● دیدگاه
رفراندوم و تقابل پوزیسیون−اپوزیسیون
محمدرضا نیکفر − طرح رفراندوم اپوزیسیون قدرتگرا فاقد محتوای دموکراتیک ایده رفراندومی است که از دل مردم و نبرد سنگر به سنگر آنان برای خودگردانی و خلع ید از رژیم درمیآید.
بحث همهپرسی (رفراندوم) بالا گرفته است. تا جایی که من بحثها را دنبال کردهام، گرهگاه بحث این شده است که آیا جمهوری اسلامی تن به همهپرسی میدهد.
من اما در اصل این بحث را به صورت نوعی همهپرسی از آن به اصطلاح "اپوزیسیون" و نیز جمعی از روشنفکران نشسته در سایه آن دنبال کردهام و کوشش کردهام بفهمم اینان از رفراندوم به عنوان یک ساز و کار دموکراتیک چه برداشتی دارند.
بنابر شرحی که در زیر میآید، مشکل اصلی همچنان نگاه قدرتگرا و بیتوجه به مردم است. راه حلی را میجویند که جامعه در آن تنها نقش اهرم فشار را داشته باشد، نه اینکه کانون و منبع اختیار باشد.
در جای دیگری نوشتهام که یک اصطلاح مندرآوردی "اپوزیسیون" ایرانی، عنوان "پوزیسیون" است که منظور از آن قدرت حاکم است. "اپوزیسیون" خود را در تقابل با "پوزیسیون" تعریف میکند. طبق منطق تقابل، "اپوزیسیون" نیرویی است که میخواهد زمانی به "پوزیسیون" تبدیل شود. گمان میکنند که رفراندوم راهی است برای این تبدیل، راهی "دموکراتیک". انتظاری که از جامعه میرود − مثلا طبق بیانیه اخیر پانزده شخصیت − این است که مردم زیر نظر سازمان ملل به پای صندوقهای رأی بروند. که چه شود؟ به سؤالی چون "جمهوری اسلامی آری یا نه" این بار پاسخ "نه" بدهند؟
در این رخداد سه سوژه وجود دارد: سازمان ملل به عنوان ناظر، "اپوزیسیون" و "پوزیسیون". عنوان شیک "سازمان ملل" را میتوانیم با عنوان کلی "فشار خارجی" جایگزین کنیم. گردانندگان، اینان میشوند: طراحان رفراندوم به عنوان "اپوزیسیون"، "پوزیسیون" به عنوان پذیرنده، "فشار خارجی" به عنوان ناظر و دقیقتر بگوییم تحمیلکننده. و مردم؟ آنان میروند و رأی میدهند، چنانکه در ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ رأی دادند، آن موقع زیر نظارت لاهوتی یک آیتالله، این بار زیر نظارت ناسوتی "سازمان ملل".
گروهی از منتقدان شعار "رفراندوم" میپرسند که رژیم چگونه ممکن است به رفراندوم تن دردهد. پرسش به جایی است. بر روی صحنهای که طراحان رفراندوم گستردهاند تنها نیروی مجبور کننده "سازمان ملل" است که ما به جای آن "فشار خارجی" میگذاریم. نقش مردم در این میان چیست؟ این است که "رأی" بدهند؟
انتقاد رایج به ایده "رفراندوم" این است که طراحان آن قضیه را ساده دیدهاند و از این رو باید آنان را متوجه این نکته کرد که مگر ممکن است رژیم ولایی تن به همهپرسی دهد. در این اِشکالگیری هم مردم هیچکارهاند. رژیم باید ضعیف باشد و تسلیم خواست رفراندوم شود، خواستی که طبعا "اپوزیسیون" آن را در برابر "پوزیسیون" میگذارد. نقش مردم؟ مردم باید رأی بدهند!
