گفتوگو با مهرداد درویشپور: خشونت یک پدیده مردانه است
«مردم عملا با بیتفاوتی به تماشای اعمال خشونت در خیابان میایستند و مداخله نمیکنند. یعنی خشونت به هنجار بدل گشته است. اما این وضعیت در خانواده شدیدتر است، چون در این حوزه بیتفاوتی مردم بمراتب بیشتر است.»
سارا شاد – با وجود سالها الگوسازی و تلاش برای رفع خشونت علیه زنان در جهان، هنوز الگوهای متعارف مردانگی و زنانگی تغییر نکرده و برابری جنسیتی به سمتی پیش نرفته است که اعمال خشونت علیه زنان به کمترین میزان برسد. حتی آمار رسمی در جامعهای همچون سوئد که از یکی از بهترین قوانین برای حمایت از حقوق زنان برخوردار است از خشونت علیه ۲۰ هزار زن سوئدی در سال خبر میدهند؛ هرچند که تلاشهای زیادی در راه کاهش و رفع این خشونت علیه زنان در بسیاری از کشورهای جهان آغاز شده است.
با این همه در برخی کشورها از جمله ایران هنوز آگاهی نسبی نسبت به خشونت افزایش نیافته تا جایی که بسیاری از زنان ایرانی بر اساس الگوهای رایج عرفی، فرهنگی و مذهبی به پذیرش خشونت اعمال شده توسط همسر و دیگر اعضای خانواده تن میدهند و در موارد زیادی رفتارهای مذکور را خشونت تلقی نمیکنند، این در حالی است که با وجود ایدئولوژی و سیاست زن ستیزانه نوعی مقاومت زنانه در حوزههای هنر، دانش، اشتغال و… در زنان ایرانی پدیدار شده است. با تمام اینها به گفته مهرداد درویشپور، جامعهشناس ایرانی مقیم سوئد و استاد دانشگاه، جامعه ایرانی هنوز به سمت برابری جنسیتی و اجتماعی پیش نرفته تا در نتیجه آن از خشونت علیه زنان کاسته شود. او در گفتوگو با رادیو زمانه میگوید که الگوهای رایج مردانگی و زنانگی حتی در جامعه غرب تغییر نکرده بلکه در بهترین حالت، این الگوها به چالش کشیده شدهاند و از این رو خشونت هنوز به طور عمده یک پدیده مردانه به شمار میرود.
در سال ۱۳۸۴، سازمان بهزیستی تحقیقی انجام داد که بر اساس آن مشخص شد نزدیک به ۶۰ درصد زنان ایرانی دست کم یکبار در زندگی مورد خشونت خانگی قرار میگیرند. البته این آمار رسمی بود و تاکید شد که در بسیاری از موارد دیگر خشونت ممکن است به نهادهای رسمی گزارش نشده باشد. از دیدگاه شما به عنوان یک جامعهشناس با توجه به تغییر شرایط سیاسی و اجتماعی و اقتصادی جامعه ایران این آمار تا چه حد در سالهای اخیر افزایش یافته است؟
مهرداد درویشپور– آمار خشونت ارائه شده ممکن است به نظر برخی اغراق آمیز باشد اما نیازی ندارد که چنین باشد. حتی در برخی کشورهای پیشرفته مثل سوئد گفته میشود که از هر سه زن سوئدی یک نفر دست کم یکبار در زندگی مورد خشونت قرار گرفته است. البته این آمار متفاوت است. یک پروفسور جرمشناس سوئدی ارزیابی کرده است که آمار خشونت علیه زنان در سوئد میتواند تا سیصد هزار در سال برآورد شود.
با این همه آمار رسمی از ۲۰ هزار مورد گزارش شده خشونت علیه زنان در سال حکایت دارد. اما واقعیت این است که این آمار به زنانی مربوط است که از خشونتی که متوجه آنها شده شکایت میکنند. در حالی که بسیاری از زنان از این مساله شکایت نمیکنند یا شکایت خود را پس میگیرند. حتی بسیاری از آنها ممکن است چندین بار مورد خشونت قرار بگیرند تا بالاخره شکایت کنند. بنابراین وقتی در جامعه سوئد که زنان از موقعیت بسیار بهتر ی برخوردارند چنین آماری وجود دارد، آمار ارائه شده در ایران نمیتواند اغراقآمیز باشد. به ویژه آنکه در ایران هیچ ممنوعیت قانونی برای جلوگیری از بروز خشونت علیه زنان وجود ندارد. این را هم در نظر داشته باشید که آماری که شما به آن اشاره کردید در سال ۱۳۸۴ به دست آمده. یعنی در دورانی که جامعه در مقایسه با امروز از گشایش فضای سیاسی و اجتماعی نسبی برخوردار بوده است. امروز جامعه ایران به مراتب ناهنجارتر، پرخاشگرتر و افسردهتر شده و امید به بهبود و پیشرفت در آن کاهش پیدا کرده است.
