طلبهها در برابر یک "بنبست باشکوه"
مریم انصاری − حوزههای علمیه هم متحول شدهاند؟ طلبه هم طلبه دیروز نیست، آیتاللهها هم چیز دیگری شدهاند. یعنی چه که متحول شدهاند؟ گفتوگو در این باره با کسی که آن محیط را میشناسد: مهدی خلجی.
آن ها که حوزه علمیه را از درون می شناسند، می گویند دنیای مدرن و استفاده از تکنولوژی روحانیت را سلطه گرتر و هویت آن را آشفته تر کرده است. امروز با طلبه هایی سر و کار داریم که درگیر بحران آگاهی اند و آیت الله ها هم چیز دیگری شده اند. گفت و گویی با مهدی خلجی که با "اسرار نظم نوین حوزه" آشناست.
مهدی خلجی در شهر قم به دنیا آمده، در خانوادهای روحانی، و در جوانی درس طلبگی خوانده است. کتاب "ناتنی" او زوایای تاریک حوزه علمیه قم را بر خواننده مینمایاند. او سرنوشت یک طلبه را به داستان درآورده که از جایی دیگر نمیخواست طلبه باشد. خلجی تاکید میکند که شخصیت داستان او خیالی است. اما محتوای آن واقعیتر از هرزمان اکنون خود را در حوزه و در سنتیترین بخشهای جامعه نشان میدهد. در جایی از کتاب میخوانیم:
«هیجده سالم شد. از درس طلبگی خسته شده بودم. آخر این همه درس خواندن، به کجا میرسید؟ هیچ موقع از مسخره کردن حوزه خوشم نمیآمد. میگفتند آخوندها همهاش فکر طهارت و نجاست هستند و این که اگر زن پنبه را چند بار در فرجاش فروکند، میفهمد از حیض پاک شده. اینها جزو درس طلبگی بود، اما همه آن نبود. برای من خیلی بیشتر بود؛ یک بن بست باشکوه.»
با این "بنبست باشکوه" چند طلبه جوان دیگر درگیرند؟ آنهم سالها پس از آن که مهدی خلجی کتاب "ناتنی" را نوشته است. با او گفتوگویی کردهایم در همین باره.
مهدی خلجی: رذیلتِ بیزاریبرانگیزِ روحانیت
■ آقای خلجی جهانی شدن و مدرنیته تا چه اندازه و به چه شکل در حوزههای علمیه ایران تاثیر گذاشته است؟
مهدی خلجی: به شکلی ناهنجار.
اگر مثالی ملموس بخواهیم، ناصر مکارم شیرازی، نمونه و نماینده فقیهِ امروزی است. این مرجعِ تقلید، تشکیلات اداری و مالی عظیمی در خدمت ریاست مذهبی خود دارد، درآمدهایش فراتر از وجوهات شرعی و بیشتر حاصل فعالیت اقتصادی ناشفاف ولی کلان اوست، صاحب و ناظر چند شبکه تلویزیونی ماهوارهای برای پخش برنامههای مذهبی و حتی فرقهگرایانه است، سایت اینترنتی هفتزبانه دارد: فارسی، عربی، اردو، انگلیسی، فرانسه، اسپانیولی، روسی و آذری، میتوان استفتای آنلاین کرد و فتوای آنلاین گرفت. همینطور، میتوان با کارت اعتباری وجوهات شرعیه را آنلاین پرداخت کرد. اما همین فقیه که بالاترین بهره را از تکنولوژی ارتباطات میبرد، مدام علیه اینترنت یا آزادیهای مدنی فتوا صادر میکند. در عین اخذ وجوهات از تجارت به شیوه مدرن نمیگذرد، با قدرت سیاسی همپیمان و همپیاله است و از امتیازهای تبعیضآمیز دولتی نصیب وافر به چنگ میآورد. بدین ترتیب، میتوان این فقیه را نماد کاملی از مدرنیزاسیون روحانیت و تأثیر جهانیشدن بر حوزههای علمیه قلمداد نمود.
