چفت و بستِ واژهها در زبانِ فارسی
ر. رمضانی − در مقایسه با زبانی چون انگلیسی، چفت و بستِ واژهها در زبانِ فارسی بسیار مبهم و نادقیق است. در اینجا اشارهی من بهطورِ مشخص به ترکیبهای اضافی و وصفی است.
در یک سدهی گذشته، بسیاری کسان از کم و کاستیهای زبانِ فارسی در زمینهی واژهسازی سخن گفته و برخی نیز کوشیدهاند چنان کم و کاستیهایی را چاره کنند. همانا یکی از کاستیهای زبانِ فارسی این است که نیاز به واژههای نو را بهآسانی برآورده نمیکند؛ نه فقط اینکه بسیاری از مفهومهای نو بهطور طبیعی در زبانِ فارسی ساخته نشدهاند و زبانِ فارسی از این جهت دستکم یکی-دو سده از، برای مثال، همتایانِ اروپاییاش عقب است، بلکه این زبان اساساً به گونهای نازایی در واژهسازی دچار شده و سازوکارهای واژهسازی در آن چنان که باید پویا نیستند. اما کاستیهای زبانِ فارسی فقط در زمینهی واژهسازی نیست. در ساختارهای نحوی یعنی در چینش و پیوند میانِ واژهها در زبانِ فارسی نیز کم و کاستیهایی هست که شاید از کاستیهای واژهسازی بنیادیتر باشند و درمانشان دشوارتر.
در مقایسه با زبانی چون انگلیسی، چفت و بستِ واژهها در زبانِ فارسی بسیار مبهم و نادقیق است. در اینجا اشارهی من بهطورِ مشخص به ترکیبهای اضافی و وصفی است.
مترجمان که چون پلهایی در میانِ زبانها هستند نیز از نزدیک هم با گرفتاریهای واژهسازی و معادلیابی درگیر هستند و هم با کاستیهای نحوی. یکی از کاستیهای نحوی که بسیاری از مترجمان از آن نالیدهاند این است که کارواژه یا فعل در زبانِ فارسی در پایانِ جمله جا خوش میکند و گاهی این ویژگی در ترجمه کردن، برای مثال از انگلیسی به فارسی، بسیار دردسرساز است. البته شاید بتوان گفت این گرفتاری فقط در سدههای اخیر زبانِ فارسی را گریبانگیر شده و در ادبیاتِ پارسی، بهویژه در ادبیاتِ منظوم، ساختارِ جمله چندان سفت و سخت نبوده و نویسندگان و شاعران با آسودگیِ بیشتر فعل را در جمله جایابی میکردهاند. اما امروزه ساختارِ جمله از این جهت بسیار صلب شده و فعل را در جایی جز پایانِ جمله آوردن معمول نیست و دربارهی برخی فعلها حتا ناممکن مینماید.
از جایگاهِ فعل در جمله که بگذریم، یکی از کاستیهای نحوی در زبانِ فارسی که کمتر دیده و چارهاندیشی شده به چفت و بستِ واژهها در این زبان برمیگردد؛ در مقایسه با زبانی چون انگلیسی، چفت و بستِ واژهها در زبانِ فارسی بسیار مبهم و نادقیق است. در اینجا اشارهی من بهطورِ مشخص به ترکیبهای اضافی و وصفی است. در زبانِ فارسی یک کسره (ﹻ) اضافی (یا معادلش یای مکسور ‹یِ›) بهتنهایی بارِ بسیار سنگینی را به دوش میکشد. بگذارید این کسره (ﹻ/یِ) را به جهتِ کاربرهای فراوانش «کسرهی چندکاره» بنامیم. ترکیبهای اضافی که در زبانِ فارسی بسیار متنوع و پرکاربرد هستند همه به میانجیِ کسرهی چندکاره ساخته میشوند.[1] موصوفها و صفتهایشان نیز به میانجیِ این کسره با هم پیوند میخورند. در واقع در زبانِ فارسی صفت و موصوف نیز به هم اضافه میشوند و ترکیبِ اضافی میسازند. پس ترکیبِ اضافی در زبانِ فارسی چنین ساختاری دارد: اسم + کسره + اسم/ ضمیر/ صفت.