مردم عملا با بیتفاوتی به تماشای اعمال خشونت در خیابان میایستند و مداخله نمیکنند. یعنی خشونت به هنجار بدل گشته است. اما این وضعیت در خانواده شدیدتر است، چون در این حوزه بیتفاوتی مردم بمراتب بیشتر است.
فساد، اعتیاد، بزهکاری و از هم پاشیدگی دراماتیک زندگیهای خانوادگی رشد روزافزون داشته؛ همچنین اخلاق در جامعه تضعیف شده است. برای مثال ما در این دوران بارها شاهد خشونتهای خیابانی و تجاوزهای دسته جمعی به زنان بودهایم. پس بسیار عجیب خواهد بود که در چنین شرایطی آمار خشونت علیه زنان در خانواده افزایش پیدا نکرده باشد. البته من آمار دقیقی ندارم اما تاکید میکنم که با توجه به سمت گیری جامعه ایران به سمت خشنتر شدن و ناهنجارتر شدن، احتمالا خشونت در خانواده و علیه زنان نیز بسیار بالاتر از سالهای گذشته است.
فقط آمار خشونت در خانواده بالا رفته است؟
خیر؛ در جامعه هم همین وضعیت وجود دارد. مردم عملا با بیتفاوتی به تماشای اعمال خشونت در خیابان میایستند و مداخله نمیکنند. یعنی خشونت به هنجار بدل گشته است. اما این وضعیت در خانواده شدیدتر است، چون در این حوزه بیتفاوتی مردم بمراتب بیشتر است.
آقای درویشپور؛ شما در ابتدای گفتوگو به جامعه سوئد و خشونت علیه زنان در آن اشاره کردید. اما به طور حتم مصداقهای خشونت علیه زنان در سوئد و ایران یکی نیست. همینطور سطح آگاهی زنان نسبت به این مساله هم در دو جامعه متفاوت است. با این همه به نظر میرسد با افزایش سطح آگاهی زنان در جامعه ایران و حرکت به سمت برابریهای جنسیتی بین زن و مرد این امکان فراهم شده تا زنان از برخی از خشونتهایی که علیه آنها صورت میگیرد دست کم آگاه باشند حتی اگر نتوانند به مقابله با آن بپردازند. بنابراین شاید بتوانیم بگوییم که شرایط برای کاهش خشونت علیه زنان در مواردی در جامعه ایران فراهم شده. شما چطور فکر میکنید؟
واقعیت این است که خشونت در میان بسیاری از زنان ایران از پذیرش بیشتری برخوردار است. به این معنی که در بسیاری از موارد زنان مورد خشونت قرار میگیرند اما آن را خشونت نمیدانند. مثلا آن را از کوره در رفتن مرد یا عصبانیت لحظهای تلقی میکنند. این یعنی سطح آگاهیشان از اعمال خشونت پایین است.
اما درباره مورد دومی که گفتید من بر این باور نیستم که جامعه ایران به سمت برابری پیش میرود. هنوز تمام شکلهای زنستیزی آن هم به گونهای خشن بر نظام و قوانین و فرهنگ جامعه حاکم هستند و این تصور که جامعه به سمت برابری پیش میرود یک خیال است. البته شاید منظور شما این است که به رغم قوانین زنستیزانه و ایدئولوژی زنستیز حاکم که سعی میکند به جدایی جنسیتی در مدرسه و دانشگاه هم بپردازد زنان به عنوان یک فعال اجتماعی موقعیت بهتری نسبت به سابق پیدا کردهاند. از تحصیلات بالاتری برخوردارند و حتی در برابر حجاب اجباری مقاومت میکنند. این بحث درست است اما نمیتواند به معنای برابری زن و مرد باشد. هرچند که با وجود این ایدئولوژی و سیاست زن ستیزانه نوعی مقاومت زنانه در حوزههای هنر، دانش، اشتغال و… در زنان میبینیم.
