چگونه از کشتار جمعی دفاع کنیم؟
نیتان جی. رابینسون و آیدین آریافر - به عنوانِ یک انسان، که احتمالا شما هم هستید، شاید خیال کنید که توجیهِ کشتارِ هزاران نفر دشوار است. شاید خیال کنید که چاپِ توجیهاتی برای کشتارِ دسته جمعی، آن هم در یکی از روزنامههای مهمِ جهان کارِ دشواری است. اما سخت در اشتباهید. پروپاگاندای مدافعِ کشتار در رسانههای جمعی هم به سادگی قابلِ ساختن و هم به طرزِ هشداردهندهای رایج است.
* مطالب این بخش برگرفته از «تریبون زمانه» هستند. تریبون زمانه، آنچنان که در پیشانی آن آمده است، تریبونی است در اختیار شهروندان. همگان میتوانند با رعایت اصول دموکراتیک درج شده در آییننامه تریبون آثار خود را در آن انتشار دهند. زمانه مسئولیتی در قبال محتوای این مطلب ندارد.
به عنوانِ یک انسان، که احتمالا شما هم هستید، شاید خیال کنید که توجیهِ کشتارِ هزاران نفر دشوار است. شاید خیال کنید که چاپِ توجیهاتی برای کشتارِ دسته جمعی، آن هم در یکی از روزنامههای مهمِ جهان کارِ دشواری است. اما سخت در اشتباهید. پروپاگاندای مدافعِ کشتار در رسانههای جمعی هم به سادگی قابلِ ساختن و هم به طرزِ هشداردهندهای رایج است.
هفتهی پیش و در طولِ اعتراضاتِ روزِ نکبت، زمانیکه فلسطینیان تلاش کردند شکافی در دیوارِ مستحکمِ پیرامونِ غزه ایجاد کنند، ارتشِ اسرائیل ۶۰ نفر را کشته و ۱۷۰۰ نفر را مجروح (و برخی را معلول) کرد. بیشترِ اخباری که در نیویورک تایمز پوشش داده شد به طرزِ گمراه کنندهای یکسویه بود، در صفحه اول روزنامه مطلبی چاپ شده بود دربارهی اینکه چگونه مرگِ فلسطینیان احساساتِ اسرائیلی ها را برانگیخته است (اسرائیلیها «امیدوارند که هر گلولهی شلیکشده توجیه داشته باشد»). در عین حال مطلب اینطور وانمود میکرد که اهالیِ غزه از رنجشان در راستای اهدافِ سیاسی بهره برداری میکنند. (غزه جایی است که «در آن معمولا هر دردِ شخصی به عنوانِ معلولی از سیاست به نمایش گذاشته میشود» ). با این همه دیروز نیویورک تایمز با چاپِ مقالهای از شموئیل رزنر نویسندهی جوییش جورنال عملا دست به خودکشی زد. عنوانِ مقاله این بود: «اسرائیل نیاز به دفاع از مرزهایش دارد، به هر شکلی که لازم باشد».
رزنر قتلِ عام را به طورِ کامل و بی هیچ عذر، تاسف یا بازنگری توجیه میکند.او معتقد است که کشتنِ فلسطینیان کارِ درستی بود و مردن حقشان بود. ممکن است شما هم مانندِ من به نظرتان بیاید که حتی به بحث گذاشتنِ چنین طرزِ فکرِ آشکارا متوحشانهای به معنای فروگذاشتنِ انسانیت است. موضعِ رزنر اما یک موضعِ حاشیهای نیست، لیبرالهای نیکسیرتِ نیویورک تایمز این موضع را در محدوده ی گفتارِ عقلانی در نظر میگیرند، چرا که بدبختانه ما هنوز به دنیایی دست نیافتهایم که در آن غیراخلاقی بودن چنین افکاری بدیهی باشد. (و این بازتابِ خیلی بدی روی همه ما دارد.) من میخواهم پاراگراف به پاراگراف به سراغِ استدلالِ رزنر بروم تا نشان دهم که او چگونه استدلالش در دفاع از کشتار را برمیسازد و چرا این استدلال میتواند به نظر قانعکننده بیاید، چرا ناکام میشود و چرا باید همگان را بترساند.
بیایید آغاز کنیم:
«بنا بر عادت، وقتی که تعدادی از مردم، همچنانکه هفتهی پیش در غزه، کشته شدهاند لحنی پوزشطلبانه اتخاذ میشود. من اما ازین غریزهی مقدسمآبانه دوری میجویم و به سردی اعلام میکنم که : «اسرائیل مادامیکه به تظاهراتِ سازمانیافته در کنارِ مرز شلیک میکرد مقصودِ واضحی داشت.» اسرائیل مصمم بود اینها را- که باور بر این است مسلح بودند و دولتِ رادیکالِ غزه آشکارا تشویقشان می کرد- از عبور از حصارِ حایل بینِ اسرائیل و غزه باز دارد. این مقصود حاصل شد.»
نکاتی درباره کاری که رزنر در اینجا انجام میدهد ذکر کنیم. در ابتدا میگوید در حالی که «بنا بر عادت» لحنی پوزشطلبانه دربارهی کشتارِ دسته جمعی اتخاذ میشود ، او از «غریزه»ی «مقدسمآب»بودن میپرهیزد و هم زمان تصدیق میکند که اسرائیل یک «مقصودِ واضح» داشت، که «حاصل» شد. من این واژهها را درونِ گیومه گذاشتهام، چراکه هر کدام در خدمتِ یک کارکردِ خاص هستند؛ اصطلاح «بنا بر عادت» چنین مینماید که متاسف بودن از مرگِ انسانها سنتی است دلبخواهی و نه واکنشی انسانی به رنج کشیدنِ [دیگران]، واژهی «غریزه» اینطور وانمود میکند که ناراحتشدن از رنجِ دیگران سادهدلانه غیرغقلانی است و در تقابلِ با عقلِ مسلط بر خود قرار دارد. واژه ی «مقدسمآبانه» اینطور وانمود میکند که ناراحت بودن از اینکه کشورتان افراد را میکشد صرفا عملی است خودخواهانه و فضلفروشانه و نه بازخوردی پایهای از یک انسانِ اخلاقی. عبارتِ «مقصودهای موردِ حصول» متعلق است به زبانی بوروکراتیک یا بیزنسی و راهِ سهلتری است برای عقلانی جلوه دادنِ اعمالِ اسرائیل (در فاصلهای چشمگیر با عبارتِ «شلیک کردن به گردنِ افراد»، اتفاقی که در واقعیت رخ داد.) پس شاهدِ این هستیم که در این پروپاگاندا هر واژهای بایستی به گونهای مخدوش شود تا القا کند که هر کس میتواند در حینِ تماشای شلیکِ گلوله به مردم به سادگی آسوده خاطر و عقلانی باشد و نه مانندِ آن احمقهای شلوغکنی که در مواجهه با چنین صحنههایی گریه و زاری سر میدهند.
