آموزش عالیِ ولایی؛ نمونهی خسروپناه
جویا آروین - عبدالحسین خسروپناه را میشناسید؟ مگر میشود که نشناسید! او از فیلسوف الفلاسفههای نظام ولایی است. خسروپناه را که بشناسید بسیار چیزها را شناختهاید: آموزش عالی در نظام فقاهتی را، اصول طی مراتب را در این نظام، و در نهایت شأن فلسفه را در آن.
عبدالحسین خسروپناه را میشناسید؟
مگر میشود که نشناسید! او از فیلسوف الفلاسفههای نظام ولایی است.
خسروپناه را که بشناسید بسیار چیزها را شناختهاید: آموزش عالی در نظام فقاهتی را، اصول طی مراتب را در این نظام، و در نهایت شأن فلسفه را در آن.
جمعی از اهالی فلسفه سرانجام جانب احتیاط و محافظهکاری را رها کرده و به نقدِ دانش و تخصصِ عبدالحسین خسروپناه، ریاست انجمن حکمت و فلسفهی ایران، آغازیدهاند.
- سید نصرالله موسویان عضو هیئت علمی پژوهشگاه دانشهای بنیادی، در اینجا خسروپناه را در مقام نظریهپرداز به بوتهی نقد گرفته است.
- امیر صائمی، از دیگر اعضای هيئت علمی پژوهشگاه دانشهای بنیادی، در اینجا مقالهای به قلم خسروپناه را با عنوان «معناشناسی گزارههای دینی» نقد کرده و نتیجه گرفته که خسروپناه «فلسفه معاصر را ابدا نمیشناسد. میخواهد به سؤالات و چالشهای برخاسته در فلسفه معاصر پاسخ دهد، بیآنکه آن سؤالات و چالشها را به درستی فهمیده باشد.».
- کسری پناهی، دانشآموختهی فلسفه، نیز در اینجا مقالهی «فلسفه معرفت» به قلم خسروپناه را نقد کرده و نتیجه گرفته است که «چنین مقالهای اگر برای درس کارشناسی فلسفه هم نوشته میشد، نمره قبولی نمیگرفت».
- پساتر امیرحسین خداپرست، عضو هیئت علمی انجمن حکمت و فلسفه، نیز در تارنمای صدانت استدلال میکند که خسروپناه در آثارش مرتکب دزدی علمی شده است هم از آثار دیگران و هم از آثار خودش. چند روز بعد حسین شیخرضایی، دیگر عضو هیئت علمی انجمن حکمت و فلسفه، نیز در نوشتاری، باز در تارنمای صدانت، نظریهپردازیهای خسروپناه در زمینهی علوم اسلامی را «هیاهو برای هیچ» دانسته است.
کنش نقادانه این جمع را باید ستود، گرچه بسیار دیرهنگام است و میبایست و میتوانست بسیار زودتر از این آغاز شود. خسروپناه را شاید بتوان حکومتیترین کس در نهاد فلسفه در ایران دانست. او که سرراست با آیتالله خامنهای پیوند دارد و تأیید او را با خود دارد، در زمان ریاستجمهوریِ احمدینژاد بر مسند ریاست انجمن حکمت و فلسفه نشست. زینرو نقد کردنِ کسی چون خسروپناه همهنگام نقد کردنِ دخالتهای قدرت سیاسی—و به ویژه دخالتهای شخص آیتالله خامنهای—در پهنهی اندیشه و دانش و پژوهش است. نقد کردنِ خسروپناه در حقیقت نقد کردنِ سلطهای ست که بیشتر و بیشتر فراگیر میشود.
انجمن حکمت و فلسفه، حتا زمانی که هنوز چنین تغییر نکرده بود، به هیچ وجه نهادی سیاسی نبود. کار این انجمن عمدتاً در زمینهی فلسفهی تحلیلی در شاخههایی چون فلسفهی علم و فلسفهی زبان و فلسفهی ذهن بود، یعنی در شاخههایی که کمترین ارتباطی با سیاست دارند. غلامرضا اعوانی، رئیس پیشین انجمن، هیچ خاصیت سیاسی نداشت، نه چهرهای سیاسی بود و نه مشکلی با نظام سیاسی داشت، و از همین رو ۲۶ سال بر انجمن ریاست کرده بود. پس این انجمن هیچگاه کاری به سیاست نداشته است. اما همین را هم حکومت نتوانست تحمل کند. حکومت حتا بیاعتنا بودن به سیاست و حاکمیت را نیز برنمیتابد. حاکمیت این حکومت را جایی میخواست که به طور ایجابی حکومت اسلامی و نظام ولایی را تقویت کند. این نکته بسیار مهم است: حتا اگر کاری به کار حکومت و فسادهای آن نداشته باشیم، حکومت با ما کار دارد. ممکن است بگوییم آهسته میرویم و میآییم و کارمان را میکنیم و کاری به کار فسادهای حکومت نداریم، اما دیر یا زود حکومت به سراغمان میآید. حکومت از انجمن حکمت و فلسفه یک نهاد ولاییِ دیگری میخواهد در کنار بسیار نهادهای ولاییِ دیگر.
ناقدان در درجهی اول دانش و تواناییِ خسروپناه را به نقد گرفتهاند. اما خسروپناه در پاسخ تلگرامیاش بهجای آنکه به نقدها پاسخ دهد نیتخوانی کرده و ناقدان را دارای منظور سیاسی دانسته است. با این حال آنچه از پاسخ خود خسروپناه میتوان دریافت این است که او به منظورهای سیاسی در جایگاه ریاست انجمن نشسته است. او میگوید: «دعوای اصلی بر سر لحاف ملا یعنی منصب ریاست موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران است و اعتراض بر اینکه چرا این جایگاه در اختیار یک نیروی انقلابی است!»
