ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

● نمای نزدیک

نام محمد مصدق بهانه عوام‌فریبی شورای شهر

س. اقبال − خطای گره‌ای در نگاه اصلاحات‌چی‌های جمهوری اسلامی، به آنجا بازمی‌گردد که آنان موضوع مشارکت مردم را در قدرت همیشه از پایه و اساس باور نداشته‌اند.

شورای شهر تهران در اقدامی عوام‌فریبانه از شهروندان تهرانی خواسته تا نظرشان را در خصوص معرفی معبر و گذری برای نامگذاری به نام محمد مصدق اعلام نمایند. نمایندگان شورا با اعلام این موضوع دیدگاهی را در رسانه‌ها تبلیغ می‌کنند که گویا شورا به میراث سیاسی محمد مصدق احترام می‌گذارد. چنانکه بر خود واجب می‌بینند تا خیابانی به نام او نامگذاری گردد. ناگفته نماند که پیش از این کارگزاران جمهوری اسلامی به دفعات مردم را از نامگذاری خیابان‌ها و مراکز فرهنگی شهر به نام محمد مصدق بازداشته‌اند.

پس از انقلاب ابتدا نام این خیابان مشهور و مهم تهران "مصدق" بود.

از سویی شهروندان تهرانی نمایندگان خود را در مجلس یا شورای شهر نمی‌شناسند. پدیده‌ای که تنها در ایرانِ جمهوری اسلامی اتفاق می‌افتد و نمایندگان شورای شهر تهران هم نمی‌توانند آن را انکار نمایند. به عبارتی روشن‌تر کسانی بر کرسی نمایندگی شهر تهران نشسته‌اند که مردم را نمایندگی نمی‌کنند. در نتیجه به مردم باید حق داد که نمایندگان خود را ‌نشناسند. چون رویکرد‌های سیاسی متفاوت، زمینه‌هایی فراهم می‌بیند تا همیشه بین مردم و شورا فاصله بیفتد. اما این فرق و فاصله را هرگز نمی‌توان با تصمیمِ تبلیغی یا عوامانه‌ی شورا ترمیم نمود. چنانکه نمایندگان شورای شهر ضمن پرهیز از مشارکت دادن مردم در اداره‌ی شهر خود، همان سمت و سوی سیاسی جمهوری اسلامی را در دل می‌پرورانند. ولی مردم بنا به تجربه‌ای چهل ساله دوام و بقای جمهوری اسلامی را با خواست و نیاز همگانی خویش در چالش می‌بینند.

شورای اصلاح‌طلب شهر تهران با این همه آرزویی را تعقیب می‌کند تا شاید بتواند فاصله‌ی خود را با شهروندان تهرانی ترمیم نماید. با این رویکرد به حقه‌هایی متوسل می‌شود که پیش از این در شورا سابقه نداشته است. چون نخستین بار است که از شهروندان تهرانی در خصوص اداره‌ی شهرشان نظرخواهی به عمل می‌آورند و تا کنون نظرخواهی و نیازسنجی از شهروندان را به هیچ می‌شمردند. پیداست که در الگویی از کلیت نظام، کسی از ایشان به مشارکت شهروندان در اداره‌ی امور شهر باور ندارد.

شورای شهر تهران پیش از این اکثر بزرگراه‌های شهری را به نام آیت‌الله‌های حکومت نامگذاری نموده است. در این رویکرد حتا از نام‌ آیت‌الله‌های کشور عراق و خارج از ایران هم غافل نمانده‌اند. چنانکه بزرگ‌ترین اتوبان شهری، نام آیت‌الله صدر را با خود به همراه دارد و برای بزرگراهی دیگر نام آیت‌الله حکیم را مناسب یافته‌اند. جدای از این نام "آیت‌الله سیدمحمود کاشانی" را هم بر اتوبانی در غرب تهران نشانده‌اند. کاشانی یکی از مخالفان سرسخت محمد مصدق شمرده می‌شد که نقش‌آفرینی او را در کودتای مردادماه سال سی و دو هرگز نمی‌توان نادیده انگاشت. همچنین شورای شهر تهران در رویکردی شگفت‌آور و نامردمی، نام شیخ فضل‌الله نوری را ارج می‌گذارد. چون نام او هم به بزرگراهی در تهران اختصاص یافته است. طنز سیاسی شورای شهر هم از همین نامگذاری‌های اجق وجق ریشه می‌گیرد. چون شورایی که خود را به میراث ضد فرهنگی امثال کاشانی و شیخ فضل‌الله وفادار می‌بیند، اکنون می‌خواهد نام محمد مصدق را هم کنار آیت‌الله‌های بی‌هویتی همانند آنان بنشاند. گویا خدا و شیطان در پایان کار جهان به آشتی روی می‌آورند و دست یکدیگر را به گرمی می‌فشارند. اما هنوز داستان مبارزه‌ی مردم برای آزادی و دمکراسی پایان نگرفته است و جوجه را آخر پاییز می‌شمارند.