توصیه اول برای پروپاگاندا؛ شما ایدئولوژیک نیستید، بلکه تنها از عقل تبعیت میکنید. کسانی که با شما مخالفند ضعیف، غیرعقلانی، احساساتی و زنصفتاند.
از سوی دیگر ما شاهدِ تاکتیکهای فریبکارانهی خطابهای دیگری هستیم: «تظاهرات» در گیومه، و عبارتهایی مانندِ «که گفته میشود مسلح بودند» یا «دولتِ رادیکالِ غزه آشکارا تشویقشان میکرد». «آشکارا» و «باور بر این است» راهِ خوبی برای نادیده گرفتنِ شواهدِ واقعیِ کنونی هستند، اهمیتی ندارد که یک چیز واقعا حقیقت داشته باشد اگر «باور بر این است که حقیقت دارد». «رادیکال» یا «افراطی» لغتِ مناسبِ دیگری برای پروپاگاندا است. شما واقعا احتیاجی به تحلیل [دربارهی حماس] ندارید وقتی که به نظر میآید آن یکی حزب (فتح) بر اساسِ قانونِ اخلاقی و حقوقِ بینالمللی رفتار می کند. همینقدر که بگوییم آنها «رادیکالند» (افراطی) کافی است. گرچه رادیکال، اصطلاحی تهی است. معنای آن صرفا بیرون از جریانِ اصلی بودن است. [فراموش نکنیم که] اگر راستآیینیِ جریانِ اصلی دهشتناک از آب در بیاید، حق با رادیکالهاست. (برای نمونه جمهوریخواهانِ رادیکال را در نظر بگیرید، که بر حق بودنشان در تاریخ به اثبات رسیده است.)
توصیه دوم برای پروپاگاندا؛ شما در حالِ تضعیف و در معرضِ تجاوزِ رادیکالها هستید، گفته میشود که رادیکالها خشنند، باور بر این است که آنها آشوبطلب و دیوانهاند، آنها باید متوقف شوند.
رزنر: البته که مرگِ انسانها هرگز موقعیتِ خوشحالکنندهای نیست. اما من هیچ احتیاجی نمیبینم که خودم را درگیرِ عزاداری، مانندِ یک دخترِبچه کنم. محافظت از مرز مهمتر از نکشتنِ افراد بود، کاری که اسرائیل با موفقیت انجامش داد.
عزاداریِ مانندِ یک «دختربچه»؛ اندوه به معنای ضعیف بودن، زنصفت بودن و سادهلوح بودن است.اندوه، شما را تبدیلِ به یک دخترکوچولوی فرانسوی میکند. دقت کنید که نتایج در این جا به کمکِ استدلالها به دست نمیآیند بلکه خود به خود و از تداعیِ آزاد ناخودآگاه حاصل میشوند. پس از آن نوبت به یک دوگانهی کاذب میرسد؛ یا باید از مرز محافظت کرد، یا باید از کشتن پرهیز کرد. هیچ توضیحِ واقعی دربارهی اینکه چرا عبورکنندگان از مرز [به جای آن که کشته شوند] دستگیر نشدند ارائه نمی شود. یک لحظه تصور کنید که گشتِ مرزیِ ما در همان لحظه که کسی واردِ آمریکا می شود به سرِ او شلیک کند. امیدوارم فورا تشخیص بدهیم که جملهی «محافظت از مزر مهمتر از نکشتنِ افراد بود» به هیچ عنوان قابلِ دفاع نیست. واقعیت این است که مقالهی رزنر بسیار وحشتناک است چرا که نیویورک تایمز آن را به مثابهی یک استدلالِ عقلانی مطرح میکند، استدلالی که اگر پذیرفته شود میتواند به سادگی، کشتارِ دسته جمعیِ افرادِ بیمدرکی را که برای رسیدن به آمریکا از مرز عبور میکنند، توجیه کند. «امنیت» آن قدر واژهی مبهم و قدرتمندی است که میتواند برای توجیهِ همهچیز به صورتِ مطلق موردِ استفاده قرار گیرد.
رزنر: اینکه چرا هزاران غزهای تصمیم گرفتند به حایل نزدیک شوند حتی زمانی که به آنها هشدار داده بودند که این کار باعثِ مرگشان میشود، ورای فهم است. عذرها و توضیحاتِ بسیاری وجود دارد؛ این رویداد اعلامِ یک «رژه ی بازگشت» بود ،احتمالا تلاشی از سوی پناهجویان فلسطینی که به زادگاهشان درونِ اسرائیل باز گردند، در بسیاری از خبرها این رویداد با گشایشِ سفارتِ آمریکا در اورشلیم پیوند داده شد، همچنین با ارجاع به شرایطِ نامناسبِ زندگی در غزه و فقدانِ چشماندازی برای بهبودِ آن، یا در ارتباطِ با جدالهای درونِ فلسطین و احتیاجِ حماس، گروهِ تروریستیِ حاکم بر غزه، به منحرف کردنِ توجهها از شکستهای پیدرپیاش. هر کدام از اینها میتوانند دارای درجهای از اعتبار باشند اما ،باز هم، پیوستنِ مردم به تظاهرات را برای ما توضیح نمیدهند.
اعمالِ اهالیِ غزه آشکارا «ورای فهم» است. این عبارتِ کوتاه ارزشِ تاملِ فراوانی دارد. یکی از راههای انسان-زدایی از افراد این است که آنها را ورای گنجایشمان برای همذاتپنداری قرار دهیم ، چه آنها را اعضای یک گلهی حیوانی بدانیم چه آنهایی که دارای بیماریِ ذهنِ عرب هستند. مادامی که مردمی ورای عقل در نظر گرفته شوند، توجیهِ خشونت بر آنها سادهتر خواهد بود، چراکه خشونت تنها زبانِ قابلِ فهم برای آنهاست. این اتفاقی است که مدام برای عربها و فلسطینیها میافتد؛ آنها در مقامِ افرادی عجیب و غریب و متعصب، دیوانگانی غیرعقلانی و بدون پیچیدگیِ انسانی مورد بحث واقع میشوند. رزنر به طرزِ عجیبی به جای آنکه ناتوانی در فهمش را ایرادِ خود در فهمِ فلسطینیان بداند آن را نشانهای از غیرِقابلِ فهم بودنِ خودِ آنها قلمداد میکند. برای همه انسانهایی که در تلاش برای همذاتپنداریند معمولا انگیزهها نمیتوانند کاملا نفوذناپذیر باشند، پروپاگاندا، اما دائم در تلاش است که دشمنِ ما را از بنیاد متفاوت با ما تصویر کند؛ جانورانِ بیمنطق و وحشیهایی که دلایلِ مناسبی برای آنچه که انجام میدهند ندارند.
توصیه سوم برای پروپاگاندا؛ دشمن مانندِ شما منطقی نیست. آنها قابلِ فهم نیستند چرا که انگیزههایشان عقلانی نیست. آنها سیاه، خشن، حشتناک و دیوانهاند. شما تنها دو راه پیشِ رو دارید: بکشید یا کشته شوید. پس هر کشتاری که شما انجام میدهید طبقِ تعریف ضروری است.
