یورگن هابرماس: کتابخانه شخصی من
چه کتابی میخوانیم و کتابخانه ما در چه وضعیست؟ آیا کتابی بوده که زندگی ما را دگرگون کرده باشد؟ یکی از اثرگذارترین فیلسوفان آلمان بعد از جنگ پاسخ میدهد.
زیرمجموعهای از وبسایت انتشارات «زورکامپ» در آلمان، پاسخهای چند نویسنده را به پرسشهای مشترکی در مورد کتاب، کتابخوانی و کتابخانه زیر عنوان «از میان کتابخانه» منتشر کرده است. یورگن هابرماس، فیلسوف، یکی از پاسخدهندگان است.
■ شما با چه ترتیبی کتابهایتان را منظم میکنید؟
یورگن هابرماس: واقعاً میخواهید پاسخ را بدانید؟ پرسش درست در اصل این است: دیگر جایی برای کتابهای تازه در خانهتان باقی مانده؟ راستش بین من و همسرم نوعی تفکیک قوای نظمدهی برای چیدن کتابها در زمینهی ادبیات و تاریخ و همچنین هنر و مجموعهعکسها از یک سو و فلسفه و علم از سوی دیگر وجود دارد. همسرم هر گوشهای را در طبقهی بالای خانه به ترتیب زبان کتابها پر میکند و چند قفسه هم برای آثار فلسفی از متفکران کلاسیک باستان گرفته تا آرتور شوپنهاوئر و شاگردان هگل باقی میگذارد. کتابهای تاریخدانان را در اتاق کار خودش میچیند. در اتاق کار من آثار فلسفی معاصر اطرافم را گرفته است، همچنین کتابهایی در زمینهی سیاست (به گستردهترین مفهوم کلمه) و همچنین الهیات و جامعهشناسی دین (چون در حال حاضر در بارهی موضوعی همپیوند با آن کار میکنم). هر کتاب دیگری، یعنی بیشتر آثار دیگر، باید به طبقهی پایین میرفت، به اتاق فراغتِ واقعاً زیبایی که در این فاصله با تبدیل قفسههای داروخانه به کتابخانه شکل گرفته، کتابها نیز بر اساس رشتههای علمی مرتب شدهاند (از جامعهشناسی و روانشناسی رشد گرفته تا زبانشناسی و حقوق جزا). در این بخش کتابخانه ترتیب زمانی را فقط در مورد کتابهای فلسفیای رعایت کردیم که تا حد زیادی معاصر هستند، اما در حال حاضر دیگر به آثار کلاسیک فلسفی تبدیل شدهاند. این کتابها از آثار ویلهلم دیلتای، چارلز سندرس پیرس و ادموند هوسرل شروع میشوند و تا کارل لوویت، هانس گئورگ گادامر و هانا آرنت ادامه مییابند، همچنین آثار کلاسیک جامعه شناسی (از کارهای سن سیمون و کارل مارکس گرفته تا نیکلاس لومان). آثار مکتب فرانکفورت یا «فرانکفورتیها» (از جمله والتر بنیامین و گرشُم شُلِم) هم برای خود بخش جداگانهای دارند، چون آثارشان (مانند زندگینامهی روشنفکری خود من) جای بیشتری میگیرند.
■ در حال حاضر کدام کتاب را میخوانید؟
کتاب «سالها» از آنی اِرنو، نویسندهی فرانسوی را، بهتازگی خواندم که توصیف مردمشناسانهی سرگذشت نسبتاً غیرشخصیشدهی خود او در آینهی تاریخ معاصر و تاریخ اجتماعی فرانسه است. از خواندنش بسیار به وجد آمدم. اما نوشتن مجال نمیدهد و در این بین، وقت بسیار کمی برای خواندن باقی میگذارد.
■ مجموعهی کتابهای شما تا چه زمانی در گذشته را پوشش میدهد؟
مسلماً تا زمان افلاطون و پیشسقراطیان. چه انتظار دیگری داشتید؟ شاید کارهای نویسندگانی چون گریمِلسهاوزِن و والتر فون در فُگِلوایده هم هنوز در میان کتابهای دیگر باشند. باید دوباره به کتابها نگاهی بیندازم... بعضی از آنها را بعد از بارها اثاثکشی دیگر نمیتوان پیدا کرد.
