سوچی: جایی برای فمینیستها نیست
مبارزه فمینیستی را نمیتوان از مبارزات دموکراتیک جدا کرد. بدون ایجاد دولتی مدرن و دموکرات، مبتنی بر برابری شهروندی، که هیچ تبعیضی را میان شهروندانش برحسب جنس، قومیت، مذهب، فرقه، منطقه و الی آخر قائل نشود، زنان نمیتوانند به حقوق خود دست پیدا کنند.
مبارزات فمینیستی را نمیتوان از مبارزات دموکراتیک جدا کرد؛ میه رحبی با بیان این مطلب، توضیح میدهد که چرا فمینیستهای سوری کنفراس سوچی روسیه را تحریم کردند. میه رحبی، عضو و سخنگوی جنبش سیاسی زنان سوریه است.
یک فعال فمینیست غربی قبل از آغاز "کنگره گفتوگوی ملی" که هفته گذشته در شهر سوچی روسیه برگزار شد، گفت: «شما به عنوان جنبش فمینیستی باید به کنفراس سوچی بروید.» و وقتی من از او پرسیدم که چرا باید چنین کاری را بکنیم، جواب داد: «اگر هیچ زنی آنجا حاضر نباشد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ اگر حقوق زنان در بیانیه پایانی مورد غفلت قرار گیرد، چه؟»
معتقدم که دستور کار نهادهای خارجی جلب توجه رژیم سوریه به مسئله زنان است، و درست به همین خاطر تعداد نسبتاً زیادی از زنان در کنفرانس سوچی گردهم آمدند. این رقم، با اینکه احتمالاً کمتر از ۱۰ درصد کل شرکتکنندگان است، آن قدر هست که ویترین رژیم را برای معرفی خود به عنوان نظامی مترقی و سکولار پر کند.
به همین ترتیب، به نظر میرسد که به رژیم سوریه توصیه شده است در بیانیه پایانی نشست جملهای را بگنجاند که ما بیش از بیست سال است آن را درخواست میکنیم: «نمایندگان زنان نباید کمتر از ۳۰ درصد نمایندگان باشند، با این هدف نهایی که حرکت به سمت برابری تعداد زنان و مردان باشد.» در به اصطلاح کمیته قانون اساسی نیز نام چند زن گنجانده شده، و البته حتماً مهم نیست که برخی از اعضای این کمیته حتی معنای کلمه "قانون اساسی" را نمیدانند.
مساله زنان: استبداد، استعمار، استثمار
سؤال اساسی اما این است: میزان و حد رابطه فمینیسم با آرمانها و نهضتهای ملی چیست؟ بسیاری از فمینیستهای غربی، نبرد فمینیستی را ستیزی جهانی میدانند، و قائل به هیچ مرز و دولت-ملتی نیستند. فمینیستهای جهان سوم، در مقابل اما، همواره نبرد فمینیستی را به جنبشهای رهایی ملی گره میزنند. همانطور که نوال سعداوی میگوید: «زنان اغلب متحد و همگام با نیروهایی بودند که علیه استعمار داخلی و خارجی مبارزه میکردند: توأمان و همزمان علیه استعمار سیاسی، اقتصادی، مذهبی و نژادپرستانه، توأمان و همزمان علیه استعمار زمین و بدن و ذهن. رهایی هر سه اینها را در بر میگیرد: زمین، بدن و ذهن [... ]. رهایی زنان، به عنوان نیمی از جامعه، در حالی که کل جامعه تحت اشغال و استعمار است، ممکن نیست.» به اشغال و استعمار، من مورد سومی را نیز اضافه میکنم: استبداد.