همچنین میتوان در اینجا به بخشی از یک دلیلتراشیِ مغالطهآمیز اشاره کرد.از آن جایی که علل متنوعی برای اعتراضات فلسطینیها وجود دارد، رزنر نتیجه میگیرد که آنها عجیب غریبند و این علتهای پیشنهادی فقط عذرهایی هستند که بر شمرده میشوند. سپس شاهدِ گزاره او در این ارتباط هستیم که هیچ کدام از این موارد «پیوستنِ مردم به تظاهرات را برای ما توضیح نمیدهد». شرایطِ غیرِقابلِ زیستن همراه با سالگردِ بیرونراندهشدنِ فلسطینیان از سرزمینِ پدریشان به نظرِ من برای توضیح اعتراضات آنها کافی است، اما از آن جایی که این موارد باعث میشود فلسطینیان کاملا عقلانی به نظر آیند پس طبیعتا نمیتوانند به عنوانِ توضیح پذیرفته باشند.
رزنر: معلوم است که اهالیِ غزه به طورِ قطع اینگونه فکر نمیکردند که اگر فقط با افرادِ زیادی برای رژهی بازگشت به عرصه بیایند اسرائیل به آن ها حقِ بازگشتن [به سرزمینشان] را میدهد. آنها همچنین احتمالا میدانستند که ایالاتِ متحده تصمیمِ خود مبنی بر گشایشِ سفارت در اورشلیم را لغو نخواهد کرد. آنها میدانستند که در راستای بهبودِ وضعیتِ [بغرنجِ] اقتصادیشان به کارهای اساسیتر و نظاممندتری نیاز است تا اعتراض کرد. پس چرا آنها به راهپیمایی پیوستند و چرا کشته شدند؟ آنها به رژه پیوستند چرا که ناامید و مستاصل شده بودند. چراکه زندگی در غزه به بدیِ زندگی در جهنم است. آنها به رژه پیوستند چرا که از اسرائیل بدشان میآمد و نمیتوانستند علیه کس دیگری راهپیمایی کنند. اسرائیل غزه را در محاصره قرار داده است، گاه به گاه بمبارانش می کند، و هنوز از آن به عنوانِ یک قدرتِ اشغالگر، کشوری که تاسیسش باعث شده خیلی از فلسطینیها امروزه خود را پناهجو بدانند، نام برده میشود. آنها به تظاهرات علیهِ اسرائیل پیوستند چرا که بدیلِ آن تظاهراتِ علیهِ حماس بود، رژیمی که عملکرد و سیاستهایش باعثِ آسیبِ به غزه شده است. اما اگر مردم شهامتِ تظاهرات علیهِ حماس را داشتند، دولتِ آنها فورا شمارِ زیادی از تظاهراتکنندگان را میکشت.
یکی از ویژگیهای قابلِ ذکرِ پروپاگانداها این است که معمولا حاویِ بذرِ ابطالِ خودشان هستند. شما با فهمِ اینکه کسی دارد حقیقت را تحریف میکند گاه حتی احتیاج ندارید که حقیقت را با چشمانِ خود نظاره کنید، چرا که آنها خودشان سهوا حقیقت را به نمایش میگذارند. برای نمونه در یک مقالهی جدید من برای نشان دادنِ غیرِ اخلاقی بودن ِ جنگِ ویتنام به کرات از کتابی که در دفاعِ از جنگ نوشته شده نقلِ قول آوردهام، چرا که کتاب حاویِ نمونههای فراوانی از مشارکتِ آمریکاییها در جنایت است (هرچند که کتاب سعی میکند استدلالهایی به دست دهد که چرا این جنایات توجیهپذیر و قانونی هستند). به این جملهی مهم توجه کنید: «اسرائیل غزه را در محاصره قرار داده است، گاه به گاه بمبارانش میکند، و هنوز به عنوانِ یک قدرتِ اشغالگر، کشوری که تاسیسش باعث شده خیلی از فلسطینی ها امروزه خود را پناهجو بدانند، نام برده میشود.» این عبارت در اینجا کاملا گمراهکننده است («که تاسیسش باعث شده خیلی از فلسطینیها امروزه خود را پناهجو بدانند» راهِ مضحکی است برای توصیفِ بیرون راندن دسته جمعیِ قریبِ به هفتصد هزار نفر و «هنوز به عنوانِ یک قدرتِ اشغالگر به یاد آورده می شود» چنین وانمود میکند که اشغال تمام شده است حال آن که نشده است.) اما «محاصره» دلیلِ بسیار خوبی برای عصبانی بودن است! زندگی در غزه به بدیِ زندگی در جهنم است مادامیکه غزه تحت محاصرهی اسرائیل است (که گاه به گاه بمبارانش میکند).
یکی از بهترین راهها برای فهمِ چگونگیِ به کار بستنِ اصولِ اخلاقی این است که تصور کنیم این استدلالها در شرایطِ مشابه چگونه به نظر میرسند.من پیشتر پیشنهاد کردهام که در کشتارِ بوستون دقیق شویم، مثالِ دیگری که در آن معترضان علیهِ یک نیروی اشغالگر خشونت ورزیدند اما نتیجهی این خشونت هرگز باعثِ توجیهِ کشتنِ بسیاری از افراد نیست. مثالِ مهمِ دیگری برای مقایسه کشتارِ شارپویل در ۱۹۶۰ است، آن جایی که پلیسِ آفریقای جنوبی بر جمعیتِ معترضِ ضدِآپارتاید آتش گشود و ۶۹ نفر را از بین برد. اعتراضِ جمعیت هم به طورِ کامل مسالمتآمیز نبود. اظهاراتِ یکی از اعضای پلیسِ آفریقای جنوبی برای ما آموزنده است: «ذهنیتِ فطریِ آنها اجازهی تجمعِ مسالمتآمیز را نمیدهد. برای آنها تجمع به معنای خشونت است.» ما میدانیم یا من امیدوارم که بدانیم : ۱)شرایطِ آپارتاید به معنیِ آن است که خشونت علیهِ دولت توجیهپذیر است. ۲)خشونتِ خفیفِ افرادِ تحتِ اشغال، کشتارِ دسته جمعیِ اشغالگر را توجیه نمیکند. ۳) اشغالگر ذاتا حقِ شروعِ چنین کاری را ندارد. ۴) این کلیسازیها درباره خشونتِ ذاتیِ ذهنیتِ فطریِ افراد تنها پیشفرض است و بر پایهی شواهد استوار نیست و همواره وقتی موردِ استفاده قرار میگیرند که کسی می خواهد یک گروهِ خارج از قدرت و موردِ ستم را از طغیان کردن باز دارد.