با نگاهی به زبانِ انگلیسی درمییابیم که در زبانِ فارسی چه معناهای گوناگونی را ما از طریقِ کسرهی چندکاره منتقل میکنیم. نخست اینکه در زبانِ انگلیسی صفت پیش از موصوف جای میگیرد ولی در زبانِ فارسی ما این پیوند را به یاریِ کسرهی چندکاره برقرار میکنیم (مثال: گل ﹻ زیبا = beautiful flower ). دوم اینکه در زبانِ انگلیسی میشود و بسیار پیش میآید که دو اسم در کنارِ هم بیایند طوری که نخستین اسم اطلاعاتی دربارهی دومین اسم بدهد، اما در فارسی این نوع ترکیب را باید با کمکِ کسرهی چندکاره ساخت (مثال: بیمارستان ﹻ شهر = city hospital). سوم اینکه بسیاری از ترکیبهایی که در زبانِ انگلیسی به کمکِ حرفِ اضافهی «of» ساخته میشوند در زبانِ فارسی باید از طریقِ کسرهی چندکاره ساخته شوند (مثال: پسر ﹻ یک دوست = the son of a friend ؛ شمال ﹻ کشور = north of the country ؛ شهر ﹻ تهران = the city of Tehran). سوم اینکه ضمیرهای ملکی در زبانِ انگلیسی پیش از اسم میآیند ولی در زبانِ فارسی پس از اسم جای میگیرند و از راهِ کسرهی چندکاره با اسم پیوند میخورند (مثال: کتاب ﹻ من = my book)—البته در زبان فارسی ضمیرهای متصل نیز داریم که هنوزهیچ اجماعی دربارهی نحوهی کاربردشان (چسبیده به اسم، با نیمفاصله، با فاصله، یا به میانجیِ خطِ پیوند) پدید نیامده است و برخی از آنها هم باز باید بههمراهِ کسرهی چندکاره به کار روند. همچنین، در زبانِ انگلیسی میتوان مفهومِ مالکیت را با افزودنِ «'s» در پایانِ اسم رساند اما در زبانِ فارسی باز ناچاریم پیوندِ مالکیت را از راهِ کسرهی چندکاره برقرار کنیم. باز ترکیبهای دیگری هم هست که ما آنها را از طریقِ کسرهی چندکاره میسازیم. فقط برای یک مثال، در زبانِ فارسی معمول است که نام و نام خانوادگی با کسره به هم پیوند بخورند، در حالی که در زبانِ انگلیسی این طور نیست.
فارسی در اصل زبانی ترکیبی است که در آن از ترکیبِ واژهها میتوان واژههای مرکب ساخت، اما این زبان به علتهایی چون تماس با دیگر زبانها تا اندازهای استعدادِ ترکیبگریاش را از دست داده است.
بسیار پیش میآید که چندین ترکیبِ اضافی را پشتِ سرِ هم در گفتهها میشنویم یا در نوشتهها میخوانیم.[2] برای اینکه ببینیم استفاده از کسرهی چندکاره با زبانِ فارسی چه میکند در این عبارت دقیق شویم: «مصدومیت ﹻ شدید ﹻ بازیکن ﹻ سابق ﹻ تیم ﹻ ملی ﹻ فوتبال ﹻ کشور». البته نمیتوان گفت فارسیزبانان چنین ترکیبی را نمیفهمند، اما روشن است که چنین ترکیبهایی دشوارفهم هستند. ترکیبهای اضافی که در پیِ هم میآیند در نوشتهها حتا دشوارفهمتر هستند چراکه کسرهی چندکاره که در گفتار ادا میشود معمولاً در نوشتار نوشته نمیشود. از همین رو ست که برخی از زباندانان معتقدند کسرهی اضافی را هم باید نوشت. با این کار ترکیبهای اضافی آسانفهمتر خواهند شد، اما این مشکل همچنان باقی خواهد بود که ما معناهای گوناگونی را بر دوشِ یک کسره بار میکنیم و با این کار از دقتِ زبان میکاهیم. غیردقیق بودن معمولاً نه در کاربردهای روزمرهی زبان مسئلهساز است و نه در زبانِ ادبی. در این کاربردها گاهی ابهام از قضا سودبخش است. و اینکه ما چندین معنا را فقط با یک کسره منتقل میکنیم شاید در زبانِ گفتاری از نظرِ اقتصادِ زبانی خوب باشد. اما در زبانی که قرار است در علم و فلسفه به کار آید دقت بایسته است.