چگونه ممکن است امروز مطالبات حقوق زنان و جنبش زنان را از خواستها و مطالبات مردممان در جهت آزادی و عدالت تفکیک کنیم؟ چه طور میتوان از حقوق زنان، منفک و جدا از کشتار و آوارگی و شکنجه جاری مردم، زن و مرد، حرف زد؟
آیا میشود از حقوق زنان تحت رژیمی حرف زد که حدود یک میلیون زن و مرد، اغب غیرنظامی را، با انواع سلاحهای گوناگون کشته است؟ حقوق زنان تحت رژیمی که باعث آوارگی بیش از هفت میلیون نفر درون کشور، و بیش از پنج میلیون در خارج کشور، یعنی رقمی در حدود نصف جمعیت کل سوریه شده، چه معنایی میدهد؟ سخن گفتن از حقوق زنان چه طور ممکن است، وقتی رژیم سوریه مردم"خود" را برای دههها غارت و فقیر کرده، و صدها هزار نفر را به زندان انداخته، و با به کارگیری انواع وسائل شکنجه –از جمله تجاوز جنسی به زنان— باعث مرگ دهها هزار نفر در زندانها شده است؟
آیا فمینیسم صرفاً در طلب مجموعهای از حقوق، بدون هر پیوند و ارتباطی با حقوق بشر به طور کلی است؟ و آیا زنان قادر خواهند بود حقوق خود را تحت یک رژیم استبدادی به دست بیاورند که ماهرانه استبداد سیاسیاش را به سرکوب مذهبی و پدرسالارانه بند زده است؟
وضعیت زنان تحت این رژیم خود- «سکولار» -خوانده هرگز هیچ تفاوتی با وضعیت زنان تحت یک استبداد تئوکراتیک و مذهبی نداشته است. هیچگاه اجازه فعالیت به سازمان و انجمن فمینیستی مدافع حقوق زنان داده نشده است. و برای تقریباً حدود ۵۰ سال، هیچ یک از صدها ماده حقوقی ضد-زن اصلاح و بازبینی نشده است، به جز دو استثنای جزئی یکی مربوط به قانون حضانت فرزند (افزایش سن حضانت، بدون اعطای هیچگونه حقوقی به مادر) و دو تغییر کوچک و غیر رادیکال دیگر در قوانین جزائی مربوط به جرایم عنف و تجاوز. وانگهی، قانون اساسی ۲۰۱۲ حقوق فرقههای مذهبی مبنی بر تعیین قوانین احوال شخصیه مناسب خود را—که طبعاً به ضرر زنان است و موجب تبعیض میان گروههای مختلف زنان در کشوری واحد میشود— به رسمیت میشناسند.
اگرچه بعضاً زنانی هم هستند که در مناصب سیاسی سطحی و بیاثر همچون معاونت ریاست جمهوری، و در برخی وزارتخانههای تشریفانی مشغول کاراند، و اگرچه یک صندلی فاقد قدرت و اثر در مجلس نیز به زنان اختصاص داده شده است، با این حال، آنها به اتفاق آرا در حمایت از تحدید تعهد سوریه در قبال "کنوانسیون رفع کلیه اشکال تبعیض علیه زنان" رأی دادند. به عبارت دیگر، این زنان به ضرر منافع خویش و به نفع تبعیض و محرومیت خویش رأی دادند. گمان نمیکنم آنها پیش از رأیگیری واقعاً متن کنواسیون یا تحدید تعهد را خوانده باشند؛ حتی اگر متن شرط و تحدید را خوانده و با آن مخالف بودهاند، باز هم فکر نمیکنم قادر بودند این مخالفت را بیان کنند.
این چیزی علی حده و فرای نقض گسترده حقوق زنان به دست قدرتمندان، و مضاف بر دستگیری و شکنجه هزاران فعال سیاسی زن به دست رژیم، حتی پیش از انقلاب سوریه، است.
جنبش زنان، جنبش همگان است
در یک کلام، هیچ شهروندی، چه مرد و چه زن، نمیتواند حقوقش را تحت یک رژیم استبدادی که در وهله نخست هیچ ارزش و ضمانتی برای قانون قائل نیست، به دست بیاورند، به ویژه اگر در این رژیم مردم بدواً نتوانند خودشان نمایندگانشان را انتخاب کنند، و هیچ استقلال واقعی قوا و تفکیک اختیارات میان شاخههای قانونگذاری، اجرایی و قضایی قدرت در کار نباشد. سخن از سوریه اسد است که مردم تحت سلطه سازمانهای امنیتیای زندگی میکنند که تا آن درجه حاکم بر تمام جنبهها و وجوه زندگیاند که میتوانند جان و زندگی آدمها را با مصونیت تام و تمام بگیرند.