توصیه چهارم برای پروپاگاندا؛ خشونتِ دشمن نتیجهی اعمالِ شما نیست. پذیرفتنِ مسئولیتِ برای شما به معنای طرفداری از دشمنتان است. هیچ خشونتی علیهِ شما توجیهی ندارد. خشونت علیهِ شما غیرعقلانی و تروریسم است. خشونت علیهِ دشمنان اما برای افسار زدن، درخور، غیرِقابلِ اجتناب و تنها دفاع از خودتان است.
خواندن تاریخ به ما کمک میکند که این استدلالهای قلابی را تشخیص بدهیم. چرا که دولتها بارها این تاکتیکها را به کار بستهاند. جنبش حقوق مدنیِ آمریکا همواره رادیکال و آشوبگرانه قلمداد شده است. گذاشتنِ واژهی تظاهرکنندگان در گیومه راهی است برای غیرِمشروعسازیِ اعتراضات بیآنکه بخواهیم با استدلالهای آن درگیر شویم. رزنر میگوید که اعمال فلسطینیها هیچ معنایی نداشت، چه که آنها باید میدانستد که تظاهراتشان بیهوده است: «لابد غیرِعقلانی هستید، وقتی که می دانید پیروزیتان ممکن نیست» . روشِ دیرینهای در راستای اینکه مخالفت کردن را بیعقلی نشان بدهند.
رزنر: اسرائیل یک نقطه ضعف دارد. بر خلافِ بقیهی رژیمهای خاورِمیانه ارزشهای پایهایِ غربی را میپذیرد و بنابراین در تلاش است تا تلفات را کاهش دهد. اسرائیل همچنین ارتشِ قدرتمندی دارد، پس به سادگی میتوان به برخوردِ نامتجانس متهمش کرد. البته این مردم هستند که میتوانند محاصره را بشکنند.
اسرائیل یک خرس عروسکیِ گوگولی است. در این جا شاهدِ یکی دیگر از تکنیکهای قدیمی برای توجیهِ کشتار به دست حکومتها هستیم؛ تفاوتِ ما و آنها این است که ما ارزشهایی را داریم که آنها ندارند. دانیل والدن نویسندهی کارنت افرز در شماره جدید مقالهای دارد درباره ی اینکه چرا غرب و ارزشهای غربی تنها یک افسانه است، من در این جا به جزئیاتِ آن نمیپردازم. همچنانکه نورمن فینکلشتاین اشاره کرده است حتی هاینریش هیملر هم از این صورتبندی استفاده میکرد که ما میکشیم هرچند که از آن ناراحتیم، ما میکشیم تنها به این خاطر که نجیب و نیکسیرتیم. هیملر در مورد نابودسازی نازیها میگوید «با حفظِ نجابت این افرادِ سربارِ بیمار را از بین بردن، برگِ زرینی را در کتابِ تاریخ برای ما رقم زده است، ما دارای حقوقِ اخلاقی هستیم، وظیفه ما در برابرِ مردممان ایجاب میکند کسانی را که دست به کشتنِ ما خواهند زد بکشیم. ما این وظیفهی دشوار را در عشقِ بیشائبه به مردممان به انجام رساندیم و هیچ چیز را فرونگذاشتیم.» هدفِ من از گفتنِ این جملهها برقراریِ قیاسی با اعمالِ نازیها نبود، میخواستم بگویم که خطابهی سیاسیِ ببینید-چگونه-حق-با-ماست تا چه پایه غیرِقابلِ اعتماد است. چرا که حتی افرادی که دست به اعمالِ شیطانی میزنند به گونهای سخنشان را ساخته و پرداخته میکنند که انگار افرادی نجیب و پاکدامناند.
توصیه پنجم برای پروپاگاندا؛ به مردم بگویید که از خشونتشان در برابرِ دشمن شرمنده نباشند. شرمنده بودن علیلانه بزدلانه و خیانت بار است.
پرسش از اینکه آیا اسرائیل در پیِ کاهشِ تلفات است یا اینکه درگیرِ یک برخوردِ نامتجانس است، بیش از آن که بتواند حاصلِ استدلال هایی مانندِ «ما ارزشهای خوبِ غربی را داریم» و «از آنجایی که ارتشِ ما بزرگ است ما را به برخوردِ نامتجانس متهم میکنند» باشد، چیزی مربوط به امورِ واقع است. اولین گواه اینکه اسرائیل، در واقع، در تلاش برای کاهش تلفات نیست … خود تلفات است. [نمودار تلفات حملات اسرائیل خلاف ادعای تلاش برای کاهش تلفات را نشان میدهد]. اما این، خود به خود موضوع را فیصله نمیدهد اما من خواندنِکتاب جدید فینکلشتاین برای نگاهی جامع نسبت به حقیقت موضوع توصیه می کنم. فینکلشتاین در هر یک از عملیاتهای بزرگِ اسرائیل در غزه ریز میشود تا ببیند که آیا ادعای کاهشِ تلفات صحیح است؟ این اهمیت دارد چرا که معمولا استدلال در دفاع از اسرائیل استدلالی دوری است؛ اسرائیل مجبور است تلفات را کاهش دهد چرا که دارای اخلاقیترین ارتش در جهان است. انسانهای خوب دست به جنایت نمیزنند. ما انسانهای خوبی هستیم بنابراین نمیتوانیم با جنایت همراه باشیم. واقعیتها هم نمیتوانند خللی در این بحث ایجاد کنند، چرا که اگر بدانیم انسانهای خوب هرگز دست به اعمالِ بدی نمیزنند، چه نیازی به حقایق هست؟ فینکلشتاین مثالهای فراوانی از سربازانی که در نبردِ ۲۰۱۴ اسرائیل و حماس خدمت کرده بودند میزند و از قولِ آن چه که به چشم دیدهاند گواهی میدهد که نیروهای اسرائیلی بیتردید در پیِ کاهشِ تلفات نبودهاند. (در واقع گفتهی رزنر که اسرائیل در پیِ کاهشِ تلفات است بسیار عجیب است، چرا که اسرائیل به اصرارِ رزنر باید بیش از آنکه در پیِ پرهیز از کشتن باشد مطمئن شود که اهالیِ غزه از مرز عبور نخواهند کرد) شهادتهای کهنه سربازانِ اسرائیلی هم «اختلافِ وحشتناکی را مابینِ آن چه که سخنگویانِ حکومت و وزارتِ دفاعِ دربارهی سناریوهای نبرد میگویند، با واقعیتی که سربازان از خودِ عملیات توصیف میکنند» نشان میدهد. تامل کردن بر این موضوع سخت است اگر شما متقاعد شده باشید که اخلاقیترین ارتشِ عالم ممکن نیست دروغ بگوید. اما نیازی به این نیست که فقط اسرائیل فریبکار و مغرض باشد و همین قدر کافی است که هشدارِ آی اف استون را مبنی بر اینکه تمامیِ دولتها دروغ میگویند جدی بگیریم، و اسرائیل را نسبت به تعصباتش همانقدر ناقص، بیعاطفه و بیوجدان فرض کنیم که هر دولتِ بیوجدانِ دیگری در تاریخِ بشر بوده است.