خسروپناه در پناه قدرت خسرو است!
آنچه خسروپناه را بر مقام ریاست انجمن حکمت و فلسفه نشانده و نظریهپرداز گردانده است چیزی جز قدرت سیاسی نیست.
در ایران قدرت سیاسی میتواند شخصیت علمی بسازد و بر صدر نشاند؛ قدرت سیاسی میتواند از هیچ نظریهپرداز بسازد. این کاری ست که قدرت سیاسی پیوسته در حال انجام آن است. برخی از ما، شاید اصلاحطلبانمان، دلخوشیم که جامعهی مدنی در ایران رو به رشد است. اما شاید یکسره وارونهی این باشد. میبینیم که چگونه قدرت سیاسی سیطرهاش را بهسرعت بر همهی پهنههای حیات ایرانیان میگستراند. در پهنهی فلسفه، که بناست از نقادترین پهنهها در حیات هر جامعهای باشد، قدرت سیاسی کسی چون خسروپناه را تحمیل میکند و اهل فلسفه نیز سالها او را تاب میآورند. آن زمان که خسروپناه در سال ۱۳۹۰ بهناحق بر مسند ریاست نشست باید او را نقد میکردند؛ نقد کردنِ او در آن زمان نتیجهبخشتر میبود. اما بسیاری از اهالیِ فلسفه در آن زمان سکوت کردند و این انتصاب را پذیرفتند. اکنون خسروپناه جای پایش را محکم کرده است. حتا دولت اصلاحات هم او را ابقا میکند. حتا برخی از دانشآموختگان فلسفه بهوساطت او در دانشگاهها جذب شدهاند و از این رو وامدار او هستند. او شبکهی خود را گسترانده است و پای حوزویان ولایتمدار را هرچه بیشتر به نهادهای فلسفیِ دانشگاهی باز کرده است. از همین روست که بهدنبال نقدها برخی هم در پیِ دفاع از او برآمدهاند. اکنون انجمن حکمت را باید یک نهاد تصرفشده تلقی کرد.
و البته خسروپناه تنها یک نمونه از بسیار است. در نهادهای آموزشی و پژوهشیِ گوناگون اگر دقیق شویم سایهی سلطهی ولایی را میبینیم که پیشرفت میکند و همهجا را میگیرد. اگر اوضاع بر همین منوال پیش رود ممکن است زمانی بیاید که دیگر جایی برای چنین نقدگرانی در هیچ یک از نهادهای آموزشی و پژوهشی نباشد.
اکنون، یعنی شش سال دیر، خسروپناه را نقد کردن بسیار پرسشانگیز است؛ اکنون که باغ فلسفه را علفهای هرز فراگرفته، تازه به فکر وجین افتادهایم!
در همین زمینه:
نوشتهای مربوط به دوران آغاز ریاست خسروپناه بر انجمن حکمت و فلسفه
نظرها
روزبه
این خودش نشانه ساده لوحی حکما و. فلاسفه ای. بوده که آنجا فعال بوده اند درک درستی از قدرت سیاسی و سیاست ندارند است.. سیاست یعنی همه چی و همه جا. اینکه یک قدرت سیاسی در امور یک ارگان دولتی یا غیر دولتی دخالت بکند یا نکند خودش امری سیاسی است. و به سیاست آن دولت یا حکومت و طرز نگرشش به امور آنجا بر میگردد. بعلاوه این. ملاها همیشه خودشون خودشون علما خطاب کردن و کلی زور زدن چند تا فیلسوف مسلمان قرنهای گذشته رو درک کنند. یه همچین. شغل پر طمطراقی رو به غیر واگذار کنند؟ بعدش اینهمه ملای بیکار و بیعار "تربیت" میشه باید دولت اسلامی تو یه طویله ببنده دیگه چه جایی بهتر از اینجا این "آقا" دو تا کتاب فلسفه رو در دوران کرگی اش بو کرده و جویده
روزبه
از اون مهمتر باید در و پنجره بهم بخوره شما فکر کن یکنفر فیلسوف یا عالم واقعی در راس امور اونجا با بقیه کارها و هیکل کل این رژیم فاقد عقل میخورد؟! یک چنین فیلسوفی با درک عمیقی که از مسائل داشته باشد در این رژیم پوک مغز و غیر اخلاقی قبول مسولیت میکند؟
بیژن
زمانی که کیهان فرهنگی گروهی از روشنفکران دینی مثل رخ صفت و تهرانی و سروش و شمس الواعظین را اخراج کرد همین حاج صادق لاریجانی که آن زمان طلبه بود مدعی فلسفه بود و افکار سروش را نقد میکرد و علیه کارل پوپر موضع میگرفت. دیدید که حرفهای بی سر وته اما قلمبه و مطنطن ایشان ثمره داد و مردم ساده را دچار این توهم شدند که این آقا فیلسوف و چنین و چنان است. و رسید به مقام اجتهاد و قاضی القضاتی. بعدها هم مشخص شد که این مقالات همه کپی و دست دوم هستند.یعنی تالیفی نیستند. خیلی ساده ترجمه شده اند. حالا این پرفسور بعدی هم به همان مسیر میخواهد برود. منهتی همیشه از آسمان طلا نمیباره. برای آشیخ صادق بارید اما برای خسرو پناه گمان نکنم. باشد تا ببینیم