اعمال خشونت علیه زنان در ایران را تا چه میزان به مذهب و عرف وابسته میدانید؟
مذهب و عرف میتواند به خشونت مشروعیت ببخشد. در واقع میتوان از چند شکل خشونت سخن گفت که قوانین، مذهب و عرف نیز آن را متعارف میسازند.
خشونت به طور عمده پدیدهای مردانه است؛ چه به دلیل نابرابرهای قدرت بین زن و مرد و چه گره خوردن تصویر قدرت مردانه با خشونت. شما به ندرت میبینید که سلطهگری، جنگ جویی، پرخاشگری و ویرانگری بخشی از الگوهای زنانه باشد اما خشن و مقتدر بودن بخشی از الگوهای متعارف “مردانگی” به شمار میرود
یک: خشونت فیزیکی دو: خشونت روانی که از طریق فحاشی، تهدید و مکانیزمهایی صورت میگیرد که تلاش میکنند اعتماد به نفس زن را درهم بشکنند و او را هیچ بینگارند. سه: خشونت جنسی که میتواند شامل تجاوز و آزار جنسی به صورت آشکار یا پنهان از جمله در روابط زناشویی باشد. وقتی مردی زوج زن خود را به عمل جنسی وادار کند این نوعی خشونت محسوب میشود.
قوانینی موجود ایران چه تاثیری در گسترش یا کاهش خشونت علیه زنان دارد؟
در واقع قوانین ایران به نوعی به خشونت علیه زنان مشروعیت میبخشند و حتی از اعمال خشونت علیه زنان به عنوان روشی برای تادیب نام برده میشود. برای نمونه زنی که از رابطه جنسی سرباز زند با خشونت مردانه روبرو میشود و ممکن به خشونت از نوع چهارم یعنی خشونت اقتصادی هم دچار شود. یعنی مرد به او نفقه ندهد یا از اعمال فشار اقتصادی علیه او استفاده کند. البته خشونت اقتصادی در شکل کنترل درآمد زن، خسارت مادی زدن و شکستن وسایل هنگام دعوا یا استفاده از برتری اقتصادی برای به تمکین واداشتن زن برای فرمانبرداری نیز وجود دارد.
شما به این مساله پرداختید که بسیاری از زنان به شکایت علیه خشونت دست نمیزنند.این مسئله را چطور ارزیابی میکنید؟
واکنش جدی در برابر خشونت فقط این نیست که خود زن به دادگاه شکایت کند. بلکه باید نفس خشونت در جامعه به عنوان یک جرم عمومی شناخته شده و مورد پیگیری قرار بگیرد. برای نمونه در سوئد این گونه است و لازم نیست خود زن از اعمال خشونت شکایت کند، کافی است یک عابر و یا یک شاهد آن را گزارش کند.
در واقع در سوئد به شاکی خصوصی نیاز نیست تا در پی آن به خشونت رسیدگی شود. اما در ایران چنین نیست. وانگهی به دلیل نابرابریهای گسترده اقتصادی و موارد دیگر من مطمئن نیستم که زنان حتی از آگاهی کافی نسبت به خشونت برخوردار باشند. ممکن است بسیاری از آنها تهدید، تحقیر و منزوی کردن را مصداق خشونت ندانند. البته یک فاکتور دیگر هم وجود دارد کهگاه اعمال خشونت را افزایش میدهد و آن عشق است. گاهی زنان به دلیل عشقی که به یک مرد دارند یا به دلیل عشق یک مرد به خودشان حاضر نیستند از اعمال خشونت شکایت کنند. به این ترتیب به نام عشق که پاکترین حس در روابط انسانی است بیرحمانهترین واکنشها نادیده گرفته میشوند. وقتی چنین اتفاقی میافتد عشق هم به ابزاری برای توجیه خشونت تبدیل میشود.
ما بیشتر درباره خشونت مردان علیه زنان حرف میزنیم. آیا خشونت زنان علیه زنان هم در جامعه ایران به همین اندازه قابل بررسی است؟
ما شاهد خشونت زنان علیه زنان و حتی خشونت زنان علیه مردان نیز هستیم. شوهرکشیها نمونهای از این خشونت هستند. اما تحقیقات در جهان نشان میدهد که خشونت به طور عمده پدیدهای مردانه است؛ چه به دلیل نابرابرهای قدرت بین زن و مرد و چه گره خوردن تصویر قدرت مردانه با خشونت. شما به ندرت میبینید که سلطهگری، جنگ جویی، پرخاشگری و ویرانگری بخشی از الگوهای زنانه باشد اما خشن و مقتدر بودن بخشی از الگوهای متعارف “مردانگی” به شمار میرود.