شهروندان تهرانی می‌گویند: اگر نظرخواهی و نیاز سنجی از مردم برای نامگذاری اماکن شهری کار خوبی است، چرا شورا پیش از این از چنین الگویی دوری می‌جست. تازه الآن هم چندان دیر نشده، شورا می‌تواند از همین حالا در خصوص وجاهت نامگذاری‌های انجام گرفته از شهروندان تهرانی نظرخواهی به عمل آورد. بسیاری از شهروندان عادی تهران نه تنها نام و رسم این آیت‌الله‌ها را نمی‌شناسند، بل‌که هرگز به آنان تعلق خاطر نداشته‌اند. بدون شک شورای شهر تلاش می‌ورزد تا هویتی دروغین و ساختگی به شهروندان خویش اهدا نماید. همچنان که در سایه‌ی این هویت تصنعی، چهره‌های علمی و فرهنگی ایران را نادیده می‌انگارد تا به افرادی مجهول‌الهویه ارج بگذارد. همین چندماه پیش بود که تابلوهای بزرگراه‌ نیایش را از اتوبانی در تهران برچیدند و نام "آیت‌الله اکبر هاشمی رفسنجانی" جای آن را گرفت. اکنون در نامگذاری اتوبان‌های تهران نام آیت‌الله هاشمی رفسنجانی هم در ردیف آیت‌الله‌های ریز و درشت دیگر حکومت قرار گرفته است. اما شورایی که عوام‌فریبانه خود را همسوی مردم می‌شناسد، در خصوص این نامگذاری از شهروندان تهرانی نظرخواهی به عمل نیاورد. در عین حال نام‌های طولانی و نامأنوس آن هم از این دست در محاوره‌ی عمومی مردم هرگز به کار نمی‌آید. حتا رسانه‌های دولتی نیز از کاربرد آن‌ها پرهیز دارند. تازه در تهران امروزی، اگر هم کسی بخواهد نام اتوبان "آیت‌الله اکبر هاشمی رفسنجانی" بر زبان بیاورد، به حتم مخاطبش او را به استهزا خواهد گرفت.

شکی نیست که رفتار سیاسی شورای شهر تهران در خصوص نامگذاری گذری به نام محمد مصدق، انعکاسی از شعارهای خیزش عمومی دی‌ماه را با خود به همراه دارد. شوراچی‌های اصلاح‌طلب انگار بخواهند به مردم معترض بباورانند که پیام‌شان را به نیکی شنیده‌اند. همچنان که پیش از این رجب‌علی مزروعی نماینده‌ی اسبق مجلس ضمن مصاحبه‌ای با بی‌بی‌سی بر دیدگاهی انگشت گذاشت که اصلاح‌طلبان باید از این پس بر مطالبات عمومی مردم اصرار بورزند. گفتنی است که مزروعی همانند همه‌ی دوستان خود در مجموعه‌ی رنگارنگ و عریض و طویل اصلاحات‌چی‌های نظام، هرگز پیش از این به این جمع‌بندی دست نیافته بود. اما او موقعی به این راهکار سیاسی دست می‌یابد که مُشتِ کارساز لایه‌های محروم جامعه بیش از هر موقعی رأس هرم قدرت را در جمهوری اسلامی نشانه گرفته است. آیا رجب‌علی مزروعی به همراه دوستان اصلاحات‌چی خود در شورای اسلامی شهر تهران خواهد توانست با همین حیله‌های ساده‌لوحانه، نظام خودساخته و خودپرداخته‌ی جمهوری اسلامی را از مهلکه برهاند؟

