ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

● دیدگاه

آیا اکنون زمان همراهی فمینیستی نیست؟

نعیمه دوستدار − اکنون زمان آن است که همه کنشگران به جای مناقشه بر سر مالکیت جنبش اجتماعی "زنان خیابان انقلاب"، همّ خود را بر حمایت از آن قرار دهند.

این تنها محمدجعفر منتظری دادستان کل کشور و علی مطهری نیستند که از انعکاس اعتراض علنی زنان به حجاب اجباری متعجب شده‌اند. حتی در میان فعالان حقوق زنان هم هستند کسانی که از دیدن عکس‌های چندین زن و مرد که با حرکت مشابهی حجاب اجباری را به چالش کشیدند، یکه خوردند و البته برای واکنش نشان دادن چند روزی صبر کردند.

برای گروهی از فعالان جنبش زنان ایران که سابقه چند دهه مبارزه برای حقوق زنان را دارند، موضوع حجاب، گرچه همواره مطرح بوده اما اولویت نداشته است. این گروه گاه به شکل تاکتیکی مساله حجاب را فاقد اولویت دانسته‌اند و گاه به شکل ایدئولوژیک بر این باور بوده‌اند که در میان مسایل پر شمار زنان ایران، حجاب در اولویت چندم هم نیست.

کنش اعتراضی همزمان چند زن در ۹ بهمن ماه ۱۳۹۶

چند روز پیش از آنکه «دختران خیابان انقلاب» در نقاط مختلف تهران و شهرهای دیگر ایران با چوبی که روسری بر سر آن بسته شده بر سر سکوها بروند و  دنباله حرکت ویدا موحدی را بگیرند، یکی از فعالان جنبش زنان در فیس بوک خود با انتقاد از فمینیست‌هایی که از ایران رفته‌اند، آنها را متهم کرد که تحت تاثیر محیط جدید و قطع ارتباط با جامعه اصلی، مساله زن در ایران را از نگاه انسان غربی و مخصوصا از دریچه رسانه غربی می‌بینند و برای همین اول و آخر حرفشان حجاب است. به اعتقاد این فعال حقوق زنان چنین کسانی نمی‌توانند به عمق مساله زن گذر کنند. از نظر این فعال حقوق زنان، چنین فعالانی با حکومت همدستی می‌کنند چون به مساله حجاب اهمیتی فوق العاده می‌دهند و واقعیت‌های مهم و تعیین کننده زندگی زنان را نادیده می‌گیرند.

در حاشیه قرار گرفتن دیگر مطالبات زنان به ویژه مطالبات اقتصادی زنان طبقات فرودست جامعه یکی دیگر از انتقادهایی است که از سوی گروهی از فعالان حقوق زنان مطرح می‌شود و حتی نگرانی‌هایی مطرح می‌شود در این زمینه که آیا تمرکز بر مساله حجاب مانع شنیده شدن مطالبات دیگر زنان نمی‌شود و یا حتی فراتر از آن، آیا ممکن نیست متمرکز شدن بر مساله حجاب، راه را برای طرح مطالبات عمومی جامعه مانند مطالبات اقتصادی، قومی و ... ببندد؟

نعیمه دوستدار
نعیمه دوستدار

با وجود این انتقادها، اهمیت حجاب اجباری به عنوان یک چالش اصلی برای همه زنان طبقات مختلف در شهرها و روستاها قابل انکار نیست. زنان در طول چهار دهه به دلیل حجاب اجباری، انواع مختلفی از سرکوب را تحمل کرده‌اند که شکل‌های مختلف خشونت از متوقف کردن زنان در خیابان، استفاده از الفاظ توهین‌آمیز و تهدیدآمیز، دستور به جلو کشیدن روسری، دادن دستمال برای پاک کردن آرایش در مقابل مأموران، هل دادن و کشیدن دست، زدن سیلی و ضرب و شتم و پرتاب وحشیانه‌‌ زنان به داخل ماشین‌های پلیس گرفته تا ممنوعیت ورود زنان بدحجاب به اماکن عمومی همچون فرودگاه‌ها، دانشگاه‌ها، مراکز تفریحی، بیمارستان‌ها و ادارات دولتی و اخراج زنان از دانشگاه یا محل کار به دلایل خودسرانه‌ای مانند بیرون بودن مو از زیر روسری، آرایش «غلیظ» و یا پوشیدن شلوار کوتاه، تنگ یا رنگین را شامل می‌شود. به این موارد در گزارش اخیر سازمان عفو بین‌الملل درباره حجاب اجباری اشاره شده است.