از جمله عاملهایی که این کمدقتی را در زبانِ فارسی پدید آورده این است که این زبان تا اندازهای استعدادِ ترکیبگریاش را از دست داده است. فارسی در اصل زبانی ترکیبی است که در آن از ترکیبِ واژهها میتوان واژههای مرکب ساخت، اما این زبان به علتهایی چون تماس با دیگر زبانها تا اندازهای استعدادِ ترکیبگریاش را از دست داده است. برای مثال، اگر در گذشته از ترکیبهایی چون «انبار ﹻ آب» و «مرد ﹻ نیک» بهآسانی واژههای مرکبی چون «آبانبار» و «نیکمرد» ساخته شده، امروزه ما ترکیبهای اضافی چون «مخزن ﹻ آب» یا «منبع ﹻ آب» یا «انسان ﹻ خوب» را به کار میبریم. پس برای آنکه زبانِ فارسی در چفت و بست واژهها دقتی درخور را به دست آورد یک کارِ بایسته این است که این زبان کمکم تواناییِ ترکیبگریاش را باز یابد. در معادلسازی برای واژههای بیگانه نیز بهتر است تا میشود از ویژگیِ ترکیبیِ زبانِ فارسی بهره بگیریم اما گاهی حتا برای تکواژههای بیگانه معادلهایی میسازیم که ترکیبِ اضافی هستند (مثال: Fingerprint < اثر انگشت).
نیز باید گفت که امکاناتی برای چینش واژهها در زبان فارسی هست که این مشکل را ندارند. برای نمونه در زبانِ فارسی میتوان مضاف و مضافالیه را جابهجا کرد و اسمِ مرکب ساخت (مثال: آب ﹻ گل > گلاب).[3] همچنین گاهی میتوان کسرهی اضافه میانِ مضاف و مضافالیه را برداشت و اسمِ مرکب ساخت (پدر ﹻ زن > پدرزن).[4] پس دیگربار باید تأکید کرد که لازم است زبانِ فارسی تواناییِ ترکیبگریاش را بازیابد. در زمینهی پیوند میانِ موصوف و صفت هم در زبانِ فارسی این امکان هست که موصوف و صفت را جابهجا کنیم که در این صورت دیگر نیازی به کسرهی اضافه نخواهیم داشت (مثال: سالروز ﹻ فرخنده > فرخنده سالروز). پس یک پیشنهادِ خوب برای اصلاحِ زبانِ فارسی این است که صفت کمکم به پیش از موصوف کوچ کند—کاری که فقط در درازمدت شدنی است. همچنین وقتی موصوف نکره است ما معمولاً «ی» نکره را به پایانِ صفت منتقل میکنیم که میتوان آن را به خودِ موصوف افزود و در این صورت «ی» جای کسرهی چندکاره را خواهد گرفت (نگاه ﹻ ژرف > نگاهی ژرف). افزون بر اینها، در زبانِ ادبی ساختارهایی میتوان یافت که در زبانِ غیرادبی بهجای آنها ترکیبهای اضافی به کار میروند. برای یک نمونه، در زبان ادبی با استفاده از حرف «را» میتوان از برخی از ترکیبهای اضافی پرهیز کرد (مثال: مقام ﹻ من > مرا مقام «همواره مرا کوی خرابات مقام است»).[5]
شلختگی در کاربردِ زبان از دیگر عاملهایی ست که باعث شده کسرهی اضافی در پیوندِ واژهها بیش از حد پرکاربرد شود. برای مثال، گاهی ضمیر اشاره بهجای آنکه پیش از اسم به کار رود پس از آن به کار میرود. (مثال: کدام یک از ما این زحمت را به خود دادهایم > کدامیک از ما زحمت ﹻ این را به خود دادهایم؛ در این باره > درباره ی این؛ از این طریق > از طریق ﹻ این). همچنین گاهی ساختِ جمله را به هم میریزیم و بخشی از فعل مرکب را به مفعول اضافه میکنیم و در این حالت کسرهی اضافی را به جای