زراس: دهکدهای پس از خشکسالی
زندگی آن نیمه دیگر جمعیت در ایران چگونه میگذرد؟
شهرام خسروی، پروفسور انسانشناسی از خلال داستان یک کشاورز خوزستانی به بررسی خیزش دیماه، نابرابریها و مهاجرت اقلیمی در ایران پرداخته.
مقدمه: شهرام خسروی، پروفسور انسانشناسی در دانشگاه استکهلم در یادداشتی برای نیویورک تایمز از ریشههای خیزش دیماه، نابرابری اقتصادی و مهاجرتهای اقلیمی در ایران مینویسد. او در ۱۵ سال گذشتهاش تحقیقات میدانی مفصلی در ایران داشته و مطلب پیش رو را نیز از خلال گفتگو با کشاورزی اهل روستای زراس و بررسی آمارهای رسمی تهیه کرده است.
دهکده زراس در درهای قرار دارد که رشته کوههای زاگرس در جنوب غربی ایران آن را فراگرفته است. با یک ساعت رانندگی از ایذه میتوان به این دهکده رسید، دهکدهای که امروزه حدود ۶۰ خانوار در آن زندگی میکنند. این خانوادهها از راه کشاورزی، دامداری، و کارگری در سایر شهرهای ایران گذران زندگی میکنند.
در یک بعد از ظهر از ماه سپتامبر در سال ۲۰۱۴ من و داراب در کنار دیوار گلی یک باغ فندق نشسته بودیم. داراب کشاورزی بود ۵۰ ساله اهل زراس، با چهرهای جذاب و ناهموار، و با دستانی پینه بسته. کار او کشت سیبزمینی، لوبیا و پیاز در زمینی با وسعت تقریبی یک جریب (۴۰۴۷ متر مربع) بود. با اینهمه محصول بهدست آمده تکافوی زندگی او و خانوادهاش یعنی همسر، شش فرزند و پدر و مادرش را نمیکرد. ایران سالانه مقادیر زیادی دانه و سیبزمینی وارد میکند و این باعث میشود که قیمت این محصولات هر ساله کمتر شود.
داراب کمبود درآمد خود را از طریق حفر چاه و کارگری در پروژههای ساختمانی در برخی از ماههای سال جبران میکند. درآمد او از کارگری در ساختمان برای ۱۰ ساعت کار حدود ۲۰ دلار است، کاری که فاقد هر نوع بیمه در برابر حوادث و بیماریها است.
دهکده زراس همچون باقی نواحی ایران در ۱۰ سال گذشته دچار خشکسالی شده و محصولات کشاورزی آن کاهش یافته است. داراب مشتقانه از دورانی سخن میگوید که آب فراوان برای باغها و مزارع در دهکده وجود داشت. او میگوید: «هرسال اوضاع بدتر میشود. این روزها تنها کمی آب در اطراف درختان میریزند، آب به ریشه درختها نمیرسد.» بسیاری از درختان فندق نواحی اطراف ما خشک شدهاند.
در ۳۱ دسامبر سال ۲۰۱۷ ایذه شهری نزدیک به دهکده داراب صحنه یکی از اعتراضات خشونتآمیزی بود که به سبب مشکلات اقتصادی موجود درسرتاسر ایران آغاز شده بود. جوانان در ایذه برای ساعاتی شهر را به کنترل خود در آوردند. آنها با دستانی خالی به مصاف نیروهای پلیس ایران رفته بودند.
اولین اهداف اعتراضکنندگان این بود که چرا بانکها در حال تصرف خانهها هستند. خشکسالی بسیاری از مردم آن ناحیه را مجبور کرده بود تا از بانکها وام بگیرند. آنها قادر به بازپرداخت وامهای خود نبودند، و از اینرو بدهیهای آنها افزایش یافته بود، و در نتیجه بانک باقیمانده داراییهای مردم این نواحی را ضبط کرده بود، خواه آنها زمین کشاورزی باشد، خواه خانه یا تراکتور.
«زندگیهای مردم ارزشی ندارد». این جملهای بود که از بسیاری از ایرانیها در روستاها و شهرها شنیدم. جامعهشناسان از واژه «بیثباتی» برای توصیف این وضعیت بهره میجویند، وضعیتی که در آن بسیاری به حال خود رها میشوند، و از زندگی شایسته محروم میشوند. داراب میگوید که «جهان ما را تحریم کرده است». پیش از اعمال تحریمها بر ایران داراب و بسیاری دیگر برای پروژههای نفتی و گازی کار میکردند. پس از تحریمها شرکتهای خارجی از کار در پروژههای نفتی ایران دست کشیدند و بسیاری از فرصتهای شغلی موجود از دست رفت.
