● دیدگاه
انتقاد از روشنفکران با نظر به خیزش دیماه
جویا آروین − روشنفکران چندان ارتباطی با مردمان کوچه و خیابان ندارند، نه از آنان چندان خبری دارند و نه بر آنان چندان تأثیری دارند.
روشنفکران چندان ارتباطی با مردمان کوچه و خیابان ندارند، نه از آنان چندان خبری دارند و نه بر آنان چندان تأثیری دارند. زینرو عجیب نیست اگر روشنفکران نتوانند پیشبینی کنند که این مردمان کوچه و خیابان چه خواهند کرد. خیزش دیماه «خیزشِ مردمان کوچه و خیابان» بود.
دربارهی خیزش دیماه بسیاری از تحلیلگران به بیهدفی و بیرهبریِ آن اشاره کردهاند. برای همین، بسیاری نیز خواستهاند هدفها را مشخص کنند و تعیین کنند که دقیقاً چهها میخواهیم و چهها نمیخواهیم. بسیاری هشدارآمیزانه پرسیدهاند که ما توافقی برای پایان کار نداریم و نمیدانیم که اگر این نظام سیاسی نباشد چه قرار است به جای آن باشد. برخی نیز سرچشمهی خیزش دیماه را در روابط قدرت در میان دو جناح حاکم دیدهاند و زینرو اصالت و خودآیینیِ آن را به پرسش گرفتهاند. این درنگریستنها معمولاً بر زمینهی مقایسهای میان خیزش دیماه و جنبش سبز انجام میشود. در جنبش سبز جایگاه رهبریِ جنبش بسیار روشن بود و آن جنبش بر پایهی هدفی مشخص دربارهی انتخابات پا گرفته بود.
همچنین، بسیاری از تحلیلگران هشدار دادند که ممکن است این خیزش به خشونت کشیده شود و سوریهای شدن یا لیبیایی شدنِ ایران را در پی آورد. چنین هشدارهایی را در جنبش سبز نمیشنیدیم چراکه آن جنبش پیش از بهار عربی پا گرفت و در آن زمان ما هنوز ندیده بودیم ویرانیها و نابسامانیهایی را که اکنون در منطقه میبینیم. به نظر میرسد رخدادهای منطقهای روشنفکران ما را تا حد زیادی محتاط کرده است.
آنچه چنین تحلیلهایی همه هریک به شکلی به ما القا میکنند این است که خیزش دیماه کنشی آگاهانه نبود. این تحلیل هم باز در مقایسه با جنبش سبز انجام میشود. بسیاری از تحلیلگران بر این نکته انگشت میگذارند که اگر چنین خیزشی بر پایهی آگاهی به ستم و فساد بود میبایست در دورهی دوم ریاستجمهوریِ احمدینژاد شکل میگرفت. اما خیزش دیماه خود نشانگریهای ارزشمندی دربارهی آگاهی و کنش دارد، نشانگریهایی که چنان تحلیلهایی هیچیک قادر نیستند به ما نشان دهند. بهطور مشخص، چنین تحلیلهایی قادر نیستند نشانگریهای خیزش دیماه دربارهی هدف، رهبری، خشونت، و روابط قدرت را به ما نشان دهند و به ما بگویند که این خیزش دربارهی خواستههای عمومی و برداشت مردمان کوچه و خیابان از وضعیت خود به ما چه میگوید.
در نگاهی کلی، آنچه خیزش دیماه به ما میگوید این است که روشنفکران ایرانی از آنچه در میان مردم کوچه و خیابان میگذرد بیخبر اَند؛ گویی روشنفکران ایرانی، گرفتار در لاک روشنفکرانهی خود، راهی به زیستجهان مردمان کوچه و خیابان ندارند؛ روشنفکران درک درستی از خواستهها و ذهنیتهای مردمان کوچه و خیابان نداشتهاند، نه آن زمان که بر طبلهایی میکوبیدند که به انقلاب اسلامی انجامید و نه اکنون که گویا بر طبقِ تازهترین معیارهای حقوق بشری و دمکراسیخواهی سخن میگویند. در ادامه میکوشم این مدعی را نشان دهم.