نشانهی مفعولی «را» به کار میبریم (مثال: کتاب خواندن را تبلیغ میکند > تبلیغ ﹻ کتاب خواندن میکند). بسیاری از ترکیبهای اضافی هم ظاهراً از راهِ ترجمه به زبانِ فارسی وارد شدهاند در حالی که معادلهایی که در فارسی برایشان وجود داشته ترکیبِ اضافی نیستند (جاهای مختلف > جای جای؛ مناطق ﹻ کوهستانی > کوهستانها). برخی ترکیبهای اضافی هم فقط از بیذوقی یا کمسوادی ناشی میشوند (مثال: کسان ﹻ فراوانی هستند که > فراوان اَند کسانی که / همه ی آنان حضور داشتند > آنان همه حضور داشتند). بهطور کلی میتوان گفت یک نثرِ خوب بهویژه در زمینهی دانش و فلسفه باید تا میشود از ترکیبهای اضافی از طریقِ کسرهی چندکاره پرهیز کند.
پانویسها
[1] اقسامِ اضافه:۱. تخصیصی (در ﹻ اتاق)؛ ۲. ملکی (پول ﹻ احمد)؛ ۳. تشبیهی (باران ﹻ رحمت)؛ ۴. استعاری (چنگال ﹻ مرگ) ۵. توضیحی (شهر ﹻ تهران)؛ ۶. بیانی (ظرف ﹻ مس)؛ ۷. اقترانی (دست ﹻ ارادت)؛ ۸. بنوت (رستم ﹻ زال)
[2] آوردنِ چند اضافه در پشتِ سرِ هم را «تتابعِ اضافات» گویند.
[3] اگر مضافالبه پیش از مضاف بیاید به آن «اضافهی مقلوب» گویند.
[4] این حالت را «فکِ اضافه» گویند.
[5] این ساختار را نیز یکی از شکلهای «فکِ اضافه» میشمارند.
بیشتر بخوانید:
جویا آروین: میرشمسالدین ادیبسلطانی و مسئله زبان
جویا آروین: زبانِ فارسی و زبانِ دانش
جواد برومند سعید: زبان فارسی عامیانه
محمد حیدری ملایری: گفتاری درباره تاریخ زبان فارسی
محمود صباحی: چه «دروغ» میگفتی، وقتی «مهربان» بودی!
نظرها
جهانگرا
1- زبان نوشتاری فارسی نیز دارای اشکالات بسیاری است که باعث می شوند انتقال مفاهیم به سختی صورت گیرد، پردازش اطلاعات در مغز کند شود، خواندن مطالب دشوار و خسته کننده گردد و همچنین سواد آموزی با مانع روبرو شود. 2- پیوستگی حروف الفبا در یک کلمه، پیچیدگی بصری آن کلمه را افزایش می دهد. در حالیکه در الفبای انگلیسی حروف جدا هستند و به راحتی قابل تشخیص از یکدیگر، که این باعث می شود مهارت نوشتاری افزایش یابد و انتقال مفاهیم راحت تر انجام شود. 3- در زبان فارسی، حروف صدا دار (vowels & diphthongs ) که بخش مهمی از زبان هستند، نوشته نمی شوند. به عنوان مثال واژه "کرم" دلالت بر 4 چیز دارد : Worm,Cream ,Chrome,Magnanimity 4- این باعث ایجاد ابهام و سر گشتگی می شود.ننوشتن کسره چند کاره که دارای کاربردی چند منظوره است نیز برا ابهامات می افزاید. 5- چند حروف صدا دار هستند که برای هر یک از آنها دو یا چند حرف وجود دارند. مثال : ت، ط، ز، ذ، ض ، ظ، س ، ص، ث ، هه، ح ، غ ، ق 6- از سویی دیگر شکل حروف بسته به اینکه در کجای کلمه هستند نیز تغییر میکند و این بر دشواری زبان می افزاید. مثال: هه اول، هه وسط، هه چسبان، هه تنها ، هه آخر و غیره. 7- هنوز بزرگان ادبیات فارسی که تعداد آنها کم نیست به اجماع نرسیده اند که انواع پسوندها و پیشوندها باید به کلمات اصلی بچسبند و یا نچسبند. مثال: کتاب ها یا کتابها، میشود یا می شود، بیشعور یا بی شعور.