روحانیت، هرچه به تکنولوژی مدرن مجهزتر میشود، هویتی آشفتهتر، نمودی بیریختتر، و شهوتی آتشناکتر برای سلطهگری مییابد؛ زیرا مشکل اصلی، بحرانِ آگاهی تاریخی است، ناتوانی روحانیت از اندیشیدن نقادانه به خود، به موقعیتِ خود در جهان امروز، و ناتوان از یافتن راههایی برای برونشد از سنگوارگی و تهیدستی فکری. روحانیت اسلام، قرنهاست که در اسارت ذهنیّت فقهی به سر میبرد، زندانی نصوصی است که روزگاری زنده و بازتابِ واقعیتِ جاری پیرامون خود بودهاند. ذهنیّت فقهی با تأسیس اصولِ فقهی، هر رخدادی را فرعی میداند که باید با ارجاع به آن اصول، حکم شرعیاش را تعیین کرد. یعنی همواره واقعیتِ پیش رو، به تصویر یا توهمی از گذشته سپریشده برگردانده میشود.
عقل فقهی، ابداعگر و آیندهنگر نیست، بلکه در خدمتِ مشروعیتبخشیدن به قدرتِ حاکم و تفسیرِ قدیم است. عقل فقهی، «اصالت» را به «سلف»، گذشتگان، میدهد و «تبعیتِ» از آنان را عین اطاعت از خداوند میشمرد. ذهنیّت فقهی، متنها را از تاریخ و سیاقِ ظهور آنها جدا میکند و با تحمیل معنا و تفسیری غیرتاریخی بر آنها، اصول و قواعدی مقدس برای تعیین رفتارِ فرد و جامعه امروزی میسازد. این ذهنیت، اختلاف فکری را برنمیتابد. عقلِ فقهی دوگانهاندیش است: ما / آنها، نصّ/ عقل، سلف / خلف، اصیل / وارداتی، هدایت / ضلالت، سنّت / بدعت و ....یک سو حق و حقیقت مطلق و سوی دیگر باطل و حرام ابدی است. قدرت فقیه، از امام یا پیامبر و سرانجام از خداست، او «آیت عظمای الله» است.
تقدیس مفاهیم فقهی به تقدیس سلطه فقیه بر انسانهای دیگر مشروعیت میدهد. مدام در حال اسلامیکردن همه چیز با دیدگاههای انسانی خود است. واقعیتِ در حال تغییر، تجدّد، را به چشم مسائل مستحدثه، مسألههای نوپدید فقهی میبیند که باید حکم شرعی آنها بر اساس اصول و قواعدِ معین گذشته مشخص گردد. «اجتهاد» به معنای اصطلاحی آن در اصولِ فقه، اجتهاد در دستیابی به «احکام شرعیه» در صورت نبودِ نصّ است. اجتهادی که در فقدان نص، بیانگر حکم شرعی است، صنعتِ حیلتگرانهای است که تنها کارش پوشاندن جامه تقدس به اموری نامقدس است.
ذهنِ مدرن، «اصالت»، یا اتصال بیگسست و مستقیم تاریخی امروز به هزار سال پیش را توهمی تاریخگریزانه میانگارد، هر انسانی را دارای عقلی مستقل و توانمند برای تشخیص نیک از بد یا درست از نادرست قلمداد مینماید. بر خلاف آن، ذهنیتِ فقهی، خودخواسته و مصرّانه، در دوران نابالغی عقل مانده و حاضر نیست با پذیرش مسئولیت داوری، به بلوغ برسد و از اقتدارهای بیرونی رهایی یابد.
