نیلوفر بیضایی: کتابخانه شخصی من
چه کتابهایی میخوانیم و کتاب چه تأثیری در زندگی ما گذاشته است؟ نیلوفر بیضایی ما را با کتابخانه شخصی خود آشنا میکند.
چه کتابهایی میخوانیم و کتاب چه تأثیری در زندگی ما گذاشته است؟ در روزگاری که شمارگان کتاب در ایران به ۳۵۰ نسخه کاهش یافته، این پرسش به جا به نظر میرسد.
با آداب کتابخوانی و کتابخانه شخصی نیلوفر بیضایی، کارگردان تئاتر و نمایشنامهنویس آشنا میشویم:
این روزها چه کتابی را میخوانید؟
در حال حاضر دارم برای سومین بار کتاب «شاه سیاهپوشان» هوشنگ گلشیری را میخوانم. من این کتاب را اولین بار به زبان آلمانی خواندهام چون پیش از انتشار به زبان فارسی در آلمان (به زبان آلمانی) و با نام مستعار گلشیری «منوچهر ایرانی» منتشر شد. بعدها این کتاب به فارسی نیز چاپ شد و من آن را خواندم و الان دوباره به آن رجوع کردهام و احتمال دارد بخواهم از بخشهایی از آن در پروژهای استفاده کنم.
برای اولین بار کی صاحب یک کتابخانه شخصی شدید؟ چند جلد کتاب داشت و در آن زمان کدام کتابها را بیشتر دوست میداشتید؟
از کودکی. تعداد کتابهای کتابخانهام را به یاد ندارم و حدس میزنم حدود ۳۰۰ جلد کتاب بوده باشد که در نوجوانیام بر تعدادشان افزوده شد. اما همواره به کتابخانهی پدرم نیز که شامل چند هزار جلد کتاب میشد، سر میزدم و کتابهایی را برای خواندن قرض میگرفتم. علاوه بر آن مادرم نیز کتابخانهای داشت که بیشتر شامل رمان بود و من از کتابهای او نیز برای خواندن استفاده میکردم. کتابهایی که در کودکی خوانده و بسیار دوست داشتم اینها بودند: گل اومد بهار اومد (منوچهر نیستانی)، قصهی طوقی (م. آزاد)، پسرک چشم آبی (جواد مجابی)، عمو نوروز (فریده فرجام و م. آزاد)، حقیقت و مرد دانا (بهرام بیضایی)، آهو و پرندهها (نیما یوشیج)، بادکنک قرمز (آلبر لاموریس)، خروس زری پیرهن پری (احمد شاملو)، توکایی در قفس (نیما یوشیج)، جمشید شاه (مهرداد بهار) و البته ماهی سیاه کوچولو (صمد بهرنگی). اکثر قریب به اتفاق این کتابها را کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر کرده بود و به راستی تک تک این داستانهای زیبا را که اکثرا با تصویرگریهای ماهرانهی فرشید مثقالی همراهی میشد، به یاد دارم. بعدترها افسانههای کهن ایرانی صبحی را بسیار دوست داشتم و بعد کتابهایی که در نوجوانی خواندهام و بر من تاثیر گذاشتهاند: خوشههای خشم (جان شتاین بک)، سیدارتا (هرمان هسه)، الیور توئیست (چارلز دیکنز)، شازده کوچولو (آنتوان سنت اگزوپری)...
الان کتابخانه شما چند جلد کتاب دارد؟ کدام کتاب را بیشتر دوست دارید؟
حدود ۲۰۰۰ کتاب دارم. به دلیل تنگی جا کتابهایم در تمام آپارتمان از راهرو گرفته تا اتاق پذیرایی و اتاق خواب در قفسههای گوناگون قرار دارند که ترتیب و نظمی در چیدهمان آنها هست که هر کدام را بخواهم، تقریباً به راحتی پیدا میکنم. اگر قرار باشد از یک کتاب مورد علاقهام بگویم: «تصویر دوریان گری» (اسکار وایلد)
معمولاً کتابخوانها به یک یا چند عنوان کتاب علاقه ویژه دارند تا آن حد که آن کتابها، به اصطلاح کتاب بالینیشان است. کتابی که همیشه دم دست دارند. کتاب بالینی شما کدام کتاب است؟
کتابهای به قول شما بالینی من کتابهای تخصصی تئاتر هستند. اینها کتابهایی هستند که همواره به آنها رجوع میکنم. از میان این کتابها یکی فرهنگنامه دو جلدی تئاتر از برند زوخر، دومی «راز آشکار» از پتر بروک و سومی «تئاتر پسادراماتیک» از هانس تیز له من هستند که من همواره به آنها رجوع میکنم.
چه چیزی در این کتاب برای شما قابل توجه است؟
اینها کتابهای مرجعی هستند که من هر بار به دنبال پاسخی برای پرسشی در زمینهی تئاتر میگردم، لااقل بخشی از پاسخ را در آنها باز مییابم.
چه کتابی در زندگی شما اثر ویژهای داشته؟
«سیدارتا» (که نمیدانم چرا در فارسی سیذارتا ترجمه شده است) در دورهای از زندگیام که به دنبال یافتن پرسشهایی دربارهی زندگی و خودم بودم، در دورهای که سرخوردگی و سرکوب در بیرون از خانه روز به روز افزایش مییافت، در خانه خواندن این کتاب به من کمک کرد تا امیدی و روزنهای بیابم.
به نظر شما چرا باید کتاب خواند، آن هم در عصر اینترنت و رسانههای اجتماعی؟
در عصری که اینترنت و رسانهها با دادن اطلاعات سریع اما سطحی، ما را در روال روزمرهی زندگی پرشتابمان همراهی میکنند، خواندن کتاب به خروج ما از روزمرگی، به تعمیق ما در مسائل مربوط به انسان و جامعه و به غنی شدن قوهی تخیلمان و افزوده شدن بر شناختمان نسبت به واژهها و مفهوم زندگی یاری میرساند. کتاب خواندن در چنین دورانی یعنی قدم برداشتن در جهت درمان بیماری همهگیر سرعت و سطحیگرایی.
آیا پیش آمده کتابی را دور بیندازید؟
بله دو بار. یک با در دههی شصت و در اوج سرکوبها که ناچار شدم بخشی از کتابهایم را همچون هزاران ایرانی دیگر، درگودال باغچهای دفن کنم و بار دوم همین سه سال پیش که به دلیل تنگی جا تصمیم گرفتم تمام کتابهای ترجمه شده به فارسی را به دلیل اینکه همانها را به زبان اصلی یا با ترجمههای خوب به آلمانی دارم، دور بیندازم و الان کتابهایم به زبانهای اصلی آلمانی، انگلیسی و فارسی هستند.
از این مجموعه:
- پرتو نوریعلا: کتابخانه شخصی من
- احمد خلفانی: کتابخانه شخصی من
- مهدی جامی: کتابخانه شخصی من
- لیلا سامانی: کتابخانه شخصی من
- مجید نفیسی: کتابخانه شخصی من
- مسعود کدخدایی: کتابخانه شخصی من
- مسعود نقرهکار: کتابخانه شخصی من
- یورگن هابرماس: کتابخانه شخصی من
◄ کتابخوان هستید و مایلید کتابخانه شخصی خود را در این مجموعه معرفی کنید؟
پس لطفا تماس بگیرید با culture (at) radiozamaneh.com
نظرها
نظری وجود ندارد.