ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

فلسفه، روانشناسی و درمان – آشنایی با اروین دیوید یالوم

عباس مؤدب − این نوشته تلاش می‌کند تا بر مبنای چهار اثر از اروین دی یالوم، که خوشبختانه به فارسی ترجمه شده‌اند، خواننده را تا حدی با او آشنا کند.

شاید ترکیب فلسفه، روانشناسی و درمان در نگاه اول نه تنها عجیب بلکه غیر ممکن به نظر بیاید. اروین دی یالوم به شکلی جذاب و تأمل‌برانگیز به ما نشان می‌دهد که این کار نه تنها غیر ممکن نیست بلکه برای روان‌درمانی اگزیستانسیال (وجودی)  که او از مدافعان سرسخت آن است ضروری است. این نوشته تلاش می‌کند تا بر مبنای چهار اثر از اروین دی یالوم، که از این به بعد تنها او را یالوم خواهم نامید، خواننده را تا حدی با او آشنا کند. از آنجا که ترجمه‌های خوبی از چند کتاب یالوم به فارسی وجود دارد اشنائی با او شاید تشویقی باشد برای خواندن آثارش.

اروین دیوید یالوم
Irvin David Yalom (13 June 1931 -)

یالوم در سال ۱۹۸۰ کتاب "روان‌درمانی اگزیستانسیال" را که در آن به پایه های نظری و کار بردی فلسفه اگزیتانسیال در روان‌درمانی می‌پردازد منتشر کرد. این کتاب ثمره چندین سال تحقیق بود. کتاب هر چند این برای روان‌شناسان و روان‌درمانگران نوشته شده ، ولی نثر روان و زیبای کتاب و تسلط یالوم به موضوعی که به آن می‌پردازد، آن را برای طیف بزرگتری از خوانندگان جذاب می‌کند. نثر روان یالوم به علاقه او به ادبیات برگردد. او که در یک خانواده مهاجر یهودی  که پس از جنگ جهانی اول از ناحیه‌ای در روسیه در نزدیکی مرز لهستان به آمریکا مهاجرت کرده بودند به دنیا آمد و در قلب منطقه فقیرنشین واشنگتن در کنار سیاه پوستان به حاشیه رانده شده بزرگ شد. به گفته خودش پدر و مادرش سواد نداشتند و همه وقتشان صرف اداره مغازه خوار بار فروشی میشد که تنها منبع در آمد آنها بود. زندگی در محله فقیرنشین با خطراتی همراه بود به همین علت یالوم ترجیح داد که به جای بازی در کوچه در خانه با خواندن کتاب خود را مشغول کند. او اجازه داشت هفته ای دو روز به کتابخانه محله برود، جایی که او بدون هیچ راهنمایی کتابها را طبق چیده شدن آنها در قفسه ها انتخاب می‌کرد و میخواند. در نه سالگی کتاب عمه او کتاب جزیره گنج را برای تولدش به او هدیه می‌دهد و این آغاز شیفتگی او به خواندن رمان می‌شود. در آن زمان در آرزوی نویسنده شدن بود، اما برای خانواده‌های یهودی حرفه مطلوب و محترم پزشکی بود؛ آنها فرزندان را تشویق می‌کردند پزشک شوند. یالوم وارد دانشکده پزشکی شد و بعدا روان‌پزشکی را به عنوان تخصص انتخاب کرد.

