● دیدگاه
بهانهجویی آمریکا برای حملهی نظامی؟
ایرج مصداقی − در این نوشته میکوشم توضیح دهم واقعیت در مورد تنش با آمریکا برعکس آنچیزی است که نظام ولایی تبلیغ میکند، نظامی که خود را همواره برحق میداند و مدام مظلوم جلوه میدهد.
در طول چهار دههی گذشتهی نظام اقتدارگرای ولایی و نیروهای «ضدامپریالیست» فاقد حساسیت لازم به اسلامگرایی و به طور کلی ارتجاع، دولت آمریکا را به «ایرانستیزی» و «اسلامستیزی» متهم کرده و جمهوری اسلامی را قربانی سیاستهای تجاوزگرانهی دولت آمریکا معرفی میکنند. آنها تبلیغ میکنند که امپریالیسم و استکبار جهانی به دنبال بهانهجویی برای حمله نظامی به ایران است.
در این نوشته میکوشم توضیح دهم واقعیت برعکس آنچیزی است که نظام ولایی تبلیغ میکند و در واقع تصمیمات تنبیهی موضعی دولت آمریکا نیز در واکنش به اقدامات نظام اقتدارگرای ولایی − که هیچ ربطی به منافع ملی ایران نداشته − صورت گرفته است.
انتقال قدرت به نظام اسلامی و تسخیر سفارت آمریکا
دولت آمریکا، پس از انجام مذاکره با نزدیکان آیتالله خمینی در پاریس و تصمیمگیری در مورد آیندهی نظام سلطنتی در کنفرانس گوادلپ، زمینهی انتقال آرام قدرت به نظام اسلامی را فراهم کرد و در فروپاشی نظام سلطنتی و پیروزی انقلاب اسلامی نقش مهمی داشت.
مأموریت ژنرال هویزر در زمستان ۱۳۵۷ پرهیز دادن ارتش شاهنشاهی از دست زدن به کودتا و اخلال در روند انتقال قدرت بود. پس از سقوط سلطنت نیز آمریکا جزو نخستین دولتهایی بود که انقلاب اسلامی و دولت جدید را به رسمیت شناخت و از پذیرش شاه در آمریکا علیرغم درخواستهای مکرر امتناع کرد.
جیمی کارتر رئیس جمهوری وقت آمریکا میگوید:
«پس از سقوط حکومت شاه در ایران و استقرار نظام به رهبری آیتالله خمینی من از نخستین افرادی بودم که دولت جدید ایران را به رسمیت شناختم و اقدام به اعزام دیپلمات به ایران کردم».
با وجود سیاست مسالمتجویانهی دولت آمریکا در قبال دولت جدید ایران، از فردای پیروزی انقلاب، گروههای سیاسی به ویژه مجاهدین، چپها، حزب توده و حتی ملیگراها به خاطر نقش آمریکا در کودتا علیه مصدق بر طبل ضدآمریکایی و ضدامپریالیستی کوبیدند و فضای عجیبی را بر کشور حاکم کردند. مسعود رجوی در اولین مصاحبهی خود پس از پیروزی انقلاب در اسفند ۵۷ تأکید کرد پس از پایان مبارزه با دیکتاتوری شاه، مبارزه با امپریالیسم آمریکا آغاز میشود. حزب توده که شعبهی احزاب «برادر» در ایران را نمایندگی میکرد بنا به وظیفهی خود در دوران «جنگ سرد»، بخش مهمی از کمپین «ضدآمریکایی» را اداره میکرد. دیگر نیروهای چپ ایران هم با توجه به صفبندیهای موجود در دنیا و فضای حاکم بر «چپ» جهانی، وضعیتی متفاوت از این دو گروه نداشتند.
در چنین فضایی بود که نیروهای اسلامی برای عقبنماندن از رقبا و نیازی که به یک «شیطان» مجسم داشتند تا نیروهای خود را حول محور آن متحد کنند به مبارزهی ضدآمریکایی و ضداستکباری روی آوردند و «شیطان بزرگ» تولید شد.
عدهای به اسم «دانشجوی پیرو خط امام» بدون توجه به منافع ملی و به بهانهی بستری شدن شاه در بیمارستانی در نیویورک در آبان ۱۳۵۸ برخلاف حقوق بینالمللی با هدایت اطلاعات سپاه پاسداران و موسوی خوئینیها نمایندهی خمینی به سفارت آمریکا حمله کرده و دیپلماتهای این کشور را به گروگان گرفتند.
۴۴۴ روز گروگانهای آمریکایی در بند نیروهای نظام اسلامی اسیر بودند و نه تنها بالاترین مقامات مذهبی، سیاسی، نظامی و قضایی نظام ولایی بلکه تقریباً کلیه گروههای سیاسی کشور به ویژه مجاهدین و حزب توده و دیگر نیروهای ضدامپریالیست به حمایت از آنان پرداختند[1] و حتی مجاهدین به خاطر عدم محاکمهی گروگانهای آمریکایی، نظام ولایی را به سازشکاری با امپریالیسم متهم میکردند.
حمله به سفارت آمریکا، حمله به خاک این کشور تلقی میشد و چنانچه آمریکاییها به دنبال بهانهجویی بودند میتوانستند دست به اقدام نظامی فراتر از عملیات ناکام مانده برای نجات گروگانهای سفارت زنند و به سوی سرنگونی دولت جمهوری اسلامی پیش روند.
با توجه به تبلیغات رسانهها و تصاویری که از تهران و گروگانها پخش میشد، افکار عمومی بینالمللی و مردم آمریکا به لحاظ حقوقی نیز مشکلی برای حملهی نظامی نداشت، اما دولت آمریکا برای آن که حسن نیت خود را نشان دهد چند روز پس از اشغال سفارت، از ایران به دیوان بینالمللی لاهه به خاطر نقض حقوق بین الملل و نادیده گرفتن مصونیتها و مقررات دیپلماتیک دربارهی کارکنان سفارت این کشور شکایت کرد. اقدام بعدی آمریکا بلوکه کردن اموال و داراییهای ایران در آمریکا بود اما این کشور از دست زدن به تلافی جوییای که انتظار میرفت خودداری کرد. اقدام نظامی شکستخورده آمریکا در طبس نیز تنها به قصد نجات جان آمریکاییها و پایان دادن به گروگانگیری بود و علیرغم هیاهوی تبلیغاتی نظام اقتدارگرای ولایی و گروههای سیاسی جنبهی تهاجمی نداشت.
در بحبوحهی بحران گروگانگیری، رونالد ریگان کاندیدای ریاست جمهوری آمریکا، هیأتی را به ریاست ویلیام کیسی مأمور مذاکره با هیأت اعزامی نظام اسلامی به ریاست مهدی کروبی کرد تا «اکتبر سورپرایز» را رقم بزنند و آزادی گروگانهای آمریکایی را به بعد از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا موکول کنند تا مبادا جیمی کارتر در انتخابات پیروز شود.