متأسفانه گویا چیزی عوض نشده است و از گذشت روزگار چیز چندانی نیاموختهایم. "اپوزیسیون" به شکل دردآوری شبیه "پوزیسیون" است.
"اپوزیسیون" و روشنفکران نشسته در سایه آن دولتگرا هستند. در تئوری سیاسی و منطق عمل اینان جامعه و مردم جای اندکی دارند. در نهایت سیاهی لشکر، دنبالهرو، تابع و در نمایش دموکراسی رأیدهندهاند.
اما رفراندوم: در جریان تحول (دگرگشت بنابر توصیف این مقاله)، تحولی که مصاف میان اکثریت مردم با رژیم و طرفداران آن است، ممکن است جایی برسد که بحران مشروعیت حکومتگران را مجبور کند که نهادی از خود را به رأی بگذارند و حتا مشخصاً در مورد اساس نظام تن به همهپرسی بدهند. از سوی دیگر ممکن است ما به همهپرسی به صورت رخداد مشخصی به اسم رفراندوم نرسیم و بحران مشروعیت به نوع دیگری شکست رژیم را آشکار کند.
اما هیچ اشکالی ندارد و خیلی هم خوب است که از حالا آرزو کنیم که تکلیف مشروعیت پای صندوق رأی مشخص شود، نه در زورآزمایی سرنگونی در خیابان. به نظر میرسد مردم هم از ایده همهپرسی برای تعیین تکلیف استقبال میکنند. مسئله اما این است که ما از هم اکنون چه مایه دموکراتیکی در رفراندوم میگذاریم. هر میزان مایه دموکراتیکی که امروز در آن گذاشته شود، فردا همان میزان از صندوق رأی بیرون خواهد آمد.
اما چگونه میتوان این مایه دموکراتیک را در رفراندوم گذاشت؟ نگاه جامعهگرا در برابر دولتگرا میگوید از طریق رویکرد به جامعه و کمک به برگزاری "رفراندوم" در هر گوشه آن. پیش از "رفراندوم" بزرگ، لازم است سنگرهای متعددی با "رفراندوم"های موضعی یعنی خیزش برای خودگردانی، برای خلع ید از خلع ید کنندگان، فتح شوند. این رفراندومهای بنیادی هستند که به آن رفراندوم قطعیتبخش محتوایی دموکراتیک میدهند و آن را بینیاز از فشار خارجی و نیرو و نقشه "اپوزیسیون" میسازند.
این یک نبرد سنگر به سنگر است. طرح "رفراندوم" به عنوان ایده اصلی نبرد، تصور از نبرد به صورت یک نبرد جبههای است که تصور غالب درباره آن تقابل "اپوزیسیون" و "پوزیسیون" است. این تقابل فاقد یک کارمایه دموکراتیک است.
از سوی دیگر طرح ایدهای متناسب با یک نبرد جبههای – به زعم گروهی از مخالفان: این طرف "اپوزیسیون"، آن طرف "پوزیسیون" – متناسب با توان کنونی جنبش نیست. وقتی هنوز نتوان در یک دانشگاه در را به روی "نهاد نمایندگی رهبری" بست، طرح شعاری در مورد یک عمل فیصلهبخش در سطح کشور تنها به یک تعارف ایرانی میماند: بفرمایید رأی دهید، منزل از خودتان است.
ممکن است گفته شود که شعار همهپرسی برای عرضه یک راه حل دموکراتیک است. اما وقتی این راه حل در حد تعارف و شعار باشد، نشان میدهد که پشت درک آن از دموکراسی امری صوری نهفته است، قابل مقایسه با «میزان رأی ملت استِ» امام خمینی.
اگر گفته میشد مجلس مؤسسان، باز − در عین آماده نبودن شرایط برای طرح شعار لزوم تشکیل آن − میشد نوعی مرزبندی با تجربه ۱۳۵۸ و تلاشی برای گذار از دموکراسی صوری به محتوایی و بها دادن به مردم دید.