روان‌درمانی اگزیستانسیال

اتکای یالوم درکتاب "روان‌درمانی اگزیستانسیال" بر فلسفه وجودی است، که نحله‌ای از آن اگزیستانسیالیسم خوانده می‌شود. فلسفه وجودی به موقعیت‌های بنیادی وجود انسانی در جهان می‌پردازد، به موقعیت‌هایی چون ترس و رویارویی با مرگ. یالوم مقولات این فلسفه را می‌شکافد و اهمیت کار برد آنها را در درمان به درمانگران می آموزد. بر پایه این آموزش بودن انسان را در این جهان بی آنکه به دنبال چرایی بودنش باشیم، با پذیرش بودنش آغاز می‌کنیم و این پرسش را مطرح می‌کنیم که این بودن را چگونه باید سامان داد. بخش اول کتاب با بررسی آگاهی انسان بر مرگ خویش آغاز می‌شود. این موجود به محض آگاهی بر محدود بودن زمانی که فرصت دارد در این سیاره باشد، دچار اضطراب می‌شود، اضطرابی که روانکاوی به آن بهای لازم را نداده است. با پذیرش این واقعیت که مرگ امری حتمی است این پرسش پیش کشیده می‌شود که این فرصت محدود را چگونه باید زیست.  انسان در انتخاب چگونه زیستن خویش آزاد است، هیچ نسخه از پیش تعیین شده ای برای زندگی کردن وجود ندارد.

فرد در انتخاب خود آزاد است، اما بلافاصله این پرسش پیش می آید که اگر انسان در انتخاب خود آزاد است از این آزادی باید چگونه بهره برد. مسئله مسئولیت تبصره ای است برای مشروط کردن آزادی. باید مسئولانه از آزادی استفاده کنیم.

آیا دانستن اینکه من آزاد هستم، کلید خوشبختی من است؟ آگاهی بر آزادی خود و آزادی انتخاب در زندگی، بیش از آنکه راه گشا باشد منجر به حس تنهایی فرد می‌شود. برای فرد مذهبی حل مسئلهٴ بودن و چگونه زندگی کردن از آنجا که نسخه‌ای مقدس برای سامان دادن به امورد زندگی در دست دارد چندان دشوار نیست، چرا که معمولا در اصل نیازی به فکر کردن ندارد و پاسخ تمامی پرسش‌هایش را می‌تواند در کتاب بیابد، اما برای انسانی که انتخاب می‌کند تا راه زندگی کردن خود را با شعور خود بیابد، امکان اینکه به ناگاه خود را در این جهان تنها حس کند، زیاد است. پرسش های فراوانی است که باید به انها پاسخ دهد و این کاری است بس دشوار که می‌تواند به پوچی اگزیستنسیال، یعنی حس پوچی در برخورد با مسائل پایه‌های وجود، بینجامد. اگر فرد به این نتیجه برسد که عاقبت جایگه ما وادی خاموشان است و این جهان و زندگی در آن پوچ است، پس خودکشی می‌تواند بهترین راه حل باشد. معنی بخشیدن به زندگی تبصره دیگری است که برای نجات انسان از پوچی طرح می‌شود. باید برای زندگی خود یک معنی بیابم:  زندگی یعنی نیکی به دیگران، زندگی یعنی عشق به زادگاه، زندگی یعنی تعالی یافتن، زندگی یعنی به هدفی رسیدن، زندگی یعنی ....

هرچند کتاب روان‌درمانی اگزیستانسیال کتابی است نظری و تخصصی ولی همزمان به گونه ای نوشته شده است که هر فرد غیرمتخصص اما علاقه‌مند می‌تواند از آن بهره مند شود. یالوم با نگارش روانش، فلسفه را از عرش تفکر تجریدی به زمین می‌کشد و به ما نشان می‌دهد که اندیشه وجودی کار برد درمانی دارد. او در سه کتاب بعدی تصویرهای بسیار مشخص‌تری در برابر خواننده می‌گذارد. سه فیلسوف را برمی‌گزیند و آنها را به عنوان شخصیت‌هایی زنده و دارای اهمیت مثالی برای درک مسائل بنیادی وجود و بر این پایه روان‌درمانی وجودی معرفی می‌کند. این سه فیلسوف فردریش نیچه، آرتور شوپنهاور و باروخ اسپینوزا هستند.