انفجار بیروت و مرگ صدها تفنگدار آمریکایی
دومین رودرویی ایران و آمریکا در سال ۱۳۶۲ در لبنان صورت گرفت. انفجار مقر تفنگداران دریایی آمریکا در بیروت در ۲۳ اکتبر سال ۱۹۸۳ اتفاق افتاد که در جریان آن ۲۴۱ نظامی آمریکایی، ۵۸ نظامی فرانسوی و ۶ غیرنظامی جان باختند. در این انفجار حدود هزار کیلوگرم مواد منفجره با دو کامیون به ساختمانهای صلحبانان نیروهای چندملیتی در لبنان کوبیده شدند. سربازان آمریکایی و فرانسوی کشته و زخمی شده در این حمله، بخشی از نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد بودند که برای خاتمه دادن به جنگ داخلی لبنان در آن کشور مستقر شده بودند.
در این بمبگذاری همچنین رابرت سی. ایمز، کارشناس ارشد اطلاعاتی خاورنزدیک در سیا، رئیس تشکیلات لبنان در سازمان سیا و جانشیناش و ۶ افسر میدانی سازمان سیا کشتهشدند.
سازمان سیا، ارتباطات بین دستگاه اطلاعلاتی جمهوری اسلامی و علیاکبر محتشمیپور سفیر وقت ایران در دمشق را شنود کرده بود که بر اساس آن به او دستور داده شده بود با گروه امل اسلامی برای «حرکتی بزرگ» علیه تفنگداران دریایی آمریکا تماس بگیرد. [2]
محسن رفیقدوست یکی از بنیانگذاران سپاه پاسداران و وزیر سپاه در دولت میرحسین موسوی دربارهی این عملیات میگوید:
«در پیروزی انقلاب در لبنان و در خیلی از جاهای دنیا، آمریکا ضرب شست ما را بر پیکر منحوس خودش احساس میکند و میداند آن مواد منفجرهای که با آن ایدئولوژی ترکیب شد و در مقر تفنگدارهای دریایی چهار صد افسر و درجه دار و سرباز را یک مرتبه به جهنم فرستاد، هم تی ان تی آن مال ایران بود و هم ایدئولوژیش از ایران رفته بود. این برای آمریکا بسیار محسوس است.»[3]
کینهتوزی نظام اسلامی علیه آمریکا در حالی بود که بزرگترین حامی عراق در جنگ هشتساله اتحاد جماهیر شوروی بود و از آنجایی که سیستم نظامی عراق مبتنی بر تسلیحات روسی بود، پیشرفتهترین سلاحها را در اختیار این کشور قرار میداد. اگرچه آمریکا نیز از طولانی شدن جنگ و از بین رفتن توان اقتصادی و نظامی هر دو طرف استقبال میکرد و تمایل نداشت که جنگ بین دو کشور به پیروزی یکی از طرفین منجر شود.
گروگانگیری آمریکاییها و غربیها
گروگانگرفتن آمریکاییها و غربیها یکی دیگر از سیاستهای نظام اسلامی در لبنان بود.
قاسم میرزایی نیکو یکی از چهرههای امنیتی دههی ۶۰ جزو کمیتهای بود که میکوشید با گروگانگیری آمریکاییها در لبنان زمینه آزادی احمد متوسلیان یکی از فرماندهان سپاه پاسداران و همراهانش را که در بیروت توسط نیروهای مسیحی دستگیر شده بودند فراهم کند. او در این زمینه میگوید:
«در آن زمان ما یک کمیته تشکیل دادیم که مسئولیت آن را آقای سیداحمد موسوی که برادرش نیز جز گروگانها بود بر عهده داشت. من، علی حمیظ، محسن خسرو و آقای نیازی نیز عضو این کمیته بودیم. رابط ما با حضرت آیتالله خامنهای(رهبر معظم انقلاب) که در آن زمان رییس جمهور بودند نیز آقای موسوی بود و بودجهای برای این کار مشخص شد تا روی بازگشت احمد متوسلیان کار کنیم. »
او در مورد چگونگی ربودن دیوید دُج، رئیس دانشگاه آمریکایی بیروت میگوید:
«حزبالله در آن زمان تازه تشکیل شده بود و رهبرش سیدحسین موسوی بود. آن موقع شخصی به نام دیوید دُج، رییس دانشکده آمریکایی بیروت بود. این شخص را به شکلی و با کمک حزبالله به تهران آوردند که آن نیز ماجرای دیگری دارد.... »
حجتالاسلام موسی فخر روحانی سفیر وقت جمهوری اسلامی در بیروت توضیح میدهد که عماد مغنیه مسئولیت ربودن وی را به عهده داشت.
قاسم میرزایی نیکو در مورد بازجوییها از دیوید دُج میگوید:
«ما از لحاظ اطلاعاتی روی آن سوار شدیم. او آدم صاحب نفوذی در لبنان بود و همه گروههای دیگر از حزبالله گرفته تا مسیحیها و مارونیها و غیره او را قبول داشتند. ما گفتیم دیوید دُج برای اینکه بتوانیم او را با متوسلیان و سایر گروگانها مبادله كنیم، گزینه مناسبی است. با او كار را پیش بردیم. اطلاعات بسیار عمیقی داشت كه از او استخراج شد تا اینکه یک روز درست زمانی که به نتیجه نزدیک شده بودیم همه برنامهها خراب شد. یک روز آقای رفیقدوست آمد و گفت که این شخص را بدهید که من ببرم. ما به او گفتیم که این زندانی تحویل ما است و شما نمیتوانید او را ببرید. رفیقدوست گفت محسن رضایی او را خواسته است. خود محسن واسطه شد تا او را تحویل دهیم. به او گفتیم که باید مسائلی را درباره او به شما بگوییم؛ او موافقت کرد. من و علی حمیظ رفتیم تا با محسن صحبت کنیم. با او صحبت کردیم و گفتیم این مسائل را از او در آوردیم و اگر بگذاریم او برود ضربه سنگینی در رابطه با آزادی احمد میخوریم. به او گفتیم رفیقدوست در قبال این آدم به سمت گرفتن اسلحه میرود نه آزادی احمد و سایر گروگانها! محسن رضایی نیز گفت که ما هم اکنون تحت فشاریم و به اسلحه نیاز داریم و باید با سوریها هماهنگ باشیم. فاروقالشرع در آن زمان وزیر خارجه سوریه بود و هماهنگی خوبی با رفیق دوستداشت. محسن به ما گفت که شما نیز دنبال رفیق دوست و دُج بروید و قبول کردند که آن چهار نفر گروگان هم جزو شروط مبادله قرار بگیرد. برای بچهها سریع پاسپورت گرفته شد و بچههای ما نیز همراه رفیق دوست و دُج رفتند، اما متأسفانه نگذاشتند بچههای ما از هواپیما پیاده شوند. محسن رفیقدوست و دیوید دُج به سمت یک میگ رفتند که هواپیما را هدایت میکردند و سوریها نیز آمدند و آقای دُج را بردند و به جای آن، ۲۱ افسر سوری را آزاد کردند و یک مقدار سلاح نیز که ما میخواستیم به ما دادند و به این ترتیب دست ما کوتاه و خرما بر نخیل ماند.... هنوز نیز به محسن رضایی میگویم که تو باعث شدی احمد آزاد نشود و این مبادله صورت نگیرد. »
در ماه مارس ۱۹۸۴ ویلیام باکلی (William Francis Buckley)یکی از نزدیکان ویلیام کیسی رئیس سازمان سیا توسط حزبالله لبنان در بیرت ربوده و به ایران برده شد. او مدتی در پادگان منظریه قم در حبس بود اما مانند دیوید دُج خوشبخت نبود و جانش را زیر شکنجه و بازجویی از دست داد. جنازه وی عاقبت در سال ۱۹۹۱ در بیروت پیدا شد. باکلی سرهنگ ارتش آمریکا و رئیس ایستگاه CIA در بیروت بود. او پیش از آن در مکزیک، ویتنام، کامبوج، پاکستان، زئیر، مصر و… به عنوان افسر اطلاعاتی خدمت کرده بود. باکلی یکی از همراهان ویلیام کیسی رئیس پیشین سازمان سیا در مذاکره با مقامات جمهوری اسلامی در سال ۱۹۸۰ بود.
