از انحصارطلبی بردارند، همدیگر را بهرسمیت بشناسند و برای حل مشکلات تشریک مساعی کنند.
۴. هنگامی که غنوشی در جریان رقابتهای انتخاباتی تونس گفت:«ما کاندیداشدن و رقابت سیاسی پیش از انقلاب را برای عناصر رژیم گذشته بهحساب نمیآوریم( برایشان محدودیت ایجاد نمیکنیم) زیرا سنگهای سالم بنای مخروبه میتوانند در تاسیس بنای نوین به کارگرفته شوند» احتمالا اصلاحطلبانهترین رویکرد یک رهبر انقلابی را درباره نظام استبدادی پیشین و مقامات آن ارائه میکرد. زیرا انقلابها معمولا رویکردی منفی و رادیکال علیه آنچه مربوط به گذشته است، اتخاذ میکنند و تمام دوران استبداد را همراه با همه نهادها و چهرههایش در ردیف عناصر و رسوبات رژیم قبلی طبقهبندی میکنند و ناخودآگاه راه بر استفاده از برخی تجربیات، دستاوردها و حتی گاه سنتهای دموکراتیک و نیز استفاده از کادرهای سالم و توانای رژیم پیشین میبندند.
خوشبختانه مبارزه بیامان غنوشی با سکولاریزم دینستیز و به قول خودش «ژاکوبنی» (جناح رادیکال انقلاب فرانسه) هیچگاه به نفی دستاوردهای ملت تونس در عصر بنعلی منجر نشد. بر این اساس به تاکید میگفت.
«اسلامی دینی است که قبل از همه تامین حقوق بشر را برای زنان به رسمیت شناخته است…. زنان و جنبش زنان باید پیشتاز جامعه باشند.»
همو اعلام کرد که: «از بیم تقسیم شدن تونس به دوقطبی مسلمان و سکولار او و حزبش نامزدی برای ریاست جمهوری تعیین و معرفی نخواهند کرد.»
۵. درسی که غنوشی از تجربه مصر گرفت این بود که باید به “دموکراسی توافقی” روی آورد که به قول خودش بسی فراتر از پیروزی ۵۱ درصدی است. به همین دلیل امروز میتوان تونس را به مثابه تنها کشور عربی و مسلمان معرفی کرد که هویت ملی آن به یُمن قانون اساسی توافقی، خصلتی مدنی و دموکراتیک یافته است و آن را از ملتسازیهای آمرانه در خاورمیانه متمایز میکند.
مخملباف عزیز!
آنچه در سوریه و عراق و لیبی میبینیم، با جنگ دولتها بایکدیگر تفاوتی اساسی دارد. در حالت اخیر معمولا خود دولتها و ارتشها باهم میجنگند. بههمین دلیل بهمحض وصول توافق دولتها جنگ میان آنها خاتمه مییابد. درست مثل جنگ ایران و عراق که توافق دو کشور به جنگ پایان داد. اما در جنگهای خانگی و داخلی با پدیدهای مواجهیم که سرشت خانمانبرانداز و سرنوشت ویرانگر جنگ را مضاعف میسازد و افق صلح را برای همه و برای مدتهای مدید تیره و تار میکند.
در حقیقت در روند و در وضعیت “سوریهشدگی” جنگ سرشتی اجتماعی و مردمی مییابد. برای مثال بسیاری از سنیهای سوریه خود را و نیز نفس سنی بودن خود را در معرض تهاجم و سرکوب و انهدام دیدند. به همین دلیل بسیاری از آنها برای دفاع از خود و از بقا و کیان خود دست به اسلحه بردند. درجانب مقابل نیز علویها احساس کردند که در معرض نابودی قرار گرفتهاند. به این ترتیب تخاصم طرفین به جنگی وجودی، همه جانبه، خشن و بیپایان تبدیل شد.
این نوع از جنگها که اندیشه و راهبردش حذف تام و تمام دیگری است، بیش از آنکه در تاریخ و جغرافیای خاورمیانه یا در دین و فرهنگ مردمش ریشه داشته باشد، نتیجه حاکمیت رژیم های مستبد و فاسد و ناکارآمد از یکسو و مداخله خارجی و اشغال نظامی از سوی دیگر است.
بر این مبنا سوریهزدهگی قبل از هرچیز قطبیسازی مطلق علایق و منافع بخشی از مردم در تضاد با عقاید و مصالح قشرهای دیگری از مردم است که به شکل دوگانههای سنی-شیعی، خلافت عثمانی-صفوی، کرد-عرب، عرب-عجم، ترک-فارس و … پیش برده میشود. پس هرجا که اختلافات جنبه هویتی بگیرد و به تضادهای مطلق و وجودی و حذفی تبدیل شود و هرجا که جنگافروزان موفق شوند درهای عمیق و غیرقابل عبور میان مردم ایجاد کنند، آنجا باید در انتظار سوریه شدگی بود، ولو اینکه مردم این طرف یا آن سوی دره با عناوین دیگری نامگزاری شوند.
نکته قابل تامل آنکه از آغاز تجمعات اعتراضی اخیر تقریبا تمام رسانههای فارسی زبان بیگانه کوشیدند همین شکاف را میان تظاهرکنندگان و بقیه مردم ایجاد و درهای عبورناپذیر بین آنها حفر کنند. اما جامعه مدنی ایران تسلیم این دوگانهسازیهای سوریهساز نشد و برفراز آن درهی جعلی و برساخته جنگطلبان پلی انسانی زد و از آن گذشت.
مخملباف گرامی!