ذهنیت فقهی میکوشد واقعیت را تغییر دهد تا با مفاهیم سنّتی سازگار گردد، به جای آنکه ناظر به واقعیتِ جاری مفهومپردازی نماید و تقدّسی برای هیچ مفهومی قائل نباشد. چنین ذهنیتی، مفاهیم و نظریاتِ قدما را واقعیتر از واقعیتِ دگرگونشونده میانگارد و در نتیجه، واقعیت را تا جایی به رسمیت میشناسد که به کار اثبات مشروعیتِ سنت قدیم بیاید یا از آن پاسداری کند. عقلِ فقهی مقیّد به نقل، و مقدّم بر عقلانیتِ آزاد است و بنا به سرشتِ دلبخواهی و تحکمآمیزی که دارد، نظامِ تبعیضها و روابط قدرتِ نابرابری را در جامعه مشروعیت و وجاهت میبخشد. عقل فقهی، عجب نیست که رویکردی پرتناقض و توجیهناپذیر به جهانِ واقعی داشته باشد: مثلاً تکنولوژی غرب را جهانی بداند و استفاده از آن را حق مسلّم خود بخواند، ولی علوم زبانی، اجتماعی و تاریخی مدرن را نادیده بگیرد، و مبانی و مفروضاتِ خود را به آزمون آن نسپارد.
در عصر جدید، به ویژه با انقلاب ایران، روحانیت، به جای حلِ نظری و عقلانی بحران دین، به قدرت دولت و ثروت نفت پناه برد. ولی قدرت قهریه و امکانات مالی، هیچ کدام، به تحول فکری و تولید معرفت نینجامیدند. اسکیزوفرنی فرهنگیِ روحانیت، روزبهروز، حادّتر میشود و فقر فکری و بحران باور در حوزههای علمیه، مخاطرهآمیزتر و پرهزینهتر میگردد.
■ چه مخاطرهای و به چه شکلی؟ به شکل اسلامگریزی؟
رشد پدیده گریز از اسلام فقهی در ایران انکارناپذیر است. در عین حال، دو نکته را باید در نظر داشت: گریز از اسلام فقهی، با اسلامگریزی یکی نیست. بسیاری بیزار از اسلام فقهی، به سراغ اسلامِ روشنفکرانِ دینی، اسلامِ صوفیانه یا انواع دیگر اسلام میروند. بنابراین، تحول «تدین» (religiosity) یا نوع دینداری، گستردهتر و پیچیدهتر از تغییر «دین» است. جلوهای از تحول تدیّن را میتوان در دگرگونی مراجع و اقتدارهای دینی نگریست. همینطور، رویکرد گزینشگرانه به احکام یا آداب دینی، یکی دیگر از نمودهای این تحول است که رشد فردیت مؤمنان و کاهش اعتبار قدسی مراجع تقلید را نشان میدهد.
دوم آنکه، گریز از اسلام فقهی، یا حتی اسلامگریزی یا دینگردانی، پدیدهای منحصر به ایران نیست. در دهههای گذشته، در کشورهای اسلامی، به طور کلی، پدیدههایی از این دست رشد چشمگیری یافتهاند. من تاکنون به مطالعاتی تطبیقی برنخوردهام که تفاوت تغییرات دینی در ایران را با همین پدیده در کشورهای اسلامی دیگر بررسی و ارزیابی کرده باشد.
در عین حال، ویژگی عصر سکولار فراهم آوردن امکان انتخاب میان دین و بیدینی برای همه آدمهاست. الحاد به معنای دقیق آن، پدیدهای مدرن و البته عالمگیر است. دین، دیگر یگانه شکل تعلّق ترانسندنتال یا استعلایی انسانها به شمار نمیرود. تنوع و تعدد دین و دینداری و بیدینی در عصر سکولار، بیشک سابقهای در تاریخ ندارد.