خلاصه کنم:
اساس کار تقویت جامعه است. همهپرسیِ مبنایی، فتح سنگرها در نبردهای موضعی است. جامعهای که در تجربه مبارزاتیاش به خودگردانی برسد و متشکل گردد، خود میداند چگونه دست به تأسیس بزند.
از همین نویسنده
- از دولتمحوری به جامعهمحوری
- سنجش مفهوم “اپوزیسیون”
- نمودهای کُنشی یک انقلاب بیکُنش
- بحث درباره شیوه مبارزه، روند تحول و خطر سوریهای شدن ایران
نظرها
کارگر
یک گیر و اشکال اساسی این جریان "رفراندومیان" برخورد ابزار گونهء آنان به نقش و جایگاه مردم است, که نویسندهء مقاله در اینجا به خوبی و صراحت اِشکالات مختلف چنین برخورد ابزار گونه ای به جامعه و مردم را شرح و توضیح داده است. دَم آقای نیکفر گرم! از طرف دیگه به نظر میرسه که حداقل تعدادی از این "رفراندومیان" جداً به دنبال داخل کردن طیف طرد شدهء سلطنتی (فشار خارجی) به مبارزات مردمی ضد رژیم هستند. تا جایی که حشمت اله طبرزدی, یکی از امضاکنندگان بیانیه ی پانزده نفره ی رفراندم, تحت عنوان پر طمطراق "حفظ اتحاد یک ضرورت انقلابی است" علناً میاد و میگه که "رضا پهلوی متحد ماست". این همان رضا پهلوی "دو-زیست" است که, چهل سال در آمریکا مشغول "مبارزه" بوده, هم میتونه شاه بشه و هم میتونه رئیس جمهور بشه. از ژن اصیل سلطنتی (سوادکوهی, که نام پهلوی را از دیگران دزدیه اند) می باشد و غیر از رهبر کل هم براش کسر شان حساب میشه! یکی نیست به این دوستان رفراندومی بگوید : "مرا به خیر تو امیدی نیست, شر مرسان"!
داود بهرنگ
با سلام برداشت من از طرح رفراندم این است که طراحان این شعار برآنند که متولیان "حکومت دینی" در ایران را ـ صرف نظر از برگزار شدن یا نشدن رفراندم ـ در برابر یک پرسش دینی قرار دهند. طرح کنندگان شعار رفراندم بر این باورند که ـ در وضعیت حاضر ـ اکثریت مردم ایران خواستار حکومت دینی نیستند. اکنون پرسش این است که: آیا می توان در جامعه ای که اکثریت مردم موافق برقراری حکومت دینی نیستند حکومت دینی برقرار کرد؟ این پرسش را هم اینک نیز بی برگزاری رفراندم می توان برای مثال از "آیت الله سیستانی" یا امثال ایشان پرسید. می توان از دانشگاه الازهر پرسید. این پرسش را از استاد دانشور محسن کدیور هم می توان پرسید ـ که ما پیشاپیش از پاسخ ایشان با خبریم و می دانیم که خواهند گفت: نه. از پاسخ جماعت "داعش" هم پیشاپیش با خبریم که خواهند گفت: آری. طرح برقراری "حکومت اسلامی" در دستگاه نظری خمینی بر این مبناست که اکثریت مردم ایران در معنای مادر زاد ـ الی الابد ـ مسلمان شیعه دوازده امامی اند. من ـ بر اساس آشنایی ام با موازین دینی ـ بر این باورم که یک چنین درکی از دین نیز دارای ایراد و اشکال ـ حتی فقهی ـ است. قابل توجه این که نه "حکومت دینی" و نه "اسلام موروثی" ربط به اسلام به استناد