جهانگرا
ادامه کامنت: 8- در زبان فارسی، عمق ارتوگرافیک (Orthographic depth ) زیاد است. به این معنی که ارتباط ضعیفی بین یک کلمه نوشته شده و تلفظ آن کلمه وجو دارد و حروف نماینده صداها نیستند. این امر، علاوه بر دشواری نوشتن و خواندن، باعث حالتی شبیه خوانش پریشی (Dyslexia) در خواننده می شود. در حالیکه در زبانهایی همچون ایتالیایی و اسپانیایی عمق ارتوگرافیک کم است و نوشتن و خواندن با سهولت بهتری انجام می پذیرد. 9- از سویی دیگر، برخلاف بسیاری زبانها، زبان نوشتاری زبان فارسی از راست به چپ است. هر کسی که با کامپیوتر سر و کار دارد، میداند که با چه دشواری هایی در هنگام نوشتن روبرو می شود. نیازی به توضیح اضافی در این مورد وجود ندارد. 10- الفبای عربی چنان کم توان است، که حتی در دایره المعارف دهخدا، که قرار است پاسدار زبان فارسی باشد، از حروف فونتیک لاتین برای تلفظ کلمات استفاده می شود. 11- علاوه بر نبود فرهنگ مطالعه، شاید ضعف نوشتاری زبان فارسی نیز مزیدی بر علت است تا ایرانیان اغلب به مطالعه علاقه ایی نداشته باشند و بدلیل دشواری خواندن و ایجاد حالت خوانش پریشی، عطای مطالعه را به لقایش ببخشند.
جهانگرا
ببخشید، منظور لغت نامه دهخدا است.
سالور
پرسش از جهانگرا این بخش را اگر میشود بیشتر توضیح دهید: ۹- از سویی دیگر، برخلاف بسیاری زبانها، زبان نوشتاری زبان فارسی از راست به چپ است. هر کسی که با کامپیوتر سر و کار دارد، میداند که با چه دشواری هایی در هنگام نوشتن روبرو می شود. نیازی به توضیح اضافی در این مورد وجود ندارد.
جهانگرا
در تمدن غربی از حروف الفبای لاتین استفاده می شود و کلمات از چپ به راست نوشته می شوند. از آنجاییکه کامپیوتر یک اختراع غربی است، بنابراین ادیتورهای سیستمهای عامل ، با توجه به مقتضیات شیوه نگارش لاتین طراحی شده اند. الفبای عربی به عنوان یک زائده در آن سیستمهای عامل گنجانده شده است. من اغلب در کامنتهای فارسی، مجبورم از برخی واژه های انگلیسی استفاده کنم، و همواره وصله و پینه کردن الفبای عربی و انگلیسی برایم دشوار است. از سویی دیگر، حروف فارسی مانند پ چ گ و ژ نیز که خود زائده های بر الفبای عربی هستند ، هنوز نتوانسته اند جایگاه ثابت خود را در کیبوردها پیدا کنند. همچنین ، اعداد عربی نیز ناخوانا هستند. مثال ۲ و ۳ و همچنین ۴ و ۶ . امکان اینکه اشتباه شوند وجود دارد.