■ به نظر شما مهم ترین علت روی گردان شدن بخشی از جامعه از روحانیت چیست و آیا این ممکنن است روحانیت را وادار به تعریف جدیدی از نقش خودکند؟
مهمترین رذیلتِ بیزاریبرانگیزِ روحانیت، انحصارطلبی آن به نام خداست. مجموعه تبعیضهای گستردهای که شالوده تفکر فقهی است – تبعیض میان روحانیت و شهروندان - ذاتِ عدالتستیز روحانیت را عیان مینماید معضل روحانیت در وابستگی هویت و بقای آن به نظامِ تبعیضهاست.
اگر روحانیت نتواند معنا و کارکرد خود را بازسازی و بازتعریف کند و همچنان با اصل برابری و اصل آزادی در تضاد بماند، این نهاد، مانعِ اصلی دستیابی به جامعهای دموکراتیک شناخته میشود. جنبشهای عدالتخواهانه و آزادیخواهانه، در ایران آینده، ناگزیر به صفآرائی در برابر روحانیت و علیه تفکر فقهی است.
خصلت آزارنده دیگرِ روحانیت، تمامیتخواهی مطلق و اشتهای سیریناپذیر آن برای اعمال قدرت در همه گسترهها و بر همه انسانهاست. دستکم، در دویست سال گذشته، روحانیت اسلامی، مهمترین مانعِ تأسیس و تثبیت دولتِ مدرن در ایران و جهان اسلام به شمار میرود، نه با اندیشه سیاسی مدرن کنار میآید، نه حقوق مدرن را به رسمیت میشناسد. با وجود منسوخ بودن مبانی و روششناسی معرفتی فقاهت، فقیهان باکی از تسلط بر قلمرو عمومی با زور و اقتدار ندارند. عقلگریزی روحانیت باب گفتوگو با آن را میبندد و نزاع میان فقیهان و دیگران را لاجرم به خشونت وامیگذارد. روحانیت روا نیست از مسئولیتی که در تحمیل دو قرن رنج و مصیبت بر مسلمانان دارد، شانه تهی کند.
از دافعه دیگر روحانیت نمیتوان چشم پوشید: بیفرهنگی. جهلِ مقدّسِ روحانیت، بسترِ سترون فرهیختگی و فرزانگی است. روحانیت با هنر بیگانه است، از ادبیات سردرنمیآورد، از لطافتی که دوره کوتاهی در تمدن اسلامی وجود داشت هم بهرهای ندارد، تکساحتی است، در درکِ دیگری نمیکوشد، نگاهِ انسانی را نیاموخته، میانِ کافر و مؤمن، زن و مرد، کودک و بزرگسال تفاوت میگذارد، در جهانی بس تنگ و خفقانآوری زندگی میکند، بدون آنکه از تنگنایش به تنگ آید. نه فقط خود فاقد فرهنگ است که فرهنگ را از دیگران هم دریغ میکند، چاقوی تیز تکفیر و سانسور را به کمر میبندد، و رستگاری را، همچون کالایی نایاب، میان خود و پیروانِ «فرقه ناجیه» تقسیم میکند و دیگران را به دیده دوزخیانی در آستانه دروازه مرگ مینگرد.
■ آیا میتوان از یک جهتگیری به سوی اصلاحات در اسلام شیعی حرف زد؟ اگر به این نیاز پاسخ داده نشود، آیا با نوعی زوال آن روبرو میشویم؟
من نشانههایی از ظهور تفکر انتقادی در میان حوزههای علمیه شیعی یا کسانی که هویت شیعی برای خود قائلاند، نمیبینم. سنت شیعی و سنت اسلامی به طور عام، از لحاظ فکری، قرنها پیش، زوال یافته و منسوخ شده است. اما عدم مشروعیت فکری یک سنّت لزوماً به معنای زوال قدرت نهادها و نمادهای آن در واقعیت اجتماعی نیست. میدانیم که عدم مشروعیت قدرت سیاسی تقریباً همزاد با خودِ اسلام است.