توصیه ششم برای پروپاگاندا؛ تفاوتِ بینِ ما و آن ها در این است که ما در هنگامِ شلیک کردن اشک از چشمانمان جاری میشود، برای ما کشتن استثنا اما برای آنها قاعده است. ما عاشقِ زندگی هستیم و ارزشهای متمدنانهی خوبی داریم، آن ها عاشقِ مرگند و ارزشهای متوحشانهای دارند.
رزنر: منتقدانِ اسرائیلی معمولا دو نوع اعتراض درباره اعمالِ اخیرِ اسرائیل را با هم خلط میکنند. چرا اسرائیل شلیک کرد، در حالیکه میتوانست از راههای دیگری مانع از عبورِ مردم از مرز شود؟ و چرا اسرائیل با منزوی کردنِ غزه شرایطِ اقتصادی را وخیم و اهالیِ غزه را مستاصل کرده است؟ باید جدا جدا به این انتقادات پاسخ گفت. اول آنکه شلیک کردن تاکتیک است، و دیگر آنکه منزوی کردن استراتژی است.
یک نگاهِ سریع به جملهی «منتقدان خلط میکنند» بیندازیم. رزنر میتوانست بگوید، دو انتقادِ اصلی وجود دارد. اما اینکه منتقدان «منتقدان معمولا خلط میکنند» به صورتِ ضمنی این را میرساند که منتقدان سردرگمند. رزنر خود را در مقامِ پاسخ به دو انتقادِ اصلی نمیبیند، او میخواهد به مردمی سادهلوح، احساساتی و سر به هوا کمک کند تا خرد را درک کنند. چنین عباراتی ممکن است پیش پا افتاده به نظر بیایند اما من میخواهم اهمیتِ شیوه بیان در پروپاگاندا (به همان میزانِ اهمیتِ محتوای واقعی استدلال) را نشان دهم. استدلالها معمولا ضعیف هستند و بدون در نظر گرفتنِ انتقاداتاند ، اما استدلالها فقط بخشی از عملِ متقاعد کردنِ مخاطب هستند. اشارهی دقیق به اینکه هر کس که با شما مخالف باشد یک نادانِ بغض گرفتهی سردرگم است هم به همان میزان تعیینکننده است.
در ابتدا، بیایید از واقعیتهای غیرقابلانکار شروع کنیم. دستکم بخشی از تظاهرکنندگان ایادیِ حماس بودند، و بر اساسِ گفتهی حماس بیشترِ کشتهشدگان از اعضای همین گروه بودند. این یک اعتراضِ مسالمتآمیز نبود بلکه حاصلِ تحریکِ سازمانی بود که به اعمالِ تروریستیاش شناخته میشود. بنابراین اسرائیل هیچ چارهای نداشت مگر آنکه با این اعتراضات نه فقط به عنوانِ نقضِ تمامیتِ ارضیِ خودش که به عنوانِ تلاشی برای حمله به خود برخورد کند.
وای بر من، بیایید به این زنجیرهی منطقی از «در ابتدا» تا «بنابراین» نگاه کنیم. در ابتدا «غیرقابلانکار» را داریم، به معنیِ آن که هر کس بخواهد اعتراضی به پاراگرافِ فوق بکند یک احمقِ بیعقل است، کسی که از امورِ واقع متنفر است. اگرچه در میانهی پاراگراف ما از واقعیتها به استنباطها و گمانهزنیهایی میرسیم. بخشی از تظاهرات به دستِ حماس سازمان داده شده بود. حماس مسالمت آمیز نیست پس تظاهرات هم مسالمتآمیز نیست و تنها عملی تحریکآمیز میتوانسته باشد. نتیجه آنکه این نه یک تظاهرات که یک حمله بود و بنابراین هیچ چارهای نیست مگر اینکه مانندِ کشوری که به آن حمله شده است واردِ عمل شویم. لغزشهایی از این دست زیاد در پروپاگانداها اتفاق میافتد. شما از یک گزارهی بدونِ مناقشه مانندِ این شروع می کنید که «هر کشوری حق دارد که از خود در برابرِ حملاتِ خشنِ بیرونی محافظت کند» اما با بخشیدنِ معنای گل و گشادی به برخی از واژهها، میتوانید از چیزی دفاع کنید که اگر صادقانه موردِ بررسی قرار گیرد، شدیدا موردِ مناقشه است. اگر «حقِ دفاع از خود» به معنای «به کار بستنِ هر میزان از زور که ضروری باشد» و «حملاتِ خشن» به معنای «نوجوانانی که لاستیک آتش میزنند» و یا «مردمی که حفرههایی در حصارِ حایل ایجاد می کنند» باشد، آنگاه مفهومِ «دفاعِ ملی» درست به معنای «کشتارِ دستهجمعیِ مردمانی است که آسیبهایی جدی به دیگران نزدهاند» بیآنکه هیچ کسی به جهت گیریِ اینان توجهی کرده باشد.
توصیه هفتم؛ همهی آنچه که شما میٔخواهید همهی آن چیزی است که یک فردِ منطقی میخواهد. شما فقط در پیِ محافظت از خودتانید. آیا این خواستهی زیادی است؟
امورِ واقعِ روی زمین به سادگی محو می شوند.به محضی که ما از لغتِ “حماس” استفاده کنیم نیازی نیست که از چگونگیِ روی دادنِ مرگها پرسش کنیم ، اینکه آیا از قواعدِ حاکمِ بر درگیری تبعیت شده است و اینکه آن ۶۰ نفر در لحظه ی مردنشان در حالِ انجامِ چه کاری بودند.ما میتوانیم استنباطهایی داشته باشیم که بر پایه ی آن حتی بدونِ اینکه بدانیم چه روی داده است مرگِ افراد توجیهپذیر باشد.به هر میزان که ما به امورِ واقعیِ جدی نزدیک شویم این استنباطها هم ناخوشایندتر میشوند.خبرنگارِ اسکای نیوز در سفرِ خود به غزه گزارش داد که اسرائیل ادعا میکند حق دارد “به هر کسی که در خلالِ تظاهرات از مرز عبور کند شلیک کند ، کسانیکه با اعلامیههایی به آنها هشدار داده شده است” اگرچه که قوانینِ درگیر شدنِ اسرائیل مخفیانه هستند. یکی از تیراندازانِ سابقِ ارتشِ اسرائیل گفته که “تیراندازانِ اسرائیلی از فاصله ی سیصد متریِ حصارِ حایل فلسطینیانِ غیرِمسلح را موردِ اصابت قرار دادهاند” و رسما اعلام کرده وحشت زده شده است.این کافی نیست که به سادگی اثبات کنیم کسی که مرده “حماس” بوده، حماس حکومتِ اکثریتِ فلسطین است و تعلقِ به آن هیچ مجوزی برای کشتن صادر نمیکند. اگر فردی از حماس به روی شما آتش بگشاید شما حقِ این را دارید که از خودتان دفاع کنید ، اما اگر همین فرد در فاصلهای کم با یک دیوار حرکت کند شما حق ندارید از دور به او شلیک کنید.هرچند که باید با دیدِ انتقادی به این گفته ی پرتکرار نگریست که بر اساسِ آن ۵۰ نفر از ۶۲ نفر عضوِ حماس بوده اند.اسرائیل به اظهاراتی از حماس اشاره می کند که بر پایه ی آن حماس در ارتباطِ با تعدادِ کشته هایش بزرگنمایی می کند.نقلِ قولِ رسمیِ حماس چنین است ” اگر ۶۲ نفر شهید شده باشند ، ۵۰ تن از آنان از حماس و ۱۲ تن از دیگران هستند. با وجودِ این هزینه ی سنگین چگونه ممکن است به نفعِ حماس شده باشد ؟” به نظر می آید که تعدادِ افراد بر پایه ی گمانه زنی است – اگر – و اظهارِ نظرِ رسمی اینطور می نمایاند که حماس به دلایلِ شخصی واردِ عمل نشده است ، چرا که این کار مستلزمِ دادنِ قربانی های بسیاری بوده است.باید فورا فهمید که اسرائیل و حماس هردو اصرار دارند که کشته ها را عضوِ حماس معرفی کنند.حماس می خواهد ثابت کند که دارد برای نیمی از مردمِ فلسطین فداکاری می کند ، و اسرائیل می خواهد بگوید که کشته شدگان تروریست بوده اند… اما این امر که هیچ یک علاقه ای به کشف حقیقت ندارند باعث نمیشود که شرح ماجرای موجود درست باشد و با توجه به منفعت شخصی آشکار حماس، برای ادعایش که کشته ها مال آن هاست شواهدِ کافی در دست نیست.