متاسفم که بخشهایی از نامه اخیر شما همین حس “دیگرستیزی” و حذف خشونت بار «جز من» را در خواننده ایجاد میکند. به ویژه آنجا که در مقایسه دو دیکتاتوری شاه و بنعلی مینویسید :«میراث ما از دوران شاه ۱۵۰ هزار آخوند بود که فقط ارتش را در اختیار نداشتند و پول نفت را. بورقیبه و بنعلی در تونس سپاه ملاها را برای ملت باقی نگذاشتند و تا آن ها را تحمیق و تحقیر استثمار کنند».
چنین نگاه و راهبردی میتواند مقدمه و ای بسا مروج نزاع خونین و همهجانبه مردم با مردم شود؛ به اختلافها سرشتی جنگی و آشتیناپذیر دهد؛ دشمنی را بعدی مطلق ببخشد؛ حس انهدام تمام عیار را در بخش های مختلف جامعه برانگیزد و تداوم زندگی امن و آرام ایرانیان را با مخاطرات جدی و خونین مواجه کند؛ البته اگر در فرجام آن ایران یکپارچه باقی بماند!
من البته همچنان امیدوارم که ایران سوریه نشود. نه بهدلیل آنکه قدرتهایی که سوریه و لیبی و یمن را به خاک سیاه نشاندند، در مورد ایران برنامه مشابهی ندارند. نه! علت را در ظرفیتهای مدنی و حتی حکومتی جامعه خود میبینم که نمونهاش را در روزهای اخیر مشاهده کردیم.
بخش بزرگی از ایرانیان بهرغم نارضایتیهای خود از حکومت، به پروژه سوریسازی نه گفتند، و با اینکه جوانان خشمگین و معترض را فرزندان خود میدانستند و با آنان و با بسیاری از مطالباتشان همدلی داشتند اما به دخالت خارجی، به خشونتورزی و به فرقهگرایی و دوقطبیسازیهای کاذب و خطرناک قاطعانه نه گفتند.
چگونگی مواجهه بخشهای گوناگون حاکمیت نیز متفاوت با سال ۸۸ بود. به محض فروکش کردن تجمعات به فیلترینگ اینستاگرام و تلگرام پایان داد، بسیاری از بازداشت شدگان را آزاد کرد و سخن از دلجویی از آسیبدیدگان رفت و “اعتراض” را “حق” مردم خواند.
این دو همان سرمایههای پربهایی هستند که ایران دارد و افغانستان طالبان، عراق صدام، سوریه اسد، تونس بنعلی و لیبی قذافی نداشتند.
مخملباف عزیز!
با شما موافقم که تداوم جمهوری اسلامی بدون اصلاحات بنیادی با دشواریهای فراوان مواجه است اگر اساسا ممکن باشد. اما انقلاب را در شرایط کنونی ممتنع میبینم هرچند وقوع شورش را ممکن میدانم، بویژه اگر حاکمیت اقدامهای عاجل نکند.
نکته استراتژیک آنکه ایران در شرایطی که قرار دارد که توازن قوا از یک سو و گسترش یافتن فرهنگ گفتگو از سوی دیگر استقرار دموکراسی در جامعه را محتملتر از همیشه کرده است.
در چنین شرایطی من ترجیح میدهم بهجای پیدا کردن مقصر سرنوشت شوم و محتوم کشورم، بکوشم گامی به جلو بردارم و مانع تحمیل خشونت انقلابی یا تهاجم خارجی به ایران شوم. زیرا هرکدام از دو پیشبینی شما رخ دهد، اوضاع را در ایران سوریهای میکند.
به اعتقاد من اصلاح طلبان باید با تمام توان بکوشند که حاکمیت بویژه شخص رهبر و نیز منصوبانش را از اضطراری بودن شرایط آگاه سازند تا فضا را باز و انتخابات را آزاد کنند. راه تعامل با جهانیان و نیز با همسایگان در پیش گیرند تا اقتصاد میهن و مردم رونق گیرد. همچنین به مبارزه واقعی با فساد بپردازند و با پایان دادن به حبس و حصر و خارج کردن صدا و سیما از تکصدایی ،انجام گفت و گوهای ایرانی – ایرانی را آغاز کنند. از آن سو نیز مردم را به مخاطرات استفاده از خشونت و زیانهای غیرقابل جبران دخالت خارجی آگاهتر سازند.
مخملباف گرامی!
خواهید گفت که اصلاحطلبان این حرفها را سالهاست که زدهاند اما موفق به حصول نتیجه نشدهاند. یا به درستی انتقاد خواهید کرد که تحقق چنین مطالباتی در گرو بازبینی در شیوه عمل اصلاحطلبان نیز هست.
من هم به عملکرد جریان اصلاحات نقدهای بسیاری وارد میدانم و همواره از شنیدن انتقادها استقبال کرده و میکنم. این را هم میدانم که به دلیل تلنبار شدن مطالبات و کندی رشد اقتصادی بخش عمدهای از جامعه از دست اصلاحطلبان گلایهمندند. اما خوشبختانه اصلاح طلبان در خفا یا آشکار از خود انتقاد میکنند. همین سنت “خودانتقادی” و گشودگی به روی تحول رمز بقا و موفقیت آنهاست. آنان همچنان که در بیانیهها وجمعبندیهای اخیرشان منعکس شده است، میکوشند رخدادهای اخیر را به فرصتی برای غنیسازی گفتمانی وکرداری خود تبدیل کنند و از جمله پیوندزدن میان گفتمان عدالت وگفتمان آزادی را در دستور کار خود قرار دادهاند. ما در جریان انتخابات اخیر ترکیببندی میان آزادی و امنیت را به گفتمان محوری خود تبدیل کردیم و حال باید یک گام مهم دیگر برداریم.
مخملباف عزیز!