اما نخست باید این نکته را درنگریست که آگاهی نه همیشه بلکه فقط در بزنگاههای خاصی به کنش میانجامد. مجموعهی آنچه در چند سال اخیر روی داد آگاهیِ مردم را به کنش برانگیخت. این رویدادها در زمانهایی آگاهیِ شهروند ایرانی را به اوج رساند. برای مثال، رخداد زمینلرزههایی که نه فقط لرزههایی در زمین بلکه همچنین لرزهایی در آگاهیِ انسان ایرانی بود که وضعیت بیپناه و لرزانش را به او یادآوری کرد، بیشک در به خیزش درآوردن ایرانیان بیتأثیر نبوده است؛ و پس از آن انتشار بودجهی سال آینده نیز در برآشوباندنِ ایرانیان بیتأثیر نبود، بودجهبندییی که نهتنها هیچ نسبتی با وضعیت انسان ایرانی ندارد بلکه طنزی ست که فساد نظام حاکم را نشان میدهد؛ رهبری که از کوخنشیان میگفت اکنون گورش سالانه بیش از هفتاد و یک میلیارد برای ایرانیان هزینه دارد، و دین که قرار بود عدالت را به همراه بیاورد اکنون اسباب امتیازبری شده است؛ مسجدها هرچه آبادتر میشوند درحالی که خانههای مردمان هرچه ویرانتر. آگاهی به درماندگیِ اصلاحطلبان در چارهجویی گرفتاریها و فسادهای خودشان یکی دیگر از عاملهایی بود که به خیزش دیماه انجامید. میشود گفت دولت دوم حسن روحانی آخرین توانشها و پتانسیلهای اصلاحطلبی را در خود داشت که از آن بهرهبرداری نشد.
شعارهایی سلطنتطلبانه در خیزش دیماه بسیاری از تحلیلگران را به شگفتی وا داشت. اما این شگفتی فقط از ناآگاهیِ روشنفکران نسبت به آنچه در میان مردم میگذرد سرچشمه میگیرد. در میان مردمان کوچه و بازار ستایش از حکومت پهلوی کم شنیده نمیشود. پس چرا باید شگفتزده شویم وقتی این گفتهها به شکل شعارهایی همگانی میشوند. در میان مردمان کوچه و خیابان آنان که زمان پهلوی را درک کردهاند مقایسههایی با اکنون انجام میدهند، و برای آنان البته جایگزینهایی چون دمکراسیهای موفق در دنیا مطرح نیست. در میان نسل جدید هم که پس از انقلاب به دنیا آمدهاند بسیار شنیده میشود که از حکومت پهلوی به ستایش یاد میکنند. این واقعیتها به ما چه میگوید؟
در یک تقسیمبندیِ کلی ایرانیان را میتوان به سه گروه تقسیم کرد: یکی گروه کوچکی بهنام روشنفکران که میکوشند خود را در ساحت اندیشه و عمل با تازهترین استانداردهای جهانی منطبق کنند؛ در گروه دوم که از گروه اول بزرگتر است ولی باز بخش کوچکی از ایرانیان را شکل میدهد کسانی جای دارند که به نحوی از انحا—ایدئولوژیک یا اقتصادی یا هردو—با حاکمیت کنونی پیوند خوردهاند؛ و گروه سوم که اکثریت جمعیت کشور را تشکیل میدهند کسانی هستند که من آنان را «مردمان کوچه و خیابان» مینامم و کسانی هستند که هم در نظام پهلوی محرومترینها بودهاند و هم در نظام اسلامی محرومترینها هستند. واقعیت این است که ستایش از نظام پهلوی از زبان این گروه سوم بسیار شنیده میشود.