در سال ۱۹۸۶ به هنگام مذاکره دولت آمریکا با «تروریست»ها، ۸ آمریکایی در بیروت به اشارهی نظام اسلامی و توسط حزبالله ربوده شده بودند. (منبع)
دولت رونالد ریگان میتوانست به بهانهی دستداشتن نظام اسلامی در حمله به تفنگداران آمریکایی و به گروگانگرفتن شهروندان آمریکایی به ایران حمله کند. اما نه تنها هیچ اقدامی صورت نداد بلکه سه هفته پس از ربوده شدن ویلیام باکلی، ریگان که پیشتر نیز با مقامات نظام اسلامی معامله کرده بود، دستورالعملی به منظور مذاکره با مقامات ایرانی برای آزادی گروگانهای آمریکایی در بیروت صادر کرد. این دستور منجر به افتضاح «ایران گیت» شد.
اگر آمریکاییها دنبال بهانه بودند میتوانستند موضوع انفجار هواپیمای ایرفرانس در تهران را نیز ضمیمه پروندهی نظام ولایی کنند. ماجرای این هواپیما از این قرار بود: در مرداد سال ۶۳ یك هواپیمای ایرفرانس كه از فرانكفورت عازم پاریس بود توسط افرادی كه به زبان عربی صحبت میكردند، ربوده شد. این هواپیما ابتدا به قبرس رفت و از آنجا به تهران آمد. در تهران هواپیمارباها طی یك مصاحبه تلویزیونی به سیاستهای دولت فرانسه كه به عراق اسلحه میداد اعتراض و پس از تخلیه هواپیما آن را منفجر كردند. فرانسه اعلام كرد مواد منفجره و اسلحه جنگی در تهران به هواپیمارباها تحویل داده شده بود. (منبع)
همچنین در ۱۴ ژوئن ۱۹۸۵ مصادف با خرداد ۱۳۶۴ دو عضو حزبالله لبنان با هدایت عماد مغنیه اقدام به ربودن هواپیمای TWA کرده و خلبان را مجبور کردند در فروگاه بیروت بر زمین بنشیند. اگرچه با میانجیگری هاشمی رفسنجانی طی سفرش به سوریه و لبنان، گروگانها آزاد شدند اما مشخص بود که دستور عملیات از کجا میآید.
دولتهای آمریکا و اسرائیل به جای انتقامگیری از نظام اسلامی یک هیأت بلندپایهی سیاسی و نظامی به ریاست رابرت مکفارلین رئیس شورای امنیت ملی آمریکا را همراه با موشکهای تاو و قطعات یدکی خواسته شدهی جمهوری اسلامی روانهی تهران کردند. امیرام نیر، مشاور اسحاق شامیر نخستوزیر اسرائیل یکی از مذاکرهکنندگان با حسن روحانی در تهران بود. او یک هفته پیش از آن که در دادگاه سرهنگ الیور نورث در آمریکا شهادت دهد در یک سانحه هوایی در مکزیک کشته شد. (منبع)
تنها اقدام آمریکا این بود که دو دهه بعد در سال ۲۰۰۳ رویس لمبرت قاضی دادگاه ناحیه کلمبیا، جمهوری اسلامی ایران را مسئول حمایت مالی و لجستیک از حزبالله لبنان و انجام حملهی نظامی به مقر تفنگداران آمریکایی دانست و ایران را به پرداخت ۲,۶ میلیارد دلار برای جبران خسارتهای آن محکوم کرد.
تغییر مسئولیت انفجار لاکربی
۲۱ دسامبر ۱۹۸۸ هواپیمای پان آمریکن بر فراز اسکاتلند در حال حرکت بود که توسط بمب با ۲۴۳ مسافر و ۱۶ نفر خدمه متلاشی شد. ۱۱ نفر هم در لاکربی در جنوب اسکاتلند به هنگام سقوط این هواپیما در این شهر و ویران کردن چند خانه جان خود را از دست دادند تا مجموع قربانیان این حادثه به ۲۷۰ نفر برسد
با شروع تحقیقات مربوط به این بمبگذاری، جبهه خلق برای آزادی فلسطین (فرماندهی کل) متهم شده بود که با هدایت نظام اسلامی و به انتقام سقوط هواپیمای ایریاس ایرانی توسط ناو هواپیمابر آمریکایی در آخرین روزهای جنگ ایران و عراق این انفجار را انجام داده است. اما سرانجام دولتهای ایالات متحده آمریکا و بریتانیا، لیبی را مسئول این بمبگذاری معرفی کردند که منجر به تحریمهای بینالمللی علیه این کشور شد.
در مارس ۲۰۱۴ شبکه تلویزیونی الجزیره در قطر فیلم مستندی پخش کرد که در آن ادعا شد دولت ایران در این بمبگذاری نقش داشته است.
روزنامه ایندیپندنت در همین زمینه مقالهای از تم دلیل منتشر کرد. تم دلیل به عنوان یک "استاد مطالعات لاکربی" در ۲۲ سال گذشته، اعلام کرد تردیدی ندارد که عبدالباسط مقراحی شهروند لیبایی و دولت لیبی که در دادگاه محکوم شده بودند در این بمب گذاری نقشی نداشتهاند. دلیل مدعی شد که متهم کردن لیبی در بمبگذاری لاکربی، در سال ۱۹۹۰ و با پیگیری دولت آمریکا صورت گرفته که قصد حمله نظامی به عراق را داشته و نمیخواسته که در آستانه این حمله، با ایران و سوریه همسایگان آن کشور درگیر شود.