خطای گره‌ای در نگاه اصلاحات‌چی‌های جمهوری اسلامی، به آنجا بازمی‌گردد که آنان موضوع مشارکت مردم را در قدرت همیشه از پایه و اساس باور نداشته‌اند. این دیدگاه غیر دموکراتیک میراثی است که "امام عزیز" از خود برای همه‌ی کارگزاران پُرمزد و مواجب جمهوری اسلامی بر جای نهاد. پیداست که کارگزاران حکومت هم به پشتوانه‌ی همین دیدگاه ناصواب و نامردمی از سفره‌ی گسترده‌ی نظام ولایی متنعم شده‌اند. وگرنه نمایندگان فرمایشی مجلس و شورا وجاهت و مشروعیت خودشان از کجا می‌توانستند به دست بیاورند؟ رجب‌علی مزروعی که اکنون از سفره‌ی ولایت‌چی‌های حکومت جا مانده است و در خارج به سر می‌برد، آیا می‌تواند برای نمایندگی خویش در مجلس شورای اسلامی مشروعیتی دموکراتیک دست و پا نماید؟ او نیز به طبع همانند دوستان اصلاح‌طلب خویش در داخل کشور آرزوی روزی را در سر می‌پروراند که آب‌ها بیش از همیشه به آسیاب اصلاح‌طلبان حکومت بازگردد و همگی ‌بتوانند به دور از مشارکت مردم در هرم قدرت، به بازی خودمانی‌شان ادامه بدهند.

ناگفته نماند که به استثنای دوره‌ی هشت ساله‌ی خس و خاشاک احمدی‌نژاد، در طول چهار دهه پیدایی جمهوری اسلامی همواره اصلاحات‌چی‌های حکومت قدرت را در اختیار خود داشته‌اند. همچنان که در طول این مدت میرحسین موسوی، اکبر رفسنجانی، مهدی کروبی، محمد خاتمی و خلاصه حسن روحانی همگی از اصول‌گرایی حکومت فاصله گرفته‌اند تا بتوانند ضمن تظاهر مدافع حقوق اقشار محروم و نیازمند جامعه معرفی گردند. ولی متأسفانه هرگز نتوانسته‌اند قدمی هر چند کوچک در راه تأمین مطالبات همگانی مردم بردارند. چنانکه مطالبات تلنبار شده‌ی توده‌های مردم اکنون خیلی راحت تمامی نظام فاسد جمهوری اسلامی را در می‌نوردد. دیگر نه نامگذاری معبری به نام محمد مصدق می‌تواند این فاصله‌ها را ترمیم نماید و نه پیام‌های احتمالی و متظاهرانه‌ی امثال کروبی، خاتمی و موسوی.

روزهای اخیر دوباره تبلیغات‌چی‌های حکومت سراغ کروبی و موسوی را گرفته‌اند. چنانکه با هر بهانه‌ای اخباری از ایشان رسانه‌ای می‌گردد. اینک اطلاعاتی‌های حکومت تلاش فراوانی به عمل می‌آورند تا آنان را به عنوان رهبر مخالفان نظام جا بزنند. این شیوه‌ی کهنه و قدیمی را پیش از این شاه نیز عاجزانه به کار می‌بست. ولی هرگز نتوانست از آن به نتیجه‌ی لازم دست یابد. جمهوری اسلامی هم همانند شاه راهی برای آشتی‌کنان با مخالفان بر جای ننهاده است. پدرکشته را کی‌ بود آشتی؟ به واقع مخالفان زخم‌خورده، نیازی به این آشتی نمی‌بینند. آخر مگر می‌شود با قهرمانان شرارت و نامردمی به آشتی و تفاهم دست یافت؟