کیومرثی
احتمالا بعضی از نکات آقا یا خانم ر.رمضانی درست است اما مقایسه زبان فارسی معاصر با زبانی بین المللی انگلیسی کنونی کار صحیحی به نظر نمی رسد.تعداد کسانی که به فارسی می نویسند خوانند و می در مقایسه با زبان انگلیسی حکم فیل و فنجان را دارد.تازه بسیاری زبان ها در وضعیتی بدتر از زبان فارسی قرار دارند.زبان مجاری یا زبان اردو ا می توان مثال آورد.مشکلات زبان فارسی اندک نیست اما در سی چل سال قبل تلاش نویسندگان و مترجمان و ویراستاران نتیجه داده و فارسی کنونی نسبت به فارسی قبل از آن علمی تر و روان تر و صحیح تر شده است،هرچند شاید خوشگوارتر از قبل نباشد.الان نویسندگان از واژه های مترادف بسیار کم استفاده می کنند و هنجاری قابل قبول شکل گرفته است.با نویسنده موافقم که باید فارسی نویسی را وسعت و غنا بخشید اما با او موافق نیستم که تعدادی از ویژگی های طبیعی این زبان را به آسیب ها و ناتوانی های زبان فارسی منسوب می کند.چندی پیش بی بی سی برنامه ای درباره تغییر خط از الفبای عربی به سریلیک و سپس به لاتین در جمهوری آذربایجان پخش کرد که دردآور بود.زبان آذری در این جمهوری به زبانی بی ریشه و بی هویت تبدیل شده است،در حالی که این زبان دست کم به شکل کنونی چهارصد پانصد سال سابقه در قفقاز و ایران دارد.
سعید بهروزی
کاش نویسنده محترم به زبان و نوشتار روسی، فرانسه و عربی آشنایی داشت. چفت و بست عنوان درستی نیست زبان فارسی انعطاف فراوانی در ترکیبات، اضافات و آرایههای دستوری دارد انتظار رفتار ماشینی از یک زبان، گویندگان و نویسندگان ان انتظار بیهودهایی است چنانچه زبان آراسته به فرهنگ و هنر، ویژه هنرمندان و فرهیختگان هر زبانی است و زبان کوچه و بازار ضمن آنکه ارزشهای خود را دارد قابل مقایسه با زبان نخبگان ادبیات نیست. در مورد تغییر خط و نوشتار ترکیه مثال خوبی است قطع کامل با گذشته نوشتاری صدمات جبران ناپذیری به فرهنگ، تاریخ و هویت این کشور زدهاست.
سام
با تشکر از درج نوشته بالا که بسیار مورد نیاز ایرانیان برون مرزی که هنوز به فارسی مینویسند میباشد . امید است که این باب مفتوح بماند و مطلب ادامه یابد که استفاده ببریم .
محرم
اینکه زبان فارسی دقتی در حد زبان انگلیسی ندارد روشن است. یک راه حل این است که هنر نوشتن از سنین پایین به دانشآموزان آموزش داده شود.
سپیده
بحث اضافات در زبان فارسی --که نویسنده هم اشاره کرده -- واقعاً در زبان فارسی یک مسئله است. ما این همه شکلهای اضافی داریم که در زبانهای دیگر برای هرکدام یک ساخت متفاوت هست.
آکو کردستانی
هیچ زبانی در دنیا نیست کە از نارسایی بدور باشد اما کاستیهای زبان فارسی بسیار زیادند. علاوە بر اشکالاتی کە نگارندە این مقالە بە آنها اشارە کردند می توان چند مورد اساسی دیگر بە آن افزود . یکی از اشکالات اساسی زبان فارسی نبود علامت the یا همان( دفینت ارتیکل) می باشد کە باعث کلی گویی در نگارش و یا ترجمە متن می شود. شاید یکی از دلایل کلی گویی ایرانیها نیز همین باشد. دومین معضل زبان فارسی و( بسیاری از زبانهای دیگر) حضور کمرنگ زنانگی در این زبان است . در فارسی صفت یا اسمی کە دلالت بر زنانگی بکند وجود ندارد ، حتی ضمیر خاصی برای زنانگی وجود ندارد یعنی در واقع امکان ترجمە ضمیر she بە فارسی ممکن نیست چە برسد بە اینکە بخواهیم مفاهیمی پیچیدە ای را کە در برخی از زبانها مانند آلمانی و اسپانیولی غالبا حالت زنانگی بە خود می گیرند بە فارسی ترجمە کنیم. این زبان بە طور کلی مردانە است و جایگاهی برای زن در آن در نظر گرفتە نشدە است.