در زمان محکوم شدن عبدالباسط مقراحی به عنوان عامل اصلی بمب گذاری لاکربی، تعدادی از رسانهها و اعضای برخی از خانواده های قربانیان این حادثه، نسبت به انجام شدن این عملیات توسط آقای مقراحی ابراز تردید کردند.
حتی سه نفر از قضات رسیدگی کننده به پرونده این بمب گذاری، تایید کردند که در جریان تحقیقات خود، با تردیدهایی در مورد برخی شواهد مرتبط با پرونده مواجه شده اند. (منبع) مقراحی تا لحظهی مرگ دخالتش در بمبگذاری را تکذیب کرد.
با وجود همهی شواهد، حتی اگر بپذیریم که نظام ولایی در این انفجار دست نداشته است، اما چنانچه آمریکا به دنبال بهانهجویی بود آیا به سادگی نمیتوانست با اتکا به آن دست به حمله نظامی به ایران بزند؟
عملیات القاعده با کمک نظام اسلامی
محاکم قضایی آمریکا ادعا میکنند که تعدادی از عملیات القاعده علیه سفارتها و مراکز نظامی آمریکا با کمک حکومت اسلامی ایران صورت گرفته است.
روز ۲۲ژوئن سال ۱۹۹۶، در یک انفجار عظیم در برابر قرارگاه نیروهای آمریکا در ظهران عربستان، ۱۹ آمریکایی کشته و نزدیک به ۵۰۰ تن نیز زخمی شدند. مطبوعات جهان و منابع مطلع در دولتهای آمریکا و عربستان، این انفجار را یک عمل تروریستی با حمایت نظام اسلامی معرفی کردند.
در اوت ۲۰۱۶ خبر دستگیری احمد ابراهیم المغسیل، رهبر حزبالله حجاز و مغز متفکر انفجار در پایگاه «الخبر» عربستان سعودی منتشر شد. او درحالی که تغییر قیافه داده بود در لبنان دستگیر و به عربستان منتقل شد.
دولت کلینتون، علیرغم در دستداشتن اسناد و مدارک متعدد، از انجام عملیات انتقامجویانه علیه ایران خودداری کرد. آنها اگر در پی بهانهجویی بودند میتوانستند دستداشتن نظام اسلامی ایران در انفجار مرکز یهودیان در آرژانتین را نیز به آن افزوده و از پی انتقامگیری برآیند.
یک دادگاه فدرال آمریکا در سال ۲۰۰۶ ایران را به اتهام آنچه که دست داشتن در انفجار ظهران خواند، به پرداخت ۲۵۴ میلیون دلار به خانوادههای ۱۷ قربانی این انفجار محکوم کرد.
در کیفرخواست ۲۰۹ صفحهای این دادگاه آمریکایی اشاره شده بود که کامیون بمبگذاری شده مورد استفاده در انفجار الخبر، در یک پایگاه نظامی در دره بقاع که تحت کنترل حزبالله لبنان و سپاه پاسداران است، تجهیز شده بود و این حمله با مجوز آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، صورت گرفته است. (منبع)
ویلیام پری وزیر دفاع آمریکا بعدها گفت دلایلی كه به كلینتون ارائه شد نتوانست او و من را قانع كند كه تهران در این عملیات نقش داشته است.
۷ اوت ۱۹۹۸ القاعده با بمب به سفارتخانههای آمریکا در نایروبی (کنیا) و دارالسلام (تانزانیا) حمله کرد. این دو حمله به فاصلهی چند دقیقه از یکدیگر صورت گرفت. نخستین عمل در دارالسلام، ۱۱ کشته و ۸۵ زخمی به جا گذاشت. انفجار در نایروبی منجر به کشتهشدن ۲۱۳ تن، از جمله ۱۲ آمریکایی شد. در این حملات، نزدیک به چهار هزار تن زخمی شدند. خانم پاتریشیا بوشنل، سفیر آمریکا در تانزانیا، از جملهی زخمیشدگان بود.
نیروهای امنیتی آمریکا در پی این حمله، به شناسایی شمار زیادی از اعضای القاعده پرداختند که متهم به شرکت در برنامهریزی و انجام عملیات بمبگذاری بودند. اغلب مظنونان یا در دادگاههای آمریکایی محاکمه شدند یا در حمله به پایگاههای القاعده در پاکستان و افغانستان کشته شدند. برخی از متهمان دست به فرار زدند.
آذر ماه ۱۳۸۹، نشریه "تایمز"، به نقل از محافل امنیتی پاکستان و خاورمیانه، از آزادی اعضای بلندپایه القاعده در ایران خبر داد که سیف العادل شهروند مصری مظنون طراحی حمله به سفارتخانههای آمریکا در کنیا و تانزانیا در میان آن دسته از کادرهای القاعده است که ایران را ترک کردهاند. این عده پس از ورود به ایران بازداشت خانگی شده بودند.
پیش از این، روزنامه کویتی "القبس" نیز گزارش داده بود که شماری از اعضای ارشد القاعده ایران را ترک کرده و برای هماهنگ کردن فعالیتهای این گروه به یمن رفتهاند.
یک سال بعد در اول دسامبر ۲۰۱۱ دادگاه ایالتی واشینگتن درباره حمایت ایران از القاعده در انفجارهای سال ۱۹۹۸ در سفارتهای آمریکا در کنیا و تانزانیا، رای صادر کرد.
قاضی دادگاه بررسی پرونده این بمبگذاریها، جمهوری اسلامی و سودان را در این ماجرا مسئول شناخته و اعلام کرد که ایران و سودان تجهیزات لازم و کمکهای مالی مورد نظر را در اختیار القاعده جهت اجرای این عملیات قرار دادهاند.
برخلاف دستگاه قضایی آمریکا، دولت این کشور هیچ اقدامی علیه نظام اسلامی به خاطر همکاری با تروریستها نکرد.
ارتباط احمد وحیدی فرمانده سپاه قدس با ایمن ظواهری
روزنامه واشنگتن پست در تاریخ ۲۹ ژوئیه ۲۰۱۱ گزارشی از «رابطهای به عمر یک دهه» بین ایمن الظواهری، از مقامات ارشد القاعده، و احمد وحیدی فرمانده سابق سپاه قدس و وزیر دفاع دولت احمدینژاد خبر داد.