من از نقد اصلاحطلبان بویژه اگر استعلایی و تکاملی باشد، کاملا استقبال میکنم. اما این چیزی نبود که برخی چهره های اوپوزسیون خارج از کشوری سعی کردند به نام تجلیل از تظاهرات اخیر در پس آن سنگر بگیرند. آنها از موضعی لنینزده و مادون اصلاح طلبی، به تحقیر دستاوردهای انتخاباتی ایرانیان و عبور از نهادهای دموکراتیک پرداختند که کمترین خاصیت آنها پیشگیری از جنگ داخلی و سوریه نشدن ایران است.
براین باورم که تا جریان اصلاحات زنده است، ایران نه افغانستان و زیمبابوه و ونزوئلا خواهد شد و نه لیبی و سوریه. و اگر دستاورد یک جریان سیاسی در خاورمیانه فعلی همین امر بزرگ باشد، قابل قبول است. با این حال معتقدم که اصلاح طلبان هرگز نباید به همین حد اکتفا کنند. بویژه اکنون که بهاعتقاد من اعتراضات دی ۹۶ عملکرد همه جریانهای سیاسی از جمله اصلاحات را میتواند متحول کند، همانطور که جنبش سبز در سال ۸۸ یکی از نقاط عطف جامعه ما شد و نگاه جدیدی به صندوق رای را هم در جامعه و هم در حکومت پدید آورد.
اکنون شهروندان دفاع از حق رای و سلامت صندوق را وظیفه خود میدانند و شیوه مشارکت فعال و مستقیم در امور کشور را در پیش گرفته اند. انواع کمپینهای طرح و پیگیری مطالبات در ادامه “جنبش رای من کو” نمونه هایی از این روحیه و روش به شمار میروند. در حاکمیت نیز وقایع ۸۸ حق رای را تثبیت کرد تا دوباره صندوق و نه خیابان محل وزنکشی در عرصه سیاسی کشور شود.
بر همین اساس میتوان گفت که اعتراضات اخیر نیز بهرغم تلخیهایی که با آنها همراه بود، یا با آنها مواجه شد، پتانسیل آن را دارد که از یک تهدید به یک فرصت تبدیل شود. مهمتر از همه تثبیت «حق اعتراض» است که توسط تمام گرایشهای سیاسی جامعه بهرسمیت شناخته شد.
در گام بعدی تلاش ما باید بر پیوندزدن حق اعتراض مسالمتآمیز و قانونی به آزادی انتخابات باشد چراکه از این به بعد می توان با حضور مستقیم و عنداللزوم خیابانی مردم به مهندسی انتخابات در پوشش نظارت استصوابی اعتراض کرد، بدون آنکه به اردوکشی خیابانی و اقدام علیه امنیت ملی متهم شد. چنانچه تلاشهایمان نتیجه نداد، می توان از «تحریم فعال یک انتخابات مشخص » سخن گفت.
به نظر می رسد که در حال حاضر شهروندان این آمادگی را پیدا کردهاند که از حق تحریم نه به شکل یک قهر منفعلانه، بلکه به مثابه کنش سیاسی معنادار و موثر برای عقب نشاندن استصوابیون استفاده کنند. این آمادگی برای همه تحولخواهان و اصلاحطلبان فرصت بوجود آورده است تا خواستار بازترشدن فضای سیاسی و انتخاباتی کشور شوند و در راه تحقق این مطالبه قانونی و مردمی، البته در صورت نیاز خواستار تجمع یا راهپیمایی علیه نظارت استصوابی شوند. اگر متولیان نظارت استصوابی بازهم بکوشند حق مشروع و قانونی شهروندان برای انتخابات آزاد را زیرپا بگذارند، شاید بتوانیم و مصلحت بدانیم که اعتراض خود را به یک رفراندوم منفی ( تحریم انتخاباتی مشخص) تبدیل کنیم.
مخلباف عزیز!
تو بیش و پیش از آنکه یک سیاست مدار باشی، هنرمندی! ولی اینبار وقتی قلم به دست گرفتی، غیر از آن مخملباف هنرمند دوربین بهدست بودی!
سیاست را هنر ممکنها توصیف کردهاند و هنر خلق جهانهای ناممکن است. مخملباف هنرمند باید جهانهای تازه برای ما بیافریند. دست کم هنر سیاست ورزی ملت را به خودآگاه ما بیاورد.
مردم با کدام “هنر” توانستند از دل یک امر ظاهرا غیرممکن یعنی نظارت سپاهی-استصوابی و امپراتوری رسانهای رقیب یک انتخابات نسبتا آزاد خلق کنند؟ روی کاغذ و در تئوری ما با یک “امتناع ” مواجهیم. اما مردم در انتخابات و در عمل از آن عبور کردند.
مخملبافی که آن “سه راه” را مطرح می کند، مخلباف هنرمند نیست، بخصوص آنکه آن “سه راه” را جوری طراحی میکند که به “یک” راه ختم می شود؛ آشوب داخلی و مداخله خارجی! بعد هم می گوید “تقصیر” خودتان است!
محسن عزیز!
“ملت” کیست؟ آن متعرضین چند ده هزار نفره؟ یا نامعترضین؟ اکثریت مردم در این قضیه به معترضین نپیوستند و ضد معترضین هم نبودند. خانه هم ننشستند! بلکه به نحو نسبتا فعال نظارت میکردند، تحلیل میکردند، نتیجه میگرفتند، همدلی میکردند، و در همان حال سوریه شدن ایران را نمیخواستند. اما به یک دستاورد بزرگ رسیدند.
