حجاب زنان و مسئلهی مشروعیت حکومتها
حجاب باید نه تنها بهعنوان مسئلهی زنان در پیوند با تبعیضهای ساختاری، که بهعنوان مسئلهای سیاسی در پیوند مستقیم با مشروعیت حاکمیت مورد توجه قرار گیرد. پرداختن به این مسئله به معنای زیر سوال بردن مشروعیتی است که حول آن شکل گرفته و سنتی که بر پایههای آن بنا شده است.
موضوع حجاب زنان در ایران معاصر دو بار از مسئلهای شرعی به مسئلهای قانونی بدل شده است؛ یکی به ماجرای کشف حجاب در دوران رضاشاه مربوط است و دیگری به اجباری شدن حجاب توسط جمهوری اسلامی پس از انقلاب ۱۳۵۷. اینکه چرا در این دو برههی زمانی حجاب مسئلهای قانونی شده است، پرداختن به بستر تاریخی شکلگیری این دو رویداد را ضروری میکند.
رضاشاه در وضعیت آشفتگی داخلی به قدرت رسیده بود و مشروعیت نظام تازه تاسیسش، مشروعیتی اضطراری و برآمده از دل بحرانهای موجود بود. اما بهدنبال آرام شدن فضای داخلی کشور و ترمیم روابط خارجی، آن مشروعیت اضطراری دیگر کارکردی نداشت؛ وضعیت تازه نیازمند موضوعی برای بازسازی مشروعیت حکومت نوپا بود. این امر در کنار اقدامات کشورهای همسایه همچون ترکیه و مصر و فضای داخلی موجود، در نهایت منجر به اعمال مجموعه تغییرات فرمایشی از بالا شد که کشف حجاب نیز بخشی از آن به شمار میرفت.
کشف حجاب سالها پیش از اقدامات رضاشاه در میان زنان روشنفکر آغاز شده بود. خواست این بخش از زنان جامعه در کنار خواستهای روشنفکرانی که از دورهی مشروطه به دنبال معیارهای مرسوم در غرب بودند، رضاشاه را در موقیعتی قرار داد که کشف حجاب را تبدیل به موضوعی جهت کسب مشروعیت کند؛ این مساله از یکسو فضای داخلی را هدف قرار میداد و رضایت بخشی از جامعه را بدست میآورد و از سوی دیگر، تصویری متفاوت از ایران به غرب ارائه میکرد؛ تصویری از طی کردن مسیر مدرنیزاسیون و احتمالا موثر در بازسازی روابط ایران با اروپا.
به این ترتیب، کشف حجاب تبدیل به مولفهای در جهت ساخت هویتی ملی میشود؛ هویتی در تقابل با هویت دینی که تا دورهی قاجار و حکومتگری شیعه، بر مبنای مواجهه با قدرت عثمانی سنیمذهب مورد توجه بوده و با فروپاشی قدرت عثمانی و سقوط قاجار دیگر محلی از اعراب ندارد. در واقع حجاب تبدیل به موضوعی برای جایگزینی مشروعیت اضطراری میشود و در این مسیر همراهی بخشی از افراد متأثر از نگاه دیگریِ غرب را با خود دارد.
در ماجرای کشف حجاب، همزمان سنتی بنا نهاده میشود که در سالهای بعد معنا مییابد. رضاشاه سنتی بنیان مینهد که تاریخ را به نفع خود دگرگون کند و نقطهی شروع تاریخ را با آغاز سلطنت خود یکی انگارد. گویی در تمام طول تاریخ چیزی جز آنچه در دوران پهلوی اول برقرار بوده وجود نداشته و تاریخ همواره با مشی این دوران یکی بوده است. آنچنان که تا همین امروز حسرت برخی افراد از دوران پیش از انقلاب، با تصویری از «آزادی پوشش» همراه است که از دورهی رضاشاه آغاز شده و در دورهی محمدرضاشاه ادامه مییابد. گویا چیزی به اسم حجاب هیچگاه در تاریخ ایرانیان وجود نداشته و این موضوع ساخته و پرداختهی حکومت جهموری اسلامی است.
تمام این موارد به شکلی دیگر در مورد اجباری شدن حجاب پس از انقلاب نیز صدق میکند؛ موضوع کسب مشروعیت پس از انقلاب یکبار دیگر به قانونگذاری در مسألهی حجاب گره میخورد. حجاب در جمهوری اسلامی نمادی از تغییر حکومت میشود. حکومتی که اصرار دارد بهعنوان حکومتی دینی شناخته شود و کمتر چیزی همچون حجاب امکان نمایش بیرونی چنین خواستی را فراهم میآورد. موضوعی که مشروعیت مذهبی حکومت نوپا را در سیر حوادث پس از انقلاب تضمین میکند و تبدیل به مهمترین وجه تمایز آن با حکومت سابق میشود.
آنچه این بار حجاب را به موضوع اصلی بدل میکند، بازگشت به هویت دینی پیش از دوران پهلوی و رجوع به سنتهایی است که در برابر استعمار غربی قدرت میگیرند. در حقیقت حکومت جهموری اسلامی در پی ساخت سنتی دیگر برای جایگزینی سنت رضاشاه بود. این بار نیز قرار است باور کنیم تاریخ چیزی جز مشی جاری نیست و در تمام طول تاریخ همینگونه زیستهایم؛ جز دورانی کوتاه که خطایی بیش نیست و مظاهر آن باید به تمامی حذف شود.
در چنین شرایطی حجاب نه تنها بهعنوان مسئلهی زنان در پیوند با تبعیضهای ساختاری، که باید بهعنوان مسئلهای سیاسی در پیوند مستقیم با مشروعیت حاکمیت مورد توجه قرار گیرد؛ پرداختن به این مسئله به معنای زیر سوال بردن مشروعیتی است که حول آن شکل گرفته و سنتی که بر پایههای آن بنا شده است. سنتی که در هیچ یک از دو شکل مطلوب پهلوی اول و جمهوری اسلامی، نسبتی چندان حقیقی با واقعیت ندارد.
منبع: فریاد زنان
کانال تلگرام گروه فریاد زنان:
https://t.me/faryadezanan
نظرها
نظری وجود ندارد.