چگونه زنان در چنین رژیمی میتوانند به حقوق خود برسند، رژیمی که جنایاتی بیهمتا در تاریخ معاصر را مرتکب شده است؟ اجابت مطالبات به کنار، آیا از چنین رژیمی میتوان انتظار داشت که اجازه مطالبه حقوق را بدهد؟
مبارزه فمینیستی را نمیتوان از مبارزات دموکراتیک جدا کرد. بدون ایجاد دولتی مدرن و دموکرات، مبتنی بر برابری شهروندی، که هیچ تبعیضی را میان شهروندانش برحسب جنس، قومیت، مذهب، فرقه، منطقه و الی آخر قائل نشود، زنان نمیتوانند به حقوق خود دست پیدا کنند. باید دولتی در کار باشد که نسبت به کثرت و گوناگونی مردمانش بیطرف باشد، یک دولت قانون که میان زنان و مردمان تبعیض و تفاوتی قائل نشود و هر خشونتی علیه زنان را مجرمانه بداند. دولتی متکی بر یک قانون اساسی که حقوق زنان را تضمین کرده، و انواع تبعیض –سیاسی، حقوقی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی— را میان آنها از بین ببرد و شرایط مشارکت مؤثر زنان را در مراکز تصمیمگیری فراهم کند.
به همین دلایل، ما جنبش سیاسی زنان سوریه مخالفت خود را با کنفرانس سوچی و هر چه از آن بیرون بیاید، اعلام میکنیم، چراکه این کنفرانس تلاشی برای احیای رژیم سوریه، و تحمل "راهحلهایی" هماهنگ با امیال این رژیم و کشور روسیه است که در بمباران و کشتار مردم سوریه مشارکت داشته است. ما حقوق خود را جز از راه پیوند زدن مبارزاتمان با مطالبات انقلاب مردمان برای شرافت، آزادی و عدالت به دست نمیآوریم.
خطاب به دوست فمینیست غربیام، حرف من این است: اگر میخواهید جنبش فمینیستی ما را حمایت کنید، باید از جنبش مردم حمایت کنید، و مبارزه فمینیستی جهانی را به مبارزه عمومی برای تغییر ساختار نظام نرینه و مردسالاری گره بزنید که بر پایه سلطه، زور و استثمار دارایی مردم ستمدیده بنا شده است؛ نظامی که این مردم را تحت حکمرانی دولتهای مستبد تحت حمایت خویش نگه میدارد، میان آنها تفرقه میافکند و به واسطه وابستگان خویش بر سرزمینهای آنها جنگافروزی میکند. چارهای جز پیوند مبارزات جهانی زنان با مبارزه عمومی علیه استبداد وجود ندارد، چرا که بشریت و تمدن و حقوق بشر جملگی یکی و کلیتی نامرئیاند.
منبع: الجمهوریه
نظرها
کارو
این فمینیست های مزبور می میرند اگر در ین نشست از دستاوردهای فدراسیون شمال سوریه در رابطه با مسئلۀ زنان صحبت می کردند؟ آنان چون عرب هستند نباید مسائل مناطق کردنشین را مطرح کنند؟ آن سهم 30 درصدی که فقط هم در مورد کمیتۀ تدوین قانون اساسی است، در تمام جلسات کمون ها و کنگره در فدراسیون شمال سوریه به صورت 50-50 رعایت می شود. آیا فمینیست ها وظیفه ندارند از خواهرانشان در شمال سوریه دفاع کنند؟ آیا این به نفع تمام زنان سوریه نیست؟
یولدوز
کارو جان، کدام خواهران، این خانم ها اگر ذره ای شعور برآمده از وجدان داشتند به ستیز با نیرو های مردانه ی حاکم بر این جهان ستمگر می رفتند . نیروهایی که با زور بمب و سربازهای خوش تیپ و تحریم اقتصادی، دمار از روزگار سامانه ها و زیر ساخت های اجتماعی ی مردمان منطقه اشان در آورده اند. بروید به اردو گاه های میلیونی پناهندگان تهی دست عراقی، سوری و فلسطینی ، در اردن و عراق و لبنان ، و ببینید زنان و دختران بچه های را که بی یاور و بی خواهر، روز و شب، در کثافت و فقر و ترس و فحشا غوطه می خورند. این خانم ها که غالبشان از صدقه ی سر همین بلا- سازان مدرن به درجه ی پناهندگی ی لوکس در جهان ثروتمند غرب رسیده اند، عقلانیت، تفکر و هویت خود را به سامانه ی مردانه ی حاکم بر جهان فروخته اند. انها اغلبشان قهرمانه های کلان رمان نانوشته ی عصر نوین برده داری اند. رمان ی نانوشته که شایسته ترین عنوانش، شاید «عمه تم» باشد. با احترام و دلسوزی، یولدوز.