اما به نظر میرسد این الگوها در غرب در حال دگرگونی است. حتی تلاش میشود بحثهای فراجنسیتی جایگزین مساله زنانگی و مردانگی شوند.
بله اما این مساله همچنان بخشی از الگوهای رایج است. البته کمی تضعیف شده و الگوهای جایگزینی ضد اقتدارگرایانه در حال شکل گرفتن هستند که مردانگی را بر اساس رابطه دوستانه، محترمانه و نزدیک به همسر و فرزند تعریف کنند. اما حتی هنوز در اکثر فیلمهای غربی این الگو رایج است که مرد قوی مظهر قدرت است و به کمک یک زن زیبا و جذاب میرود تا او را از شر دشمن که او هم مرد دیگری است نجات بدهد و با هم بستری فیلم پایانی خوش مییابد. این تصور کلاسیک با نوعی قیمومت مردانه همراه است. یعنی آنکه زنان بدون مردان قادر به رهایی از بند نیستند. به همین دلیل من بر این باور نیستم که الگوهای رایج حتی در جامعه غرب تغییر کرده بلکه فکر میکنم در بهترین حالت تنها این الگوها به چالش کشیده شدهاند.
نظرها
کاربر مهمان فرهاد - فریاد
متاسفانه گفتگو بسیار ضعیف است . چگونه خشونت علیه زنان بوجود آمده و چگونه این خشونت از بین می رود ؟ متاسفانه مبارزات زنان ایران برای احقاق حقوق اجتماعی شان در سالهای اخیر از سوی خیرخواهان و بیشتر کسانی که اشک تمساح می ریزند آنرا به انحراف می کشانند و از یک موضوع احتماعی تاریخی آنرا تبدیل به مقابله ی وحشیانه ی زن و مرد تقلیل می دهند و متوجه نیستند که خشونت حتی اگر مردانه هم باشد این شرایط تاریخی اجتماعی سیاسی اقتصادی فرهنگی و .... که انرا بوجود آورده و تنها در حل این معضلات است که بشریت می تواند از شر آن خلاص شود تقلیل آن تنها به ارتباطات مستقیم و غیر مستقیم مردان و تشدید دشمنی بین زن و مرد نه تنها معضلات را به سمت حل نهایی آن نخواهد برد بلکه این بی بصیرتی معضلات بیشتری هم به بار خواهد آورد . و نه تنها موضوع را پیچیده تر می کند بلکه همانطور که شاهد آن هستیم مشکل زنان مانند هر موضوع اجتماعی دیگر ایران از محتوای واقعی آن تهی شده و مانند مبارزان اپوزسیون ایران تبدیل به کارکاتوری از مبارزات در خواهند آمد و آنچنان از محتوای واقعی آن تهی می شوند که معضل را تبدیل به کمدی می نماید . اما پاسخ به سئوال مطروحه اینگونه است خشونت در زمانی به انسان تحمیل می گردد که انسان مجبور می شود که برای بقایش به تجدید تولید مایحتاجی بپردازد که تا آن زمان طبیعت بدون هیچ مانعی بصورت طبیعی برایش آماده کرده بود و آن قدرت بدنی مردانه است که در جنگ با طبیعت انسان را قادر می سازد تا با دست خالی اولین تلاشهایش را برای غلبه و پیروزی بکار آید انسان اولیه همانطور که از ناخنها و سنگهای تیز برای پیروزی در این جنگ بکار می برد مجبور شد هم خود و هم روابطش را نیز تغییر دهد مرد که به سختی نان خود را بدست می آورد تنها برای بقای نسلش نیز مجبور بود نه تنها از زن ها بلکه بچه ها را نیز تغذیه نماید مرد تولید کننده ی غذا و زن تولید کننده ی بچه که شاید بتوان گفت که اینجا ما با اولین اشکال تقسیم اجتماعی کار و همچنین آفرینش خود کار روبرو می شویم که در مراحل بعدی اولین اشکال خانواده نبز ظهور می کند . و اگر تحلیلگران ما کمی تیز هوشی به خرج دهند در زبان