● نگاه نزدیک
حضور چشمگیر زنان نانآور در صحن شهر
س. اقبال − کاربرد صفت "نانآور خانواده" مدتها است که تنها به مردان محدود باقی نمیماند، چون نیاز و ضرورت زمانه، زنان را نیز به میدان کشانده است.
در خیابان وصال شیرازی تهران تقاطع خیابان انقلاب، چند قدم که از پمپ بنزین دیانا بالاتر برویم خانمی را میبینیم که سالها است مدیریت تاکسیهای خطی این خیابان را بر عهده دارد. او همه روزه از صبح سحر تا تاریکی شب در حاشیهی خیابان میایستد تا رانندگان و مسافران خطی را به رعایت حدود قانونیشان ملزم نماید. او دیگر برای بسیاری از شهروندان محل، چهرهی شناخته شدهای است. تا آنجا که از زن و مرد همگی او را در کار خود نمونه و الگو قرار میدهند. چون مدیریت کارآمد همین خانم، بدون استثنا تحسین تمامی عابران را برمیانگیزد.
از سویی در تهران زنانی که به رانندگی تاکسی اشتغال دارند کم نیستند تا جایی که بنا به ضرورتهای پیشآمده همه روزه شمار آنان فزونی میگیرد. اما جدای از این زنانی هم هستند که جهت تأمین معاش خانوادهی خود با اتومبیل شخصی به مسافرکشی روی آوردهاند. ناگفته نماند که این گروه از زنان بیش از مردان با مسافران کنار میآیند. چون پول کمتری میگیرند و تازه مسافر خود را هم جای مناسبتری پیاده میکنند. نمونههایی از همین زنان را همه روزه میتوان در میدانها و خیابانهای اصلی شهر دید که به کار مسافرکشی مشغول هستند. مردم هم برای حمایت از این گروه رانندگان، سنگ تمام میگذارند. بدون تردید حمایت مردمی برای رانندگان خانم، امنیتی عاطفی و اجتماعی در پی خواهد داشت. امنیتی که متأسفانه نهادهای دولتی هرگز خودشان را به رعایت آن ملزم نمیبینند. بیدلیل نیست که شهروندان تهرانی بلااستثنا از هر پلیسی دوری میجویند. چون در ایران بنا به تجربهای همیشگی از پلیس کاری جز مزاحمت برای مردم برنمیآید.
در نمونهای دیگر اکثر روزها روبهروی درب جنوبی دانشگاه تهران خانم جوانی را میبینیم که کف پیادهرو عروسکهای پارچهای خودش را به نمایش میگذارد. او میگوید دانشجو است و این عروسکها را شبها در خلوت خوابگاه دانشگاه میسازد و روزها نیز در همین مکان به عابران میفروشد. همین خانم جوان در مکانیابی خود جهت فروش عروسکها از کاسبان حرفهای هم چیزی کم نمیآورد. چون نقطهی مناسبی را برای پهن کردن بساط عروسکهایش برگزیده است. ناگفته نماند که جوانان تهرانی همگی به عروسکهایی از این دست علاقه دارند. چنانکه در تزیین اتاق خواب یا اتومبیل شخصی خود نمونههایی از آن را مناسب یافتهاند. حتا در جشن تولدهای دوستانهی خود گونههایی از همین عروسکها را به همدیگر هدیه میدهند.
مقابل کتابفروشیهای دانشگاه تهران هم همه روزه دخترخانمی روی زیلویی مینشیند و بیاعتننا به هیاهوی اتومبیلها و آلودگی هوای شهر، برای رهگذارن سنتور مینوازد. او به عمد چهرهاش را با روسری میپوشاند تا شاید برای عابران ناشناخته باقی بماند. متأسفانه در تهرانِ جمهوری اسلامی چنین کاری چندان وجاهت ندارد. چون هنوز هم تابوی سنتور زدنِ خانمها آن هم برای رهگذران خیابانی به اعتبار خود باقی مانده است. انگار کسی بخواهد با زیر پا نهادن شرمی که آن را برای زنان لازم میبینند به کاری نه چندان آبرومندانه دست بزند. اما خانمهایی همانند او خوب میفهمند که برف سنگین این تابوها سرآخر روزی آب خواهد شد. نمونههایی همانند این دخترخانم در سطح شهر تهران کم نیستند. آنان در جنگ و گریز با پلیس و مأموران شهرداری به دفاع از حریم شهروندی خویش برخیزند. به طور طبیعی در همین دفاع شخصی، دیگران هم ترسشان از پلیس و حکومت فرومیریزد. حتا ضمن تجربه کمکم یاد میگیرند که میتوان حکومت و انواع و اقسام مأموران حکومتی را به عقبنشینی از حریم مردم مجبور نمود.
در میدان فردوسی جلوی درب ورودی مترو به نمونهای دیگر از همین خانمها برمیخوریم که او نیز به همراه دوست پسر یا همسر خود برای مردم گیتار مینوازد. به طبع تماشای صحنههایی همانند این از خستگی کار روزانهی مردم میکاهد و لبخندی را بر لبان شهروندان تهرانی مینشاند. در ضمن فشارهای روانی بسیاری از شهروندان تهرانی با تماشای این صحنههای دلنشین کاهش میپذیرد. مردم با تماشای صحنههایی از این نوع به باوری دست مییابند که با کنار زدن پلشتیهای برآمده از سیاستِ مدیران ناکارآمد دولتی، زندگی همچنان ادامه دارد. اما مدیران شهری تهران هرگز نمیتوانند حضور چشمنواز صحنههایی از این دست را در ذهن واپسگرای خود هضم نمایند. چنانکه جز مزاحمت برای این گروه از هنرمندان خیابانی کاری از دستشان برنمیآید.