در اسلام، پس از درگذشت پیامبر تا کنون، تقریباً هیچ حکومتی در جهان اسلام مشروع نبوده است. بنابراین، زوال عقلانی اسلام، به خودی خود نویدِ افول قدرت تاریکاندیشی اسلامی نیست. اصلاحِ واقعی در روحانیت زمانی رخ میدهد که عقلِ مستعفی را دوباره به کارگیرند و همه منظومه و مبانی فکری خود را با دستاوردهای کنونی علوم زبانی، تاریخی و اجتماعی بیازمایند، و آنجا که حجتی ندارند، حجیتی ادعا نکنند و قواعدِ علم و هنجارهای عقل سلیم را پاس بدارند و منزلتی استثنایی و ممتاز برای خود نشناسند، اولویت را به مقاصدِ شریعت دهند نه به ظاهر متنهای تاریخی، دین را در فقه فرونکاهند، مسئولیت فردی فکر و عمل خود را مانند دیگران بپذیرند، حقوق بشر و شهروندی را در همه لایهها و گسترههایش محترم بشمارند، اختلافِ نظر و تکثرگرایی را مایه پویایی و پایندگی جامعه بینگارند و همچنان که در مبانی و مدعیات فکری خود فروتنی بیشتری پیشه میکنند، در جامعه نیز همچون آدمی در میان آدمیان رفتار کنند، نه در مقام آیت عظمای خدا و حجّت اسلام و مسلمین. تا زمانی که این نقادّی نظری و بازسازی اجتماعی رخ نداده، انتظار تحولی معنادار و نتیجهبخش در روحانیت ناکام میماند.
نظرها
badralsadat
((تا زمانی که این نقادّی نظری و بازسازی اجتماعی رخ نداده، انتظار تحولی معنادار و نتیجهبخش در روحانیت ناکام میماند.)) بسیار آموزنده و جالب اما آقای مهدی خلجی عزیز فراموش نکنیم تحول همیشه اختیاری نیست در واقع در بیشتر موا رد اختیاری نیست بنابر این تحول در روحانیت را به نقا دی نظری و باز سازی اجتماعی خود روحانیت موکول کردن بنظر صحیح نیست . تحول در روحانیت اسلامی نیز همچون تحول در روحانیت مسیحی به اونها تحمیل خواهد شد . تفکر روحانیت مسیحی در قرون وسطی بسیار با تفکر روحانیت شیعه در عصر ما شباهت دارد و تاریخ به ما میگوید که با فروپاشی حکومت ملایان مسیحی در آن زمان آنها را بر آن دا شت تا تغییر و تحولی در طرز فکر خود به وجود آورند .
محمد تهرانی
من این طلبه های جوان خیلی دوست دارم بخصوص سر سفیدها که از سر سیاه ها بهتر هستند بویژه اگه ریش هم نداشته باشند واقعا حجت الله همستند طلبه های قدیم که همه لاغر مردنی بودند با قیافه زشت و بی قواره اما طلبه های جدید و جوان نگو که دهنم آب افتاد .... دلم به تاب تاب افتاد همه چیز صلواتی و آب می کشند ..... بو هم نمی دهند چون همیشه عطر مشهد استفاده می کنند ....
روزبه
تصویری بی بدیل از تحجر فکری زالو های جامعه.
bijan
این نسخه اصلاحی که آقای خلجی برای روحانیت تجویز کرده دیگر از سنت روحانیت چه چیزی باقی میگذارد ؟! تمایل رو حانیت به حفظ سنت ها و باور ها و شریعت در تمام ادیان / یهود ومسیحیت و.../ بوده و مختص اسلام نیست ! وانگهی مگر همه روحانیون طالب قدرت سیاسی اند .؟ باید توجه داشت که مکتب شیعه ساخته شده در ایران با اصالت دادن به حکومت معصومین هو شمندانه و واقع بینانه حکومت دینی را تا ظهور امام زمان وا گذاشت و این خمینیسم بود که با طرح حکومت اسلامی و ولایت فقیه در دوران غیبت بدعت تازه ای را بنیان گذاشت ( این خود دلیل بر اجتهاد پویا در مکتب شیعه است که قادر است با وضع احکام ثانویه تا تعطیل احکام اولیه پیشروی کند!). بسیاری از فقیهان و عالمان دینی بزرگ مانند علامه طباطبائی با نظریه خمینی مخالف بودند و حالاهم هستند . نمیشود همه را یکی دانست و به رویشان شمشیر کشید ( واکنش تند و افراطی آقای خلجی ریشه در باورهای نا آگاهانه دوران جوانی اش دارد که حالا سعی دارد از آنها رها شود ).
