«مرگ کسب و کار دشواری است»
آنگلا شادر / ترجمه: فرهاد سلمانیان: در رمانی به ظلمت شب، رویاهای سوریه به گور میرود. خالد خلیفه، نویسنده این اثر، از معدود نویسندگانی است که با وجود جنگ داخلی در سوریه تاب آوردهاند.
در رمانی به ظلمت شب، رویاهای سوریه به گور میرود. خالد خلیفه، نویسندهی این اثر، از معدود نویسندگانی است که با وجود جنگ داخلی در سوریه تاب آوردهاند. تازهترین رمان او اثری کاملاً روزآمد و همزمان، ادای احترامی متهورانه به ویلیام فاکنر، نویسندهی آمریکایی، است.
مردی به نام «بلبل» شخصیت اصلی رمان «الموت عمل شاق» نوشته خالد خلیفه است. او باید یک خواننده یا عاشقی میشد که دستخوش جریان سناریویی به سبک رئالیسم جادویی یا شیفتهی شعر شرقی کهنی میشود. به هر حال، او از نظر شخصیت داستانیاش، کسی به نظر نمیرسد که تنها نگرانی برای جسدِ در حال پوسیدن پدرش این احساس را به او بدهد که هنوز موجودی صاحب شعور با کمی شهامت است، نه فقط «حجمی از پوست و گوشت و استخوان».
بلبل که در زبان عربی نیز معنی «شباهنگ» میدهد، شخصیت محوریِ رمان تازهی خالد خلیفه است. «الموت عمل شاق» [دشواری مردن] خواننده را به میانهی معرکهی جنگ سوریه هدایت میکند. خلیفه در سال ۱۹۶۴ در شهر حلب سوریه به دنیا آمده و همچنان در دمشق زندگی میکند، هرچند با واکاویهای انتقادیاش دربارهی تاریخ نوین سوریه نیز پیشتر درگیر سانسور بوده است. اکنون، جدیدترین اثر او که در اصل در سال ۲۰۱۶ منتشر شد، به وضعیت آخرالزمانی معاصر در سوریهی جنگزده نقب میزند. رمان او سفر بلبل، شخصیت اصلی و فاطمه و حسین، خواهر و برادرش را روایت میکند که قصد دارند پدرشان را طبق خواست او در زادگاهش به خاک بسپارند.
در این تأثیرپذیری ظلمتزده از «گور به گور» ویلیام فاکنر که از خداوندگاران ادبی خالد خلیفه بوده، سفری از دمشق به روستایی واقع در شمال حلب بسط مییابد، مسیر سهروزه و مشقتبار به سوی تونل مرگی که از میان ایستهای بازرسی جبهههای مختلف درگیر در جنگ داخلی سوریه میگذرد. همزمان با روایت ماجرا، طرح ویران سوریه در داستان، با چشماندازهای عریان درون شخصیتهای داستانی همپوشانی دارد. همان کسانی که در جایگاه اعضای یک خانوادهی نامطلوب از دید سیاست حکومتی، در گسترهی سایهی نظام استبدادیِ اسد بزرگ شدهاند.
اینجا جنون، آنجا جنون
از سختکوشی آزاردهندهای که رژیم اسد با آن سرکوبگریها و جنایتهای خود را به ثبت میرساند، دستکم آگاهی اندکی وجود دارد. آن هم از زمانی که یک عکاس دژبانی در سوریه هزاران سند تصویری از بازداشتگاههای این کشور را با به خطر انداختن جان خود به خارج انتقال و همانجا اقدام هولناک خود را نیز شرح داد. طبق این اسناد، هر بازداشتی جانباخته یا کشتهشده سه شماره دریافت میکند و پروندهاش با پیوست عکسهای جسدی اغلب نشاندهندهی گرسنگی و بدرفتاری با بازداشتی، در بایگانی نهادهای امنیتی منظم نگهداری میشود. به این ترتیب، هنگامی که در بخشی از رمان به دلیل قرار داشتن نام پدر درگذشتهی شخصیت محوری در فهرست افراد تحت پیگرد، در یک ایست بازرسی از انتقال جسد جلوگیری میکنند، میتوان باور کرد که آنجا تخیل ادبی نویسنده دست بالا را نداشته، بلکه خلیفه جنون واقعی نظام سیاسیای سراسر پارانوئیک را به تصویر میکشد.
رویدادهای رمان، همزمان با برتری جبههی نصرت در منطقه حلب رخ میدهد. در منطقهی پیرامون حلب که زیر پرچمهای سیاه تندروهای اسلامی سر فروبرده، دیگر چیزی بیش از تصویر مضحک و متضاد آنچه زمانی سرزمینهای بشار اسد بود، باقی نمانده است. آنجا که مردم زیر رصد حکومت و نظام اداری آن خرد میشدند، حالا اسلامگرایان، سر هر ایست بازرسی از رهگذران از دانستههایشان در بارهی قرآن، احکام زندگی اسلامی و تعداد درست سجدهها هنگام نماز میپرسند. بلبل که از پرسوجوی عقیدتی اسلامگرایان موفق بیرون نمیآید، برای گذراندن «دورهی کمک آموزشی» مذهبی در سلولی پیشاپیش پر از زندانی گم میشود.