اولین بار ۶ مرداد ۱۳۹۰ دولت اوباما رسماً ایران را به «هم پیمانی با القاعده» متهم کرد. معاونت تروریسم و امنیت اقتصادی وزارت دارایی آمریکا اعلام کرد مأموران القاعده که مقیم ایران هستند عملیات گستردهای برای حمایت مالی القاعده انجام دادهاند تا کمکهای مالی به این سازمان را از کشورهای حاشیه خلیج فارس مثل کویت و قطر جمعآوری کنند. مقامات آمریکا اعلام کردند ایران از این جریان اطلاع داشته و آنها را کمک کرده است.
در حالی که جورج بوش و دولت آمریکا با جعل ارتباط بین دولت عراق و عاملان ۱۱ سپتامبر میکوشیدند حملهی نظامی به عراق را توجیه کنند، چشمشان را بر ارتباط واقعی بین ایمن ظواهری با احمد وحیدی و عبور تروریستهای ۱۱ سپتامبر از خاک ایران میبستند. دولت آمریکا با در دست داشتن چنین اسناد و مدارکی برای حملهی نظامی به ایران نیاز به بهانهجویی نداشت.
حضور رهبران القاعده در ایران پس از فرار از افغانستان
رادیو فرانسه در آوریل ۲۰۱۸ گزارش مبسوطی از حضور «محفوظ ولد الوالد»، معروف به «ابوحفص» در ایران بین سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۲ انتشار داد. وی فرد شمارهی ۳ القاعده، پس از اسامه بن لادن و ایمن الظواهری است.
«ابوبصیر الیمانی» معروف به «نصیرالوحیشی» منشی شخصی بنلادن که بعدها رهبری شاخه القاعده در یمن را عهدهدار گردید، ابومصعب زرقاوی بنیانگذار داعش و سلیمان ابوغیث سخنگوی القاعده از دیگر کسانی بودند که به همراه «سعد» پسر و «ایمان» دختر بن لادین در ایران به سرمیبردند.
به احتمال قریب به یقین دولت آمریکا اسناد و مدارک بیشتر و معتبرتری از رادیو فرانسه در این رابطه در اختیار دارد و میتوانسته با اتکا به آنها مقاصد خود را پیش ببرد. با این حال دولت بوش به مذاکره با دولت اسلامی با وساطت جک استراو، وزیر امورخارجه انگلیس، جهت مبادلهی بیش از ۶۰ نفر از رهبران سازمان مجاهدین با اعضای القاعده در ایران دست زد، اما در آخرین لحظات دیک چنی معامله را بهم زد.
حمله نظامی به لیبی
دولت آمریکا تنها در ارتباط با جمهوری اسلامی خویشتنداری از خود نشان داده است و گرنه در نمونههای مشابه به گونهی دیگری برخورد کرده است. لیبی یکی از نمونههای بارز آن است.
در هفتم آوریل ۱۳۸۶ انفجار بمب در یک کلوب شبانه در برلن غربی که پاتوق نظامیان آمریکایی بود موجب کشته شدن یک نظامی آمریکایی مجروح شدن نزدیک به ۶۰ آمریکایی شد. علاوه بر آمریکاییان، در آن انفجار یک زن تبعه ترکیه و نزدیک به ۱۲۰ مشتری دیگر هم مجروح شدند.
یک هفته بعد در ۱۵ آوریل ۱۹۸۶ رونالد ریگان دستور بمباران لیبی را داد. در حمله هوایی به لیبی، هواپیماهای «اف ــ ۱۱۱» نیروی هوائی آمریکا از انگلستان و هواپیماهای نیروی دریایی از عرشه ناوهای «کورال سی» و «آمریکا» مستقر در مدیترانه به پرواز در آمدند. در این حملات چند مرکز نظامی و نیز شهرهای ترابلس و بنغازی از جمله چادرهای محل سکونت معمر قذافی رهبر لیبی هدف بمب و موشک قرار گرفت. بود.
جمع تلفات لیبی در این حملات ۱۵ کشته گزارش شده بود که یکی از مقتولان دختر خوانده خردسال قذافی بود. (منیع)
توجه داشته باشید یک ماه بعد از این حمله انتقامجویانه، هیأت عالیرتبهی آمریکایی به ریاست مکفارلین با کلت و کیک و هواپیمای مملو از اسلحه به ایران سفر کرد تا به تروریستها و عاملان کشتار آمریکاییها در بیروت دستخوش دهد.
حمله نظامی به عراق و سرنگونی دولت صدام حسین
یکی از دلایل حملهی نظامی آمریکا به عراق و سرنگونی دولت صدام حسین، ادعای دست داشتن دولت عراق در طرح شکستخوردهی ترور جورج بوش پدر در کویت بود که اساساً شواهدی بر واقعی بودن آن در دست نیست.
بوش، رئیسجمهور ایالات متحده در ماههای منتهی به تهاجم ائتلاف تحت رهبری آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ میلادی چیزهای زیادی در مورد صدام حسین گفت اما هیچیک از اتهاماتی که او به عراق وارد آورد به اندازه اشاره شفاهی او در ضمن یکی از برنامههای سیاسی جمعآوری کمک مالی برای حزب جمهوریخواه در ۲۶ سپتامبر سال ۲۰۰۲ میلادی مورد توجه قرار نگرفت.
بوش در مناسبت فوق ادعا کرد صدام درصدد تلاش برای ترور بوش پدر برآمده بود و از آن به عنوان یکی از دلایلی که حمله به عراق را توجیه میکند، یاد کرد.
اظهارات او به ادعای سال ۱۹۹۳ میلادی دولت کویت اشاره داشت. کویتیها در آن زمان مدعی شده بودند سرویس اطلاعاتی عراق در حال برنامهریزی برای ترور بوش پدر در جریان دیدارش از این کشور در تابستان همان سال بوده است. ادعایی که از سوی دولت بیل کلینتون، رئیسجمهور پیشین آمریکا پذیرفته شد و همان موقع دستور حملهی نظامی به اهدافی در داخل عراق را داد که منجر به کشته شدن ۶ نفر گردید.
کویتیها ادعای خود را بر اقرارهای یک گروه قاچاق مشروب که در نزدیکی مرزهای مشترک عراق و کویت توسط نیروهای مرزبانی کویت دستگیر شدند، استوار کرده بودند. در جریان دستگیری این عده یک دستگاه وانت تویوتا لندکروز حامل یکصد کیلوگرم مواد منفجره و چاشنیهای انفجاری هم کشف و ضبط شد.
والی الغزالی، رهبر این گروه از قاچاقچیان چند روز پس از دستگیری اقرار کرد یکی از عوامل اطلاعاتی عراق او را به خدمت گرفته بوده تا بر سر راه کاروان حامل بوش پدر در دیدارش از کویت بمبگذاری کند.
با گذشت ۱۵سال از سقوط دولت عراق با تهاجم ارتش ایالات متحده و متحدانش به عراق این که اطلاعات چندانی در مورد واقعیتهای پشتپرده طرح ترور ناکام بوش پدر منتشر نشده است.
