حجاب اجباری، مردان و سکوت
سال ۱۳۵۷، وقتی زنان در راهپیمایی علیه حجاب اجباری شرکت کردند، مردان کجا بودند؟ زمانی که پوششهای تیره اجباری شد و زنان در کوچه و خیابان مورد خشونت نیروهای کمیته و پلیسهای گشت ارشاد قرار گرفتند، مردان کجا بودند؟
وقتی بیحجابی زن نشانه بیغیرتی مرد خوانده شد، مردان چه کنشی علیه این ادعا کردند؟ وقیت مدران را به مگسهایی تشبیه کردند که روی شیرینی جمع میشوند، مردان چه واکنشی به این توصیف که آنها را موجوداتی ضعیفالنفس نشان میداد نشان دادند؟ آیا مردان در طول ۴۰ سال تحمیل حجاب، در مبارزات فردی و جمعی زنان علیه حجاب اجباری همراه شدهاند؟ آیا میتوان این گزاره را به عنوان یک واقعیت مطرح کرد که مردان، حتی مردان خانوادههای طبقه متوسط جدید، با جمهوری اسلامی در تحمیل حجاب و تبعیض به زنان همدستی داشتهاند؟
این پرسش را با گروهی از صاحبنظران در میان گذاشتیم و از آن میان چند نفر به ما پاسخ دادند.
عباس مودب، روانشناس و نویسنده: یش از آنکه به پرسش شما پاسخ بدهم مایلم بگویم که من با به کار بردن واژه "همدستی" موافق نیستم چرا که همدستی انتخابی است آگاهانه همانند همدستی در سرقت و یا جنایت به همین دلیل به جای آن من واژه همراهی را بر میگزینم که انتخابی است از سر مصلحت و شاید ناچاری.
بگذارید با یک خاطره از سالهای نخست شکل گیری جمهوری اسلامی شروع کنم، روزی که حجاب اسلامی بنا به دستور بنیان گذار جمهوری اسلامی اجباری اعلام شد و من از طبقه دوم اتوبوس شرکت واحد میدان انقلاب را نگاه میکردم، صحنه ای بود که بیشتر به یک نمایش بالماسکه شبیه بود. هنوز شکل حجاب تعیین نشده بود و آن مانتوهای سرمه ای که تا روی کفش را میپوشاند به بازار نیامده بود. زنان هر یک به سلیقه خود به شکلی موهای خود را پوشانده بودند، روسریهایی با رنگهای مختلف که به شکل عجیب غریبی در آن مو های خود را پنهان کرده بودند و با ترس و عصبانیت یا به دنبال تاکسی بودند و یا پشت چراغ قرمز منتظر عبور به آن سوی خیابان. چند روز قبل از آن (یا بعد از آن درست به خاطر ندارم) زنان در یک راهپیمائی بزرگ اعتراض خود را به حجاب اجباری اعلام کرده بودند، ولی هیچ یک از تشکلهای سیاسی سکولار از آنها دفاع نکردند و این پرسش همیشه ذهن مرا مشغول کرده بود که چرا سازمانها و احزابی که در مرامنامه خود خواهان برابری و آزادی زنان بودند از حرکت اعتراضی زنان دفاع نکردند و تنها به صدور اعلامیه بسنده کردند؟
خوب به خاطر دارم که یکی از دوستان من حرکت اعتراضی زنان را با جنبش زنان قابلمه به دست در شیلی زمان آلنده مقایسه میکرد که آب در آسیاب امپریالیسم ریختند و در سرنگونی آلنده سهیم شدند. هواداران این احزاب اکثرا از طبقه متوسط شهری با گرایشهای غیر مذهبی بودند که عدالت را برتر از آزادی میدانستند و از همین رو دفاع از حق آزادی پوشش را مساله ای فرعی میدانستند.
تمامی الفاظ جهان را در اختیار داشتیم و
آن نگفتیم
که به کار اید
چرا که تنها یک سخن در میانه نبود
آزادی
ما نگفتیم
تو تصویرش کن
شاملو
خدیجه مقدم-فعال حقوق زنان: تبعیض علیه زنان، تنها در جمهوری اسلامی نیست که گاه برخی مردان هیجان زده میشوند و حداکثر استفاده از قوانین نابرابر را حق خود میدانند. در حکومت پهلوی هم بسیاری از قوانین تبعیض آمیز، بر پایه شریعت وجود داشت، مثل ارث و تعدد زوجات و ... این فرهنگ مردسالار که همیشه حکومت ها از آن حمایت کردهاند ریشه هزاران ساله دارد و با تغییر قوانین، یک شبه هم از بین نخواهد رفت. همان طور که با تصویب قوانین ضد زن و محدود کننده، زنان به عقب بر نمیگردند. جالب این جاست که در جمهوری اسلامی آگاهی زنان نسبت عکس دارد با قوانین، یعنی هر چه قدر مردم، به ویژه زنان آگاهتر میشوند، قوانین محدودکنندهتر میشود ولی جامعه به عقب بر نمیگردد یعنی اگر حجاب اجباری سر زنان کردند و شاید هم گروهی از مردان خوشحال شدند که زنان خانواده بیشتر در امنیت خواهند بود، امروزه روز، زنان ثابت کرده اند که قیم نمیخواهند و خود میخواهند سرنوشتشان را به دست گیرند و حاضرند هزینههای سنگین نیز بپردازند و من باور دارم چنین روزی خواهد رسید.