از برآیند اتفاقات ماه‌ها و سال‌های اخیر می‌توان این نتیجه را گرفت که حجاب اجباری دست کم برای بخش زیادی از زنان ایرانی فارغ از طبقه اجتماعی، یک مساله هر روزه و اولویت است تا جایی که نه تنها حاکمیت با صرف بودجه‌های کلان و دست زدن به شیوه‌های تنبهی و اعمال زور در تلاش برای تبیین آن است، که خود زنان هم با نافرمانی مدنی و پیوستن به کمپین‌های اعتراضی اولویت داشتن آن را به فعالان حقوق زنان و حاکمیت اعلام کرده‌اند.

نگرانی از مصادره شدن

با وجود تمام این انتقادات، رسانه‌ای شدن اقدام اعتراضی زنان در روزهای اخیر، این گروه را هم به تغییر تاکتیکی واداشته تا جایی که حتی کسانی که می‌گفتند مبارزه با حجاب اجباری اولویت زنان ایرانی نیست و آن را مساله‌ای طبقاتی و متعلق به طبقه متوسط به بالا می‌دانستند، اکنون می‌گویند مبارزه با حجاب اجباری دغدغه ۴۰ ساله آنها بوده است و حتی سابقه آن را به درستی تا طاهره قره‌العین عقب برده‌اند. در عین حال این گروه که با چرخشی ظریف به اهمیت مبارزه با حجاب اجباری پی برده‌اند، اکنون با این نگرانی روبه رو هستند که حرکت اعتراضی زنان ایرانی به نام چه کسی نوشته می‌شود؟

کمپین آزادی‌های یواشکی در ایران که از چهار سال قبل با انتشار عکس‌هایی از تجربه بی‌حجابی زنان در مکان‌های مختلف آغاز به کار کرد، استمرار حرکت‌های منفرد زنانی بود که در تمام سال‌های پس از اجباری شدن حجاب در ایران، با نافرمانی مدنی تلاش کردند محدوده‌های تنگی را که حجاب اجباری برایشان ایجاد کرده بود، بشکنند. پیش از آن مبارزه با حجاب اجباری با راهپیمایی بزرگ زنان در ۸ مارس ۱۳۵۷ و کنش‌هایی مانند کنش هما دارابی - زنی که در اعتراض به حجاب اجباری خودسوزی کرد - خلاصه شده بود و به دلیل آشفتگی‌های سیاسی سال‌های پس از انقلاب، مجال بروز پیدا نکرده بود. گرچه برخی از کنشگران حقوق زنان اصرار دارند بگویند به مساله حجاب اجباری در کمپین یک میلیون امضا هم پرداخته شده، اما شواهد و مدارک چندانی در این باره وجود ندارد و این کمپین به طور مشخص این مطالبه را مورد توجه قرار نداده و این البته از ارزش تلاش‌های کنشگران کمپین یک میلیون امضا کم نمی‌کند. به جز آن، چند کمپین کوچک دیگر مانند «نه به حجاب اجباری» نیز فعالیت داشته‌اند اما عمر فعالیت آنها و میزان جذب مخاطب در آنها محدود بوده است.

اما حرکت‌های انفرادی زنان در کمپین آزادی‌های یواشکی که به مرور از دل آن کمپین‌های دیگری هم برای اعتراض به حجاب کودکان، اجبار زنان ورزشکار کشورهای دیگر یا دیپلمات‌های زن به حجاب و ... نیز در آمد و در ماه‌های اخیر به کمپین چهارشنبه‌های سفید تبدیل شد، به طور ویژه بر اعتراض مسالمت آمیز به حجاب اجباری تاکید می‌کرد. در طول این سال‌ها با انتشار صدها عکس و ویدئو از اعتراض زنان و با داشتن ده‌ها هزار دنبال کننده که این عکس‌ها و ویدئوها را به اشتراک می‌گذارند و در فعالیت‌های آن مشارکت می‌کنند، بدون اغراق یکی از پر مخاطب‌ترین کمپین‌های اعتراضی سال‌های اخیر در ایران بوده است. اما این حرکت که به طور طبیعی می‌باید از سوی عموم فعالان حقوق زنان با استقبال روبه‌رو شود، همواره با انتقادهای تند و هجمه تبلیغاتی روبه‌رو بوده و حتی در مواردی بر اساس مخالفت با بنیان‌گذار آن مسیح علی‌نژاد از سوی فعالان نادیده گرفته شده است. این نادیده‌انگاری اما اکنون با وارد شدن اعتراضات زنان به یک مرحله جدید، شمایل دیگری پیدا کرده است؛ اینکه مبادا اعتراضات این زنان به نحوی به مسیح علی‌نژاد و کمپین آزادی‌های یواشکی ربطی پیدا کند.