کیومرثی
در پاسخ آکوکردستانی عزیز : اینکه زبانی مونث و مذکر ندارد احتمالا نشاندهنده برابر شدن و دموکراتیک شدن آن زبان است نه مردانه بودن آن زبان.در فارسی باستان مذکر و مونث وجود داشته و سپس در فارسی ادوار بعدی از بین رفته است. حرف تعریف نداشتن زبان فارسی هم برخلاف تصور شما به قید احتمال از جنبه بین المللی این زبان حکایت می کند.زبان فارسی قرن ها در دست غیر فارسی زبانها مانند هندیها و ترک ها و دیگر اقوام حالت زبان میانجی داشته و به یکی از ساده ترین زبانهای جهان تبدیل شده است؛سرنوشتی که احتمالا در انتظار انگلیسی هم هست.هرچند زبان انگلیسی با توجه به اینکه زبان علم است، در برابر این ویژگی مقاومت می کند. مقایسه کنید فارسی و عربی را با هم.خارجیها دادشان از زبان عربی به هوا بلند است چون قواعد دست وپاگیرش واقعا کلافه شان می کند اما همینها وقتی به فارسی می رسند با رغبت و به آسانی یاد می گیرند!
آکو کردستانی
در جواب آقای کیومرثی . جناب بی سوادی دردی بزرگ است کە دامان خیلی ها راگرفتە . ما معمولا وقتی چیزی را بلد نیستیم و یا آن مورد را برای اول بار می شنویم بە جای اینکە بیاندیشیم موضع می گیریم. شما بە من بگو در زبان نوشتاری فارسی تفاوتی بین girl و the girl و هزاران مفهوم مشابە اینها وجود دارد یا ندارد؟ اگر نظر جنابعالی را بپذیریم باید قبول کنیم کە زبانهایی مثل آلمانی ، اسپانیایی و غیرە چون مونث مذکر دارند دمکراتیک و برابر نیستند ولی فارسی بقول شما دمکراتیک و برابر است . زبان محصول فکر و پراکتیک اجتماعی است و بە زبان دیگر بود و نبود جامعەای در آن انعکاس یافتە است. اگر مردمی در بیابان زندگی کنند زبانشان مسلما حاوی بیشترین تعداد الفاظ در مورد بیابان می باشد مثلا در زبان اسکیموها ٣٠٠ لغت دربارە انواع برف موجود است چون در سرزمین برفی زندگی می کنند. ادعای شما مبنی بر برابر بودن زن و مرد پا در هواست چون در طول تاریخ ١٢٠٠ سالە زبان فارسی یعنی از زمان سامانیان بە بعد کە دورە پیدایش زبان فارسی است ، ما تاریخی مردسالار را تجربە کردیم کە در آن زنان حتی حق نشستن در جمع مردان را نداشتند کما اینکە هنوز در مراسم عروسی فارس زبانان ، مردان یک جا و زنان جایی دیگر حضور دارند. در قرن بیست یکم ، زنان هنوز از حق شهادت برابر با مردان محروم هستند و اجازە ندارند پستهای مهم حکومتی داشتە باشند حتی اجازە نداردند با نامحرم صحبت کنند و بە همین دلیل اجازە حضور در ورزشگاە را ندارند پس ادعای برابری زبانی شما بی ربط بە شرایط تاریخی فارس زبانان می باشد و کذب است. زبان محصول مشترک فعالیت مادی و معنوی انسانهاست ، زبان آینە تمام عیار گذشتە و حال یک جامعە می باشد ، اطمینان دارم کە اگر زن در مفهوم عام در جامعە مورد نظر حق و حقوقی داشت و می توانست در عرصە اجتماعی و سیاسی خود را مطرح کند ، تاثیرات زبانی آن اکنون در زبان فارسی مشهود بود.