قبل از ۸ دی ۹۶ چیزی به نام “حق اعتراض” بهرسمیت شناخته نمیشد. جوانان خشمگین و شجاع و سرخورده به خیابانها ریختند و چیزی را ابداع کردند به نام “حق اعتراض”. همچنان که جنبش سبز “حق رای” را تثبیت کرد. ملت نیز از این واقعه استفاده کرد برای غنی کردن دموکراسی خود.
ما تا به حال دموکراسی انتخاباتی داشتیم، حالا دموکراسی اعتراضی هم داریم یا میتوانیم داشته باشیم.
هنر یعنی خلاقیت، یعنی درست در زمانه ای که سوریهسازی یک پروژه واقعا موجود است، چگونه میتوان سوریه نشد و در همان حال آزاد زیست؟
هنر این نیست که پروژه سوریهسازی ترامپ و نتانیاهو و بنسلمان را نبینیم. این هم نیست که بگوییم چون سوریهشدن یک ریسک محتمل است، پس به گزینه بشار اسدی تن بدهیم. هنر یعنی عبور از این دوگانههای افسون کننده و مخرب. اگر خوب چشم باز کنیم، خواهیم دید که این هنر در حال پیاده شدن است. نه در تظاهرات جوانان معترض ما به تنهایی، بلکه هم چنین در نحوه “درونیکردن آن جوانان” توسط کسانی که به تظاهرات نپیوستند؛ خشم جوانان را درک می کنند، اما در ناامیدی با آنها شریک نیستند.
محسن گرامی!
تظاهرات اعتراضی جوانان موقتا هم که باشد تمام شده، اما فصل دیگری آغاز شده است یا باید بشود. شاید شبیه به آنچه در دوران “پسا ۶۸” در فرانسه و اروپا دیدیم؛ سنگر بندی خیابانی پاریس خیلی زود تمام شد اما پشت سر خود اندیشه “جنبشهای نوین اجتماعی” را تحرکی تازه بخشید و غنیتر کرد.
تو بهتر از من میدانی که تولید ناامیدی هنر نیست. این هنری است که رسانه “میلی” در این سو و رسانههای جنگافروز و تحریمطلب در آن سوی مرزهایمان به شکل انبوه و هر روزه تولید میکنند. آنها بودجه های کلان دارند و لشکری از کارشناسان علم ارتباطات را استخدام کردهاند که خبر و گزارش و فیلمهای جذاب در جذابیتزدایی از زندگی در ایران و تحقیر شور انتخاباتی و شوق سازندگی ایرانیان بسازند.
گفتن اینکه در ایران تابوها وموضوعهای ممنوع فراوان وجود دارد که نمیتوان از آنها حرف زد، هنر نمیخواهد. هنرمندان آنانند که در عرصه نقاشی و تئاتر و سینما و موسیقی و شعر و ادب همین تابوها را سوژه هنرپردازی خود کردهاند و به نقد و گاه هجوشان مینشینند.
مخملباف هم اگر میخواهد مخلمباف بماند، باید مرز خود را از جنگطلبان آن سوی مرز و از کاسبان تحریم در این سوی مرز جدا کند و دوربین خود را برای نمایش زندگی و صلح و امید بهکار گیرد.
برادر عزیزم!
می دانم که تو همان محسن مخملبافی هستی که اگر جایی به حقیقت برسد، آن را قربانی مصلحت نمیکند؛
همان مخملبافی که به اذعان خود “توبه نصوح” را میسازد اما وقتی فیلم “برلین زیر بال فرشتگان” را میبیند، شب تا صبح در خلوت خود و در همان هتل محل اقامت برای نگاه قبلی خود گریه میکند؛
همان مخملبافی که آنقدر آزاده است که بگوید اینکه زمانی فکر میکرده که راه اصلاح جامعه اینقدر ساده و دفعی است که با چاقو زدن به یک پاسبان حل میشود، اشتباه است؛
همان مخملبافی که نسبی بودن معرفت را بارها و بارها در نون و گلدون و سلام سینما و … تکرار میکند.
از همین روست که این یادداشت را به احترام تو نوشتم که به آن مخملباف آزاده یادآوری کنم مشکلات ایران و ایرانیان با دخالت خارجی یا سرنگونی خشونت بار جمهوری اسلامی حل نمیشود.
محسن جان!
زمانی سارکوزی رئیسجمهور فرانسه گفت تونس گزینهای جز یک دیکتاتوری دوست غرب یا رژیمی طالبانی ندارد. اندکی بعد، مردم تونس دوگانه دیکتاتوری مورد حمایت غرب و طالبانیسم قرون وسطایی را پشتسر گذاشتند و به دموکراسی توافقی رسیدند.
ما هم میتوانیم از دوگانه مورد اشاره تو عبور کنیم و به دموکراسی توافقی دست یابیم اگر من و تو و ما یکبار دیگر دست به دست هم دهیم.
بهترینها را برایت آرزو دارم.