انتشار نتیجه تحقیقات پنتاگون پیرامون ارتباط رژیم صدام با گروههای تروریستی فرامیلتی تنها به پیچیدهتر شدن این معما کمک کرده است. این تحقیق برای ستاد فرماندهی ارتش ایالات متحده و با زیر و رو کردن ۶۰۰ هزار برگ از سندهای به جای مانده از دستگاههای اطلاعاتی عراق تحت حاکمیت صدام و بررسی نوارهای صوتی و ویدئویی مربوط به گفتگوهای صدام با مقامات ارشد دولتش انجام شده است. اما محققان پنتاگون هیچ سند و مدرکی که موید طرح ترور بوش پدر از سوی رژیم صدام باشد را در لابه لای اسناد و مدارک سرویس اطلاعاتی عراق نیافتند. (منبع)
بمبهای کنار جادهای در عراق و افغانستان
حتی پس از حملهی نظامی آمریکا به عراق و سرنگونی صدام حسین نیز دولت آمریکا به دنبال درگیری نظامی با جمهوری اسلامی نبوده است.
حضور سپاه قدس در عراق با چشمپوشی مقامات آمریکایی مواجه شد. در حالی که سپاه قدس بمبهای پرقدرت کنار جادهای نه تنها در اختیار شیعیان بلکه سنیها هم قرار میداد تا نیروهای آمریکایی را هدف قراردهند.(منبع) طبق برآورد نیروهای آمریکایی حداقل ۱۵۰۰ نیروی نظامی آمریکایی در اثر انفجار بمبهای کنار جادهای جان خود را از دست دادهاند.
کتائب حزبالله نیروی وابسته به سپاه قدس در عراق است. اولین عملیات این نیروها علیه آمریکا، در تاریخ ٢٣/۱۰/٢٠٠٣ در شهر بغداد و منطقه بلدیات انجام گرفت که در آن یک نفربر آمریکایی هامر توسط یک بمب کنار جاده هدف قرار گرفته و منهدم شد. این سلسله عملیاتها تا سال٢٠١١، ادامه داشت. پس از خروج آمریکاییها از عراق و آغاز بحران سوریه، نیروهای کتائب حزبالله، به سوریه و یاری بشار اسد رفتند. (منبع)
کشف نوعی بمب پیچیده و پیشرفتهی کنار جادهای در افغانستان بار دیگر موجب شد که نیروهای نظامی بینالمللی و ناتو در افغانستان انگشت اتهام را به سوی ایران نشانه روند. (منبع)
دولت آمریکا نه در دوران جورج بوش و نه در دوران اوباما که از سطح حملات به نیروهای آمریکایی از طریق بمبهای کنارجادهای کاسته شده بود اقدامی علیه نظام اسلامی صورت نداد و عاقبت در برجام به امضای معاهده با نظام اسلامی نیز رسیدند.
به دلایل پوچ و واهی دولت آمریکا برای حملهی نظامی به عراق و سرنگونی دولت این کشور توجه کنید و از خود بپرسید اگر دولت آمریکا خواهان حملهی نظامی به ایران بود با توجه به نمونههای بالا در ادوار گوناگون نمیتوانست مقاصدش را عملی کند؟
وظیفه ما چیست؟
خودداری آمریکا از درگیری نظامی نمیتواند دائمی باشد و در یک نقطه میتواند تغییر کند؛ به ویژه که معادلات منطقه به شدت به ضرر نظام اسلامی تغییر کرده است. درگیر شدن جمهوری اسلامی در یک جنگ نیابتی با عربستان سعودی از یک طرف و شعارهایی که خامنهای و فرماندهان سپاه و ارتش و امامان جمعه در ارتباط با نابودی و محو اسرائیل در دودههی آینده میدهند، موجب ایجاد اتحاد بیسابقهای میان آمریکا، عربستان و اسرائیل شده است. لابی عربستان و اسرائیل از قدرت زیادی در آمریکا برخوردارند، کوچکترین خطایی از سوی دولت اسلامی و رد کردن خطوط قرمر، کشور را با خطر جدی جنگ روبرو میکند.
اعلامیه یکجانبه «دهها تن از روشنفکران و فعالان سیاسی» چپ، تحت عنوان «سرنگونی آری؛ به دست مردم و برای حاکمیت مردم!» و طرح شعارهای «امپریالیسمستیزانه» قدیمی، ادامهی سیاستی قدیمی است، سیاستی که نظام اقتدارگرای اسلامی طی ۴۰ سال گذشته به خوبی از آن استفاده کرده است.
متأسفانه امضاکنندگان بیانیه توجه نمیکنند که با محکوم کردن یکجانبهی اقدامات ترامپ و وحشتانگیزی با طرح موضوع «رژیم چینج از خارج»، در عمل خود را بر سر دوراهی یا این طرف یا آن طرف قرار میدهند، با اینکه رژیم را خوش نمیدارند. شعار اصلی مردم ایران در چندماه گذشته در شهرهای مختلف «دشمن ما همین جاست، دروغ میگن آمریکاست» بوده است. آنها به درستی دشمن اصلی را نشانه رفتهاند.
تضمینی وجود ندارد که صدور چنین بیانیههایی، با توجه به تجربههای گذاشته، دعوت از مردم به سکوت و پشتیبانی از رژیم، ولو به شکلی منفی، و گرفتن رویه منفعل در برابر سیاستی نباشد که در نظام ولایی طرح میشود برای اینکه منطقه را به یک جنگ دیگر بکشاند.
اگر باور داریم جنگ مشکلات ما و منطقه را تشدید میکند و راه حل نیست، بایستی در برابر نظام ولایی و ولی فقیه آن بایستیم، نه این که با گذاشتن خود در تنگنای وحشتبار رژیمچینج با نظام همراهی کنیم، یا در برابر آن سکوت کنیم و تنها متوجه نیروی خارجی مقابل این نظام باشیم.
چارهی کار آگاهی بخشیدن و تشکل مردم و سمت و سو دادن به خواستههایشان است. مردمی که علیه ستم و فقر و فلاکت و بیتدبیری در حل مشکلات زیستمحیطی بسیج میشوند، نیروی اصلی صلح هستند. این نیرو به درستی از اتلاف امکانات کشور در دخالتگریهای منطقهای انتقاد میکند و استعداد و توانایی آن را دارد که به شکل فعالتری به دفاع از صلح برخیزد، به دفاع از صلح از راه مقابله با اقتدارگرایی ولایی در همه اشکال آن.
ستمگری داخلی و دخالتگری در منطقه مکمل یکدیگراند و سرچشمه یکسانی دارند. پتانسیل مردم به جان آمدهای که در بیش از یکصد شهر به خروش آمدند را نباید دست کم گرفت.