احترام به فرد درگذشته که بدنش هرچه سریعتر میپوسد، ملاحظهی خویشاوندانی که با چنین محمولهی چندشانگیزی در سفرند، نه آنجا به چشم میخورد، نه اینجا. و البته گاهی در همین وضع جهنمی بارقهی رنگباختهای از حسادت و حسرت درون بلبل میلغزد، آن هم نسبت به پدرش «که با وجود همهی چیزهایی که از دست داده بود، در نهایت، توانایی دیگری داشت: بیخیال همانجا دراز کشیدن.»
پسران، شرمندهی پدران
نویسنده، شخص کمجرأت و گوشهگیر بلبل را که در طول رمان مدام بزدلی خود را با تلخی آشکاری درمییابد، از یک سو و برادر سختکوش او را از سوی دیگر، شخصیتهایی کاملاً متضاد یکدیگر، اما به یک اندازه شکستخورده در برابر واقعیتهای جاری زندگی ترسیم میکند. حسین، برادر شخصیت اصلی داستان، پس از نزاعی تند و زننده از خانواده جدا میشود. البته زندگی پرزرقوبرق و ماجراجویانهای که او در رویای آن است، در حد معیشت یک دلال محبت و موادفروشی در خدمت دستههای تبهکار محلی میماند. اما بلبل، برادر او، میخواهد جهان را درک کند. با وجود این، بهزودی درمییابد که تحصیل فلسفهاش در دمشق تنها در حد تکرار ایدئولوژی حزبی است. او، «پرورشیافته و از قشر بسیار ضعیف»، مانند بسیاری از همدانشگاهیهایش نه از گذراندن این دورهی آموزشی ایدئولوژیک ابایی دارد، نه از پذیرفتن شغلی که مدرک تحصیلی دانشگاه نصیبش میکند: «بلبل در یک شرکت انبارداری و سردخانهی مواد غذایی استخدام شد، جایی که در آن به ثبت مقدار گوجه فرنگیها و پیازهایی میپرداخت که باید انبار میشدند.»
شخصیتنگاری نویسنده از بلبل بهویژه با پدرش عبداللطیف گره میخورد. هر دو در سالهای جوانی عاشق زنی مستقل و متشخص میشوند و فرصت خواستگاری از او در زمان مناسب را از دست میدهند. خلیفه به شخصیتهای زن نیز میپردازد. برای مثال: لمیه که با فداکاری برجسته میشود، نِوین که خودرأیی ویژگی او است و همچنین لیلا، خواهر عبداللطیف که در روز عروسیاش برای سر باز زدن از ازدواج اجباری با مردی که دوستش ندارد، خود را در برابر چشم همه به آتش میکشد. با این شخصیتها خلیفه، معدود نقطههای گداختهی داستانش را در کار مینشاند که در چشمانداز منجمد و شلاقخورده از رگبارهای زمستانی در رمان او آشکارا جلب توجه میکنند.
اما با این همه، عبداللطیف همچنان فصل مختصر دیگری از پسرانش پیش است: او به خاطرات سالهای دهه ۱۹۶۰ در سوریه دلخوش است، «زمان جلوهگری و ارزشهای بزرگ» که دورهی پیش از شروع کار خاندان اسد، یعنی حافظ اسد و پسرش، بشار اسد، را در بر میگرفت. اگرچه بلبل پدرش را برای خاطرهپردازی شادش از آن روزگار دست میاندازد، اما همین پدر، تنها عضو خانواده است که شجاعت آن را دارد تا پس از سال ۲۰۱۱ به مقاومت مدنی در برابر استبداد سیاسی بپیوندد و با سنی بیش از ۷۰ سال، کمی از خوشبختی بهکفنیامده در زندگی را از نظام حاکم بطلبد. اکنون، وقتی خلیفه چشمان ما را مجبور به دیدن جسد در حال پوسیدن مرد کهنسال میکند، همزمان، شیون سیاهی را در سوگ رویاهای بیجان سوریه نیز به گوش میرساند.
سوریه، سرزمین سربهمُهر
رمان الموت عمل شاق، نوشته خالد خلیفه، در حال حاضر به مرور زمان، کتابی اجباری برای خواندن شده است. این کتاب رهیافتی به سرزمین سربهمُهر و طلسمشدهی سوریه به دست میدهد که کشمکشهای درونی آن را طی دههها با سرکوب شبکهی گستردهی نهادهای امنیتی از چشمها دور نگه داشتهاند و واقعیت جنگ سوریه برای ناظران خارجی عملاً دسترسیپذیر نیست و بعضی به دلیل بیسرانجامی مطلق آن، میخواهند هرچه بیشتر از رویدادهایش دور شوند. و در پایان رمان، هنگامی که بغض گلوی خواننده را میگیرد، وقتی بلبل پس از مأموریت رقتبار انتقال جسد پدر، به خانهاش برمیگردد، «مثل موشی غولپیکر... در لانهی سردش کز میکند. موجودی است که هیچکس به او نیاز ندارد و میتوان بدون دردسر، خود را از شرش خلاص کرد...»، به جایی رسیدهایم که همدلیای پیدا میشود. نمیتوان آن همدلی را از قهرمان ناتوان داستان دریغ کرد. شاید هم از سر شرمساری شخصی به دلیل آگاهی اندوهبار از ناکامی جهان متمدن در رفع فاجعهی سوریه.
رمان «الموت عمل شاق» نوشته خالد خلیفه
بیشتر بخوانید:
نظرها
نظری وجود ندارد.