سید مصطفی تاجزاده
اول بهمن ۱۳۹۶
نظرها
هیوز
با ترس یا با ریش گرو گذاشتن دموکراسی دس نمیاد نه امروز نه امسال نه هیچ وخت ِ خدا. دیگه ذله شدهم از شنیدن این حرف که: «ــ هر چیزی باید جریانشو طی کنه فردام روز خداس!» من نمیدونم بعد از مرگ آزادی به چه دردم میخوره، من نمیتونم شیکم ِ امروزَمو با نون ِ فردا پُر کنم. آزادی بذر پُر برکتیه که احتیاج کاشتهتش. خب منم این جا زندهگی میکنم نه منم محتاج آزادیم با شامورتی بازی های اصلاحات هم دیگه گول نمی خورم برای کسب آزادی اینک مرا تفنگی لازم است
داود بهرنگ
(1) با سلام یک نوشتۀ تحلیلی از این دست که آقای تاج زاده در میان گذارده اند، می تواند خط به خط دارای اشکال ـ به لحاظ دید، درک و تحلیل ـ باشد. و از این رو می تواند برانگیزانندۀ واکنش های متضاد و مخالف فراوانی بر علیه خود باشد. سبب اصلی آن داشتن حکومت شوم جمهوری اسلامی ایران است که پایش را بر حلقوم آگاهی و تشکل حزبی در ایران گذارده و سد راه گفتمان و تفاهم در بین فرزندان ملت شده است. می توان با نظری عمل گرا و پراگماتیستی موارد زیر را به کانون اصلی نوشتۀ آقای تاج زاه بدل کرد و بدان پرداخت: 1- بیایید بکوشیم تا "حق اعتراض" را ـ برای هر کس و همه کس در ایران ـ به رسمیت بشناسیم و آن را به سطح حقی که تعرض ناپذیر است ارتقاء دهیم. 2- بیایید بکوشیم تا بساط "نظارت استصوابی بر انتخابات" را برچینیم. [عنداللزوم اقدام به تظاهرات خیابانی بر علیه آن کنیم.] 3- بیایید "تحریم فعال" انتخابات توهین آمیز و تحقیر آمیز را در دستور کار خود قرار دهیم. ادامه در 2
داود بهرنگ
(2) ما با خوانش پراگماتیستی و عمل گرای نامۀ آقای تاج زاده در واقع به ایشان [و نیز بالعکس] می گوییم: صرف نظر از هر فحش خوار مادری که به ما می دهی این یا آن سه نکتۀ مورد اشاره در نوشته ات محل اعتنای نظر من است. باید توجه داشت که نوشته هایی از این دست را در جوامع دمکراتیک گروهی از مشاوران سیاسی برای امثال آقای تاج زاده می نویسند. چنین گروهی معمولاً نوشته اش را برای حل یک یا دو یا سه مسئله می نویسد. چنان می نویسد که منجر به حل آن مسائل گردد. نوشتۀ آقای تاج زاده به سهولت می تواند به خودی خود چندین و چند مسئلۀ دیگر نیز ایجاد کند. [ما ایرانی ها به نظرم بایست به نوشته های یکدیگر به دید عمل گرا و پراگماتیستی نگاه کنیم.] [و ما نباید مبارزۀ همه جانبه بر علیه سیاهی و تباهی در ایران را به مبارزه بر علیه آقای مصطفی تاج زاده و امثال ایشان بدل کنیم!] با احترام داود بهرنگ
توجه کامنتها
با خوانش این نامه اصلاحطلبان کذایی حکومت، به طلفط ماشین سرکوب و مردم متاصل و اپوزیسیون قلابی، اروپا و شرق و غرب کاسبکار همیشه خالئن به سکولاریسم، دیکتاتور چه خوشحال شدند، الان می گویوند 40 سال دیگر حکومت الستبداید وظلم فسادمان تضمنی شد. با طبقه مرفه و اولیگارشی که زا غارت حق الناس مردم ایران درست کردند وئ خان یغمای درامدهای نفتید و گازی تا 300 سال دیگر و 30 نسل دیگر این شجره ملعون دیکتاتور یا اقازده برقرار است.
توجه کامنتها
از تمام نهاد از جمله لانه قانون گذاری اش، فساد برمیخزد. سران و همه احزاب و جناح های این حکومت آلوده به فساد رانتخورای اند. فقرا که تعدادشان به دو سوم جمعیت است تنها سیاهی لشکر پای صندق می خواهند و این بیچارگان باره بارها فریب خورده و هنوز اماده فریب هستند. این بار ترساندن مردم از سوریه شدن تا جلوی قیامشان برند. با وقاحت می گویند با دیکتاتور ی ظلم وفساد فعلی رضایت بدهید و یا کشورتان می شود سوریه! در حالی هم اکنون هم سوریه است و این حکومت شاهکار کرده بدون بمب و موشک زدن شهرهایش، ایران را تبدیل به سوریه بزرگ کرده است!
شمه
هر چی میگیم جمهوری اسلامی نمیخوایم این جانوران و طرفداران پوست کولونیالشون در غرب برامو روضه ی حضرت خاتمی میخونن. وقاحت هم حدی داره.
Masoud
آقای تاجزاده شما به سوالهای آقای مخملباف جواب ندادید، و فقط حرفهای خودتان را تکرار کردید.
ایران بدتر از سوریه
بروید پرس و جو کنید، تحقیق کنید اندر احوال کسایی که از تبیدل شدن ایران بهس وریه مردم می ترسانند تا قایم نکنند، تا ابرقدرت ها باز دارند از تحریم، به نید چه کسانی هستند. اما من مطئمنئم این گروه به ظاهر دایه بهرت زا مادر باری مردمان ایران از این دسته نستند: از ملیون ها واره مناطق فقیرنشین خراسان و سیستان وبلوچستان و بختیاری و لرستان... نستند از 50 ملییون فقیر ایران نیستند از 25 ملییون اواره حاشیه نشین نیستند از میلیون نفر زاغه نشینان اطراف شهرهای بزرگ مثل تهارن و مشهد و قم اضفهان .. نیستند از کپرنشینان بشاگرد نیستند از صدها هزار خانواده معتادان از جمله به شیشه نیستند که توسط این بیمران روان رپیش شیشه ای هر روز جانشان به لبشان رسیده از صدها هزار خانواده زن بی سرپرست نسیتند که خودفروشی می کنند برای امرار معاش از 30 میلیونب یکرا یا موقت کار یا پاره وقت کرا نیستند که توسط سرمایه داری حکومت مذهبی ولاای بهب ردگی کشیده شدهاند// این مخالفان به ظاهر زنگ، از جاهای گرم و نرم خود و چه بسا با پولهای غرات شده مردم ایارن دارند به اسم مسضعفان ایارن ولی به کام دیکتاتوری مذهبی زمان می رخند، اینها همان اصطلاح طبلان کذاب و اعتدالیان شیاد و اصول گراین جلاد هستند که امروز می خواهند حیات ننگین حکومت ولاای و خامنه ای و غارتگران اخوندی را حفظ کنند. رانتخوران بازاری و انهایی صدها پورشخ به نام یک پیرزن مرزنشنی قیر وارد می کنندف انهایی از فروش بنزین و خودرو پرمصرف سود می برند که نمی خواهند هدفمندی یارانه تبدیل به فقرزدایی شوند. انهایی بودجه چند ملیاردی سپاه .. با بودجه عربستان مقایسه می کنند در حالی عربستان درامد سارنه اش ده برابر ایران است!