روانشناسی و جامعهشناسیِ مردمان کوچه و خیابان بسیار آموزنده است. اینکه این مردمان جهان پیرامونشان را چگونه میبینند، آگاهیشان چگونه است، و کی و چگونه دست به کنش میزنند، پرسشهایی بسیار جدی هستند. با نگاهی به رخداد انقلاب اسلامی خواهیم دید که گویا مردمان کوچه و خیابان چندان نقشی در آن انقلاب نداشتهاند. انقلاب اسلامی از یک همدستیِ ناگفته میان روشنفکران—از گروههای گوناگون—و روابط قدرت در جهان شکل گرفت. آیا روشنفکران از روابط قدرت در جهان فریب خوردند یا از ایدهآلخواهیِ خودشان؟ پاسخ به این پرسش هرچه باشد، با نگاهی به بازپس چنین به نظر میرسد که روشنفکران در آنچه به انقلاب اسلامی انجامید معمولاً سنگ مردمی را به سینه میزدند که خود غایب بودند.
گویا مردمان کوچه و خیابان به نوعی واقعبینی مجهز هستند که آنان را بر روشنفکران برتری میبخشد. مردمان کوچه و خیابان همان کسانی هستند که از فسادهای نظام پهلوی بیشترین آسیب را میدیدند. اما آنان، پشت در پشت آزموده در کارگاه زندگی، به این واقعبینی رسیده بودند که ممکن است اوضاع بهمراتب بدتر از چیزی که هست بشود. آنان نیز فسادهای دربار و تباهیهای شاهنشاهی را میدیدند، اما آگاهیِ تاریخیِ آنان نسل به نسل از راه رنج و مشقت، و نه از راه ایدئولوژی و مکتب، به آنان رسیده بود؛ آنان فریب ایدئولوژیها را نخوردند.
آن روشنفکران که برانگیخته از ایدهها و ایدئولوژیها دست به عمل زدند چه سرنوشتی یافتند؛ برخی قربانی شدند و برخی هم چندی با حکومت اسلامی همنوا شدند و سپس طرد. و البته کمابیش همه از کرده پشیمان هستند. یک نکتهی نغز این است که بسیاری از روشنفکران به همان غربی کوچیدند که مبارزاتشان در تقابل با آن پا گرفته بود. اما مردمان کوچه و خیابان اکنون هم کمابیش همانی هستند که در آن زمان بودند. یک ویژگی که مردمان کوچه و خیابان را از روشنفکران متمایز میکند این است که آنان جایی برای رفتن نمیشناسند. برخلاف روشنفکران که غالباً سر در سودای رفتن دارند، مردمان کوچه و خیابان کسانی هستند که میدانند اینجا جایی ست که باید بمانند؛ آنان برای ماندن اینجا هستند. مردمان کوچه و خیابان با «منطقِ ماندن» میاندیشند و همین منطق کنشگری آنان را تعین میبخشد. مردمان کوچه و خیابان با سنجههای روشنفکرانه عمل نمیکنند بلکه بر اساس واقعبینیِ خاص خودشان دست به عمل میزنند. این البته لزوماً خبر بدی نیست چراکه شاید همین مردمان در خیزشهای آینده تغییرهایی را رقم بزنند که روشنفکران و اصلاحطلبان هیچ موفقیتی در انجامش نداشتهاند.
پس واقعیتها، چنانکه بر مردمان کوچه و خیابان نمودار میشوند، بر روشنفکران پوشیده هستند. این یعنی روشنفکران چندان ارتباطی با مردمان کوچه و خیابان ندارند، نه از آنان چندان خبری دارند و و نه بر آنان چندان تأثیری دارند. زینرو عجیب نیست اگر روشنفکران نتوانند پیشبینی کنند که این مردمان کوچه و خیابان چه خواهند کرد. خیزش دیماه «خیزشِ مردمان کوچه و خیابان» بود.