در صورت وقوع یک جنگ دیگر در منطقه همهی ما باید به یک سوال پاسخ دهیم که برای ممانعت از وقوع جنگ چه میتوانستیم بکنیم و نکردیم.
پانویسها
[1] گروهی از مجاهدین حلق از غروب ۱۳ آبان بنا به وظیفهی تشکیلاتی برای حمایت از تسخیر سفارت آمریکا و «دانشجویان پیرو خط امام»، به مدت یک ماه به پندار خود به ادارهی تحولات جلوی سفارت آمریکا پرداختند. من هم از زمره آن گروه بودم. غالب شعارهای مردم در مقابل سفارت آمریکا، پیشنهاد «روزه سیاسی»، پخش افطاری صلواتی توسط «کانون توحیدی اصناف»، نمایش فیلم سینمایی «سقوط ۵۷» ساخته باربد طاهری در پیادهروی جلوی سفارت، برگزاری نماز جماعت و ... تماماً از سوی مجاهدین سازماندهی میشد. یکی از شعارهای مجاهدین در تظاهرات ۵ مهر ۱۳۶۰ که من یکی از مسئولان در صحنهی آن بودم، چنین بود: «ای خلق ایران، ای خلق ایران، یارت رجوی، ضد آمریکا، ضد ارتجاع».
هنگامی که در اولین جمعه بهمن ۱۳۶۰ پاسداران زندان اوین، دهها زندانی و از جمله مرا مجبور کردند در بیرون ساختمان دادستانی اوین، با پاها و بدنهای شکنجهشده پشت سر یک پاسدار، با آهنگ «آمریکا ، آمریکا، مرگ به نیرنگ تو ، خون شهیدان ما میچکد از چنگ تو»، نرمش کنیم، متوجه سیاست فاجعهآمیزی شدم که گروههای سیاسی پس از پیروزی انقلاب ۵۷ در پیش گرفتند.
[2] Kittrie, O.F.. Lawfare: Law as a Weapon of War. Oxford University Press, 2016. 78. ISBN978-0-19-026357-7. Retrieved 2017-10-26.
[3] روزنامه رسالت ۲۹ تیر ۷۰
از همین نویسنده
- برای ممانعت از تحریم و جنگ، در برابر نظام ولایی بایستیم
- سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رو در روی منافع ملی
- قدرت و فقاهت – نمونه یوسف صانعی
- چرا سیستم ناتوان از حل مسئله فساد سیستماتیک است؟ − نمونه ولی فقیه و نمایندهاش در گیلان
- جای خالی «قاضی حداد» در میان متهمان کهریزک
- جایگاه روشن سعید مرتضوی در نظام، توضیحدهنده ابهام در جای کنونی او
- «طب اسلامی» و خطری که جان مردم را تهدید میکند
- صادق خلخالی نماد «انقلاب اسلامی»
- اشغال سفارت آمریکا: سرگذشت گروگانگیران
- مکارم شیرازی حکم به «بیزاری» از جمهوری اسلامی میدهد!
- دادخواهی در ایران: هنوز در ابتدای راه
- داستان فراموش شده یک حاکم شرع در دهه ۶۰
- از الهاشمی النجفی تا هاشمیشاهرودی
- خلخالی حکم اعدام خودش را صادر میکند
- تعویض صندلی میان مسئولان کشتار − چه کسی قرار است بر مسند وزارت دادگستری بنشیند؟
- آیا میرحسین موسوی شرمندهی «عفو بینالملل» و نهادهای بینالمللی میشود؟
- اسدالله لاجوردی چشم و چراغ «امام خمینی» و «امام خامنهای»
- «نومسلمانان دو آتشه» در عرصه هنر
- آنچه از رئیسی در «کشتار ۶۷» دیدم
- یک جنایتکار در مقام تولیت «آستان ضامن آهو»
- این یکی هم رؤیای رهبری در سر دارد: محسن اراکی
نظرها
جهانگرا
مقاله ایی بسیار روشنگرانه است و نیات باطنی اپوزیسیون و روشنفکران برون مرزی را در انحراف افکار عمومی و ترساندن مردم از جنگ افشا می کند.
ایراندوست
ریاست جمهوری روحانی، بخاطر مصالحه با امریکا بود و حاصل آن "برجام". اتاقهای فکری جمهوری اسلامی فکرش را نمیکردند که ترامپی بیاید و کاسه و کوزه را با هم بشکند و تحریم نفت و نظام بانکی را که در زمان اوباما بصورت تهدید بود را در واقعیت اجرا کند. حاکمین ایران برای جلوگیری از سرنگونی و شورش مردم در ایران، چند جایگزین دارند: ۱- کودتای سپاه برای مقابله با کودتای مخالفین جمهوری اسلامی و آرامش در کشور، بصورت ضربتی فوری یا انتخابی با عزل یا استعفاء روحانی مهندسی شود. ۲- طیف اصلاح طلب در نمک خوابیده خاتمی با نزدیکی با سعودیها و بی اعتنایی به خودکامه ایی اسراییلی ها در منطقه به صحنه سیاسی ایران بیاید.۳- با اعلام وضعیت جنگی در ایران، با سهمیه و کوپن در داخل و مذاکره در خفا در خارج، منتظر پایان ریاست جمهوری ترامپ شود و با رییس جمهوری بعدی امریکا بسازد.۴- با روسیه ، عهدنامه نظامی ببندد و به عبارتی، ایران را بفروشد.۵- منتظر اعتصابات و تظاهرات مردم کوچه و بازار بیش از اینها باشد و مجبور به سرکوب و کشتار انها برای امنیت و بقای ژیم شود، بهانه ایی به امریکا برای دخالت نظامی با تصویب یا بدون اجازه سازمان ملل به ایران شود و جنگ داخلی را در ایران شروع کند.۶- از سوریه و لبنان ببرد و ذلت سالها فریب و شعار را به جان بخرد تا به حیات ننگین خود ادامه دهد.
اشکان
با سپاس فراوان از نویسنده گرامی. بسیار روشنگرانه بود. عین همین مورد درباره دعوای ایران با اسرائیل هم صادق است. اسرائیل کاری با ایران نداشت. دعوا را ایران شروع کرد با منفجر کردن سفارت این کشور در آرژانتین. در حالیکه اسرائیل نه یک وجب از خاک ایران را اشغال کرده نه ستمی به مرم ایران انجام داده بود. سیاست این کشور در اشغال فلسطین و فشاری که بر فلسطینیان وارد میکند البته شدیدا قابل نقد است ولی نه با منفجر کردن مرکز آمیا! متاسفانه عده ای گمان میکنند این نشانه وطن دوستی است که چشممان را به روی حق و باطل ببندیم و فقط طرف کشور خود را بگیریم حتی اگر اعمال کشورمان نابحق و باطل و ستمگرانه باشند.