در پاسخ به سوال شما، به نظر من در حال حاضر، جامعه ایران مدتهاست از مرحله همدستی مردان حتی طبقه متوسط، برای تحمیل حجاب به زنان عبور کرده است و در همه طبقات و اقشار جامعه میتوان نمونههای فراوانی را مشاهده کرد که در خانوارهای شهری، به نسبت گذشته، حق برابری را برای دختران قائل هستند. از آمارهای تحصیل و کار دختران در شهرهای مختلف، جدا از خانواده می توان این نتیجه را استخراج کرد.
به نظر من امروزه، نه تنها پدران در نپذیرفتن فرزند دگرباششان با حکومت همدست هستند بلکه مادران وخانوادهها و همه فعالان مدنی که سکوت میکنند، در عمل همدست حکومت جمهوری اسلامی هستند.
بهرنگ زندی، روزنامهنگار: نقش مردان در تحمیل حجاب اجباری به زنان در ایران نقشی خنثی نبوده است. اکثر مردان ایرانی نه تنها در مقابل تحمیل این قانون به زنان سکوت نکرده اند بلکه خود به بازوی سرکوب در این امر تبدیل شدند. شاید به دلیل حمایت گسترده مردان از حجاب اجباری بوده است که تاکنون اعتراض به قانون حجاب از طرف زنان نتوانسته که خود را به یک جنبش فراگیر تبدیل کند. البته نباید فراموش کرد که تاریخ تاکنونی مبارزات زنان در جهان برای احقاق حقوق خود نه تنها از نظر ساختار حضوری فراجنسیتی نبوده بلکه همیشه از نظر پایه ای متکی به خود زنان بوده است.
اما صرف پرداختن به نقش تک بعدی جنسیتی مردان در تحمیل حجاب اجباری، مینیمالیستی کردن موضوع است. جمهوری اسلامی، حاکمیت مردسالار است. از نگاهش به حقوق کودک گرفته تا حتی معماری، فضای شهری و حتی آشپزی بر اساس مردسالاری است. هر چند این به این معنا نیست که حاکمیت های قبل از جمهوری اسلامی مردسالار نبوده اند. ساختار مردسالاری در جمهوری اسلامی همراه با سرکوب جنسیتی بوده است. از همین روست که آنچه در کلیت و بدون هرگونه بررسی موردی در مورد مردان اتفاق میافتد، همراهی آن ها با این ساختار مردسالارانه است. حجاب شکل بیان مالکیت مردانه است. جمهوری اسلامی در توجیه قانون حجاب اجباری این استدلال را می آورد که بدن زن کالای با ارزشی است و باید آن را با پوشش مصون نگه داشت. آن ها حتی در توجیه این قانون زنان بی حجاب را به شکلات های بدون جلد و مردان را به مگسانی تشبیه می کنند که بر روی این شکلات ها می نشینند. اما تمام این استدلال ها از این روست که در ساختار اجتماعی مردسالارانه، زن جز مایملک مرد است ( البته این رابطه مالکیت در کشورهای مدرن تقریبا برافتاده است) و او میتواند بر اساس رابطه مالکیت در مورد آن چیزی که مالک آن است تصمیم بگیرد. بر اساس همین ساختار، باید گفت که مرد روشنفکر و ساختارشکن هم زمانی میتواند در این ساختار زندگی کند که این رابطه مالکیت را بپذیرد. شاید از همین روست که همراهی مردان با مبارزات زنان کمرنگ بوده است. در نتیجه باید گفت که پیش از آنکه مردان به عنوان یک جنسیت در تحمیل حجاب نقش ایفا کنند، نظام مردسالاری است که نقش اصلی را بر عهده میگیرد.
نظرها
بی پارچه
لطفاً کتاب «لعنت حجاب» و نیز کتاب «چرا اجنه و شیاطین نامرئی هستند» را در اینترنت سرچ و دانلود بفرمایید تا قضیه برای همگی روشن شود. با تشکر. (لینک را نمی شود در اینجا گذاشت)