نظرها
دیدگاه
درست
ایرانی
با درود در این تحلیل به خیلی از چیزها اشاره شد اما نکته بسیار مهم که از قلم افتاد مامور بودن عدهای برای از افراد است که در قبال دریافت پول خود را فروخته اند چه در ۵۷ وچه در۹۶ وبرعکس واقیعت وخواست مردم کوچه و بازار صحبت میکنند .
saeed
و از همه مهمتر این که نمیبینند نتیجه ی همه اینها یک رئیس جمهور پوپولیست خواهد بود. همین مردم با وعدهی یارانه ۲۰۰ هزار تومانی حماسه ۳۰ میلیونی خلق خواهند کرد.
حیدر
انتقاد از روشنفکران کاری ساده است انگار که این قشر و گروه آزاد و فراغ خاطر مشغول خود است و از پیرامون خود بی خبر. بهرحال این گروه نیز به سهم خود تاوان زیادی را بر بار کشیده است، نگاهی کوتاه به به زندانها نشان میدهند که چه کسانی بیش از همه درگیر بوده اند. از سوی دیگر تقسیم ایرانیان به سه قشر روشنفکر و حکومتی و مردم معلوم نیست بر چه پایه ای صورت میگیرد. و نکته آخر اینکه اتفاقا شاید خیلی هم نیک باشد اینکه روشنفکران دنبالروی توده در خیابان نباشند، چرا که هزینه این اشتباه را با اندازه کافی داده اند
کوین
از همان ابتدای وقایع ۵۷ ، وقتی حتی نظامِ قبلی ساقط نشده بود ، عناصر حکومت فعلی کاملا هدفمند و سازمان یافته اقدام کردند به قلع و قمع تمامی جریان های اجتماعی و احزاب سیاسی و چهره هایی که سابقهء مبارزاتی داشتند . با استقرار دیکتاتوریِ مذ هبی این روال به شکلی وسیع تر و سهمگین تر ادامه یافت . هدفِ جنایتکاران نابودیِ کامل تمامی نهادهای مدنی و افراد سیاسی و حتی عادی بود که تن به سرسپردگی و وابستگیِ حکومت نمی دادند. انجمن های صنفی کارگری ، دانش آموزی ، حتی جلسات قرآنی و هیات های مذهبی نیز مستثنی نبودند . همه و همه یا باید بیعت می کردند با نظامِ پلید و یا حداقل سکوت کرده و سر جایشان می نشستند. اینک این سوالِ بسیار مهم مطرح می شود که آن روشنفکر ، آن دگراندیش، آن فعالِ اجتماعی چگونه می تواند با مردم ارتباط داشته باشد ؟ حتی در حد یک گفتگوی ساده. آیا حزبی هست ؟ انجمن یا محفلی باقی مانده؟ نشریه ای بدون سانسور منتشر می شود ؟ خلاصه آنکه شدتِ خفقان و سرکوب و دستگیری و زندان و اعدام و ... کوچکترین روزنه ای برای " روشنفکر" باقی نگذاشته است تا ایشان -صرفنظر از نوع نگرش یا صحتِ آرا- اصلا بتواند نفس بکشد ؛ چه رسد به ارتباط با توده های مردم و ارائهء راهکار و رهنمود .
saeed
پشت دولت را بگیرید و الا همین یک مقدار اندک دموکراسی هم نابود خواهد شد. انتخاب رئیس جمهور پوپولیست ایران رو سوریهای که نه، ترکیهای خواهد کرد. مردم ترکیه بدست خودشون دمکراسیشون را نابود کردند. همین الان یاران احمدی نٰژاد درخواست راهپیمایی دادند! توجه روشنفکران ایران رو به این مقاله جدید نیویورک تایمز جلب میکنم. عنوانش هست: Is There Something Wrong with Democracy New York Times JAN. 24, 2018
ایرانی
در ایران دیگر یاوه گویی جواب نمی دهد هر کس به عنوان روشن فکر یا هر عنوان دیگر می خواهد صحبت کند باید کارنامه خود را روکند که کی بوده وتا الان چه کرده ایا مزدور بوده یا فقط برای مردم حرف زده ملت ایران خیلی بیشتر از اون چه که روشن فکر نما های امروز می فهمند درک دارن وخوب می دانند هر کسی چه کاره است.