کریم
سالها قبل کتاب خاطراتی از یک طلبه جوان خواندم که چاپ نشده بود، و نویسنده کتاب پس از 15 سال طلبه گی به شغل دیگری روی آورده، و اشتغال داشت. در جای جای کتاب مسائل و داستانهایی نقل شده بود که برایم بسیار جالب بود. برای مثال طلبه جوان داستانهای خنده داری را روایت کرده بود که نشان از بی اعتقادی دوستانش به تقدس دین و معصوم بودن معصومین داشت. در جایی از کتاب نقل شده بود که "شوخی هایی که ما با مسائل مقدس می کردیم، اگر به گوش مردم عادی می رسید، از همه چیز می بریدند!" آقای مکارم شیرازی هم موردی شبیه همان طلبه ها بوده که در طول سالیان مختلف امتحان خود را پس داده، و با توجه به تکنولوژی ارتباطات تشت رسوایی اش از بام بر زمین افتاده است. فقیهان دیگر هم اگر در شرایط مکارم شیرازی بودند شاید بدتر هم می شدند، کسی که از غیب خبر ندارد! فقط آنچه که مسلم است این است که هرکدام از این فقیهان که به قدرتی و پولی رسیدند فساد و قتل کردند مگر اینکه آبی برای شنا کردن پیدا نکرده باشند! نمونه ها در تاریخ گذشته و معاصر فراوانند، نیازی به باز کردن بیشتر نیست. نتیجه اینکه وجود افرادی مانند آقای خلجی همانند آتش است برای بیماری ای که راه درمان ندارد و باید سوخته و خاکستر شود تا ویروسهای آن پخش نشود. پس نقدهای ایشان مفید است. حوزه علمیه ای (سیستمی) که اشخاصی مانند خلخالی و خمینی لاریجانی و دوتا یزدی شاهرودی و مکارم و خامنه ای را پرورش می دهد، قطعاً معیوب و مضر به حال جامعه و بشریت است و باید نقد شود و در پروسه اصلاح و بازبینی قرار بگیرد.
ایراندوست
تحلیل درستی از اسلام امروزین در ایران است ولی جناب خلجی فراموش نفرمایند که آقای مکارم شیرازی از "اعقاب" همان افرادیست که حامیان مالی انیستیتوهای از ما بهترانی که آقای خلجی در آن مشغول بکار است، هست ! تفاوت در شکل و جغرافیا است .وگرنه محتوا, که تمرکز قدرت و ثروت اندوزی یک مافیا جهانی سلطه گر است ,همچنان وجود عینی و مخرب خود را کماکان دارد !
Mani
انسانها در طول ۱۴۰۰ سال قبل فاقد امکانات کافی بودند که بتوانند حقیقت را درک کنند. اما اکنون به کمک تکنولوژی و دانش میتوانند به حقیقتی که عمداً پنهان نگه داشته میشد دسترسی پیدا کنند. پیدایش آخوندهای جنایتکار،داعش، طالبان،القاعده و دهها گروههای اسلامگرای تبهکار دیگر باید باعث شوند که بیدار شویم و حقیقت را ببینیم و درک کنیم که همه ی این موجودات وحشتناک و مرگبار فقط و فقط یک منشاء دارند، منشاء ای که تمامی این گروههای غارتگر و انسان ستیز را تولید میکند و به جان بشریت میاندازد. روزی که اکثریت انسانها حقیقت را در باره این منشاء تاریک درک کردند و سرچشمه ناآگاهی و عدم تکامل خود و جامعه خود را دیدند و بیدار شدند آنزمان آن منشاء تاریک به علت آگاهی انسانها محو خواهد شد و با محو آن دیگر جنایتکارانی چون آخوندها ،داعش و غیره بوجود نخواهند آمد و آن جوامع راه تکاملی خود را دوباره شروع خواهند کرد.