قرآن ندارند. این ها برساخته هایی فقهی اند. بر این مبنا می توان گفت که طرح شعار رفراندم در وضعیت حاضر ـ نظر به نارضایتی عمومی در ایران ـ چالش از نوع دینی است. آنچه پرسش کنندگان [طراحان طرح رفراندم] نیازمند آنند مستند کردن این دعوی است که "اکثریت مردم ایران خواستار حکومت دینی نیستند." این را نیز بگویم که عمده انگیزۀ خمینی در برگزاری رفرندام در آغاز نیز همین بود. یعنی مستند کردن این دعوی که: " اکثریت مردم ایران خواستار حکومت دینی اند." با احترام فراوان داود بهرنگ
شهروند
مشکل کلیدی در مقابله با حاکمیت عدم وجود اپوزیسیون است.چنانچه اتحادی دموکراتیک از نیروهای مخالف رزیم وجود داشت در آن صورت طرح حساب شده رفراندوم به عنوان تاکتیک برای افشای چهره مستبد رزیم میتوانسن به کار گرفته شود. ولی در شرایط حاضر طرح این مساله هیچ سر انجامی ندارد. اول باید چاه را کند بعد منار را دزدید. تا زمانی که اتحادی دموکراتیک با برنامه ای دموکراتیک شکل نگیرد سرنگونی میتواند به یک استبداد جدید منتهی شود.
نیک
جناب نیکفر مینویسد : انتقاد رایج به ایده “رفراندوم” این است که طراحان آن قضیه را ساده دیدهاند و از این رو باید آنان را متوجه این نکته کرد که مگر ممکن است رژیم ولایی تن به همهپرسی دهد بسیار خوب پس از این به بعد از همه اپوزوسیون درخواست میشود فقط از رژیم چیز هائی بخواهید که رژیم به آن تن میدهد. نه جناب, الفبای مبارزه سیاسی تحمیل یک ایده و خواسته به رژیم است. اما قبل از تحمیل ابتدا میباید جامعه/ ملت حول یک خواسته متحد شوند. هر حزب و گروهی بر اساس تحلیل خود, خواسته ای را مطرح میکند که منعکس کننده مهمترین صخره و یا گره گاهیست که بدون عبور از آن رسیدن به دیگر اهداف دیگر امکان پذیر نیست. پذیرش این خواسته از طرف دیگر احزاب, شخصیت ها و فعالان سیاسی و سپس تبلیغ و ترویج ان در جامعه و سرانجام اتحاد ملی حول آن شرط لازم برای تحمیل آن خواسته به رژیم است وگر نه رژیم به هیچ چیزی حتا قانون اساسی خود نوشته اش هم تن نمیدهد. بنابرین آنچه محل بحث میتواند باشد اهمیت شعار رفراندوم است نه موضوع پذیرش آن از طرف رژیم.
bijan
رفراندمی که منظور از آن تعیین نوع حکومت آینده باشد آخرین سنگر ی است که فتح میشود و قبل از آن باید جامعه سنگرهای اولین را فتح کند که مهمترین آن امکان تشکیل انجمن ها و اتحادیه های مستقل است .و یک نقشه راه شدنی برای رسیدن به آخرین سنگر طراحی گردد . ما با یک جامعه توده وار وانبوهی کسبه و دکانداران سنتی و لمپن ها و حاشیه نشین های شهرها مواجه ایم که اگر آگاهی نباشد و خواسته ها ومطالبات درست هدایت نشوند با مشکل روبرو میشویم . خیلی خوش بین باشیم تغییر نظام به آرامی و همانطور که برای شوروی سابق اتفاق افتاد ایده آل است .