اما یک مشاهده دقیق و بی‌غرض از مجموعه آنچه که تاکنون در این اعتراضات اتفاق افتاده، تایید می‌کند که کمپین‌هایی مانند چهارشنبه‌های سفید، در رشد آگاهی زنان نسبت به ابعاد محدودکننده حجاب اجباری، تشجیع آنان به دست زدن به یک حرکت مدنی و قابل مشاهده و انعکاس اقدامات آنها موثر بوده است و در ادامه، با خلاقیت‌های خود زنان متنوع و متکثر شده و جنبه‌های تازه‌تری پیدا کرده است.

با این حال و در شرایطی که موفقیت کنش اعتراضی زنان ایران در جلب توجه رسانه‌ها و حتی به واکنش واداشتن حاکمیت قابل انکار نیست، باز گروهی با دلواپسی از عواقب احتمالی این کنش‌ها برای زنان ایران سخن می‌گویند. این دلواپسی از منظر کنشگران حقوق زنان چه معنایی دارد؟

شکی نیست که زنان ایرانی در طول چند دهه به هر شیوه که توانسته‌اند به حجاب اعتراض کرده‌اند و بنا بر تجربه چند دهه‌ای آنان، می‌توان این میزان عاملیت را برای‌شان قائل شد که در پیوستن یا نپیوستن به یک کمپین و شکل و شمایل اعتراض‌شان مستقل باشند و هزینه و فایده اقدامات خود را بسنجند. به علاوه، گوناگونی زنان پیوسته به این جنبش که در میان آنها از پیرزن و دختر نوجوان تا زن شهرستانی و چادری دیده می‌شود گویای این واقعیت است که زنانی به غایت معمولی، در طول این سال‌ها با پیوستن به کمپین چهارشنبه‌های سفید و آزادی‌های یواشکی، جرات و جسارت اعتراض پیدا کردند و صاحب صدا و روایت شدند. به همین دلیل است که می‌توان این پرسش را مطرح کرد که چرا فعالان زنان عاملیت صدها زنی را که با پذیرش تمام خطرها به این کمپین‌ها پیوستند نادیده می‌گیرند و آنها را به کنش‌های کم خطری متهم می‌کنند که موجب لوث شدن مساله می‌شود؟ آیا این نادیده انگاری، پدیده‌ای قابل نقد نیست؟ چرا گروهی به جای شناسایی دقیق مطالبات زنان، هم و غم خود را بر این گذاشته‌اند که مبادا این مبارزات به نام کسی ثبت شود و از آن بدتر با داستان‌سرایی سرکوبگرانه حاکمیت درباره حمایت خارجی از این جنبش همراه شده‌اند؟

آخر اینکه اعتراضات زنان ایران آیا این واقعیت را پیش روی فعالان زنان قرار نمی‌دهد که آنها در مقام عمل از شناخت دقیق چالش‌های زنان باز مانده‌اند و آیا این وظیفه را یادآوری نمی‌کند که اکنون زمان آن است که به جای مناقشه بر سر مالکیت این جنبش اجتماعی که بی‌تردید تلاش‌های کوچک و بزرگ تک تک افراد یا کمپین‌ها در شکل‌دهی آن نقش داشته، هم خود را بر حمایت از زنانی قرار دهند که اکنون در میدان عمل با هزینه‌های واقعی اجتماعی و سیاسی کنش خود مواجه‌اند؟ آیا این زمان، زمان مناسبی برای همراهی فمینیستی و جمع شدن زیر یک هدف مشترک نیست؟