ایران بدتر از سوریه
این ها 20 سال مردم ایران سر کار گذاشتند و 20 سال عمر بیشتر برای این حکومت اهریمی ضدانسانی خریدند، الان ترس سوریه ای شدن. خائنین به بشریت. توی خارج نشتن یا خانه های امن و روی میلیارد تومان امول غرت شده مردم ایران . اینها نمی دانند یک خانواده با ماهی 900 هزار تومان چگونه ادره کردند. اینها شب ها گرسنه سر بهز مین نمی گذارند. اینها کسانی هستند پول جیبی بچه هایشان هزنیه یک سال یک خانواده فقیر ایران است. اینها همان خهای هستند بچه اقا زده شان در ایارن صفحه بچه پولدراها راه می اندزند و در کانادا و اروپا هستند. البته باری اینها قطع شدن این غارتکده نگران کننده است. ایران اکنون بدتر سوریه است. لاقل سوریه بخش هایی اش با هزینه ازاد شد. اینه حکومت باعث شد سوریه این طو ربه فلاکت بفتد اگر دخالت نمی کرد. اگر امرکیا به جای حمله به عراق و افغانستان اول به ایران در دهه 1990 حمله و حکومت ضد بشری ولای سرنگون می کرد همه عرق و افغانستان این گون نمی شدند و نه بقیه کشورهای عربی . سر منشا قتنه و سرمنشا بدبخیست مردم خاورمیانه ایران ولایی است. این دلارهای غارت شده مردم ایران تبدیل به گروهکهای ترور و فتنه و جنگ در کشورهای منطقه شد.
زن متولد ۵۹
نقش اصلاح طلبان، بی حس کردن مردم نسبت به درد استبداد دینی بود که خوشبختانه دیگر این بازی تمام شد.
میگرن شوونیسم پان ایرانی !
پان ایرانیسم یعنی همین چرندیالتی مشنتی بیمار خاک پرست می گیوند! بگذارید ترجمان این پان ایرانیست های خاک پرست بگویم یعنی چه: یعنی اینها حاضرند 40 سال دیگر اخوند بر ایران حکومت کند، سالی 90 درصد ثروت عمومی این کشور به غرات رود. ژن های فاسد مثل قارچ رشد کنند، سالی 150 تا 200 هزار تخبه فرا کنند (یک و نیم میلیون فر از مردم ایران در نوبت فرار هستند و منتظر ویزا) اینها حاضرند همچنان اب و خاک و محیط زیست ایران نابود شود. همچنان مشتی سید زاده و سید پرست هستی مردمان به یغما ببرند. اما مثلا یک وقت یک درصد شانسیس مردمان خوزستان لرستان و سواحل جنوب بر منابع طبیعی زیرزمینی شان مسلط نشوند! یک وقت از این نفت و گاز یک کفه دستش به این فقرای بختیاری ولر و عرب و کرمانشالهی نرسد و همه نصیب تهران و مشهدی و اصفهانی ... نشین برسد که در مناطق اعیانی زندگی شاهانه دارند! اری اینها از این می ترسند. سوریه شدن ایران بهانه تراسندن مردم است. این همه خسارت دائمی و مکرر را می یگوند بشود و بعد چند هزار نفر تظاهرات می کنند و چهارتا سطل اشغال اتش می زنند که دود گاز اشک اور خنثی شود فریاد می زنند ای ایران می خواهند سوریه کنند. ای بی شرف ها و ای ناجوالنمردهای رانت خور. زالو صفتانی 40 سال است در نگهای محختلف اصلا طلب وئ غیهر مردم ایران فریب دادی.و ای اخوندزاده های زالو صفت تای کی می خواهید خون این مردم بمکید؟
bijan
این به رسمیت شناخته شدن حق اعتراضات ( با فرض اینکه از جانب حاکمان جدا پذیرفته شود !!) دست آورد فداکاری مردمی بود که از ظلم و بیدادگری به ستوه آمده بودند و اصلاح طلبان نه تنها در آن نقشی نداشتند بلکه آنرا تقبیح هم کردند و حتی گروهی از آنها مانند مجمع روحانیون مبارز که وفادار ترین جریان به میراث خمینی هستند بیش از اصول گراها از شعارهای ساختار شکن ترسیدند و نگران شدند . ! اگر اصلاح طلبان جامعه چند صدایی را میپذیرند و به مردمسالاری بدون انحصار طلبی دینی باور دارند باید صادقانه خواهان اصلاح این قانون اساسی باشندکه چنین اصولی در آن نیست ! و گرنه به عنوان یک جریان درون نظام محسوب شده که حداکثر خواسته شان حذف نظارت استصوابی و سهم خواهی در ارکان نظام است .