حرفهی دادزنی و تبلیغ خیابانی کالا و جنس در ایران هنوز هم اعتبارش را از دست نداده است. دادزنی یا جارزنی از مشاغلی است که اینک نیز کاسبان و مغازهداران از آن جهت تبلیغ و فروش جنسهای فروشگاه خود سود میجویند. از سویی رکود اقتصادی در تهران کاروبار دادزنی را بیش از هر زمانی رونق بخشیده است. چون کاسبان انتظار دارند که با تبلیغاتی از این گونه شاید بتوانند اجناس داخل مغازهی خود را به فروش برسانند. دادزنی سالها پیش از این فقط شغلی مردانه به حساب میآمد، ولی اکنون بسیاری از دختران جوان نیز به همین حرفه روی خوش نشان میدهند. چنانکه در پیادهرو جلوی عابران سبز میشوند و ضمن دادزدن نمونههایی از کالای مغازه را بین مردم تبلیغ میکنند. "آقا امتحان مجانی است. خانم برای امتحان پول نمیگیریم." آنان انتظار دارند که با همین تبلیغ خیابانی میتوانند بسیاری از رهگذران را به داخل مغازه بکشانند.
همچنین بیکاری جوانان موجب شده تا گروههایی از ایشان به پخش تراکتهای تبلیغاتی اشتیاق نشان دهند. چنانکه دختران در این عرصه نیز هرگز از پسران جا نمیمانند. ورودی ایستگاههای مترو یکی از جاهایی است که دختران و پسران جوان بیش از مکانهای دیگر در فضای آن حضور دارند تا تراکت تبلیغاتی خودشان را به دست مسافران شهری بسپارند. دختران حتا در نصب تراکت روی دیوار هم مبتکرانه عمل میکنند.
فرهنگ گداپروری جمهوری اسلامی زمینههایی فراهم میبیند تا در ایران کاروبار بنیادهای خیریه بیش از هر زمانی رونق بگیرد. چنانکه همین خیریهها و بنیادهای عامالمنفعه با پناه گرفتن پشتِ باورهای دین حکومتی به یکی از مراکز دزدی و فساد تبدیل شدهاند. بسیاری از همین خیریهها از بیکاری دختران جوان سوء استفاده میکنند و این گروه از دختران را به منظور بازاریابی برای خیریهی خود در خیابانها سراغ مردم میفرستند. خیریهها انتظار دارند که با این ترفند بتوانند اعانهی بیشتری از مردم دریافت نمایند. متأسفانه این گروه از دختران جوان از سر ناچاری در نقشی از گدا در خیابان ظاهر میگردند تا ضمن خواهش و تمنا برای خیریهها اعانه جمع کنند. به طبع مدیران خیریه اگر حرمت انسانها سرشان میشد هرگز این دختران جوان را در خیابانها سر راه مردم قرار نمیدادند. گاهی هم به این دختران مأموریت میدهند که برای جمعآوری اعانه درب خانهی شهروندان تهرانی بروند. انگار بخواهند با تولید فساد و بیحرمتی جلوی فقر و درماندگی بایستند. با این همه هنجارهایی همانند آنچه که گفته شد در سازوکارهای فرهنگ جمهوری اسلامی تحسین میشود. فرهنگی که جز تحقیر و بیحرمتی چیزی برای شهروندان خود به همراه ندارد.
زنان قدیمی و نسل پیشین در خیابان شیوههای قدیمیتری را برای درآمدزایی خویش برمیگزینند. آنان در محیط خانه به تولید انواع و اقسام مربا و ترشی روی میآورند، سپس تولید خود را در فضای پیادهروهای شهر به فروش میرسانند. اما تولید این گروه از زنان تنها به مربا و ترشی محدود باقی نمیماند بلکه بسیاری از آنان با استفاده از همین شیوه به تولید انواع لباس و گلهای تزیینی هم علاقه نشان میدهند که سرآخر تولیدات خود را برای فروش در دیدرس رهگذران خیابان میگذارند.
جمهوری اسلامی تلاش فراوانی به عمل میآورد تا ضمن فاصلهگذاری و تفکیک جنیستی بین زنان و مردان، خانمها را به پستوهای خانه براند. اما حضور زن در جامعهی امروزی نیاز و ضرورتی همگانی شمرده میشود. خلاصه نان شب خانواده، چه مردی در کار باشد یا نباشد به حتم باید از جایی مشروع تأمین شود. پیداست که تأمین نان شب را همیشه نمیتوان به حضور مردان وابسته کرد. همچنان که کاربرد صفت "نانآور خانواده" مدتها است که تنها به مردان محدود باقی نمیماند، چون نیاز و ضرورت زمانه، زنان را نیز به میدان کشانده است. همچنین سالها است دورهی مردانی که به تنهایی "نانآور خانواده" شمرده میشدند، به سر آمده است. در عین حال کم نیستند مردانی که در گذران و معیشت خود همیشه به زنان خانواده تکیه دارند. اما جمهوری اسلامی بنا به نگاه واپسگرایانهای که همواره آن را تعقیب و دنبال میکند، هرگز نمیتواند به چنین تجربهای دست یابد.
نظرها
نظری وجود ندارد.