وقتی نیچه گریست

عنوان کتاب به تنهایی کافی است که قدرت تخیل انسان دچار اختلال شود. برای کسانی که چهره عبوس و خشن نیچه را با آن سبیل‌های پر پشت در روی جلد کتابهایش دیده اند دشوار است تصور کنند که او چگونه میتواند بگرید و یا اصلاً او بگرید. یالوم از درمان گری به سوی فلسفه می‌رود و در این راه با خواندن آثار سارتر، کی‌ئر که‌گورد، هایدگر، کامو، یاسپرس و نیچه با فلسفه اگزیتنسیال آشنا می‌شود، و از میان آنان نیچه را برای طرح مقصودش که مواجهه یک فیلسوف از زاویه درمان‌گری وجود است، برمی‌گزیند. نیچه هم‌دوره است با فروید و شکل گیری هسته های مرکزی روانکاوی، و همین انگیزه ای می‌شود تا یالوم در یک رمان آموزشی با ترکیبی از واقعیت های تاریخی و خلاقیت هنری فیلسوفی چون نیچه را در کنار طبیبی چون یوزف بروئر (Josef Breuer 1842-1925) که همراه با فروید روانکاوی را بنیان گذاشتند قرار دهد، تا به درمان یکدیگر بپردازند. طبیبی حاذق و فیلسوفی که خود شناسی و تعالی را شایسته انسان می‌داند تا اَبَر انسان شود، با فروید جوان که هر از گاهی هویدا می‌شود و نظری می‌دهد، در کنار یکدیگر قرار داده می‌شوند تا روان انسان و پرسش‌های بنیادین زیستن انسانی در پرتو تازه‌ای جلوه‌گر شوند. در روند درمان، نیچه، این تنهای سرگردان در انزوای خویش و گریزان از جمع در می یابد که به دیگران نیاز دارد و بدون دیگران زندگی دشوار تر از آن است که بتوان تصور کرد، اما از وحشت اینکه به او دوباره و چند باره خیانت شود تنهایی را بر می گزیند. انزوا راه حلی است که نیچه برای خود بر می گزیند، گزینشی که بهای آن سرکوب احساس نیاز به دیگران و انکار این نیاز است.

درمان شوپنهاور

شوپنهاور دومین فیلسوفی است که یالوم برای درمان بر می‌گزیند، بر خلاف "وقتی نیچه گریست" که زمان رمان همان روزگار نیچه است، شوپنهاور در قالب فیلیپ اسلیت که "دکترای مشاوره فلسفی" دارد و شوپنهاور را نجات‌بخش خود و بهترین درمانگر خود می داند در سال 2005 با اکراه می پذیرد به یک جمع گروه‌درمانی به پیوندد، جایی که به ناچار باید در کنار انسان‌های عادی که برای او ارزشی ندارند بنشیند و به مشکلات پیش پا افتاده و عوامانه آنها گوش فرا دهد. برای او که خود را برتر از دیگران می داند و همه چیز را از پشت عینک "عقل کل" بودن می بیند، داشتن حس همدردی و درک دیگران سیاره ای است ناشناخته، و همین بیگانه بودن با همدردی است که بر قراری ارتباط جمعی و بودن با دیگران را برایش غیر ممکن می‌کند. برای چنین انسانی "گروه درمانی" بیشتر یک شکنجه روحی است تا درمان.

داستان در زمان معاصر می‌گذرد اما به موازات سیر داستان، زندگی شوپنهاور نیز در هر فصلی به صورت کوتاه روایت می‌شود. مبتلا بودن درمان‌گر گروه، جولیوس هرتسفلد، به سرطان پوست که گروه از آن مطلع است، حضور دائمی مرگ است که چونان شمشیر داموکلس بر فراز سر جمع ایستاده است. پویشِ درون‌گروهی در جمع اثر خود را نمایان می‌کند و آن روی پنهان شوپنهاور را − که همانا نیاز به عشق است − برون می<ریزد تا آنجا که این مرد عبوس یک‌دنده که زندگی را بیهوده می‌پنداشت برای لحظه‌ای دیگر نمی‌تواند با عقل، احساساتش را کنترل کند و استدلال توان جلوگیری از جاری شدن اشکهایش را ندارد. زندگی با دیگران معنی می یابد و دیگران انسانهایی هستند با نگرانی ها و دلشوره های روزانه خود و هر یک تلاش می کنند تا به روش خود بر مشکلات فائق آیند و برای زندگی کردن لزوما همه به فلسفه رجوع نمی کنند.

