پرتو نوریعلا: کتابخانه شخصی من
چه کتابهایی میخوانیم و کتاب چه تأثیری در زندگی ما گذاشته است؟ پرتو نوریعلا ما را با کتابخانه شخصی خود آشنا میکند.
چه کتابهایی میخوانیم و کتاب چه تأثیری در زندگی ما گذاشته است؟ در روزگاری که شمارگان کتاب در ایران به ۳۵۰ نسخه کاهش یافته، این پرسش به جا به نظر میرسد.
با آداب کتابخوانی و کتابخانه شخصی پرتو نوریعلا، نویسنده، شاعر و منتقد آشنا میشویم:
- این روزها چه کتابی را میخوانید؟
جدیدترین اثر دکتر مسعود نقره کار، "هذیان های مقدس" را دیروز به پایان بردم ، و حالا دارم "از آینه بپرس" نوشتۀ شهلا شفیق را میخوانم.
- برای اولین بار کی صاحب یک کتابخانه شخصی شدید؟
وقتی کلاس دهم دبیرستان، در رشته ادبی بودم، دیوار طاقچه داری در اتاق بود که کتابهایم روی آن میچیدم. از جمله کتابهای این مثلن کتابخانه، اولین کتابی از آنِ خودم بود که به عنوان جایزه در کلاس هشتم گرفته بودم؛ یک جلد "گلستان سعدی".
- چند جلد کتاب داشت و در آن زمان کدام کتابها را بیشتر دوست میداشتید؟
روی آن طاقچه فکر نمی کنم بیش از ۱۰-۱۵ کتاب بود، برای خواندن کتاب به کتابخانۀ برادرم که در اتاقش بود، دستبرد میزدم. جنگ و صلح را بسیار دوست داشتم و اغلب شب ها در تنهائی به صحنه های بخصوص جنگ آن فکر می کردم. البته شعر نو را بیش از هر چیز دوست داشتم. بویژه اشعار احمدرضا احمدی را.
بعد که ازدواج کردم، قبل از ترک ایران، یک اتاق نسبتاً بزرگ که تا سقف قفسه بندی شده بود، کتاب داشتیم. نمیدانم چند جلد کتاب بود، اما از کتابهای فلسفی و تاریخی و سیاسی و اجتماعی گرفته تا شعر و داستان و رمان، از آثار نوشته شده به فارسی گرفته تا آثار ترجمه شده به فارسی، تعدادی هم کتاب به زبان انگلیسی و فرانسوی بود.
در خارج از ایران، دوباره شروع به خریدن کتاب کردم اما به علت آشنائی و دوستی با نویسندگان و شاعران و هنرمندان خارج از ایران، و بویژه این که در کار نقد ادبیات زیاد کار میکردم، از اطراف و اکناف، هنرمندان برایم کتاب میفرستادند. خیلی زود کتابخانهای با 5 طبقه پر از کتاب جور شد که به مرور سی سال، دوباره کتابها سراسر دیوار اتاقی را تا سقف گرفت.
- الان کتابخانه شما چند جلد کتاب دارد؟
الان نه کتابی دارم و نه کتابخانهای. تعداد کتابهای روی میز تحریرم هم بیش از 10 جلد نیست. گرچه کتابها تنها سرمایۀ زندگیام بودند، همه را با جایشان به دوستان و کتابفروشان، بخشیدم. فکر کردم به جای انبار کردن کتابها در خانه، به دست خوانندگان و علاقمندان کتاب برسند. با وجود کارهائی که بصورت آنلاین در دسترس هست، نگهداری آن همه کتاب، بنظرم ضروری و منطقی نبود. در دو سه سال اخیر به ندرت سراغ کتابی در کتابخانهام میرفتم. اما به راستی دل کندن از کتابها که همه دستچین شده و حتی با زیباترین تقدیم نامچهها داشتم، بسیار سخت بود.
- کدام کتاب را بیشتر دوست دارید؟
پاسخ به این سئوال آسان نیست. بستگی به موضوع کتاب و موضوع مورد علاقه خواننده دارد. اما اگر بخواهم حتمن به سئوال شما پاسخ دهم باید بگویم هر کتابی که امروزه، پس از سالها کتابخوانی، آنقدر کشش داشته باشد که بتواند مرا تا به آخر کتاب برساند، برایم دوست داشتنی است. اما اگر حتمن باید از کتابی نام ببرم می توانم بگویم رمان "سورةالغراب" اثر محمود مسعودی. کتابی که سالها پیش در فرانسه منتشر شد و هنوز از نظر من یکی از برجستهترین، خوش ساختترین، خوش بیانترین و پر معناترین کتابی است که به فارسی نوشته شده است.