تقریباً همه جوانان در دهکده محل سکونت داراب عازم شهرها هستند، و در آنجا در مقام کارگرهایی ارزان و مطیع استثمار میشوند. فقدان موقعیتهای کاری مهاجرت از روستاها به مناطق شهری را شدت بخشیده، به نحوی که این مهاجرت اکنون ۵ برابر افزایش یافته است. طبق دادههای مجلس ایران تعداد ایرانیهایی که اکنون در زاغهها زندگی میکنند در مقایسه با سال ۱۳۵۷، ۱۷ برابر شده و ۱۰ میلیون نفر رسیده است.
هر ساله تعداد بیشتری از ایرانیها به عنوان فقیر طبقهبندی میشوند. بر اساس گزارشهای رسمی در سال ۲۰۱۵، ۴۰ درصد از ایرانیها زیر خط فقر زندگی میکردند. بیکاری میان جوانان- یعنی بین ۲۰ تا ۲۴ سالهها- در سال ۲۰۱۶ به ۳۰ درصد رسیده است. این واقعیت این مساله را روشن میکند که چرا ۹۰ درصد کسانی که در اعتراضات اخیر دستگیر شدهاند کمتر از ۲۵ سال سن داشتند.
طبق گفتههای وزارت کار و امور اجتماعی حدود ۱۱ میلیون از ایرانیها یعنی ۵۰ درصد از نیروی کار فاقد کار ثابت هستند. تقریباً همه کارگران جوانی که در پژوهش میدانی ۱۵ سال اخیر ملاقات کردم کار ثابتی نداشتند، به ندرت سر وقت حقوق میگرفتند و بدون هرنوع حمایتی از سوی کارفرماها استثمار میشوند. بین ۱۰ تا ۱۳ میلیون ایرانی از هر نوع بیمه سلامت، بیکاری یا کار محروم هستند.
ایرانیان فقیر زندگی طبقه پولدار و برگزیده را مشاهد میکنند. از سال ۲۰۱۰ ایران شاهد رشد فرهنگ مصرفگرایی و نابرابری بوده است. شمار فزآیندهای از اتوموبیلهای لوکس وارداتی در خیابانها ظاهر شدهاند، قیمت برخی از خانهها معادل سه سال دستمزد یک کارگر است. منوی برخی از رستورانهای لوکس شامل بستنیای است که با طلای قابل خوردن تزیین شده و قیمت آن برابر با حقوق یک ماه یک کارگر است.
در کنار عدم امنیت مالی و خشکسالی، ایرانیها درگیر مشکل آلودگی نیز هستند. یک دهه تحریم به شکل قابل توجهی قیمت مواد غذایی، دارو و سوخت را افزایش داده است. این تحریمها همچنین ایرانیها را از نظام بانکی بینالمللی بیرون گذاشته و آنها را مجبور ساخته تا به شیوههای غیررسمی به معامله با پول نقد روی بیاورند و از اینرو در برابر کلاهبرداری و بازار سیاه آسیبپذیر باشند. ارزش تومان ایرانی از سال ۲۰۱۲ تاکنون به بیش از نصف کاهش یافته است، چیزی که بر باقی هزینهها در داخل ایران تاثیر گذاشته است.
سخنرانیهای شدیداللحن و ضد ایرانی ترامپ جایی برای امیدواری نسبت به برداشتن تحریمها و تسهیل آنها نگذاشته است. ترس از حمله نظامی اسراییل یا ایالات متحده نیز به باقی ترسهای مردم اضافه شده است.
با اینهمه امید برای دموکراسی و عدالت اجتماعی در ایران مدرن بارها در مبارزات سیاسی مختلف تکرار شده است، از انقلاب مشروطه، تا جنبش ملی شدن صنعت نفت، تا انقلاب بهمن، جنبش سبز و ناآرامیهای اخیر دیماه که محرومان در خط مقدم آن بودند.
در همان حالی که تصویر اعتراضکنندگان در ایران در سرتاسر جهان قابل مشاهده بود، به یاد گفتگوی خود با داراب در دهکدهشان افتادم. ما به کوههایی چشم دوخته بودیم که به آسمان آبی و پاک سرکشیده بودند. «به این زمینها نگاه کن! زمینهایی که ما نمیتوانیم یک تومان از آنها درآمد کسب کنیم. ما آب نداریم. این را بنویس.. این را نیز بنویس که کسانی در تهران همه پولها را برای خود برداشتهاند و فراموش کردهاند که ما نیز مردمی هستیم»
نظرها
نظری وجود ندارد.