انگلیسی فارسی هندی و یا زبانهای مختلف سرخ پوستی هم ما شاهد هستیم که مثلا در زبان فارسی لایه های ارتباطات خانوادگی بسیار گسترده و برای هر رابطه ای هم تعریف مشخصی هست در حالی که در زبان انگلیسی تفاوتی بین عمو و دائی و یا خاله و عمه وجود ندارد . این نشان میدهد که در جامعه ی ایرانی شکل خانواده بسیار زودتر از یک جامعه ی سرخ پوستی پدید آمده و گذار از این دوران هم طولانی تر از دورانی بوده است که جامعه ی سرح پوستی به دوران مدرن وارد گردیده است از اینرو ما حتی در زبان هم می توانیم رد پای واقعیات پدیده های اجتماعی را بیرون کشیده و آن رمز و رازی که ناصحان و خیرخواهان آنرا جادوئی و سحر آمیز می پندارند به زندگی واقعی واقع گرایانه بپردازیم به هر رو این نیروی تجدید مایحتاج که منشاء آن هم نیروی کار مفید و از بد قضا مردانه بود جدائی واقعی را ایجاد کرده است و این نیروی خشونت طبیعت که همچون زلزله سیل آتشفشان و .... دیگر بلایای طبیعی به انسان تحمیل گردید . و همین نیروست که تا دوران ما تاریخ انسان را آنگونه ساخته که خود می خواسته است و همچنان آنگونه می سازد که خود می خواهد . انسان برای بقا نیاز به تجدید تولید دارد و برای این تجدید تولید نیاز به نیروی کار اما انسان برای آنکه از نیروی کار کمتری استفاده نماید ابزار تولید را می سازد تا انسان را به جایگاهی برساند که دیگر نیازی به نیروی کار برای تولید نباشد و اینجاست که رشد صنایع هر روز شدت می گیرد تا جائی که همین امروز ما شاهد تولیداتی هستیم که دیگر نیازی به نیروی کار انسانی ندارد . و هر روز قدرت بشر برای در اختیار گرفتن مایحتاجش بیشتر و بیشتر می شود و از اینروست که هر چه جوامع به سمت این گذار تاریخی پیش می روند روابط انسانی آنها و از آن جمله رابطه ی زن و مرد نیز اشکال انسانی تر بخود می گیرد اگر جوامع غربی را با مثلا افغانستان و پاکستان و یا کشورهای آفریقائی مقایسه ی ساده ای کنیم در خواهیم یافت که تفاوت تنها در رشد صنایع است که روابط اجتماعی را به شکل شگفت انگیزی تغییر داده است نیاز به اداها و حرفهای فیلسوف مآبانه نیست تا ما اینهمه مسائل را پیچیده کنیم . و از همینروست که ما باید دریابیم که نصایح خیرخواهانه و اداهای پرفسورمآبانه و تربیت اجتماعی نیست که دارد ما را تغییر می دهد این حذف نیروی کار لازم در تولید است که ما را به انسان واقعی تغییر می دهد ما به پروسه ی استثمار و حرص و آز بشر برای در اختیار گرفتن ثمره ی تلاشهای انسانهای دیگر که تا حد درنده گی پیش برده است نمی پردازیم اگر چه ما بعنوان یک انسان باید بدانیم که واقعا چه بر سر ما آمده و چگونه آنرا به شکلی علمی راهگشائی نمائیم . خشونت جنگ و دیگر رفتارهای وحشیانه همگی ثمره ی قرنها تلاش مشترک زنان و مردانی ست که مشترکا آنرا آفریده اند و تنها در این اشتراک است که می توانند بر آن غلبه کنند . والسلام
بهمن
ایشان یا باید ادعا کند که زنها اصلاً هیچ وقت مرتکب خشونت نمی شوند، که بعید است بشود چنین ادعایی کرد یا باید بگوید حتی وقتی زنها هم مرتکب خشونت می شوند، کارشان مردانه است. که در صورت دوم یک حرف توتولوژیک و بی معنی خواهد بود.