رزنر:اسرائیل مجبور بود دست به عملی پیشگیرانه در برابرِ کشته شدن و ربوده شدنِ سربازانش بزند.باید اطمینان حاصل می کرد که هزاران فلسطینی در پیِ از کار انداختنِ کاملِ اسرائیلِ جنوبی نیستند ، تا آن لحظه که همه ی نفوذی ها شناسایی و دستگیر شوند.با شناختی که از حماس و تاکتیک های آن هست اسرائیل–به دلایلِ درستی–این گونه فرض کرد که چراغِ سبز دادن به تظاهرکنندگان و سپس بازداشتِ آن ها پیامدهای به مراتب بدتری در پی خواهد داشت.عاملینِ حماس در لباسِ مبدلِ تظاهرکنندگان به اسرائیل آسیب خواهند زد.
باز هم یک لغزشِ دیگر، “عملِ پیشگیرانه” که مساوی است با شلیکِ به افراد از راهِ دور آن هم بدونِ هیچ تلاشی برای دستگیریِ آن ها.باز هم بد نیست یک مثالِ موازی بزنیم.فرض کنید که مامورِ مرزیِ دونالد ترامپ ۶۲ نفر از کسانی را که می خواستند از مرزِ آمریکا و مکزیک عبور کنند قتلِ عام کند.ترامپ هم بگوید که ۵۰ تا از ۶۳ نفر هم عضوِ سازمانِ خلافکارانِ MS-13 بوده اند ، MS-13 هم قبول کند و پاسخِ ترامپ به این پرسش که چرا باید آن ها را در خون می غلطاندیم این باشد که : آمریکا باید دست به عملِ پیشگیرانه ای بزند ، تا هجومِ نفوذی های خشن ما را مجبور به از کار انداختنِ نیمه ی جنوبیِ کشور نکند.با شناختی که از MS-13 داریم ، فرض کنیم که مردم در پی ِعبورِ آن ها از مرز آسیب ببینند.درین جا شاهدِ این هستیم که هیچ کدام ازین چیزها پاسخِ این سوال نیستند که : ” چرا به آن ها شلیک شد؟ ” یکی دیگر از ویژگی های قدیمیِ پروپاگاندا : ادعا کنید که شما مجبورِ به انجامِ کاری بودید و هیچ عاملیتی نداشتید.از کار افتادنِ نیمی از جنوبِ کشور به خاطرِ اینکه تعدادی جوانِ ۱۹ ساله ی غزه ای در حالِ حرکت به سوی یک حصار بودند، البته که یک اغراقِ بی خردانه است.اما رزنر وانمود می کند که این اتفاق قطعا می افتاد.
توصیه هشتم برای پروپاگاندا؛ هیچ بدیلی وجود ندارد. اصلا بدیل چیست؟ آیا میتوان حتی به بدیل فکر کرد؟ نه نمیتوان ، چرا که بدیلی وجود ندارد.
رزنر:البته که پرسش از سیاستِ کلیِ اسرائیل درباره ی غزه همچنان باقی است.اما جوابِ سوال بر کسی پوشیده نیست.اسرائیل نزدیکِ به یک دهه پیش از غزه بیرون رفت و تنها خواستارِ صلح و آرامش بود.اما پاسخِ متفاوتی از غزه دریافت کرد و این پاسخ تلاشِ حماس برای پی ریزیِ اساسی برای اعمالِ خشونت علیهِ اسرائیل بود.برای اجتناب ازین امر غزه باید منزوی باشد مادامیکه رهبرانش تغییر کنند یا اینکه متوجه شوند که جنگشان علیهِ اسرائیل بیش از صدمه زدن به اسرائیل به مردمی که به آن ها حکومت می کنند صدمه می زند.و آری ، این به معنای آنست که اهالیِ غزه بیش از آنکه باید در حالِ رنج کشیدن اند ، اما نه به خاطرِ اسرائیل بلکه به خاطرِ حماس.
همه ی آنچه که اسرائیل از غزه می خواهد صلح و آرامش است.(اما به یاد آرید که “گاه به گاه بمبارانش می کند”) چرا این عرب های پرسروصدا خشن و بی عقل آرام نمی گیرند ؟ پاسخ دوباره در خودِ متن است : ۱) اسرائیل از غزه خارج شد و اجازه داد که تصمیم با خودِ فلسطین باشد.۲) غزه تحتِ محاصره است و اسرائیل در تلاش برای منزوی کردنِ اهالی است تا جان به لبشان برسد و رهبرانشان را از کار برکنار کنند.رزنر به خوبی می داند که سازمانِ ملل به خاطرِ حدِ بالای کنترلی که اسرائیل روی غزه اعمال کرده است ، غزه را اشغال شده قلمداد می کند.بنابر گفته ی مجله ی اسرائیلیِ +۹۷۲ : اسرائیل زندگی را در نوارِ غزه به روش هایی غیرِقابلِ باوری کنترل می کند .آسمانِ غزه در کنترلِ نیروی هواییِ اسرائیل است.نیروی دریاییِ اسرائیل سفرهای دریایی را در نوارِ ساحلی تحتِ کنترلِ خود دارد.ارتشِ اسرائیل در حالِ حاضر تمامیِ راه های دسترسی به غزه را تحتِ کنترل دارد و اوست که تصمیم می گیرد چه کسی می تواند به غزه سفر کند.ارتشِ اسرائیل معدود پایانه های صادرات و واردات را تحتِ کنترل دارد و اوست که تصمیم می گیرد چه کالاهایی(شاملِ موادِ غذایی) می توانند وارد یا صادر شوند.اسرائیل ثبتِ مدارک و حقِ سفر کردن را در نوارِ غزه کنترل می کند.حتی دیوید کمرون که هاآرتض او را حامیِ شدیدِ اسرائیل می خواند ، غزه را یک زندانِ در فضای باز نامیده است ، و زمانی که شما مردم را درونِ زندان نگه دارید دیگر فرقی نمیکند که نگهبانها درونِ زندان باشند یا بر فرازِ دیوارهای آن .واضح است که به غزه استقلالی داده نشده است، در چنین وضعی چگونه “پیریزیِ اساسی برای خشونت” توجیهپذیر خواهد بود؟ در واقع اگر کشورِ همسایه آمریکا آسمانِ ما را تحتِ کنترلِ خود در بیاورد و با محاصره ما بخواهد که به زور رهبرانمان را تغییر دهیم احتمالا به نظرِ ما خشونت بیشتر به معنای دفاع خواهد بود تا حمله.