Karim
اینکه جمهوری اسلامی با ترور متولد شده و با ترور زندگی ننگین خود را به اتمام میرساند شکی نیست. اما بنظرم کمی در خصوص عملکرد جمهوری اسلامی اغراق شده، ضمن اینکه با ضرس یقین نمیتوان گفت که بعضی از بمبگذاریها کار این جماعت لات بیسروپا بوده است! اما میتوان حدس زد که دستی بر آتش داشتهاند. نکته بعدی، عدم حمله آمریکا و رژیم چینج در ایران است. این رژیم هرگز ایدئولوژی خاصی در دستور کار نداشته و ندارد، لذا دشمنان رژیم هرگز نتوانستهاند دست رژیم را بخوانند. برای مثال در زمان بوش پسر که آمریکا قصد حمله به ایران را داشت، برادران ارزشی به ریسمان الهی "جک استراو" چنگ زدند، و آن خطر را از سر گذراندند، و در سالهای اخیر دوست میخانه! و گلستان برادر پوتین بودند! اگر لازم باشد خامنهای شخصاً یک شات به سلامتی ترامپ هم خواهد نوشید در معیت ایشان! لذا دلیل عدم حمله آمریکا به ایران فقط رنگ عوض کردن این جماعت بیاصل و نسب است. ضمناً فراموش نکنیم که آمریکا کشور سرمایهداران است. شما با پول و دلار نفتی میتوانید حرف خدا را هم عوض کنید تا چه رسد به جنگ علیه یک عده بیبته و بیپدر (با عرض پوزش از خوانندگان برای استفاده از کلمات تند، اما اگر این جماعت بیپدر نیستند، پس این همه دزدی و بی شرفی در حق مردم ایران را حلالزادهها کردهاند؟ خیر فقط یک بیپدر قادر است تا به این حد در حق مردم و کشورش خائن و دزد باشد!). اما ظاهراً این بار روغن چرب کردن سبیل جناب ترامپ بیش از دیگران هزینه دارد، که لات و لوتهای رژیم توان تهیه آن را (از جیب خالی مردم) ندارند!
داود بهرنگ
(1) با سلام من مایلم این نکته را با کسانی که رویدادهای جامعۀ ایران را با نگرانی دنبال می کنند در میان نهم که تحریم آمریکا جنبۀ کاتالیزور دارد و البته عمل می کند؛ اما لزوماً جهت دار [و سزاوار لعن و نفرین] نیست. جهت را "جمهوری [ولایت فقیه] اسلامی ایران" تعیین می کند. این جمهوری "اسلامی" می تواند (1) از خر شیطان "ولایت فقیه" به زیر آید و به سر عقل آید و ادارۀ امور جامعه را به خود جامعه وانهد. (2) به روش و منش تا کنونی خود عمل کند. راه حل نخست از اعلان آزادی هر گونه فعالیت سیاسی مسالمت آمیز ـ جهت تدارک یک انتخابات آزاد در یک دو سال آینده ـ آغاز می گردد. راه حل دوم ـ در آیندۀ نزدیک ـ با شلیک گازاشک آور و سپس با شلیک گلوله به سر و سینۀ مردم در خیابان آغاز می گردد. این دو راه حل اجتناب ناپذیر است. هیچ راه حل میانه ای در کار نیست. اولی ایرانی و غیر ایرانی صلح طلب را امیدوار می کند. دومی ایجاد شائبۀ توحش [به نام دین] را تشدید و تقویت و جهان را نگران می کند. ادامه در 2
داود بهرنگ
(2) راه حل اول می تواند اروپا را امیدوار به صلح و ثبات در منطقه خاور میانه و جهان کند و حمایت از ایران را در دستور کار قرار دهد. راه حل دوم خواست "تحریم هر چه بیشتر جمهوری ولایت فقیه و آدمکش و اسلامی ایران" را به خواست جهانی و همگانی ـ و حتی ترامپ را به قهرمان آزادی ـ بدل خواهد کرد. [هم الآن هم کسی ـ به سبب عدم عقلانیت حکومت ایران ـ جرأت همسویی با آن را ندارد.] در دنیای امروز هیچ سیاستی و هیچ سیاست مداری [چه چپ چه راست چه در اروپا چه در امریکا و کانادا ـ چه ایرانی و چه غیر ایرانی] امکان پشتیبانی از حکومتی را که مردم را [به جرم گرسنگی و بیچارگی و فلاکت] به گلوله ببندد ندارد و نخواهد داشت. گزینش را کسی بر "جمهوری اسلامی ولایت فقیه" تحمیل نکرده است و نمی کند. تعین کننده ماهیت این "جمهوری شترـ گاو ـ پلنگی" است. این دو راه اجتناب ناپذیر است. هیچ راه حل میانه ای در کار نیست. هر راه حل "میانه" ای ـ حتی کودتا ـ تنها می تواند در تشدید و تقویت یکی از این دو راه حل عمل کند. کودتا میدان اثرش در شرایط کنونی بیش از اثر کاتالیزور بر روند رویدادها نیست و نمی تواند باشد. [ایران هیچ کالایی ندارد که احدی در جهان نیازمند آن باشد. موقعیت ارضی استراتژیک هم ندارد!] با احترام و امید به بهروزی مردم داود بهرنگ
سیروس
عجب اطلاعاتی داره اقای مصداقی سرم سوت کشید.
مهمان
آمریکا ی سرمایه دار که به خاطر پول هر جنگ و نکبتی در جهان راه می اندازد و هر توافقی را زیر پای گذارد و اسراییل اشغالگر که سرزمین کشورهای همسایه را با کمک امریکا و اروپا اشغال و ملتی را دربدر کرده و مشتی شاهزاده فاسد عربستان که همیشه مدافع منافع غربی ها برای نفت در منطقه هستند هیچ خطایی نکردند و مصداقی که خود از تشکیل دهندگان جریانات جلوی دانشگاه و حامیان تصرف سفارت آمریکا بود هم نه آن موقع و نه الان که بدون هیچ سندی دهها انفجار را به ایران نسبت می دهد و مدرک برای توجیه تجاوز آمریکا به کشورمان جمع می کند ولی از نقش آمریکا در کودتای 28 مرداد و نوژه و حمایت ضمنی از حمله عراق به ایران و سقوط هواپیمای مسافربری هیچ نمی گوید، اینها همان ادبیات و سیاست گروه تروریستی مجاهدین خلق است که اولین ابداع کننده گان عملیات انتحاری در صد سال اخیر و معلم و پیشرو القاعده و داعش در اینگونه موارد بودند ، القاعده ای که رهبرشان را خود امریکا علیه شوروی در افغانستان پر و بال داد و می گویو سالها در پناهگاه بن لادن در مجاورت پایگاه ارتش پاکستان خبری نداشت و ساده لوحان هم باور می کنند