bijan
در ادامه نوشته ام :چیزی که باید گروه ها و جریانات سیاسی توجه کنند قبول مشارکت همه جریانات و صداها از اصول گرا و اصلاح طلبان تا اپوزیسون برانداز در نجات وطن از این حالت دشوار است . اکثر مردم نگران اند و از روی کار آمدن جریانات تندرو و انحصار طلب مانند سازمان مجاهدین خلق می ترسند ( رهبری این گروه با تاکتیک های نادرست و اشتباه نه تنها باعث نابودی بخش عظیمی از جوانا ن کم سن وسال شد بلکه باعث ترس و وحشت بسیاری از مردم از روی کار امدن آنها هم گردیده که عملن به یک عامل ضد تحولات تبدیل شده! ) همه جریانات معقول و عاقبت اندیش باید به ایجاد فضایی کمک کنند که همه جریانات در قدرت و جامعه روحانیت و اقشار مذهبی نگران انتقام جویی و خشونت ورزی در دوران گذار و بعد از آن نباشند . باید جامعه روحانیت درک کند که نجات وطن و پایداری کشو ر به سود انها هم هست تا دوباره جایگاه واقعی خود را مانند کذشته باز سازی کنند و همین طور اقشار مذهبی نباید نگران شوند که حکومت سکولار و دموکراسی موجب رواج بی عفتی و دشمنی با دین دارن خواهد بود . باید فضای هم دلی و دوستی به جای نفرت و دشمنی ایجاد کرد . به امید نجات کشور .
داود بهرنگ
با سلام در روزگار حاضر همه شرکت های دولتی و خصوصی دست کم یک "همه پرسی" در سال دارند که در آن از شرکت کنندگان خواسته می شود که طرح و ایده خود را در بارۀ بهبود شیوۀ کار و یا شیوۀ دیگری از کار و یا نوآوری در میان بگذارند. در این کار آنچه ـ در سطح ماکرو ـ لحاظ می شود چهار مورد زیر است: ایدۀ شما آیا به لحاظ حقوقی دارای ایراد و اشکال است؟ ایدۀ شما در نگاه خود کدام موضوع موجود، عینی، محسوس و ملموس را مورد نظر قرار داده است؟ ایدۀ شما را چگونه می توان به اجرا گذاشت؟ هزینۀ محاسباتی ایدۀ شما چقدر است؟ من نخست این را عنوان می کنم که این گونه نگاه به موضوع شیوۀ سنتی کار در پارلمان های جوامع مدنی در چندین و چند ده سال گذشته است. هر کس در هر طرح پارلمانی ـ و نیز نقد خود از هر طرح پارلمانی ـ این موارد را در نظر می گیرد. در طرح رفراندم که در آن 15 شخصیت [بیشتر حقوقدان و] فراسازمانی جامعه را به رفراندم فراخوانده اند گاه پرسیده می شود: مجری آن کیست؟ مجری آن من و شمائیم. بیایید ایده مان را در اولین فرصت و برای مثال در اولین انتخابات رژیم بیازماییم. بیایید انتخابات رژیم را به صورت سراسری تحریم کنیم. بیایید به ثبت برسانیم که ما فلان میلیون نفر انتخابات را تحریم کردیم. خواست برگزاری انتخابات ملی هم ارز با خواست امتناع از شرکت در انتخابات در سطح ملی است. یک حقوقدان اولی را ـ بی اشکال حقوقی ـ می تواند بگوید و در بارۀ آن فراخوان بدهد. توجه داشته باشیم که طرح رفراندم طرحی فراسازمانی، دارای جنبۀ اکیداً حقوقی، ملی و [به نظر من] دینی و [بدین لحاظ] امضاء شده به دست افراد "غیر لائیک" است. از این طرح بایست در حد همین طرح ـ و نه بیش ـ انتظار داشت. با احترام داود بهرنگ
تیشک