از سویی "امام راحل" و "مقام عظمای ولایت" به دفعات محمد مصدق را پای درسشان نشانده‌اند و از سر تفاخر و خودفروشی میراث سیاسی او را نفی نموده‌اند. ولی اکنون نیز چون گذشته محمد مصدق نیازی به وکیل و قیم ندارد تا دیگران را از دست‌اندازی به حریم او پس برانند. او میراثی را برای همگان به یادگار نهاده است که برای همیشه با نام او در تاریخ ایران ماندگار خواهد ماند. ضمن آنکه این میراث با رویکردهای فرهنگی کارگزاران جمهوری اسلامی سازگار نمی‌نماید. آنان هریک دنیای خودشان را در عرصه‌ی سیاست دنبال می‌کنند. یکی بر هویت ایرانی پای می‌فشارد و آن دیگری هویت ایرانی و خواست و نیاز مردم را به هیچ می‌شمارد. اما شورای شهر تهران تلاش دارد تا این فاصله را که دره‌ای از آن سر برمی‌آورد با خاشاکی از عوام‌فریبی پر نماید.

◄ مطالب دیگر از همین نویسنده

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • ایرانی

    به نظر می اید اصلاح طلب نماها می خواهند با رندی خاص از جبهه ملی سابق (نمی دانم چه امروز )دل جویی کنند وهمان طور که روحانی گفت احتمالا انها را به قطار انقلاب البته واگن عقبی سوار کنند و بعد از احتمال زیاد مشخص شدن جا نشین رهبری در اینده پیچ ومهره واگن اخر را باز کنند .

  • کارو

    شاهزاده مصدق السلطنه هم فرق چندانی در زمان خود با همین حضرات اصلاح طلب و ژن برتر و غیره نداشت: فردی از خاندان سلطنتی که به لطف روابطش توانست خود را به مقام نخست وزیری برساند. شکی نیست که در شهر کوران یک چشم پادشاه است، اما دولت ایشان فقط با مانور دادن بر روی مسئلۀ ملی کردن نفت در ایران به اسطوره تبدیل شده است و در زمینه های دیگر معمولاً حتی موافقان وی هم سکوت میکنند. مصدق به عنوان یک نیروی لیبرال درک درستی از دموکراسی نداشت. او هیچ تلاشی برای استقرار جامعۀ مدنی و مطبوعات آزاد نکرد. او درکی از اهمیت توسعۀ سیاسی و تقدم آن نسبت به توسعۀ اقتصادی نداشت. نتیجۀ کار او این بود که حکومت همان حکومت استبدادی و دیکتاتوری باقی ماند، اما درآمد نفت در اختبار چنین حکومتی قرار گرفت. پر واضح است که چنان حکومت توتالیتری همانند محمدرضا با آن درآمد بود که موفق به تأسیس ساواک و تجهیز ارتش و قلع و قمع مخالفان شد. اصلاحگری مصدق السلطنه سقوط رژیم شاه را حداقل یک دهه به تعویق انداخت و آن را قویتر نیز کرد. همین کارکرد را دولت های موسوی، رفسنجان، خاتمی و همکنون روحانی را نیز دارند. هدف تمام آنها فقط افزودن به عمر نظام توتالیتر و قویتر کردن آن است. به نظر من مصدق در تاریخ ایران چندان مهمتر از قوام یا هویدا نیست و تلاش نیروهای ناسیونالیست برای اسطوره سازی از او، فقط به دلیل قحط الرجال (و قحط النسوان) در تاریخ معاصر ایران و تشنه بودن ایرانی ها به «شخصیت» بوده که به بار نشسته است.

  • کارگر

    در ادامهء نقدهای رفیق کارو, بد نیست از یاد نبریم که این دکتر مصدق, حقوقدان و نخست وزیر ایران بود که حین اعتصاب کارگران نفت به ارتش دستور داد که به صفوف کارگران آتش بگشایند, که منجر به کشته شدن چندین کارگر اعتصابی شد. (که این به نظر میرسد یکی از خصلت های لیبرال های "اصلاح طلب" باشد, چنانکه خاتمی نیز به نیروهای انتظامی دستور داد تا به کارگران بابک شهر با مسلسل حمله کنند و....). یکی از بهترین نقادان با انصاف و مطلع مصدق, محمد قائد می باشد, که مقالات زیر از وی موجود است: "خرده فرهنگ ها و تولید اسطوره: سه روزی که ایران را همچنان تکان می دهد", از کتاب "ظلم, جهل و برزخیان زمین" -۱۳۸۲ تهران. و همچنین مقالهء طولانی "شش دهه پس از شالاپّ بزرگ" مندرج در سایت های مختلف.