■ کدام کتابها برایتان اهمیت بیشتری دارند؟
در هر مورد، کتابی که از آن چیز تازهای یاد بگیرم و انگیزهبخشی برای کار فکریام باشد (این ویژگی در مورد کتاب «عقل تشریحگر» از رابرت براندوم، فیلسوف آمریکایی، همچنان مصداق داشت. این را نشانهگذاریهای درون نسخهای آشکار میکند که آن را خواندم). اما اگر پرسشتان از من، به منابع مربوط است و نمیخواهید تجربههای نوجوانیام را با متنهای آموزشی کلاسیک بشنوید، باید بگویم که دو تا سه دهه در زندگیام وجود داشته که آثارشان همچنان از نظر ادبی نیز به همان نسبت گذشته از امروزینگی سرشار است. اگر بخواهیم بر نویسندگان آلمانیزبان متمرکز شویم، با هر نمایشنامهای از برتولت برشت که روی صحنه میرفت، با هر رمان تازه یا داستان پتر وایس، ماکس فریش، ولفگانگ کوپِن، گونتر گراس، یورِک بکر، توماس برنهارت یا الکساندر کلوگه و البته، آثار ابتدایی مارتین والسر با همنسلانمان به هیجان میآمدیم. در پیوند با چنین آثاری، کتاب «دارچینفروشیها» از برونو شولتس، نویسندهی لهستانی، هم در خاطرم مانده. در زمان انتشار این کتابها فضای روشنفکری در تبوتاب بود. هنوز میشد از نقد و بررسیهایِ نادرستِ کتاب عصبانی شد. آخرین کتاب از مجموعهای که نام بردم (متنی که از چند دهه پیش قصد دارم دربارهاش بنویسم) اثر ماکس فریش است: «انسان در دوران هولوسن پدید میآید». اما با از دست رفتن همعصرانی مانند آن نویسندگان، حسی که از خواندن بعضی کارها به من دست میدهد، ضعیفتر میشود و نقدنویسان هم انسان را دلسرد میکنند. کشاکشها در عرصهی ادبیات فروکش کردهاند یا دیگر به چشم نمیآیند. من هم کمتر آثار انتشاریافته را مطالعه میکنم. حداقل، کمتر پیش میآید که منظم آنها را بخوانم.
■ کدام کتاب زندگی شما را تغییر داده است؟
«تسلای فلسفه» اثر بوئتيوس. این کتاب را در دوران تحصیل خواندم، زمانی که تصور میکردم به آن نیاز دارم. از آن زمان به بعد میدانم که فلسفه نمیتواند تسلیبخش باشد.
■ اخیراً کدام کتاب را هدیه دادهاید؟
«سه داستان» از گوستاو فلوبر با ترجمهی جدیدی که انتشارات «هانزر» چاپ کرده و رمان «زیر کوه اژدها» از آرنو گایگر.
■ چه کسی باید یک مجموعه از کتابهای شما را دریافت کند؟
مگر هنوز کسی هم هست که بخواهد کتابی دریافت کند؟
■ کتابخانهی آرمانی و دلخواه شما چه شکلی دارد یا ممکن است داشته باشد؟
شبیه همین کتابخانهای است که دارم. بهتر بود بپرسید خانهام باید چه شکلی میبود تا آن کتابها، همینطور بسیاری کتابهای دیگری که هنوز نخواندهام و در این بین، باید آنها را روی زمین و طاقچهی پنجرههای اتاق بچینم، چندان کار را برایم سخت نکنند.
بیشتر بخوانید:
نظرها
والی
دست مریزاد زمانه! بسیار خوب و آموزنده و تازه است این مجموعه. لطفاً ادامه دهید با دو پیشنهاد: ــ از مشاهیر هم بپرسید. ــ سؤالی هم دربارۀ شیوۀ کتاب خواندنشان.