- معمولاً کتابخوانها به یک یا چند عنوان کتاب علاقه ویژه دارند تا آن حد که آن کتابها، به اصطلاح کتاب بالینیشان است. کتابی که همیشه دم دست دارند. کتاب بالینی شما کدام کتاب است؟
دیگر در رختخواب کتاب نمیخوانم. البته لپ تاپ را کنار دستم دارم. یادم است ایامی که کتاب "خانوم" مسعود بهنود را میخواندم، آنقدر مشتاق آن شده بودم که آن را کنار بالشم گذاشتم تا صبح چشم باز می کنم، ادامهاش را بخوانم!
چه چیزی در این کتاب برای شما قابل توجه است؟
بازسازی زندگی، نویسنده با چنان قدرتی آن را نوشته بود و خواندن آن چنان کششی داشت که نمیتوانستم کنارش بگذارم.
- چه کتابی در زندگی شما اثر ویژهای داشته؟
"حقیقت و مرد دانا"، کتاب برای کودکان و نوجوانان، نوشته بهرام بیضایی. البته من آن کتاب را نه در نوجوانی که در 25 سالگی خواندم. بیاغراق می توانم بگویم خواندن آن کتاب معنای زندگی و نگاهم به زندگی را تغییر داد.
- آیا پیش آمده کتابی را دور بیندازید؟
صد در صد.
- به نظر شما چرا باید کتاب خواند، آن هم در عصر اینترنت و رسانههای اجتماعی؟
از نظر من خواندن، خواندن است؛ شاید بهتر باشد بپرسیم چرا مطالعه کردن مهم است؛ چون در حال حاضر وجود سایتهای الکترونیکی و کتابهای آنلاین، همان کار نشریات و کتابهای کاغذی را میکنند. بنابراین با توجه به هر دو منبع فوق، مطالعه کردن (به هر شکلش) باعث آموختن چیزهای جدید میشود، شناخت آدمی را گسترش میدهد، تخیلات را تقویت میکند، ذهن را بکار میاندازد.
البته خواندن فوائد دیگری مثل تفریح و لذت بردن، سرگرم شدن و فراموش کردن لحظات سخت زندگی هم دارد. ممکن است بگوئید تلویزیون یا سینما هم همین فایده را دارند. افزون بر آن که برای خواندن نیاز به سواد داشتن هست و برای دیدن نیاز به سواد نیست. قبول میکنم، اما باید توجه داشت در موقع خواندن، ذهن خواننده، به مددِ تجربیات، تخیلات و خلاقیتهای شخصیاش، در درک مطالب کتاب، نقش دارد و به این طریق ذهن را به تکاپو میکشاند، حال آن که سینما یا تلویزیون آن چه را که از زاویۀ نگاه کارگردان و تهیه کننده و دوربین انتخاب و دست چین شده است را در ذهن تماشاگر مینشانند.
بیننده به تخیل یا تصوری ذهنی دست نمییابد، اما خواننده، به نسبت پرورش نظریۀ ذهن؛ دادن حالات روانی به یک شخصیت یا درک یک موقعیت و وضعیت را به چالش میکشد.
خواندن موجب میشود هر خواننده بر حسب دانستههای خود در تصور شخصیتها، اماکن، وضعیتها دخل و تصرف کند، خود را در موقعیت شخصیت یا شخصیتها قرار دهد، به راههای مختلف حرکت داستان بیندیشد، حال آن که کسی که به تماشای تلویزیون یا سینما نشسته تنها یک تعبیر از شخصیت یا موقعیت دارد.
طبیعی است عادت به خواندن از کودکی تأثیر بیشتری روی ساخت شخصیت فرد دارد. یعنی خواندن از کودکی، تلاش آگاهانهای است که تبدیل به یک عادت درونی و مستمر شده، در کودکی و بزرگسالی باعث کارکرد بیشتر ذهن و در نتیجه خلاقیت میشود.
از این مجموعه:
- احمد خلفانی: کتابخانه شخصی من
- مهدی جامی: کتابخانه شخصی من
- لیلا سامانی: کتابخانه شخصی من
- مجید نفیسی: کتابخانه شخصی من
- مسعود کدخدایی: کتابخانه شخصی من
- مسعود نقرهکار: کتابخانه شخصی من
- یورگن هابرماس: کتابخانه شخصی من
◄ کتابخوان هستید و مایلید کتابخانه شخصی خود را در این مجموعه معرفی کنید؟
پس لطفا تماس بگیرید با culture (at) radiozamaneh.com
نظرها
جهانگرا
من این بخش از زمانه را بعلت کنجکاوی دنبال میکنم. قصد نداشتم در این مورد کامنتی بنویسم ، اما در ضمن نمی توانم در مقابل وسوسه ابراز شگفتی خود مقاومت کنم. بنظر می رسد این بخش مختص نخبگان و فرهیختگان فرهنگی، ادبی، علمی ، هنری و فلسفی ایرانی است که ظاهرا همگی مقیم کشورهای غربی می باشند. جای شگفتی است که اکثرا آنها کماکان در حال مطالعه کتابهای فارسی هستند و برخی کتب ایرانی و یا ترجمه شده را به عنوان کتبی مهم و اثر بخش در زندگی خود نام می برند. ظاهرا به کتب بسیار مهم و تاثیر گزار نوشته شده به زبانهای خارجی درباره مسایل جهان ، تاریخ و تمدن و فرهنگ و یا کتب علمی در زمینه شگفتی های کیهان و حیات و تکامل علاقه ایی ندارند. یا شاید بدلیل تواضع از اشاره به اینگونه کتب خودداری می کنند و یا شاید اینگونه کتب را دون شان و منزلت خود می دانند.