با تشکر از مقاله خوب شما در دنیای کنونی – مخصوصا در منطقه ای که کشور ما واقع شده – به محض از بین رفتن یک قدرت، در شطرنج سیاسی، کشورهای منطقه و حتی ابرقدرتهای جهان مهره های خود را دوباره می چینند. مثال اتحاد جماهیر شوروی پس از سقوط و اقمار بوجود آمده از آن را در نظر بگیرید. گرجستان، ارمنستان، آذربایجان و الی آخر، هرکدام گرایش به یکی از قدرتهای منطقه دارند، و در اجباری نانوشته منافع آن کشورها را در مناسبات سیاسی خود در نظر می گیرند. به کشور خود برگردیم. اگر ایران تجزیه شود، هر بخشی از آن به زیر یوغ کشوری خواهد رفت: استانهای جنوبی به احتمال زیاد تحت تسلط اعراب، آذربایجان شرقی و غربی، ترکیه و ... دیدن چنین آینده ای در خواب هم ناخوشآیند است، هر چند در حافظه تاریخی ما و تجربه استبداد بیش از یکصد ساله ما، شاید گاها زمانهائی بوده که آرزوی استقلال هم کرده باشیم. ولی باز تأکید می شود که تجزیه کشور آینده ای بس ناخوشایند خواهد بود، که بازیچه شدن در دست قدرتهای منطقه ای و جهانی، یکی از حداقل های تبعات آن است. تجربه کردستان عراق و کردهای سوریه مثالهای بسیار غم انگیز دیگری هستند، که خود نیاز به نوشتن یک مقاله دارد. ادامه دارد...
تیشک
ادامه از قبلی: اِعمال بیش از صد سال استبداد، این پتانسیل را بوجود آورده تا به محض ایجاد خلاء قدرت، مردم هر استان و منطقه ای آرزوی دیرینه شان برای آزادی را در تجزیه کشور دنبال کنند، و این دقیقا همان چیزی است که گرگهای منطقه بدنبال آنند (نمونه آن، حمله حزب حاکم ترکیه به مناطق کردنشین در جهت بدست آوردن مشروعیت داخلی). مغز موجودات زنده و بالاخص انسانها، به شکلی است که نیاز به برنامه نویسی ندارد، از تجربیات خود بعنوان داده های ورودی جدید (Training data) استفاده می کند. قسمتی از راهکار ارائه شده توسط نگارنده محترم (به عقیده بنده) یکی از هزاران نقشه راهی است (Programming)که ممکن است به تجزیه ایران (اصطلاحِ "خلع ید جبهه به جبهه") ختم شود. اما این تنها یکی از احتمالات از میان هزاران احتمالی است که ممکن است رخ دهد. برداشت من از طرح رفراندوم (در میانه اعتراضات) شاید این ندا را به مردم می دهد که بصورت مجزا عمل نکنند و با هم تا پای صندوق رأی منسجم باشند. دمکراسی ابزاری دارد، مردم هم یکی از آن ابزار هستند، با این تفاوت که از مزایای دمکراسی بهرمند میشوند. بنابراین استفاده ابزاری از مردم در جهت رسیدن به دمکراسی – به جهت متنعم شدن مردم از مواهب دمکراسی – نه تنها پدیده ای مذموم نیست، بلکه پسندیده نیز هست. بعنوان یکی از میلیونها حامی رفراندوم «در سایه نشسته» معتقدم، در آینده ایران شاید حکومتی دمکرات و فدرالی نتواند کلیه حقوق را (در چند سال اول) به اتنیسیته ها بدهد، ولی تحت عنوان ایرانی (برای همه ایرانیان بدون هیچ استثنائی) یکپارچه، کل مردم ایران از منافع یکپارچگی آن متنعم می شوند. و یک رفراندوم همگانی است که این مهم را محقق می کند (فارغ از هر نوع گرایشات سیاسی و عقیدتی).