رزنر: صادق نبودهام اگرچنانچه که بخواهم اینطور وانمود کنم که منافعِ فلسطینیان اولویتِ اولِ من بوده است. من به دنبالِ چیزی هستم که برای اسرائیل خوب باشد و از حکومتم هم انتظار دارم که اولویتهای مشابهی داشته باشد.با این وجود من معتقدم که سیاستِ فعلیِ اسرائیل سیاستِ مفیدی است ، آن هم نه فقط برای اسرائیلیان ، که همچنین برای فلسطینیها.
ملی گرایی یک افیونِ شعفانگیز است. به ما اجازه میدهد چیزهایی بگویم که از نظرگاهی خنثی به لحاظِ اخلاقی وحشتناک باشند، اما بیآزار به نظر برسند. ارزش قائل شدن برای زندگیِ هموطنانمان به نظر طبیعی و قابلِ دفاع میآید. اما پیامدهای این نوع اندیشیدن وحشتناک است. برای مثال در جنگ ِویتنام آمریکاییها برای زندگیِ خودشان به مراتب ارزشِ بیشتری از زندگیِ ویتنامیها قایل بودند آنچنانکه بسیاری حس میکردند که کشته شدنِ تعدادِ زیادی از ویتنامیها در راستای جلوگیری از کشتهشدنِ حتی یک آمریکایی را میتوان توجیه کرد. و از آن جایی که آمریکاییها ارزشِ کمتری برای مکزیکیها قائلاند ، برای ما هیچ اهمیتی ندارد اگرکه کشورمان در خشونتِ وحشتآوری در مرزهای جنوبیمان نقشی ایفا کند. در اولویت قرار دادنِ منافعِ ملتمان بهویژه وقتی ویرانگر است که تصادفا ملتِ قدرتمندتر و ثروتمندتری داشته باشیم. اندیشه رزنر که زندگیِ انسانهای متفاوت با خودش را بیارزش قلمداد میکند ، دستورالعملی برای تحمیلِ عمدیِ رنج و عذاب است. ما نتایجِ این منطق را در دفاعِ رزنر از کشتار مشاهده میکنیم : هر میزان از مرگِ فلسطینیها در راستای جلوگیری از هر ریسکِ(حتی کوچک) برای اسرائیل توجیهپذیر است.
رزنر: البته که برای فلسطینیها خیالِ بازگشت یا به عبارتِ دیگر محوِ اسرائیل هیچ فایدهای نخواهد داشت. این تنها راهِ پیشِ رو برای کسانی است که انتظاراتِ واقعگرایانهای دارند. مردمِ غزه بدبختند ، آنها سزاوارِ همذاتپنداری و ترحماند. اما چشم دوختن به اسرائیل در راستای رفعِ مشکلاتِ آنها تنها بدبختیشان را تشدید میکند. انتظار از اسرائیل برای حلِ مشکلاتِ اینان فقط وقفهای در کاری که خودشان باید به انجام برسانند ایجاد می کند به دو دلیل. اول اینکه نفیِ هرگونه دستاوردِ حماس تنها راهِ متقاعد کردنِ فلسطینیها برای ترکِ یک نبردِ بیهوده برای کسبِ چیزهایی است که نمیتوانند به دست بیاورند(بازگشت ، تحتِ کنترل آوردنِ اورشلیم ، محوِ اسرائیل) و به سوی سیاستهایی است که برای آنها سودمندند. .اگر به حماس برای سازماندهیِ رویدادهایی خشن باجی داده شود یا فشار بر آن به دلیلِ تظاهرات کاهش یابد ، نتیجه تنها تظاهراتِ بیشتر و بیشتر و بنابراین ریختهشدنِ خونهای بیشتری عمدتا از فلسطینیان است. دوم ، تنها اسرائیلی که مرزهای امنی دارد میتواند پای گفتگو با فلسطینیان بشیند. همچنانکه ایهود باراک، نخست وزیرِ سابق و یکی از منتقدانِ حکومتِ فعلی میگوید: “کسانی که به جدا شدن از فلسطینیان، حضور در توافق صلح و حفظ مرزها باور دارند. باید مطمئن بود که به مرزها احترام گذاشته می شود”. حکیمانِ یهودی جمله مشهور اما شاید نه ضرورتا خوشایندی دارند تقریبا به این مضمون که : آنان که در برابرِ بیرحمان مشفقاند ، در نهایت نسبت به مشفقان بیرحم خواهند شد. همین قدر خشن در میانِ تصاویری از غزه و همینقدر مسالهدار، چنانکه به نظرِ افرادِ خوشنیتی که همیشه در دعواها طرفِ ضعیف را میگیرند میآید ، گاهی انتخابِ بهتری وجود ندارد جز اینکه واضح و استوار باشیم و خطِ محکمی ترسیم کنیم در برابرِ کسانی که بنای صدمهزدن به ما را دارند ، و اگر ضروری باشد ، به کمکِ آتش گشودن بر آنها.
به یاد داشته باشید که ۷۰۰ هزار فلسطینی از سرزمینشان بیرون رانده شدهاند.دلیلِ آنکه افرادی مانندِ رزنر میگویند که حقِ بازگشت به معنای نابودیِ اسرائیل است درین است که اگر به فلسطینیان اجازه بازگشت به سرزمینی که خانواده هایشان را از آن بیرون راندهاند داده شود ، تعدادِ جمعیتیِ آنها مانع از تشکیلِ یک دولتِ قومی به دستِ اسرائیل خواهد شد. باز شایسته است که یک مثالِ موازی را لحاظ کنیم: در آفریقای جنوبی ما اعتبارِ کمی برای این استدلال قائل هستیم که “صدورِ اجازه ی یکپارچهسازیِ کامل باعثِ نابودیِ دولتِ قومی خواهد شد”.در وضعیتِ موجود البته که حقِ بازگشت در واقعیت بیهوده است. اما “ما تحتِ هیچ شرایطی به تقاضاهای شما تن نمیدهیم” با “تقاضاهای شما بیخودند” یکی نیست و باید بگوییم که رزنر ازین پرسش که آیا سخنِ فلسطینیها تنها یک ادعاست طفره میرود و به گونهای به آن میپردازد که گویی آنها یک خواسته عملگرایانه دارند.