مسئله اسپینوزا

رمان مسئله اسپینوزا جلوه خلاقیت ادبی است. نوشتن در باره زندگی مردی که اطلاعات زیادی از زندگی شخصی او وجود ندارد کار آسانی نیست. یالوم بر مبنای اطلاعات اندکی که وجود دارد و فکر سیال نویسندگی تر کیبی از واقعیت و تخیل را با یکدیگر ترکیب می کند و زندگی این فیلسوف قرن هفدهم را هنر مندانه به زندگی آلفرد روزنبرگ (Alfred Rosenberg 1893-1946) نظریه پرداز حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان و نویسنده کتاب "اسطوره قرن بیستم" پیوند می‌زند، زندگی دو انسان با دو دید گاه کاملا متفاوت به انسان و جهان. آنچه که این دو زندگی را در دو زمان و مکان مختلف به یکدیگر پیوند می‌دهد موزه اسپینوزا در نزدیکی آمستردام (هلند) است. نیروهای ضربت حزب نازی زیر رهبری آلفرد روزنبرگ موزه اسپینوزا را تخلیه می‌کنند و تمام آنچه را در آنجا بود مصادره کرده و به آلمان می فرستند تا در بررسی مسئله اسپینوزا مورد استفاده قرار گیرد.

پرسش این است که کدام مسئله است که اسپینوزا را برای نظریه‌پرداز حزب نازی مهم می‌کند؟ برای تئوریسین بر تری نژادی قابل درک نیست که یک یهودی، مورد ستایش گوته شاعر بزرگ آلمانی باشد، پس به پندار او بدون شک حیله ای در کار بوده است؛ " مسئله این است"؛ حل این معما را باید از درون کتابهایی که او داشته است پیدا کرد.

در مسئله اسپینوزا ما با زندگی دو انسان آشنا میشویم که نقطه متقابل یک دیگرند. اسپینوزا تجسم شرم انسانی و وجدان انسان است که دیگری برایش به عنوان همنوع شریف است، اما آلفرد روزنبرگ تنها یک نژاد خاص را شایسته اطلاق عنوان انسان می داند. اولی در برابر مذهب چونان فرامین دیکته شده در شریعت سر تسلیم فرود نمی آورد و آزادی فرد را در رسیدن به ایمان از راه عقل انتخاب می‌کند و دومی ذوب شده در پیشوا عقل را به مرخصی فرستاده و اطاعت کورکورانه را افتخار خود می‌داند. اولی با انتخاب ساده زیستی و امرار معاش از راه تراش عدسی، شرایط مادی زندگی را برای آزاد اندیشی خود فراهم می‌کند و دومی سر دبیر روزنامه حزب است تا با ستایش پیشوا و خدمت گذاری در راه بر آورده کردن آمال پیشوا، خود را مورد عنایات او قرار دهد. اسپینوزا انسانی است اندیشمند و آلفرد روزنبرگ انسانی است بیمار که بیماری او علاج ندارد. در مسئله اسپینوزا به ناتوانی درمان انسانهایی که دچار ناهنجاری شخصیتی[1] هستند اعتراف می‌شود. آنچه  آلفرد روزنبرگ را به موجودی خطرناک تبدیل می‌کند این است که خود را بیمار نمی‌داند، بلکه به پندار او این دیگران هستند که بیمار هستند و او خود را جراحی می داند که موظف است جامعه را جراحی کند، بی آنکه درک کند کاری که می‌کند سلاخی است نه جراحی. او سلاخ است. او از کشتن لذت می‌برد. در مسئله اسپینوزا با این تیپ آشنا، آشناتر می‌شویم.