در همین زمینه

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • داود بهرنگ

    با سلام "حجاب اجباری" دارای جنبۀ روانشناختی و سرکوبگرانه از نوع بی میانجی است. زنان و دخترانی که با "حجاب اجباری" به تعارض می رسند تحت تاثیر رسانه خارج از کشور نیستند. این زنان و دختران در برخی موارد سال ها و سالها با پدر و مادر و برادر خود در محیط خانه و خانواده خود کلنجار رفته اند و سرشان را گاه به در و دیوار کوبیده اند و گاه خانواده شان را واداشته اند که سر به در و دیوار بکوبند. ما انسان ها از جنبۀ روانشناختی "این همان" نیستیم. "حجاب اجباری" برای آن گروه از زنان و دختران که جنبۀ سرکوبگری آن را حس می کنند به شدت آزار دهنده است و می تواند در اشکال افسردگی و رفتار نابهنجار با محیط پیرامونی و به ویژه اعضای خانواده بروز کند. پذیرش "حجاب اجباری" به معنی پذیرش یک سری معانی توجیه ناپذیر است. از جمله: 1) این معنا که "یادت باشد! تو مجاز به یک سری کارها نیستی!" 2) این معنا که "یادت باشد! تو در برابر سرکوبگری حکومت آخوند ها سر خم کرده ای!" یادمان باشد که: "حجاب اجباری" می تواند تحقیر کننده اثر کند. "حجاب اجباری" می تواند مدام آزار دهنده باشد و فرد را کلافه کند. "حجاب اجباری" می تواند هویت فرد را انکار کند. "حجاب اجباری" می تواند بسان تحمیل هویت کاذب عمل کند. "حجاب اجباری" از جنس کار و بیکاری، اختلاف دستمزد میان دو جنس یا حق بیمه و بازنشستگی و از این دست مشکلات نیست. "حجاب اجباری" دارای جنبۀ اکیداً روانشناختی است و به ویژه در سنین نوجوانی و جوانی می تواند به شدت به پروسۀ هویت یابی فرد آسیب برساند و می تواند فرد را دچار بحران هویت کند. در مقام مقایسه بسان آن است که بگوییم: امام خمینی و حضرت محمد و رهبر معظم انقلاب و امام زمان و حجت الاسلام قرائتی و آیت الله جنتی گفته اند که بینی و دو گوش همه پسران را بایست از سن 9 سالگی سوراخ کرد و از هر کدام یک حلقه فلزی ـ چنان که مورد تأیید خدای تبارک و تعالی باشد ـ گذراند. آنگاه بگوییم: سوراخ کردن بینی و دو گوش و گذراندن حلقۀ فلزی برای همه پسران در ایران اجباری است. و آنگاه کسانی را به کوچه و خیابان بفرستیم تا کسانی را که حلقۀ دماغشان به نظرمان دارای ایراد و اشکال است دستگیر کنند و گاه به صورت آنها اسید بپاشند. با احترام داود بهرنگ

  • Alireza

    با تشکر از نکته بینی و بحثی که نویسنده ی محترم مطرح کرده اند، نکته ای را ایشان به آن نپرداخته اند، نکته ای که صد البته، آن فمینیست های مردد یا منتقد بکلی از غافل اند: هست و نیست نظام محترم، به چیزی به نام حجاب پیوند خورده است. حجاب دیگر چیزی نیست مثل اخراج تو از فهرست گیرندگان بورس دکترا بخاطر بیرون بودن ن از الیت حاکم. حجاب اکنون مساوی است با حیثیت «یک کل». حجاب امری است به شدت سیاسی، و دم دست ترین و شایع ترین امر سیاسی ای که حدود 50 درصد جامعه را باید درگیر کند تا تو (چه زن باشی یا مرد)، هر روز و هر ساعت متوجه شوی که در دوران خاصی به نام جمهوری اسلامی زندگی می کنی، و نه در دوران کمونیسم یا دوران شاه. حجاب اجباری نمادی است برای اظهار وجود و حضور برای یک نظام . سال هاست که دیگر هیچ اثری از سایر نمادها و نشانه ها باقی نمانده. این نماد حداقل، دو هدف آشکار دارد: - ایجاد رعب در دل همه ی شک کنندگان، منتقدین و مخالفان بالفعل و بالقوه، - ایجاد امید و دلگرمی در دل کارگزاران، منتفعین و علاقمندان صمیمی نظام، که ما هنوز هستیم و خود را می توانیم به مخالفین دیکته کنیم. پس، ابتکار این دختران، اولا خرد و حقیر نیست. دوما منتهی به جاده خاکی نیست. این ها درست وسط اتوبانی اند که با شهود و و تشخیص و خلاقیت خود کشف اش کرده اند.