bijan
جناب "mani" علت پیداش نازیسم و فاشیسم و استالنیسم و... که هیچکدام دین باور نبودند و در دوران مدرنیته و با ابزار تکنولوژی مدرن جنایات هولناکی را مرتکب شدند چه بود ؟!
محمدرضا
جناب bijan اگر به خاطرات بجا مانده از بنیانگذاران ایسم ها مراجعه نماییم می بینیم که تولد آنها در واقع یا عمل یا عکس العملی است در برابر دین است . مثلا در خاطرات گوبلز می بینیم که در دوران جوانی پیش از شکل گیری نازیسم به مطالعه ی تلمود و تورات پرداخته و چنان دچارنفرت شده است که در اولین فرصت پس از شکل گیری نازیسم به انتقام از انها بر می خیزد و آشویتس و یهودی سوزی را ه می اندازد . یعنی همه ی سیستم های حکومتی در زمین محصول دینداری مردمان بوده است برخی همراستای دین سر براورده و منشا خدمات و جنایاتی شده اند و برخی دیگر در واکنش و ضدیت با اعمال دینداران .در سراسر حیات جمعی انسانها در زمین حتا یک ایسم که کاملا جدا و مستقل از دین شکل گرفته باشد وجود ندارد.
شاهین
آقای بیژن در پاسخ خود به آقای خلجی(شماره 4) می گوید که همه روحانیت را نمی توان به یک چوب راند، و درمیان آن ها چهره های موجه هم هستند. آری، ما در همین انقلاب خودمان امثال طالقانی، علامه طباطبایی، شریعتمداری،یوسفی اشکوری، گلزاده غفوری، مجتهد شبستری و دیگرانی را هم داشته ایم ولی شمارشان به شمار انگشتان دو دست هم نمی رسید.وانگهی فراموش نکنید که همان اکثریت روحانیونی که مورد نظر ایشان هستند و استقرار حکومت اسلامی را به آخرالزمان احاله می کنند، نظر مثبتی به برابر حقوقی زنان با مردان و اقلیت های دینی با مسلمانان ندارند. آن ها نیز خواهان اسلامی بودن قوانین مصوب مجلس شورا هستند و باقی قضایا.بنابراین تصویری که خلجی از کلیت روحانیت به دست می دهد، با توجه به شناخت عینی و خاستگاه روحانیتی وی، کاملاً پذیرفتنی و مطابق واقعیت است.
bijan
جناب " شاهین " اگر به نوشته من توجه کرده باشید من روحانیت را از جهت دخالت دین در دولت و سیاست تفکیک کردم وگرنه اکثرشان به جز معدودی که نام بردید سنت گرا و شریعت محور اند و این در تمامی ادیان هست . چون متون کتاب مقدس ثابت اند و تفسیر و تاویل های نو ازآن دشوار است ! اگر انتظار این باشد که روحانیت از آن اصول و مبانی شریعت کتب مقدس خارج شوند که باید بکلی از دین دست بردارند ! بنابراین نسخه آقای خلجی برای روحانیت بی معنا ست . باید خواسته منطقی ما از روحانیت این باشد که به همان حوزه و محدوده فقه و تعالیم اخلاقی دین اکتفا کرده واز دخالت دراموری که دانش آنرا ندارند پر هیز کنند مانند سیاست و اقتصادو بانک داری وسایر علوم.
محمدصادق
سپاس از متن خوب و منسجم شما آقای خلجی