  • منابع فارسی

روان‌درمانی اگزیستانسیال، اروین دیوید یالوم، ترجمه دکتر سپیده حبیب، نشر نی، چاپ چهارم ۱۳۹۲

وقتی نیچه گریست ،اروین دیوید یالوم ،ترجمه سپیده حبیب، انتشارات کاروان، چاپ هفتم ۱۳۸۸

درمان شوپنهاور، اروین دیوید یالوم، ترجمه سپیده حبیب، نشر قطره، چاپ اول ۱۳۹۱

مسئله اسپینوزا، اروین دیوید یالوم، ترجمه زهرا حسینیان، نشر ترانه، چاپ چهارم ۱۳۹۵

  • عنوان اصلی کتابها

1980 Existential Psychotherapy

1992 When Nietzsche Wept

2005 The Schopenhauer Cure

2012 The Spinoza Problem  

پانویس

[1] باید بین ویژگی های شخصیتی و نا هنجاری های شخصیتی تمایز قائل شد. ناهنجاری های شخصیتی بیماری هستند و در سیستم جهانی طبقه بندی بیماری ها  (ICD-10)تعریف شده اند. شخصیت ضد اجتماعی و شخصیت خود شیفته دو نمونه از این نوع بیماری ها هستند.

از همین نویسنده

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • Masoud

    یلوم واقعا قصه گوی عالی‌، با تخیل قویست، و این علت پر خواننده بودن کتابهای متعدد ش بوده. از بین کتابهای ش کتاب چنین گفت زرتشت است که مایه اصلی‌ طرز فکر اوست که در چند موضوع اصلی‌ خلاصه میشود: ۱- انسان آزاد است و سرنوشت خود را تعیین می‌کند. ۲- انسانها به دو دسته پست و برتر تقسیم میشوند، و اقلیتی با خود سازی در تنهائی‌ خود به انسانهای برتر تبدیل میشوند، که بقیه انسانهای پست مثل گله آنها را دنبال میکنند ۳- مرد موجودی برتر از زن است و زن برای تولید مثل و اطاعت از او آفریده شده ۴- عدالت خواسته انسانهای پست است. باید از سطح به عمق رفت و هستهی مرکزی افکار نویسنده را یافت.

  • نقی

    مسعود خان این جناب آقای اروین دیوید یالوم, اصلا کتابی با عنوان "چنین گفت زرتشت" ندارد. "چنین گفت زرتشت" کتابی است از نیچه, فیلسوف آلمانی, که یالوم نیز کتابی در مورد نیچه نبشته است با عنوان" زمانی که نیچه گریست". این از کتاب, که اصلا وجود ندارد. اون نقل قول هایی را هم که شما به یالوم نسبت می دهید, من که هر چی دنبالشان گشتم در کتاب هایش پیدا نکردم. مطمئن هستید که آن چهار خطی را که به ایشان نسبت می دهید, از خود شما نیست. که چنانکه از خود شما نیست لطفآ ذکر کنید که از کدام کتاب است و کدام صفحه و غیره. متاسفانه تمامی این صفات زن ستیزانه و عدالت ستیزانه که شما اینجا ذکر کرده اید همگی فقط بخشی از تبلیغات طاعونی جمهوری اعدامی است, که مثل اینکه برای برخی این طاعون چنان درونی و خودی شده که,- حتا به قیمت تحریف یک نویسندهء سرشناس فمینیست نیز-, از هر فرصتی برای تبلیغ و اشاعهء طاعون مرد سالاری و بی عدالتی استفاده می کنند.

  • Masoud

    من باید پیش از اینکه تهمت طرفداری از از این جناح یا آن جناح را به به آقا نقی‌ بزنم، باید نکته اأعی را تصحیح کنم. چنین گفت زرتش از نیچه است، و یالم خود را پیوسته طرفدار نیچه و اکزسیستانسیلیسم وابسته به نیچه میداند. رجوع به زرتشت گریست.

  • نقی

    جناب مسعود شما قبل از هر چیز منابع, کتاب ها و صفحه هایی را که منسوب به یالم میدانید اینجا درج نماید. پس از دو بار خواندن کتاب, یقینا تمامی این "نقل قول ها" همگی از خود شماست و هیچ ربطی به یالم ندارد. پرسشی که باقی میماند این است که چرا و چگونه فردی از هر فرصتی برای تبلیغ یک سری نظریات فاشیستی استفاده می کند؟!