ریزبین
تحلیلی بسیار واقع بینانه مدافع توافق بجای تنازع و دوستی بجای تنفر و ساختن به جای تخریب هل سال است که اپوز برانداز ازفرقه رجوی و همرهان تاشاه اللهی ها نانخوران امپریالیسم وعده سقوط ماه آینده ج اا دادهاند چهطرفی بسته اند؟!
جهانگرا
اصلاح طلبی واژه بی مسمایی است و خود اصلاح طلبان حکومت هم نمی دانند چه چیز را قرار است اصلاح کنند. تنها اعتقاد راسخ آنان این است که حفظ نظام اوجب واجبات است. در طول چهل سال گذشته اکثرا قدرت در دست این جناح بوده است و نقش اساسی در فلاکت مردم را آنها داشته اند. برخی از آنان حتی افتخار سرکوب و بازجویی و شکنجه را نیز یدک می کشند و برخی دیگر نیز با اشغال سفارت آمریکا کشور را به ..... کشیدند ( نقطه چین از من است ، نه زمانه. خودتان fill in the blank بکنید). بدتر از اصلاح طلبان حکومتی، نمایندگان چندش آور ولی فقیه در اروپا و آمریکا هستند که در قالب روشنفکران ملی- مذهبی و اصلاح طلبان دینی ، مشغول تبلیغ برای نظام و لابی گری هستند و میهمانان همیشگی بی بی سی و رادیو فردا. رادیو زمانه نیز برای این که از غافله عقب نماند، تریبونهای خود را در بست در اختیار آنان قرار می دهد.
Humanbeing
خلاصه و لب کلام اصلاح طلبان در گفتمان جدید " سوریه ایی شدن" این است که یا نظام مقدس ما ادامه یابد و یا ما شما را سوریه ایی میکنیم. در این گفتار خود کاملا صادق هستند و اراده آن را نیز دارند چون جنایتکاران مورد علاقه آقای تاجزاده، سوریه را سوریه ایی کردند. هر چند توان آن را ندارند و اصولا سوریه ایی شدن در ایران موضوعیت ندارند. در سوریه اقلیت قومی علوی با کمک نظام ج ا و روسیه در حال جنگ با بقیه اقوام هستند. در ایران اقلیت قومی حاکم نیست ،بلکه یک باند تبهکار حکومت می کند و همه اقوام با جان و دل از آن متنفر هستند. هزار رحمت به اصولگرایان که معترضین را فقط کهریزکی کردند. اما اصلاح طلبان می خواهند با سوریه ایی کردن ایران، ملت را به کام نیستی و نابودی بکشانند. دنیا تغییر کرده است. نه ایرانیان آن گوسفند صفتان سابق هستند و نه باراک حسین اوباما رییس جمهور آمریکا. آقای تاجزاده به امید دیدار در دادگاهی شبیه دادگاه نورنبرگ.
حقیقت گویا
از همان اوایل تصرف و اشغال ایران توسط حکومت ولایی پرستان، برنام اینگونه بوده است به سبک دزد و پلیس بازی باشد. اینها بی اصل و نسب هستند اکثرا. اینها هیچ عرق ملی و هویت ملی را بهر سمیتن نمی شناشند، اگر ملی و ملتی بکار می بنرد منطور همان توده گوشفندواره است وگرنه نه اینها به هویت ایارنی اعتقادی دارند و نه هویت قومی مردمان ایران . اینها امتی هستند و مدینه و مکه عربستان ارزوی شان است. اینها ایران همچو مستثمره و تیول اجاداد عربشان می دانند و میزاث اجداد عربی شان. اینها میگویند ایران غنیمت جنگی است و بایست تا می توانیم بدوشمی این گاو شیرده را. اما اینها زرنگ شده اند،می دانند بایست از علوم روز از فیزیک وشیمی و اسلحه سازی تا روانشانسی و غیره استفاده کنند. گفتند می اییم یک جمهوری قلابی، یک دموکراسی قلابی درست می یکنم مردم خر می کینم، دو تا جناج درست می کنند ظاهر شبیه حزب دموکرات و جمهوری خواه امریکا ، حتی ستارگان سینمایشان هم چقدر کپی ستارگان هالیوود است، اینها شبانه روز امریکا را فحش می دهند ولی دئما از امریکایی ها کپی بردرای می کنند، حتی با وجود لینوکس و اوپن سرورس رایگان، تمام نرم افزاریشان امریکایی است! اینها امرکیا فحش می دهند ولی داوئما دارنداغزروی دست ارمکیایی ها کپی بردرای میکنند. اینها می خواهند تا قطره اخر شیره جان ایران بدوشند و بعد که تفاله بیش نشد از ایران بروند. اینهاغ تا ایارن با خاک یگسان نکنند دست بردرا نیتسند. اینها از سورزیه شدن ایران نمی ترسند این حکومت ولای الان ایران بدتر سوریه کرده است. اگر از سوریه ای شدن می ترسدند، ثروتهای عمومی و منابع ملی مثل شرکتهای نفت و گاز سهامش رایگان به مردم می دادند و مثل یک دولت انانسی مالیات می رگفتندف نه اینکه حکومت رانتی و توزیع رانتب رااس ملوکانه خامنه یا ردتس کنند. چنان ب جان امول و هستی این مردم افتاده اند که خودشان می دانند ماندنی ینستند، برای هفت جدشان غارت کرده اند.