کاربر مهمان
آقای فرهاد ! این کامنت طولانی شما که حتی از پاسخ های آقای درویش پور به سوال ها طولانی تر بود بیشتر حالت شعارگونه داشت در حالی که به نظرم این جامعه شناس سعی در توصیف شرایط خشونت علیه زنان داشته در این مصاحبه. حال آنکه شما فقط یک سری جملات شعاری نوشتید . البته که باید از طریق اشتراک بر خشونت غلبه کرد. مگر غیر از این هست اصلا؟ یک طوری گفتید انگار این مساله رو فقط شما می دونید و بس! موضوع این هست که شرایط برای شریک بودن زن و مرد در همه امور در جامعه ای مثل ایران و بسیاری از کشورها هنوز فراهم نیست و اتفاقا به نظرم این کارشناس در این مصاحبه از منظر یک جامعه شناس داره همین شرایط رو توصیف می کنه. منتها این تصویر که ارائه شده انقدر تلخ و واقعی است که بر برخی از ما گران می یاد از جمله بر شما خیلی گران اومده این واقعیت تلخ.
فرزانه
به عنوان زنی که در خا نواده ای مسلمان بدنیا امده و در چنین جا معه ا ی عنفوان جوانی را با تجاربی تلخ سپر ی کرده. و همچنین در جامعه سو ئد هم نقش زن را از دیدگاه مرد ایر انی و سوئدی با عملکردهایشا ن , و البته نه شعارهایشان پای تریبونها و یا کتابها, بلکه در نشستها , روابط خوانوادگی و اجتما عی , میتونم با ابراز علاقه قلبیم و ارادت ویژه ام به هموطنان خود و دیگر انسانها به خاطر حق زندگیشان و ... اعتراف کنم که متأسفانه زنها در تمام جوامع هنوز مورد ظلم و بی عدالتی قراز میگیرند و همین دیدگاهها در تمام امور انعکاس پیدا میکنه. و بر عکس توضیحات اساتید محترم .خشونت فقط در ضر بات فیزیکی خلاصه نمیشود و بلکه در تعیین و تکلیف کرد نها, ندید گرفتن افکار و ایده ها, کوچک شمردن زن به عنوان یک فرد کامل, زن را مورد آزار روحی قرار داده و ارزش زن را با تمام تواناییهایش, فداکاریهایش و نیازهای معنویش, با انواع گوناگون خشونت زیر سوال برده و خشونت را امروزه فقط درضربالشتمهای جسمی ترجمه میکنند. افسوس که به عنوان زنی با روابط قوی اجتماعی با همنوعان عزیزم. وقتی مردان از حقوق ما دفاع می کنند. نا باورانه و ضمن سپاس از یکا یکشان, این دفاعها را دیدگاهی ترحم آمیز از بالا به پائین می بینیم. افسوس که هیچ کلامی نمی تواند دلیل این ادعا را توصیف کند. باید زن بود و دیدگاههای خشونت آمیز را, کلمات خشن تحقیر آمیز را و همچنین آسیبهای جسمی را تجربه کرد تا بتوان در مورد آن نظر داد. سپاس .فرزانه
بهنام
آیا تعریف خشونت به صورت پدیده ای که لزوما از مرد صادر و بر زن اعمال می شود و پیشفرض قرار دادن آن و سپس چیدن مبانی فهم عمومی بر آن اساس صحیح است؟ به نظرم بیش از اینکه چنین عقیده ای مبتنی بر داده های علمی باشد ناشی از تقاضای توده ای و روابط جامعه مدرن است که در حال گذار از الگوی راهبری مردانه به سوی الگوی راهبری فارغ از جنسیت است. مطالب آقای فرهاد به مراتب عمیقتر و دقیقتر از نظرات آقای درویش پور است.
Reza
من با خانم فرزانه موافقم که میگوید: بر عکس توضیحات اساتید محترم .خشونت فقط در ضر بات فیزیکی خلاصه نمیشود و بلکه در تعیین و تکلیف کرد نها, ندید گرفتن افکار و ایده ها, کوچک شمردن زن به عنوان یک فرد کامل, زن را مورد آزار روحی قرار داده و ارزش زن را با تمام تواناییهایش, فداکاریهایش و نیازهای معنویش, با انواع گوناگون خشونت زیر سوال برده و خشونت را امروزه فقط درضربالشتمهای جسمی ترجمه میکنند.... و دقیقا به همین علت فکر میکنم خشونت کلامی و توهین و سر کوفت های زنان بر علیه مردان بسیار شدیدتر است اما مردها رویشان نمیشود به ان اعتراف کنند.فقر و مشکلات اقتصادی، مشکلات جنسی و ..... از عوامل تشدید خشونت زنان علیه مردان است. نمونه این خشونت های کلامی و توهین ها را به فراوانی در جامعه میبینم اما انچه که مورد بحث قرار میگیرد تنها خشونت های مردانه است.