shahab
بحث"رفراندوم"اساساً،فعل وکنشی است که درجوامع آزادوحکومتهای دموکراتیک قابل طرح وعمل است. درکشورهای پیشرفته برای بسیاری ازمسائل جامعه همه پرسی صورت میگیرد اینکه آقای نیکفرممشارکت مردم دررفراندوم را،"وسیله"تلقی میکنندبااحترام به ایشان بایدگفت وقتی رفراندوم ویاانتخاباتی درکشوری انجام میگیرداگرمردم شرکت نکنند،پس چه کسانی بایدشرکت کنند!؟ گفتیم درکشورهایی که حتی پیشرفته هستندهمه پرسی انجام میگیرد؛بنابراین برای احترام به رأی ونظَرمردم است که برای بسیاری ازموضوعات نطرمردم رامیخواهند؛اگربناست که نظرخواهی رابه هرشکلی که عملیاتی شود،راونظردهندگان راکه مردند،"وسیله"بدانیم،بایدهیچ گاه رأی ونظرازمردم خواسته نشود! امادرموردطرح رفراندوم ازطرف عده ای ازمخالفان این حکومت،بایدگفت اولااین حکومت بخاطرساختاراستبدادی وایدئولوژیکش،به هیچ وجه تن به این فعل نخواهدداد،چراکه ۱ــ تن دادن به این عمل مساویست باالغاوانحلال حکومت دینی ایشان واینهاهم که خودرادرجایگاه پیامبروعلی میبینندوطبق فقه،مکلف به حفظ دین هستندودفاع ازحکوت دینی رابه گفته امامشان ازاوجب واجبات میذانند! ۲ــ بفرض محال که بافشارازخارج هم تن به این کنش ضدخودبدهندآیابراحتیی ازاسب قدرت پیاده میشوند؟ ثانیااگرحکومتی تن به رفراندوم دادکه حرکتی دموکراتیک انجام داده است،که چنین نشانه ای دراین حکومت دیده نمیشود پس نهایتارفراندومی رخ نخواهدداد
shahab
مسئله دیگردرخصوص پیشنهادرفراندوم؛چه بساخودپیشنهاددهنگان هم اعتقادواطمینان داشته ودارندکه این حاکمیت هرگزتن به چنین پیشنهادخطرناکی نمیدهد،امابااینکه اینرامیدانندولی،برای فشاربه این حاکمیت ودادن این پیام که ای حاکمانی که خودوفقه وایدئولوژی فقاهتی خودراچهل سال است به این مردم تحمیل کرده اید،این مردم وجامعه وبخصوص جوانان تحصلکرده ودانشگاهی شماوحاکمیت تحمیلی تان رانمیخواهند،واگرراست میگوئیدمردم شماواستمراروبقای حکومت شمارامیخواهندبفرمائیدیکباردیگر"رفراندوم"کنیدودهان وزبان مخالفان ومنتقدان رابیشترازاین بندآوریدوباردیگراقتدارمردمی خودرابه جهانیان نشان دهید!
ایراندوست
رژیم جمهوری اسلامی ایران، یک حکومت نظامی سرکوبگر غیر دموکراتیک است که هرگونه تلاش مدنی برای تغییر و تحول سیاسی- اجتماعی را با تحریف، لجن پراکنی ،زندان،شکنجه ،اعدام یا ترور جواب میدهد. اطلاعات و ارتباطات اپوزیسیون و تلاش در مسیر اتحاد ملی بر علیه رژیم اسلامی حاکم بر ایران ، از پاتک های "ضد اطلاعاتی" اطاقهای فکری و عملیاتی حکومت ولایت فقیه و نظامیان سپاهی قاچاقچی ، ضربه و شکستهای جبران ناپذیری تاکنون خورده و میخورد. تنها راه نجات ایران سرنگونی رژیم اسلامی است و تنها شیوه کم هزینه که استقلال و تمامیت ارضی ایران را تضمین میکند ، بیداری بخشی از بدنه نظامی در ارتش است تا جواب مشت را با مشت بدهد. مسلما باید حمایت مردمی از این حرکت ضربه ایی باشد تا کشور دچار اغتشاش نشود. تجربه یونان، پرتغال و حتا شیلی و امریکای لاتین در پروسه دموکراتیزه شدن، قابل تأمل و تعمق است !