jjojo
این اسهالطلب استمرار طلب جانشان هم به درآید به ارسال سلاح و دخالتهای منطقهای رژیم آخوندی نه تنها اعتراض که افتخار هم میکنند
سکایی راستین
سینی شود چون سوزان بینی خرسی خوش رقصان این گنده بک خوش رقصد از سوز شده لب برجان ورنه کباب گر گرید لهیب کشد سر از آن ملا گوید چون مولام ملت خواهم من عبدان ایران مباد آزادان ورنه کنم خود ویران
دیدگاه
آنها که آزادی را قربانی می کنند تا موقتا به امنیت برسند، لیاقت هیچکدام آزادی یا امنیت را ندارند. بنجامین فرانکلین
روزبه
1ـ حتی اگر به اصلاحات باور داشته باشیم با این سرعت 3000 سال وقت خواهده برد. 2ـ در ثانی کسی را نمیخواهد تغییر کند را با چه وسیله میتوانی اغنا کنی؟ 3ـ در عرض 40 سال بخاطر سو مدیریت کشور رو به نابودی کامل است . شما از جنگ خونریزی نگران هستید ولی ذره ذره قربانیان فساد اجتماعی ناشی از فقر و اعتیاد و بیکاری و گرسنگی و سو تغذیه و ده ها هزار کشته و زخمی بخاطر مثلا بخاطر عدم سرمایه گذاری برای بالا بردن استاندار جاده ها و اتومبیلها را نمیبنید یا قربانیان آلودگی محیط زیست بخاطر سو مدیریت منابع آبی یا هوای آلوده با وسائل نقیله آلوده زا و سوختهای سرطانزا که منجر به هزاران هزار قربانی میدهد. در این کشور دیگر نه دریاچه ای مانده نه تالابی نه رودخانه ای نه جنگل بکری نه دشتی نه سفره آب زیر زمینی نه هوای قابل تنفسی نه چاه نفت قابل استفادهای بخاطر عدم سرمایه گذاری به موقع. کارخانه های به ارث رسیده از زمان پهلوی به خاطر سو مدیریت تا حدزمان ممکن بکار گرفته شدند و سود آنها حیف و میل شده حالا کارخانه های با تکنولوژی و ماشین آلاتو محصولات قدیمی توان رقابت ندارند و یکی بعد از دیگری ورشکست شده و هزاران هزار بیکا ر با عواقب اجتماعی وحشتناک. بانکها و صندوقهای بازنشستگی ورشکسته. میلیونها ایرانی مهاجر و فراری ووووو. پول ملی که ارزشش صفر است . مردمی که بطور دائم در از امکان جنگ در اضطرابند وووووو اآیا چیزی از ایران کنونی تا 40 سال آینده باقیست که اصلاح طلبان آنرا اصلاح کنند. آقای تاجزاده عزیز بهترین راه تغییر مسالمت آمیز همراهی شما اصلاح طلبان و اعتدالگرایان با خواست اکثریت ملت یعنی انجام رفراندم برای تغییر مسالمت آمیز نظام حاکم با نظارت بین المللی. اگر شما پیرو خط امامتان هستید ایشان هم این حق را برای چند نسل بعد برسمیت میشناسد .
هوشیاری و خودآگاهی اجتماعی
اگر هوشیاری و خودآگاهی اجتماعی به شکل ویژگی عمومی یک ملت و نه فقط در حد یک فرد درآید، آنگاه جامعه به یک ابزار دفاعی قدرتمند علیه شیادی عناصر و عوامل عوام فریب و بر ضد فردسالاری استبدادی مسلح خواهد بود. برای ایجاد تغییر و تحول، یک فرد، هرچه بیشتر به کار و کوشش و تلاش بپردازد، به همان میزان نیازش به معجزه کمتر میشود و هرچه کمتر به معجزه نیاز داشته باشد، کمتر به انتظار آن مینشیند. تنها کسانی به سحر و معجزه روی می آورند که منتظر وقوع آن هستند. مانس اشپربر
یاری و آگاهی
مراحل یک انقلاب برای ایجاد رزیم سکولار دموکراسی مخصوص ایران: 1- اعترضات عمومی، به هر شکل که می توان از نافرمانی مدنی تا تظاهرات 2- از کار انداختن موتور اقتصاد تغذیه ماشین دیکتاتوری، از اعتصاب تا تحریم داخلی و خارجی 3-فاز نهایی، قیام سخت، تسخیر مراکز حکومتی توسط نیورهای مردمی سوال همیشگی، توسط کی . چه کسانی؟ توسط توده مردم سوال همیشگی، حزب و نیروی منسجم و سازمان؟ این سازمان در طول مبارزه ایحاد می شود، در این عصر سرکوب هر گونه سازمان متشکل غیر ممکن است، مگر دخالت یک قدرت برتر خارجی و یا سازمان رهبری کنندهف که ایران فاقد است و نخواهد توانست، ریسک و دیگر هیچ، سازمان های غیر متشکل، در نهایت شاید مثل کنفرانس بن ، چرا که هر نوع سازمان نیروی های دیکتاتوری با تروریسم یا اغوا در هم می شکند، خیانت مستمر و سالوسان اجازه سازمان نمی دهند.
علی اکبر
ببینم مگه شما از مریخ اومدین این حرفارا می زنید نه تاج زاده ونه مخملباف عزیزش که با اون فیلم سراپا دروغش ونه اینایی که اینجا نظر گذاشتن هیچکدوم اعتقادی به اسلام وراه امام خمینی ندارید اگر مردم این را از اصلاح طلبان بفهمن اونوقت معلوم میشه که مردم با شما چجور رفتار می کنند اخیرا آقای تاج زاده اعلام کرده اعتقادی به جمهوری اسلامی با این ساختار نداره واین بسیار مبارکه چون خیلی ها باور نمی کرند اینیایی که می گفتند ما خط امامیم اینقدر نفاق داشته باشند دروغ گفتید که انقلابی هستید حالاشم دروغ میگید دلتان برا ایران ورموکراسی می سوزه فردا را ببینید که آواره دوره گرد کاسه لیس بیگانه گان خواهید شد