Nima Azadi
شورش ها، انقلابها و جنبشها در ایران از الگوی ویژهای پیروی میکند که این الگو مورد توجه تحلیل گران ما قرار نگرفته است. هر حرکت اعتراضی که در ایران رخ میدهد آنان از زوایای گوناگون به تحلیل آن مینشنینند که با واقعیت رخدادها آن چنان ارتباطی ندارد و اغلب این تحلیلها مانند نوشته ی حاضر به تصفیه حسابهای سیاسی هم تبدیل میشود. مطالبات انباشته ی گوناگون مردم و وجود حکومتهای سرکوبگر، شرایطی در جامعه ایجاد کرده است که مردم معترض هر گاه احساس کنند حکومت دچار ضعف شده و یا در جریان تغییر برخی از سیاستهای خود است به اعتراض انفجاری دست میزنند که با امتیاز گیری یا سرکوب و یا ترکیبی از هر دو، حرکت اعتراضی به سکون کشیده میشود و مردم معترض با بازگشتن به زندگی روزمرّه، درکمین حرکت انفجاری دیگر مینشینند. چرخه ی آشوب-استبداد هم بر پایه ی همین الگو شکل گرفته است. اگر این الگو و چرخه ی شکل گرفته بر پایه ی آن، که از پیش از صدر مشروطیت تا کنون بر حرکتهای اعتراضی ایران حاکم است ریشه یابی نشود ما هم چنان با تحلیلهایی از این گونه روبرو خواهیم بود که نه تنها به شناخت حرکتهای اعتراضی نخواهیم رسید بلکه همان گونه که میبینیم با بحثهای فرسایشی همیشگی هم روبرو میشویم.
bijan
دیدگاهی بسیار سطحی و نادرست ! روشنفکران که یک سازمان متشکل و یک جور نیست ! . گرچه متفرق اند ولی خیلی هم از حال و روز مردم آگاهند . انسداد و محدودیت رابطه و پیوند شان با مردم در این فضای خفقان طبیعی است . روشنفکر که مداح وروضه خوان نیست که در تکیه ها و امام زاده هاو... حضور پیدا کند تا با مردم رابطه برقرار کند . سالهاست روشنفکران از هر سو مورد انتقاد اند و همه کاسه کوزه ها را سر این ها میشکنند ! بی اعتبار کردن جریان روشنفکری و نخبه ها هیچ سودی برای جامعه ندارد و پدیده خطرناکی است .
مرادی
مردم کوچه و خیابان هم دو دسته هستند...یک عده آنهایی که به خدا و پیامبر فحش میدهند...یک عده (بیشتر) هم با درون عضب ناک یا شک و تردید تحمل میکنند...بنظر میرسد در تحولات اخیر بیشتر از گروه اول بوده اند... روشنفکر باید تکلیف خود را با خدا و پیامبر روشن کند تا بتواند برای مردم کوچه و خیابان پیامی داشته باشد...
فرزان
روشنفکران هم از نظر جغرافیایی با مردمان کوچه و خیابان جدا هستند هم از جهت نظری.
کریم
روشنفکر چه کسانی هستند؟ آنان که در بهترین کشورهای دنیا روزگار میگذرانند و برای مردمان جهان سوم سخن میگویند؟
کوین
نکتهء بارزی در دیدگاه دوستان وجود دارد که : مخالف و روشنفکر را مترادف می دانند. هرکه با نظام مخالف است که الزاما نباید روشنفکر تلقی شود و نیز هر روشنفکری نیز الزاما جامهء اپوزیسیون بر تن ندارد .