majid
با سلام ودرود مصاحبه جالبی بود امیدوارم همیشه موفق باشید
هوشنگ
با سپاس از یاد آوری "سورهالغراب". چاپ این اثر در نشریهء "زمان نو" حدود سه دهه پیش, مقداری بحث انگیز بود. به تعبیر یکی از دوستان "سورهالغراب" نوعی ساخت زداییِ "منطقالطّیر" می باشد و برعکس کردن داستان و حکایت سیمرغ . مقداری مانند وضعیت برعکس ۴۰ سال اخیر. دوستانی که تعجب دارند از این که چرا هنوز پس از این همه سال بعضی از ایرانیان خارج از کشور هنوز فارسی می خوانند, شاید به این نکته توجه نداشته باشند که در عرض این ۴۰ سال بهترین و اساسی ترین نقدها به فرهنگ و هنجار های سنتی ما به زبان فارسی نبشته شده است. و پر واضح که زبان حیاتی ترین و اساسی ترین پیوند فرهنگی ما می باشد. به هر صورت با تشکر از یادآوری نشریات چپ نوی ایرانی که "زمان نو" یکی از آنان بود, مانند "آغازی نو","سامان نو", "نقطه".... که خود این "رادیو زمانه" نیز به نوعی ادامهء آن سنت چپ نوی ایرانی است.
جهانگرا
آقای هوشنگ شما می فرمایید: "دوستانی که تعجب دارند از این که چرا هنوز پس از این همه سال بعضی از ایرانیان خارج از کشور هنوز فارسی می خوانند, شاید به این نکته توجه نداشته باشند که در عرض این ۴۰ سال بهترین و اساسی ترین نقدها به فرهنگ و هنجار های سنتی ما به زبان فارسی نبشته شده است." این که امری بدیهی است. بعید است یک محقق خارجی و بویژه غربی کتابی در مورد نقد فرهنگ ایران به زبان فارسی و یا خارجی بنویسد. اولین نتیجه آن این خواهد بود که از سوی انواع و اقسام طیفهای روشنفکری ایرانی مورد هجمه و دشنام قرار خواهد گرفت و به نژاد پرستی و نفرت پراکنی متهم خواهد شد. اتفاقا کامنت شما در تایید صحبت من است که نخبگان ایرانی در چنبره ایران و فرهنگ و سیاست آن گیر افتاده اند و قادر نیستند فراتر از آن ببینند و بیاندیشند. شاید علت آن فلاکت و نکبت بیش از اندازه در این سرزمین است که موضوعات دیگر را تحت الشاع قرار داده و یا برعکس استثنا گرایی ایرانی (Exceptionalism) است که باعث شده تا ایران در مرکز ثقل جهان هستی قرار گیرد. نقد فرهنگ خودی مهم است. اما برای یک روشنفکر قاعدتا مطالعه در مورد موضوعات دیگری فراتر از ایران نیز باید مهم باشد. البته در مصاحبه های متشر شده در بخش " کتابخانه شخصی من" اغلب اثری از کتب با موضوعات فرا-ایرانی مشاهده نمی شود.
هوشنگ
جناب "جهانگرا" لطفا مقالهء رفیق فروغ اسدی پور در این سایت را مطالعه نمایید. پس از قرائت آن نبشتار و فهم, هضم و ادراکش, لطفا به ما توضیح دهید که چگونه میتوان مدعی شد که: " نخبگان ایرانی در چنبره ایران و فرهنگ و سیاست آن گیر افتاده اند و قادر نیستند فراتر از آن ببینند و بیاندیشند."
محمود مسعودی
خانمِ نوریعلایِ بزرگوار، برایِ نویسندهیِ سورة الغُراب افتخارِ بزرگیست که شاعر و نویسنده و منتقدِ بهنامی همچو شما رُمانِ او را تا به این مایه پسندیده باشد. اگر سورة الغُراب در سیسالگیِ خود هنوز خواننده دارد (رویدادی که نویسندهیِ آن کمترین نقشی در آن نداشته است)، این اقبال را نه وامدارِ ارزشهایِ احتمالی خود، که بهراستی وامدارِ نقدها و تحلیلهایِ استوارِ روشنگرانه و فاضلانهای است که شما، و نیز چند منتقدِ فرهیختهیِ دیگر همچو شما، بر آن نوشته اید. سپاسگزارِ عُمْری که به سهمِ چشمگیرِ خود به سورة الغُراب ارزانی داشته اید، و با مِهر و احترام، محمود مسعودی