توصیه نهم برای پروپاگاندا؛ ما همه چیز را امتحان کردهایم ، هرچه را که قابلِ بخشش بوده بخشیدهایم. هر چیزی بیش از این باعث نابودیِ ماست. چرا میخواهند از سخاوتِ ما بهرهبرداری کنند؟ چه کارِ بیشتری میتوانستیم انجام دهیم؟
پروپاگاندا همواره بینِ “نمی توانیم” و “نخواهیم کرد” خلط میکند.آنچه گفته میشود اینست که “اسرائیل نمیتواند مشکلِ شما را حل کند” آنچه که معنی میدهد اینست که اسرائیل از حلِ مشکل امتناع میکند.این دقیقا همان کاری است که شرکتهای بزرگ همواره انجام میدهند.”گمان نکنم بتوانیم انجامش بدهیم ..اوم م ، سیاستِ ما چنین است” که یعنی ” ما تصمیم گرفته ایم که چنین کاری را انجام ندهیم” .پروپاگاندا جای مسئولیت ها را جابجا میکند اما نه به کمکِ استدلالهای متقاعدکننده بلکه با تکرارِ چندین چند باره اینکه طرفِ دیگر است که دارد مانع میشود.
ما به فرازِ انتهایی دفاع رزنر از کشتار رسیدیم .رزنر موفق نشده است از کشتار دفاع ک ند.ما هنوز نمیدانیم که چرا باید به راحتی اسنایپرها را به سوی مردمانی بگیریم که در تلاشند تا از زندانِ وخیمشان خلاص شوند. ما مطمئنیم که شموئیل رزنر هیچ حسِ بدی نسبتِ به این کشتار ندارد. ما همچنین میدانیم با وجودِ اینکه که حکیمانِ یهودی اینطور وانمود میکنند که خردِ بسیار گرانقدری دارند ؛ بسیاری از مردمانی که با بیرحمان مشفق بودهاند، در نهایت هرگز نسبتِ به مشفقان بیرحم نگشتهاند ، این پندِ باستانی تنها در ظاهر خوب است ، در باطن اما احمقانه است. ما هنوز هیچ استدلالِ قانعکنندهای نشنیدهایم که چرا یک کشور حق دارد یک ملیون جمعیت را تحتِ محاصره قرار بدهد، گاه به گاه بمبارانشان کند و زمانیکه به جمعیتِ نزدیکِ دیوار میپیوندند که به نشانه اعتراض سنگ بیندازند، آنها را بکشد.
توصیه دهم برای پروپاگاندا؛ رنج و عذاب دشمن تقصیر خودش است. آنها مجبورتان کردهاند که بهشان آسیب بزنید. اگر آنها شما را تحریک نمیکردند ، شما مجبور نمیشدید که آنها را بکشید. در واقع این مساله که آنها شما را مجبور به آسیب زدن به خودشان کردهاند آنها را تبدیلِ به هیولاهای بزرگتری کرده است.
میخواهم برای شما به چیزی اعتراف کنم. بگذارید بگویم چرا زمانِ زیادی صرف کردم تا در دلِ مقالهای بروم که بسیاری آن را به عنوانِ چیزی چندشآور قلم گرفتهاند .به این خاطر چنین کردم که برای یک لحظه احساس کردم که رزنر متقاعدکننده حرف میزند یا دستکم ، او تقریبا منطقی به نظر میرسید ، نوشتهاش واضح بود ، ارجاعاتی به منابعی داشت و هنجارهای یک مقاله هوشیارانه نیویورکتایمز را رعایت کرده بود و این من را ترساند. حقیقت اینست که پروپاگاندا تاثیرگذار است. استدلالهای آن برای بررسیِ موشکافانه ساخته نشدهاند، بلکه به مددِ تکرارِ بسیار زیاد تاثیر میکنند .”ما نیک سیرتیم ، شیطان میخواهد نابودمان کند، هیچ چاره دیگری هم وجود ندارد ، هیچ چاره دیگری هم وجود ندارد ، هیچ چاره دیگری هم وجود ندارد”.مساله ی اسرائیل-فلسطین از آن دغدغههایی نیست که به صورتِ ویژه بخشی از زمانِ من را به خود اختصاص بدهد ، نیازی به این نمیبینم که با طول و تفضیل اشاره کنم که باز هم یک حکومتِ انسانی ِدیگر دارد از مردم سوءِاستفاده میکند و نامش را عدالت میگذارد. مقاله رزنر هرچند مرا ترساند دستکم یک آیندهی بسیار تیره را می بینم : اگر فاشیسم با قدرتِ تمام بازگردد، خواهیم دید که تمامیِ این تاکتیکها از زیرِ زمین بیرون میآیند تا هر خونی که ریخته میشود ر ا توجیه کنند. من فکر نمیکنم که مرزِ مکزیک هم آنچنان از واقعیت به دور باشد. ترامپ دارد دست به هر کاری در راستای خشونتورزی و بیارزشسازیِ مهاجران میزند.از نظرِ من این غیرِ واقعی نیست که اگر امور بعد از چند سال بدتر شوند ، ما شاهدِ کشتارهایی باشیم .این دلیلِ آنست که به نظرِ من چرا اهمیت دارد که بفهمیم این چیزها چگونه کار میکنند ، و زبان چگونه میتواند به شکلی موردِ استفاده قرار گیرد که تصویری از جهان به ما بدهد که بر اساسِ آن چیزهای ترسناکِ در واقعیت تبدیلِ به چیزهای اخلاقی در ذهنِ ما شوند.
توضیحِ مترجم: به گمانِ مترجم ارزشِ متنِ فوق بیش از آن که در مواضعِ اخلاقیِ نویسنده در ردِ کشتار باشد در تحلیلِ خط به خط پروپاگاندای کشتارِ دسته جمعی است.
منبع: میدان
مقاله اصلی در سایت currentaffairs
نظرها
کارو
تقریبا تمام این موارد در مورد رژیم های ایران و تورکیه هم در رابطه با مسئلۀ کوردستان صدق می کند. تروریستی ترین رژیم های جهان مدام کوردها را به سبب دفاع از خودشان به تروریسم متهم می کنند و علیه مردم کورد در جهان پروپاگاندای مشابهی را به راه می اندازند. آمریکا هم پ.ک.ک را در فهرست گروه های تروریستی قرار می دهد، اما اردوغان و تروریسم دولتی حکومت تورکیه را به عنوان عضو ناتو و متحد خود نادیده می گیرد و از آن حمایت می کند. به راستی که همانطور که شاعر کورد می گوید: «بلوط برادر ناشناختۀ زیتون است...»