کیومرثی
اکو کردستانی عزیز مقصودم از دموکراتیک بودن زبان ، وضعیت اجتماعی ایران در طول قرنها استبداد شاهان و امیران و خوانین نبود که زنان را سرکوب کرده اند.فقط دموکراتیک بودن زبان بود و بس. ضمنا از خوانندگان ارجمند خواهش می کنم لحن محترمانه و با قید احتمال مرا با لحن خاص اکو کردستانی عزیز مقایسه بفرمایند. بااحترام
آکو کردستانی
آقای کیومرثێ عزیز. بندە مقصود شما را خوب فهمیدم ، ولی این امکان پذیر نیست . بندە در نوشتە خودم توضیح دادم کە زبان یک تولید اجتماعی است . اگر لحن صریح مرا شما با توهین یکی گرفتید من شدیدا از شما و از کسانی کە در این سایت مطلب می نویسند یا می خوانند پوزش می خوام. اگر نوشتە مرا خوب بخوانید من ضمیر ما را عامدانە بکار بردم کە خود را تافتە جدا بافتە ، آنچنان کە در بین ایرانیان مرسوم است ندانم. دوبارە نوشتە خودم را با ذکر مثالی از جنسی دیگر توضیح می دهم و امیداوارم کە مخاطبان منظور بندە را بهتر دریافت کنند. انگلیسی ها در بین اروپایی ها بە محافظەکاری مشهور هستند و زبان انگلیسی نیز شاهد این محافظە کاری انگلیسیهاست. در زبان انگلیسی ما شاهد کمترین حد صفات و ترکیبات زنانە نسبت بە زبان آلمانی ،سوئدی، اسپانیایی و مشتقات آنها مانند نروژی و فرانسە و هلندی هستیم. کسانی کە بە یکی یا چند تا از این زبانها تسلط دارند و از توان مقایسە برخوردارند می توانند این موضوع را خیلی زود متوجە بشوند. مهمترین دلیل تاریخی برای اینکە زبان انگلیسی زبانی مردانە است این است کە زن در جامعە انگلیس آدم حساب نمی شدە است حتی از بردن ارثیە کە سهل است از بە ارث بردن فامیلی پدر نیز محروم بودە است . اما اکنون انگلیسیها چندین دهە است بە مهندسی زبان انگلیسی مشغول هستند ، واژەهایی کە حامل مفهوم زنانگی باشند مناسب با پیشرفت جامعە ساختە شدەاند اما هنوز اکثریت انگلیسی زبانها بە این واژەها روی خوشی نشان ندادەاند. ما در زبان انگلیسی police woman ویا teacher woman و خیلی از مفاهیم زنانە دیگر نداشتیم ولی بدلیل حضور فراوان معلمین و پلیسهای زن این واژە آگاهانە وارد زبان انگلیس شدە و هر از گاهی در نوشتەهای رسمی و غیر رسمی از آن استفادە می شود. نسلهای بعدی ممکن است با این واژەها برخوردی طبیعی بکنندچون آنها را بخشی از زبان می دانند ولی هنوز زود است کە در این بارە قضاوت کنیم. بندە نگران این هستم کە انتقاد همراە با کنایە شما از بندە ریشەای ورای محتوای نوشتە من داشتە باشد کە امیدوارم اینجور نباشد. با سپاس فراوان
بابکان
تغییر خط پس از اسلام نیز اثرهای خود را داشت. بسیاری از آواهای ایرانی از میان رفتند زیرا حرفِ آن در خط عربی نیست. بسیاری از آسیب های زبان ها و گویشهای ایرانی از رفتار نویسندگان ایرانی عربیگرای پس از اسلام است. بحث خوبی است. ولی خواهشمندم رویکرد همکاری و هم اندیشی در گفتگو داشته باشیم تا نتیجه بگیریم و بهرمند شویم.